iran-emrooz.net | Thu, 31.08.2006, 19:39
سخنان موجه و ناموجه در بارهی قدرت نامتناسب
جورج پی فلشر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
در حالی كه جنگ در لبنان همچنان ادامه داشت، اصطلاح « قدرت (يا خشونت) نامتناسب» بر سر زبانها افتاد، چنان كه گويی يك اصل و قاعدهی شفاف شالودهی آن را تشكيل داده و برای ما توضيح میدهد كه چه هنگام قدرت بیتناسب است و چرا چنين چيزی اصلاً نامشروع. ليكن برای گفتن آن كه از «قدرت بیتناسب» استفاده شده است كفايت نمیكند كه گفته شود به دنبال يك نبرد نظامی انسانهای غيرنظامی هم كشته شدهاند. همچنين اگر تعداد كودكان بيشتری از يكی از طرفهای درگير در اثر عمليات نظامی به قتل برسند بازهم نمیتوان گفت كه از قدرت بیتناسب ـ حال منظور از آن هر چه باشد ـ استفاده شده است. پس معنای دقيق «قدرت نامتناسب » چيست و جايگاه آن در قانون جنگ در كجا قرار دارد؟
ابتدا بايد به مبانی بازگرديم. در قوانين داخلی كشورها در بارهی دفاع از خود (يا دفاع شخصی) استفاده از قدرت پيوسته بايد هم واجب باشد و هم متناسب با منافعی كه بايد از آنها محافظت شود. يك مثال خوب آن است كه آيا يك مغازهدار میتواند به غارتگرانی كه در حال گريختن با اجناس دزدی شده از او هستند شليك كند يا خير. اگر راه ديگری برای متوقف ساختن دزدان وجود نداشته باشد، استفاده از قدرت (يا خشونت) واجب است.
اما آيا در اين استفاده از قدرت تناسبی هم وجود دارد؟ اين بستگی به آن خواهد داشت كه آيا هزينهی تير خوردن دزدان به اندازه كافی از ارزش اجناس دزدی شده بيشتر هست كه صاحب مغازه نبايد دست به چنان اقدامی بزند، حداقل در آن لحظه. او در هر حال میتواند به پليس مراجعه كرده و به اين اميد متوسل شود كه پليس احتمالاً میتواند اجناس دزدی شده را به او بازگرداند. به سخن ديگر قدرت هنگامی بیتناسب میشود كه هزينههای استفاده از آن بيش از حد زياد باشد.
هرچند معنای آن اين نيست كه قدرت صرفاً هنگامی «بیتناسب» است كه هزينهها از سودها بيشتر است. بالاخره آن كه ممكن است يك زن برای جلوگيری از آن كه مورد تجاوز قرار گيرد از قدرت كشنده استفاده كند، حتی اگر زندگی فرد مهاجم ـ به باور بعضیها ـ از دست نخوردن و بینقص بودن جنسيت آن قربانی احتمالی ارزش بيشتری داشته باشد.
هر زمان كه ما مورد تهديد صدمات جسمانی واقع شويم، به نظر میرسد كه استفاده از تمامی قدرتهای لازم موجه و مجاز است. فرض كنيم كه يك تروريست يك به يك دندانهای قربانیاش را در میآورد، و تنها راه برای جلوگيری از او به قتل رساندن آن تروريست است. بيشتر مردم خواهند گفت كه كشتن او در چنين حالتی مجاز و موجه است، حتی اگر صدمهی جسمانی به فرد مهاجم به مراتب از ارزش دندانهای قربانی بيشتر باشد.
پس چگونه میتوانيم بدانيم كه قدرت بدون تناسب است يا نيست؟ اين پرسش البته خودش موضوع مباحثههای پايان ناپذيری بوده است. بسياری از نظامهای قضايی و حقوقی اكنون اين موضع را اختيار كردهاند كه، حداقل با توجه به قوانين مالكيت، قربانی بايد آماده باشد كه وقتی تنها انتخاب ممكن كشتن دزد است دست از دارايیهايش بردارد.
حال بگذاريد كه اين اصول را بر مناقشههای بين المللی به كار بنديم. در خود قانون جنگ دو حوزهی متمايز در دفاع از خود وجود دارد. يكی از آنها توجيه اين قضيه است كه به هر حال بايد وارد به جنگ شد. دومی استفاده از قدرت در نبرد طی دورهی جنگ است، مانند به قتل رساندن غير نظامیهايی كه به سربازان حمله میكنند.
در توجيه مناقشهی نظامی همه با اين نظر موافق هستند كه كشوری كه در جنگ از خود دفاع میكند میتواند از تمامی قدرت لازم برای عقب راندن مهاجمان استفاده كند. هنگامی كه آرژانتين به جزيرهی فالكلند حمله كرده و آن را به اشغال خود درآورد، بريتانيا توانست از هر اقدام لازمی برای بيرون كردن آنها استفاده كند.
ليكن اكنون فرض كنيم كه انگليسیها شهر بوئنوس آيرس را بمباران میكردند. برای آن كه استفاده از قدرت اجتناب ناپذير باشد بايد چنين عملی يك امتياز روشن نظامی به دست دهد كه در خنثی كردن تهاجم موثر واقع شود. در آن زمان اين استدلال پذيرفتنی نبود كه برای مجبور ساختن مردم آرژانتين در وارد آوردن فشار بر حكومت نظاميان كشور خودشان جهت عقب نشينی از آن جزيره، بمباران يك شهر در سرزمين اصلی اجتناب ناپذير است. به اين ترتيب بمباران بوئنوس آيرس در چنين زمينه و شرايطی يقيناً غير ضروری بود و از اين رو نمیتوانست به عنوان اقدامی متناسب توصيف گردد.
حقوقدانهای بين الملل غالباً مفاهيم قدرت و متناسب بودن را با هم اشتباه میگيرند و ادعا میكنند كه هردوی آنها در جنگ به عنوان دفاع از خود دارای كاربرد هستند. اما اين مورد مانند آنچه در خصوص حقوق جنايی كشوری صدق میكند چندان روشن نيست. من در روايت بين المللی از شليك كردن به دزدان در حال فرار با اجناس به سرقت رفته موردی را نديده ام كه يك دادگاه تاييد كرده باشد كه استفاده از قدرت ضروری بود، اما متناسب نبود.
برای آن كه چرا حقوق بينالملل در مورد استفاده از تمامی ـ يا تقريباً تمامی ـ قدرت لازم با تساهل برخورد میكند دو دليل وجود دارد. اول، در مناقشههای ميان ملتها ارتشی كه دفاع میكند بايد پيوسته از جان شهروندان خودش محافظت كند و نه فقط از منافع مادی آنها. دوم، با صرف نظر از موارد استثنايی، هيچ نيروی پليس بين المللی وجود ندارد كه بتواند به كشوری كه دفاع میكند كمك نمايد.
معضل قدرت بدون تناسب وقتی كه در ميدان نبرد مطرح باشد چهرهی ديگری به خود میگيرد، يعنی در جايی كه سربازان در حال جنگيدناند. در ميان تمامی انواع جنايتهای جنگی در حقوق بين الملل هيچ ذكری از قدرت بیتناسب را نمیتوان يافت. نزديكترين قاعده به آن كه در Rome Satute (١) استفاده شده است قدرت «آشكارا زياده از حد» بوده است.
هدف قرار دادن عمدی مردم غيرنظامی ممنوع است، همچون حمله به هدفهای نظامی با دانستن اين كه خسارتهای به عمل آمده در نسبت با ارزش هدف نظامی «آشكارا زياده از حد» است. همانگونه كه میتوان انتظار داشت، برای تعيين آن حالتی كه در آن استفاده از قدرت در خصوص غير نظاميان رهگذر هزينهی زياده از حدی به دنبال خواهد آورد هيچ گونه ملاكی وجود ندارد ـ و نه حتی نظريهای.
مسئلهی ويژهی لبنان، بخصوص بمباران جنوب لبنان توسط اسرائيل، اين است كه معين شود چه هنگام اهداف نظامی، آن غير نظامیهايی بودهاند كه نمیبايست مورد حمله قرار گيرند و چه وقت بخشی از يك سازمان تروريستی نظامی كه يك هدف مشروع تلقی میشود. اما موضوع اينجاست كه ما در بارهی بسياری از اين حملهها اطلاعات بسيار اندكی داريم و نمیتوانيم قضاوت كنيم كه كدام يك از اين دو مورد در بارهی آنها صادق است. اين حوزهای است كه در آن مفاهيم روشن هستند اما دادهها در تاريكی قرار دارند. خبرنگارانی كه در هنگام جنگ در لبنان بودند با تحقيق در بارهی اهداف نظامی میتوانستند به حل موضوع كمك كنند، آنهم به جای آن كه بر اساس تعداد قربانيانی كه به قتل رسيدهاند به قضاوت بپردازند، در واقع بر اساس آن چيزی كه نسبت به بررسیهای قانونی ارتباط و بستگی اندكی دارد.
Sense and Nonsense about Disproportionate Force by George P. Fletcher.
Project Syndicate 2006.
١ : پيمان نامهای كه مبنای دادگاه بين المللی جنايی در لاهه است. مترجم.