iran-emrooz.net | Sun, 20.08.2006, 19:02
جنگ داخلی مسلمانان
مای يمانی / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
يكشنبه ٢٩ مرداد ١٣٨٥
آيا جدايی شيعه ـ سنی در خاورميانه اكنون از تعارض ميان اسرائيل و عربها عميقتر شده است؟ با توجه به واكنش بعضی دولتهای عربی به تصميم حزب الله در حمله به اسرائيل چنين نتيجه گيری چندان هم نامعقول نيست. حتی در همان حالی كه بمبهای اسرائيلی بر بيروت و تيروس (Tyre) فرودمی آمدند عربستان سعودی يعنی احتمالاً محافظه كار ترين حكومت عربی اسلامی عمليات حزب الله شيعه در تحريك نزاع با اسرائيل را آشكارا مورد نكوهش قرار داد. در تايخ مناقشه عربی ـ اسرائيلی هرگز پيش از اين حكومتی كه خودش را رهبر مردم عرب مسلمان میداند تا اين اندازه با صراحت از اسرائيل حمايت نكرده بود.
علاوه بر آن شكاف ميان عربستان سعودی و حزب الله رويدادی يگانه نبوده است. مصر و اردن نيز صريحاً حزب الله و رهبرش شيخ حسن نصرالله را برای خطرسازیهايش مورد سرزنش قرار دادهاند.
در پشت يك چنين تحول حيرات انگيزی چه چيز مخفی شده است؟ آيا ما شاهد يك جابجايی بنيادين در روابط ناسيوناليسم عربی و در اسلام فرقه گرايانه هستيم؟ آيا دولت سنی مذهب عربستان سعودی از اسلام شيعی مذهب نگرانی و هراس بيشتری دارد، آنهم با توجه به تعهدی كه نسبت به اتحاد اعراب و قضيه فلسطين احساس میكند؟
نكوهش حزب الله توسط عربها حكايت از آن دارد كه شكاف فرقه گرايانه مسلمانان كه هم اكنون در خشونتهای روزانه در عراق آشكار است در سراسر خاورميانه در حال عميق تر و جدی تر شدن است. منظور از آرزوی پرزيدنت جورج دبليو بوش در زير و رو كردن جوامع منجمد شدهی جهان عربی به ميدان فرستادن نيروهای مدافع نوگرايی در برابر عناصر سنتی در جوامع عرب و اسلامی بود. اما به جای آن اكنون چنين به نظر میرسد كه وی محافظه كار ترين نيروهای منطقه را رها ساخته است. باز كردن اين جعبهی پاندورا میتواند منطقه را به درون عصری حتی به مراتب نفرت انگيزتر در خشونت همگانی هدايت كند، يعنی آنچه كه شايد بتوان آن را يك « جنگ داخلی مسلمانان » ناميد.
شكاف شيعی ـ سنی از همان سرآغاز اسلام وجود داشته است، اما انزوای جغرافيايی و قومی ايران شيعهی غير عرب همراه با سلطهی كشورهای سنی عرب بر اقليتهای شيعی غالباً اين خصومت را از نظرها پنهان نگاه داشته بود. اين تنشها در روند حوادث « اسلاميزه كردن » كه با انقلاب ايران به راه افتاد فروكش كردند، زيرا به دنبال آن هويت فرقه گرايانه عربها به عنوان سنی بازهم بيشتر به پس زمينه رفت، در حالی كه يك خودآگاهی همگانی «اسلامی» موقتاً جای آن را گرفت.
اما هنگامی كه القاعده يعنی نيرويی تروريستی و سنی مذهب كه به مقدار بسياری از ايدئولوژی و كادرهای وهابيان سعودی بهره میبرد حملههای خود به آمريكا را در سپتامبر ٢٠٠١ به راه انداخت، اين اوضاع و احول به كلی تغير كرد. حالا ديگر شاخهی سنی مذهب از اسلام ستيزه جو در حال پيشروی بود. هنگامی كه ايالات متحده نبرد خود با طالبان سنی در افغانستان و رژيم سنی عراق را آغاز كرد، اين گرايش جديد افراطی سنی مذهب حتی جرئت و جسارت بيشتری يافت.
عربهای سنی كه به تازگی دارای اعتماد به نفس هم شدهاند اسرائيل و غرب را به عنوان يكی از تهديدهای موجود بر عليه خود تلقی میكنند، اما تهديد ديگر برای آنها از به اصطلاح « هلال شيعی » تشكيل میشود ـ سرزمين كمانی شكل كه از لبنان آغاز شده و از ميان سوريه و عراق تا ايران امتداد میيابد. و اين سرزمينهايی است كه در آنها مسلمانان در ظاهر بدعت آميز سكونت دارند. حاكمان عربستان سعودی در مقام متوليان مقدس ترين مكانهای مسلمانها، يعنی مكه و مدينه شايد اين تهديد را از بقيه شديدتر احساس میكنند.
از نگاه سنیها، شيعان نه تنها بر نواحی غنی از نفت در عراق، ايران و منطقهی شرقی عربستان سعودی مسلط هستند كه ـ از طريق عمليات حزب الله ـ در حال تلاش برای غصب كردن نقش «پاسداران» رويای اصلی تمامی عربها يعنی قضيهی فلسطين هستند. از آنجا كه مشروعيت خانوادهی سلطنتی سعودی از شكلی بسيار خشك و جدی از اسلام سرچشمه میگيرد و به وفاداری جمعيت شيعه خود ترديد دارد، بنابراين پادشاهی عربستان سعودی با حزبالله هيچ توافقی نمیتواند داشته باشد.
عجيب آن كه اين آمريكا بود كه برای مدتها حامی و محافظ عربستان سعودی به حساب میآمد، آمريكايی كه با سرنگون كردن صدام حسين باعث قدرت گيری شيعيان در عراق گرديد و احزاب شيعی را به قدرت رساند. به نظر میرسد كه دولت بوش اكنون به آنچه خود باعثش گرديده به درستی پی برده است. هنگامی كه هلال شيعی در شرق جهان اسلامی به پا خاست، ايالات متحده آمريكا در صدد مستحكم كردن محافظت خود از هلال سنی ـ يعنی مصر، اردن و عربستان سعودی ـ در غرب جهان اسلامی برآمد. اسرائيل كه زمانی دشمن سازش ناپذير قضيهی فلسطين به حساب میآمد، اكنون به نظر میرسد كه در ميانهی اين ساختار دفاعی قرار گرفته است.
ليكن يك چنين موضع دفاعی به طور اجتناب ناپذيری به علت احساسات پان عربی ناپايدار است. امروزه شهروندان معمولی سعودی از الجزيره و ساير شبكههای تلويزيونی ماهوارهای عربی برای پی گيری رويدادهای غزه و جنوب لبنان جدا نمیشوند. آنها خون عربها ـ و نه شيعيان ـ را میبينند كه ريخته میشود، و فقط اين حزب الله است كه بر عليه چنين وضعيتی مبارزه میكند. در نگاه آنها حزب الله به يك الگوی متهوارنه برای مقاومت تبديل شده است.
همين مسئله است كه باعث گرديده حكومت سعودی شكاف ميان سنیها و شيعيان را عميق تر كند. پس از آن كه خانوادهی سلطنتی به طور رسمی حزب الله را نكوهش كرد، حكومت سعودی از روحانيان وهابی رسمی خود درخواست نمود كه فتواهايی در محكوم كردن حزب الله به عنوان منحرفين و بدعت گزاران صادر كنند. ليكن چنين نكوهشهايی صرفاً اختلافهای فرقه گرايانه را در درون عربستان سعودی و منطقه حادتر میكند.
با عميق تر شدن اين تعارض، آيا رژيمهای سنی مذهب بالاخره به اين باور خواهند رسيد كه آنها برای مبارزه در مناطق خود نيازمند يك حزب مخصوص به خود هستند؟ و چنانچه آنها سرانجام به چنين نتيجه گيری برسند البته نيازی به جستجوی طولانی برای يافتن آن نخواهند داشت، زيرا تعداد قابل توجهی از اين قبيل مبارزين هم اكنون تعليمات لازم را ديده و برای نبرد آماده اند: يعنی توسط القاعده.
-----------------
مای يمانی در حال گذراندن دورهی بورسيه خود در موسسه تحقيقاتی Chatham House در لندن است. آخرين كتاب وی گاهوارهی اسلام نام دارد.
The Muslim Civil War by Mai Yamani.
Project Syndicate 2006.