iran-emrooz.net | Wed, 23.08.2006, 23:04
سندرم اورشليم
آندره گلوكسمن / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
پنجشنبه ٢ شهريور ١٣٨٥
خشم اين همه انسانهای خشمگين مرا هم خشمگين میكند. اگر قرار باشد كه جنازه ی مسلمانها بر حسب افكار عمومی جهان سنجيده شود بعضی از آنها همچون پركاه سبكاند و بعضی ديگر به سنگينی چندين تن آهن. دو نوع مقياس مختلف و در نتيجه دو وزن متفاوت. حملههای روزانه تروريستی به شهروندان عراقی كه حد اقل هركدامشان به مرگ ٥٠ انسان تمام میشود در گزارشات خبری در بخش اخبار گوناگون جای میگيرد در حالی كه حملهای در قانا كه به مرگ ٢٨ انسان انجاميد در همان روزنامهها به عنوان جنايتی عليه بشريت محكوم میشود. فقط تنی چند از روشنفكران مانند برنارد هنری لويی و ماگدی آلام سردبير كورير دلاسرا اين موضوع را تعجب آور میدانند.
چرا ٢٠٠ هزار انسان قصابی شده دارفور حتی يك هشتم آن خشم و هيجان شديد را باعث نمیشوند كه قربانيان جنگ لبنان كه تعدادشان ٢٠٠ برابر كمتر از آنها است؟ آيا بايد چنين نتيجه بگيريم كه مسلمانانی كه به توسط مسلمانان ديگر كشته میشوند ـ چه از نظر مقامات اسلامی نگريسته شود و چه از ميان وجدان بد غربی ـ به حساب نمیآيند؟ يك جای اين نتيجه گيری ايراد دارد، زيرا وقتی ارتش روسيه ـ يعنی مسيحيانی كه دعای خير مقامات كليسايی شامل حالشان بود ـ پايتخت چچن مسلمان نشين را با خاك يكسان میكرد (شهر گروسنی با ٤٠٠ هزار سكنه) و دهها هزار كودك را طی آن عمليات به قتل رساندند اين جنايت نيز اصلاً به حساب نيامد و شورای امنيت جلسه پشت جلسه تشكيل نداد و سازمان كنفرانس اسلامی هم از روی تقيه روی برگرداند. به اين ترتيب به اين نتيجه گيری میرسيم كه جهان فقط هنگامی هراسان میشود كه مسلمانها تنها توسط اسرائيلیها به قتل رسيده باشند.
بنابراين آيا بايد چنين فرض كنيم كه افكار عمومی جهان با سكوت خود نظرياتی كه را رئيس جمهور ايران مطرح میكند مورد تاييد قرار میدهد؟ و با اين وجود بسياری از شكاكانی كه در باره ی بمبارانهای لبنان دچار بهت و حيرت میشوند اگر شما مظنون به يهود ستيز بودن آنها شويد به شدت خشمگين میشوند. من مايلم كه به آنها اطمينان كنم. در هر حال ما كه نمیخواهيم اين گونه تصور كنيم كه تمامی سياره ی ما گرفتار شكاكيت و بدگمانی يهود ستيزانه شده است. اما موضوع از اين هم حيرات انگيز تر میشود. منشا اين نيمه فلج بودن فعلی چيست؟ چرا جهان فقط از بمبهای اسرائيلیها ناراحت است؟
شايد هم علت اين كه مرگ مردم لبنان در مقايسه با مردم در حال گرسنگی دارفور و نابودی مردم چچن تا اين حد خارج از اندازه به نظر هولناك میآيد اين باشد كه آنها به عنوان علامت خطری از يك ژئوپوليتيك فراواقعی نگريسته میشوند. هركس كه خبرهای غزه يا قانا را دنبال كند آنها را صرفاً به عنوان مردههايی در يك روز پر از خشونت نمیشمارد ـ تابوتهای اين قربانیهاهاله ی وعده ی مرگ آور را احاطه كرده است ، وعدهای كه صدها هزار از لاشههای آفريقايیها و قفقازیها شانس برابری با آنها را ندارند. آيا از چندين دهه ی پيش به اين سو انبوه كارشناسان، مناقشه ی خاورميانه را به عنوان مركز بی نظمیهای حهانی و در عين حال كليدی برای برقراری صلح و آرامش آن تشخيص نداده اند؟ آيا هنوز يك ديپلومات هم وجود دارد كه اين فرمول را در باره ی دروازههايی به طرف جهنم جنگی در آينده در مقابل دروازههايی به سوی هماهنگی جهانی تا حد تهوع تكرار نكرده باشد ـ دروازههايی كه همگی آنها در اروشليم باز میشوند؟ يك سناريوی ثابت و تغير ناپذير ذهن مردم قرن بيست و يكم را به خود مشغول كرده است. اين سناريو بر آن است كه همه چيز در سواحل اردن تعين میشود. در مهيب ترين قرائت آن چنين عنوان میشود كه: تا هر زمان كه ٤ ميليون اسرائيلی و همانقدر فلسطينی با يكديگر مقابله میكنند، ٣٠٠ ميليون عرب و ٥/١ ميليارد مسلمان به زندگی در نفرت، قتلهای خونين و استيصال محكوماند. و قرائت خوش بينانه تر آن چنين است: ما از اين جهت به صلح در اورشليم نيازمنديم كه آتش سلاحها را در تهران، كراچی، خارطوم و بغداد خاموش كنيم و مسير سازگاری و توافق جهانی را در پيش گيريم.
آيا عقل از سر فرزانگان ما پريده است؟ آيا آنها حقيقتاً باور دارند كه بدون وجود مناقشه ی اسرائيلی ـ فلسطينی هيچ رويداد بد ديگری روی نمیداد، نه انقلاب خونين ايران، نه استبداد وحشتناك و مهلك حزب بعث سوريه و عراق، نه گذشت دهههای تروريسم اسلامی در الجزاير، نه افغانستان دوره ی طالبان و نه جنگجويان خشم آلود خداوند در سرتاسر جهان؟ فرضيه ی تاسف آور و معكوس آن به ندرت مطرح شده است، اما درست درآمدن آن احتمال بيشتری دارد: هر آتش بس در سرتاسر اردن موقتی است، يعنی تا زمانی كه قصرها و خيابانها، اكثريت روشنفكران و تحصيل كردهها و مقامات رسمی در جهان اسلام همچنان به احساسات ضد غربی خود دو دستی بچسبند. جهانی سازی (كه مستلزم برچيدن موانع اقتصادی است و آنچه بازهم مهمتر است برچيدن تمامی موانع اجتماعی و ذهنی) گاهی به طور اجتناب ناپذير به عكس العملهای دفاعی خشن و هولناك منجر میشود. برای آن كه ايدئولوژیهای ضدغربی در آلمان، از فيشته گرفته تا هيتلر، به وجود آيند كمترين نيازی به بنيان گذاری حكومت صهيونيستی نبود. گرايش ضد غرب پيوسته در روسيه تجديد شده است، از تزارها و استالين گرفته تا پوتين در روزگار خود ما. و بچگانه خواهد بود اگر تصور كنيم كه عطش قدرت ايرانیها به دنبال سلاحهای هستهای از مسئله ی يهود به عنوان چيزی بيش از بهانهای برای جهاد جهانی استفاده میكند. آيا كسی بر اين تصور هم هست كه براندازی سبز پس از محو اسرائيل از نقشه ی جهان با گذاشتن اسحلههايش به زمين موفقيتش را جشن خواهد گرفت؟
يك ژئوپوليتيك رياكارانه كه خاورميانه را به عنوان ستون اصلی نظم جهانی میداند به دين اتحاديه ی اروپا، يعنی به ايمان بی ايمانها و باور كسانی كه نسبت به غرب دچار ترديد و دودلی هستند تبديل شده است.
انديشمندان پست مدرن در اعلام پايان تمامی ايدئولوژیها هيچ دليل موجهی نداشتهاند. در واقع ما در يك توهم ايدئولوژيك غوطه ور هستيم و پنهانی اميدهای اغوا كننده ی خود برای يك نبرد پايانی را با افسون وحشت باری عوض كرده ايم كه چنان وانمود میكند كه به عنوان يك فاجعه ی نهايی به تمامی فجايع ديگر خاتمه خواهد داد. در حالی كه سرهای ما ارواح فراواقعی را میبينند، قلبهايمان در هر تصويری از لبنان مرگ بشريت را مشاهده میكنند. اورشليم از اين جهت مركز جهان است كه به عنوان جايی كه در آن جهان به پايان میرسد تلقی میشود. توهمات ما با تصورات و احساسات آخرالزمانی تغذيه میشود.
و به اين ترتيب هر نزاع در خاورميانه همچون تمرين نهايی آخر الزمان است. فقط كافی است كه به جنگ انكارناپذير فرهنگها توجه كنيم، اگر البته نيازی هم به متقاعد شدن داشته باشيم. و هركس كه آن موضع را اختيار میكند تسليم يك پيشگويی صادقانه شده است. سالهای بمباران شهرهای اسرائيل با موشكهای حزب خدا (حزب الله) به نمونهای از وعده ی پدرخوانده ايرانی برای نابودی كامل تبديل میشود. و به اين ترتيب همانگونه كه قبلاً كلاوزويتس به طعنه اشاره كرده بود اين متجاوز نيست كه جنگ را آغاز میكند، بلكه كسی است كه قدم اول را برای متوقف ساختن متجاوز بر میدارد. به اين ترتيب پس اين اسرائيل است كه مقصر است، مقصر برای تخيلی به طور جمعی برانگيخته شده از پايان جهان. از ژئوپوليتيك فراواقعی تا خيال باطل يك قدم بيشتر فاصله نيست.