iran-emrooz.net | Sat, 15.04.2006, 14:03
(بخش دوم)
سند راهبرد امنيت ملی آمريكا
"سند راهبرد ملی آمريكا"، اواسط ماه گذشته (مارس ٢٠٠٦) منتشر شد. اين سند شامل يك مقدمه با امضای جرج بوش، رئيس جمهور امريكا و ١١ بند است كه در آنها بنيانهای سياست خارجی دولت آمريكا تا پايان دورهی رياست جرج بوش تشريح شده است. ترجمهی فارسی اين سند توسط "خبرگزاری فارس" صورت گرفته و در چندين قسمت در روزهای تعطيلات نوروزی منتشر شده است.
٣- تقويت ائتلافها برای نابودی تروريسم جهانی و همكاری برای پيشگيری از حملات عليه آمريكا و دوستان ما
الف) خلاصه استراتژی امنيت ملی در سال ٢٠٠٢
شكست تروريسم مستلزم يك استراتژی بلندمدت و گسستن از الگوهای قديمی است. ما سرگرم مبارزه با دشمن جديدی هستيم كه ابعاد جهانی دارد. ايالات متحده برای مقابله با تروريستها، ديگر نمیتواند صرفا متكی بر عوامل بازدارنده باشد يا برای خنثی كردن آنها در لحظه آخر، به تدابير دفاعی متوسل شود. بايد به جنگ اين دشمن رفت و آن را همواره تحت تعقيب قرار داد. ما برای موفقيت در اين تلاش خود نيازمند حمايت و اقدام عملی دوستان و همپيمانان خود هستيم. ما بايد همراه با ديگران، تروريستها را از عوامل بقای آنها، محروم نمائيم يعنی همان پناهگاه امن، حمايت مالی و حمايت و محافظتی كه برخی ملتها ـ كشورهای خاص به لحاظ تاريخی ـ در اختيار آنها قرار میدهند.
ب) ساختار كنونی: موفقيتها و چالشها
جنگ عليه تروريسم هنوز به پايان نرسيده است. آمريكا امنتر شده اما هنوز كاملا امن نيست. دشمن با هر موفقيت ما، خود را بازسازی میكند ، پس ما نيز بايد خود را بازسازی كنيم. اين موفقيتها عبارتند از :
* القاعده پناهگاه امن خود را در افغانستان از داده است.
* يك ائتلاف چندمليتی كه عراقیها نيز در آن شركت دارند با شدت تمام جنگ عليه تروريسم را در عراق دنبال میكنند.
* شبكه القاعده تا حد چشمگيری وجهه خود را از دست داده است. اكثر اعضای القاعده كه در حملات ١١ سپتامبر نقش داشتند از جمله خالد شيخ محمد طراح اين حملات ، اكنون كشته يا دستگير شده اند.
* اكنون اين اجماع گسترده و فزاينده شكل گرفته كه قتل عامدانه افراد بيگناه هرگز با هيچ درخواست يا دليلی تعديل نشده است.
* بسياری از ملتها با نوعی همكاری بی سابقه در زمينههای اجرايی، اطلاعاتی ، نظامی و ديپلماتيك وارد جنگ با تروريسم شده اند.
* كشورهای متعددی كه قبل از ١١ سپتامبر، خود بخشی از مشكلات تلقی میشدند اكنون به طور فزايندهای به بخشی از راه حل تبديل شدهاند ـ و اين تغيير و تحولات بدون تضعيف رژيمهای دوست در مناطق كليدی صورت گرفته است.
* دولت همراه با كنگره تلاش كرد تا اصلاحات اساسی را اتخاذ و اجرا كند كه از آن جمله میتوان به قانون ميهن پرستی اشاره كرد كه ضمن دفاع از آزادیهای اساسی ، امنيت ما را نيز گسترش میدهند.
اما دشمن همچنان مصمم است و ما با برخی چالشهای قديمی و جديد مواجهايم:
* امروزه شبكههای تروريستی پراكندهتر و كمتر متمركز هستند. آنها بيشتر متكی بر گروههايی كوچك و ملهم از يك ايدئولوژی مشترك هستند و كمتر تحت نظر ساختار فرماندهی مركزی قرار دارند.
* هرچند ايالات متحده و هم پيمانانش بسياری از حملات تروريستی را خنثی كرده اند اما ما هنوز نتوانستهايم كاملا آنها را متوقف كنيم. تروريستها در نقاط فراوانی از جمله افغانستان، مصر، اندونزی، عراق، اسرائيل، اردن، مغرب، پاكستان، روسيه، عربستان سعودی، اسپانيا و امارات عربی متحده دست به حمله زدهاند. آنها همچنان در پی دستيابی به تسليحات كشتار جمعی هستند تا با استفاده از آنها حتی حملات فاجعه بار بيشتری را بر ما و دوستان و همپيمانان ما وارد كنند.
* جنگ كنونی در عراق با تبليغات تروريستی در قالب شعار وحدت از مسير خود منحرف شده است.
* برخی كشورها مثل سوريه و ايران همچنان در خاك خود به تروريستها پناه میدهند و از فعاليتهای تروريستی در خارج حمايت میكنند.
ج) راه پيش رو
مبارزه با تروريسم از همان آغاز ، هم عرصهای برای جنگ نظامی بوده و هم جنگ عقيدتی ـ جنگ عليه تروريستها و جنگ عليه ايدئولوژی مخوف آنها. اين جنگ در كوتاه مدت مستلزم استفاده از نيروی نظامی و ابزارهای ديگر قدرت ملی در راستای كشتن و دستگيری تروريستها، انهدام پناهنگاه امن يا قطع كنترل آنها بر ملتهای ديگر، جلوگيری از دستيابی به تسليحات كشتار جمعی و قطع منابع حامی آنهاست. در بلند مدت، پيروزی در مبارزه با تروريسم يعنی پيروزی در جنگ عقيدتی زيرا در نهايت اين عقيده است كه میتواند سرخوردگان را به جانيانی تبديل كنند كه مصمم هستند افراد بيگناه را به قتل برسانند.
هرچند مبارزه با تروريسم ، يك جنگ عقيدتی است اما جنگ مذهبی نيست. امروزه تروريستها فرامليتی كه ما با آنها مواجهايم از مذهب شكوهمند اسلام به عنوان يك جهانبينی سياسی خشن به نفع خود بهره برداری میكنند: طبقات حاكم يك امپراتوری كه از طريق تروريسم و واژگونی همه آزادیهای مذهبی و سياسی را منكر میشوند. اين تروريستها، ايده جهاد را به درخواست به جنايت عليه كسانی تحريف میكنند كه در نظر اين افراد كافر يا غيرمومن تلقی میشوند ـ شامل مسيحیها، يهوديان، هندوها و سنتهای مذهبی ديگر و همه مسلمانانی كه با آنها مخالفند. در واقع، اكثر حملات تروريستی پس از حوادث ١١ سپتامبر در كشورهای اسلامی رخ دادهاند و اكثر قربانيان آنها نيز مسلمانان بودهاند.
ما برای ورودی كارساز به اين جنگ عقيدتی بايد عواملی را كه باعث ارتقاء يا نابودی تروريسم میگردند، تحت بررسی قرار دهيم.
* تروريسم، فراورده اجتناب ناپذير فقر نيست. بسياری از هواپيماربايان حملات ١١ سپتامبر از طبقات متوسط بودند و بسياری از رهبران تروريست مثل بن لادن از طبقات ثروتمند برخاسته اند.
* تروريسم صرفا نتيجه خشونت عليه سياست آمريكا در عراق نيست. ايالات متحده در ١١ سپتامبر و قبل از آن يعنی قبل از آنكه ما رژيم صدام را سرنگون كنيم، مورد حمله قرار داشت. علاوه بر اين، كشورهايی كه در جنگ عراق شركت نداشتند نيز از حملات تروريستی در امان نيستند.
* تروريسم صرفا نتيجه مسائل اسرائيل ـ فلسطين نيست. توطئه القاعده برای حملات ١١ سپتامبر در دهه ١٩٩٠ آغاز شد يعنی دوران شكوفايی روند صلح.
* تروريسم صرفا پاسخی به تلاشهای ما برای جلوگيری از حملات تروريستی نيست. شبكه القاعده مدتها قبل از اينكه ايالات متحده اين شبكه را هدف حمله قرار دهد اقدام به حمله به آمريكا كرد. در واقع، وقتی ما در موضع ضعف قرار میگيريم تروريستها بيشتر گستاخ میشوند تا وقنی كه عزم ما را برای مبارزه با تروريسم جزم است. آنها نيروهای جديد خود را با اين جمله اغفال میكنند كه آمريكا مضمحل شده است و اگر به آن حمله شود راحت مرعوب میشود و عقب مینشيند.
تروريسمی كه ما امروزه با آن مواجهايم ناشی است از:
* ازخودبيگانگی سياسی است . تروريستهای فرامليتی اغلب از ميان مردمی به خدمت گرفته شدهاند كه هيچ سهمی در حكومت خود ندارند و هيچ راه مشروعی را برای اعمال تغييرات در كشور خود نمیشناسند. از آنجا كه آنها سهمی در نظم موجود ندارند تحت تاثير القائات كسانی قرار میگيرند كه از يك جهان بينی انحرافی مبتنی بر خشونت و ويرانی دفاع میكنند.
* اعتراضاتی كه میتوان تقصير آنها را بر عهده ديگران گذاشت. نقصهايی كه تروريستها حس میكنند و میبينند تقصير ديگران و بی عدالتیهای محسوسی است كه از گذشته دور و نزديك میآيند. اظهارات تروريستها اين زخمهای پيوندخورده با گذشته راتر و تازه نگه میدارد ـ يك انگيزه بالقوه برای انتقام و ترور.
* خرده فرهنگهای توطئه و ارائه اطلاعات غلط است. تروريستها بيشتر از ميان جمعيتهايی عضوگيری میكنند كه اطلاعاتشان درباره جهان تحت تاثير نظريات توطئه، غلط و فاسد هستند. با اين تحريف ، اعتراضات همواره تازه نگاه داشته میشوند و حقايقی را كه تعصبات مردمی و تبليغات خودمحور را به چالش میكشند، فيلتر میگردند.
* ايدئولوژی كه جنايت را توجيه میكنند. تروريسم در نهايت متكی بر توسل به يك ايدئولوژی است كه قتل عامدانه افراد بيگناه را توجيه يا حتی ستايش میكند. يك مذهب شكوهمند ـ مذهب اسلام ـ در زمانها و مكانهايی تحريف شده و در خدمت يك هدف شيطانی قرار میگيرد، درست مثل سرنوشتی كه مذاهب ديگر در اين مكانها و زمانها يافتند.
شكست تروريسم در بلندمدت مستلزم توجه به اين عوامل است. اين ماهيت دموكراسی است كه برای هر كدام يك عامل مخالف فراهم میآورد.
* به جای ازخودبيگانگی، دموكراسی نوعی سهم مالكيت در جامعه پيشنهاد میكند، تغييری در جهت شكل بخشيدن به آينده خود
* به جای تشديد اعتراضات، دموكراسی حاكميت قانون، حل مسالمت آميز اختلافات و عادت پيشبرد منافع از طريق مصالحه را پيشنهاد میكند.
* به جای فرهنگ توطئه و ارائه اطلاعات غلط، دموكراسی آزادی بيان، رسانههای مستقل و مركزی برای تبادل عقايد پيشنهاد میكند كه میتواند پرده از دروغ تعصب و تبليغات شيادانه پرده بردارد.
* به جای ايدئولوژی كه جنايت را توجيه میكند ، دموكراسی احترام به شان انسانی را پيشنهاد میكند كه از حمله عامدانه به افراد بيگناه بيزاری میجويد.
دموكراسی نقطه مقابل استبداد تروريستی است و برای همين است كه تروريستها آن را تقبيح میكنند و حاضرند برای متوقف كردن آن حتی افراد بيگناه را نيز بكشند. دموكراسی مبتنی بر اختيار انسانی است در حالی كه ايدئولوژی تروريستی مبتنی بر جبر انسانی. نظامهای دموكراتيك حدود آزادی شهروندان خود را گسترش میدهند در حالی كه تروريستها درصدد تحميل مجموعه واحدی از اعتقادات كوته بينانه بر شهروندان هستند. نظامهای دموكراسی افراد را به لحاظ شان و ارزش انسانی، با يكديگر برابر میدانند و معتقدند افراد دارای توانی ذاتی برای ايجاد حكومت و حكومت بر خود هستند. تروريستها، افراد را اشيائی میبينند كه بايد استثمار شوند و سپس تحت حكومت قرار گيرند و سركوب شوند.
نظامهای دموكراتيك در برابر تروريسم مصون نيستند. در برخی دموكراسیها ، برخی گروههای قومی و مذهبی نمیتوانند يا نمیخواهند از مزايايی آزادی برخوردار شوند وگرنه اين مزايا اكنون در جامعه آنها وجود داشت. اين گروهها نشانههايی از همان ازخودبيگانگی و نااميدی را به نمايش میگذارند كه تروريستهای فرامليتی از آنها در كشورهای غيردموكراتيك به نفع خود بهره برداری میكنند. اين همان دليل پيدايش تروريستهای خانگی در جوامع دموكرات است مثل تروريستهايی كه در جولای ٢٠٠٥ اقدام به بمب گذاری در لندن كردند و تروريستهايی در كشورهای ديگر خشونت آفريدند. حتی در اين موارد نيز، راه حل بلندمدت، امكانات دموكراسی را گسترش میدهد طوری كه همه شهروندان میتوانند از مزايای آن برخوردار شوند.
راهبرد مقابله با دروغهای موجود در «ايدئولوژی » تروريستها در حكم اعطای آزادی به همان كسانی است كه تروريستها بيش از همه عامل استثمار آنها هستند يعنی پيروان حقيقی اسلام. ما همچنان از اصلاحات سياسی حمايت خواهيم كرد؛ اين كار به مسلمانان صلحجو اين قدرت را میدهد تا اصول اعتقادی خود را اعمال و تفسير كنند. ضروریترين كار بايد در داخل جهان اسلام صورت گيرد و در حال حاضر اردن، مغرب و اندونزی گامهايی مهم در اين زمينه برداشته اند. رهبران اسلامیِ مسئول، بايد هر ايدئولوژیای كه از اسلام برای نابودی اهداف و تحريف يك مذهب شكوهمند سوءاستفاده و آن را تحريف میكنند، محكوم نمايند.
در حال حاضر بسياری از مسلمانانِ مومن، اين تعهد را به قيمت تحمل خطرات شخصی فراوان بر عهده گرفته اند. آنها میدانند كه خود، هدف اين ايدئولوژی تروريستی هستند. هر جا كه ما وارد مبارزه با تروريسم شديم، همپيمانان مسلمان دوشادوش ما ايستاده اند و در راه اين هدف خطير همگام ما شده اند. پاكستان و عربستان سعودی تلاشهای سازندهای را برای دستگيری يا قتل رهبران القاعده صورت داده اند. نيروهای افغان با باقيمانده اعضای طالبان در اين كشور درگير جنگ هستند. سربازان عراقی جان خود را فدا میكنند تا القاعده را در كشور خود نابود كنند. اين شهروندان شجاع میدانند برای چه مبارزه میكنند ـ برای بقای آزادی خود، آينده مذهب خود، عدالت و انسانيت سنت خود ـ و ايالت متحده افتخار میكند كه دوشادوش آنها مبارزه میكند.
گسترش آزادی و شان انسانی از طريق دموكراسی يك روش بلندمدت برای حل تروريسم فرامليتی جهان امروز است. برای ايجاد فضا و زمانی مناسب جهت تحقق اين روش بلندمدت چهار گام است كه بايد در كوتاه مدت برداشته شوند.
* جلوگيری از وقوع حملات تروريستی قبل از وقوع آنها . هر حكومت تعهدی مهمتر از محافظت از زندگی شهروندان خود ندارد. هسته اصلی تروريستها را نمیتوان ناكارامد كرد يا مجددا شكل داد. آنها بايد تحت فشار قرار گيرد، كشته يا دستگير شوند. آنها بايد از شبكه افراد و نهادهايی كه از اين سلولها حمايت مالی میكنند، جدا شوند. اين شبكه نيز بايد در جای خود با استفاده از ابزارهای مختلف ناكارامد، مختل و ناتوان گردد.
* جلوگيری از دسترسی كشورهای ياغی و هم پيمانان تروريست آنها به تسليحات كشتار جمعی كه در استفاده از اين تسليحات لحظهای ترديد ندارند. تروريستها يك نظام اخلاقی منحرف دارند كه در آن از قتل عام افراد بيگناه تجليل میشود. تروريستها سعی میكنند تا جايی كه ممكن است تلفات بر جای بگذارند و برای اين منظور در پی دستيابی به تسليحات كشتار جمعی هستند. جلوگيری از دسترسی تروريستها به تسليحات كشتار جمعی مستلزم ابزارها و رويكردهای بينالمللی نوين است. ما اكنون سرگرم همكاری با هم پيمانان خود برای تقويت امنيت در مراكز اتمی آسيب پذير جهان و گسترش توانايی كشورها برای رديابی، اختلال و مقابله با فعاليتهايی تروريستی در زمينه تسليحات كشتار جمعی هستيم.
* جلوگيری از برخورداری گروههای تروريستی از حمايت و پشتيبانی كشورهای ياغی. آمريكا و هم پيمانانش در مبارزه با ترويسم، بين كسانی كه مرتكب ترور میشوند و كسانی كه از تروريستها حمايت میكنند و به آنها پناه میدهند هيچ تمايزی قائل نمیشوند زيرا آنها هر دو به يك اندازه جنايتكارند. هر حكومتی كه تصميم بگيرد هم پيمان تروريسم شود، مثل سوريه يا ايران، در واقع تصميم گرفته كه دشمن آزادی، عدالت و صلح گردد. جهان بايد از اين رژيمها جواب بخواهد.[آمريكا در حالی ايران و سوريه را به همپيمانی با تروريسم متهم میكند كه خود از رژيمی چون اسرائيل و گروهكی چون منافقين حمايت میكند كه اقدامات تروريستی آنها كاملا مشهود است.]
* جلوگيری از سلطه تروريستها بر هر كشوری كه آنها ممكن است از آن به عنوان پايگاه يا سكويی برای اجرای حملات تروريستی خود استفاده كنند. تروريستها چندين هدف دارند: سرنگونی دموكراسی رو به رشد ، ادعای مالكيت بر يك كشور استراتژيك و استفاده از آن به عنوان كانون ترور، بی ثباتی خاورميانه و حمله خشونت آميز به آمريكا و ديگر كشورهای آزاد. ما هرگز نبايد اجازه بدهيم تروريستها به اين اهداف خود برسند. برای همين است كه موفقيت در افغانستان و عراق از اهميت بسزايی برخوردار است و ما بايد مانع از بهره برداری تروريستها از مناطق مهارنشده شويم.
آمريكا رهبری اين جنگ را بر عهده خواهد داشت و ما همچنان با هم پيمانان خود همكاری خواهيم داشت و از دوستان جديدی برای پيوستن به ما در اين جنگ دعوت خواهيم كرد.
افغانستان و عراق: خطوط مقدم در مبارزه با تروريسم
پيروزی در مبارزه با تروريسم مستلزم پيروزی در افغانستان و عراق است. در افغانستان ، موفقيتهايی كه تاكنون حاصل شده اند بايد تثبيت گردند. چند سال قبل ، افغانستان دچار يك كابوس پيشامدرن بود. اكنون اين كشور دو انتخاب آزاد موفقيت آميز برگزار كرده و يكی از هم پيمانان ثابت قدم ما در مبارزه با تروريسم است. البته هنوز كارهای فراوانی باقی مانده است و مردم افغانستان مستحق حمايت آمريكا و كل جامعه بينالمللی هستند.
امروزه تروريستها ، عراق را جبهه اصلی جنگ خود عليه آمريكا تلقی میكنند. آنها میخواهند آمريكا را در عراق شكست بدهند و ما را وادار كنند تا قبل از تشكيل يك حكومت دموكراتيك باثبات در عراق كه قادر به تامين امنيت خويش است، دوستان خود را تنها رها كنيم. تروريستها معتقدند كه با اين كار ثابت خواهند كرد كه آمريكا يك قدرت رو به افول و يك دوست غيرقابل اعتماد است. ترويستها معتقدند كه میتوانند در بطن ناآرامیهای يك عراقِ در هم شكسته، يك كانون امن برای خود دست و پا كنند مانند كانونی كه زمانی در افغانستان دست و پا كرده بودند ـ اما اين بار در قلب يك منطقه مهم به لحاظ ژئوپوليتيك. در صورت تسليم دربرابر تروريستها ، آنها به ابزار قدرتمند عضوگيری مجهز خواهند شد، با اين ذهنيت كه آنها پيشگامان تاريخ هستند.
وقتی حكومت عراق با حمايت نيروهای ائتلاف بر تروريستها غلبه كند، تروريسم متحمل يك ضربه بسيار سنگين خواهد شد. ما يكی از مخوفترين جناحهای القاعده را ـ شبكه تحت رهبری زرقاوی ـ در هم شكستيم و او را از پناهگاه امنی كه در عراق میجست محروم ساختيم. و موفقيت دموكراسی در عراق سكويی خواهد بود برای موفقيت آزادی در منطقهای كه چندين دهه است منبع بی ثباتی و ركود است.
دولت آمريكا، راهبرد خود را برای كمك به مردم عراق در غلبه بر تروريستها و خنثی كردن شورش در عراق با برخی جزئيات شرح داده است. اين راهبرد مستلزم حمايت از مردم عراق در هماهنگ ساختن اقدامات خود با سه جريان عمده است:
ـ سياسی: همكاری با عراقیها برای
* منزوی ساختن عناصر سرسخت دشمن كه نمیخواهند فرايند سياسی صلح آميز را بپذيرند.
* تعامل با كسانی كه بيرون از فرايند سياسی هستند و میخواهند از خشونت پرهيز كنند و دعوت از آنها برای مشاركت در فرايند
* ايجاد نهادهای ملی كاآرامد، تكثرگرا و باثباتی كه حافظ منافع همه عراقیها هستند.
ـ امنيتی: همكاری با نيروهای امنيتی عراق برای
* پاكسازی مناطقی كه تحت كنترل دشمنان هستند، از طريق حفظ حالت تدافعی، كشتن و به اسارت گرفتن مبارزان دشمن و محروم ساختن آنها از داشتن پناهگاه امن.
* واگذاری كنترل مناطق آزادشده از كنترل دشمن به نيروهای امنيتی كارآمد عراقی كه قادرند اين اطمينان را به ما بدهند كه اين مناطق تحت كنترل حكومت صلح طلب عراق باقی خواهند ماند و
* ايجاد نيروهای امنيتی برای عراق و قابليت برپايی نهادهايی كه به عراقیها خدمات ارائه میكنند و باعث گسترش حاكميت قانون و شكل گيری جامعه مدنی میشوند.
ـ اقتصادی: همكاری با حكومت عراق برای
* احيای زيرساختارهای فراموش شده عراق به گونهای كه عراقیها بتوانند مطالبات فزاينده و نيازهای يك اقتصاد رو به رشد خود را فروبنشانند.
* بازسازی اقتصادی عراق به گونهای كه بتوانند در چارچوب اصول بازار به خودكفايی برسد و
* ايجاد ظرفيت لازم برای نهادهای عراقی طوری كه بتوانند زيرساختارهای خود را حفظ كنند، مجددا جذب جامعه اقتصادی بينالمللی شوند و سطح رفاه و سعادت عمومی همه عراقیها را بهبود ببخشند.
٤ـ همكاری با ديگران برای رفع تنشهای منطقهای
الف) خلاصهای از راهبرد امنيت ملی آمريكا در سال ٢٠٠٢
تنشهای منطقه ای، ميراث غم انگيز چندين دهه قبل است كه همچنان بر منافع امنيت ملی ما تاثير میگذارد. تنشهای منطقهای معمولا مدت زيادی محدود باقی نمیماند و اغلب گسترش میيابد يا به يك تراژدی يا ناآرامی انسانی تبديل میشود. طرفين بيرون از منطقه میتوانند از اين تنشها برای اهداف خود بهره برداری كنند ، همان طور كه القاعده از جنگ داخلی در افغانستان بهره برداری كرد. اين بدان معناست كه حتی اگر آمريكا هيچ منفعتی نيز در يك تنش خاص منطقهای نداشت، باز هم به مرور زمان منافعش تحت تاثير آن تنش قرار خواهد گرفت. طرفين بيرونی عموما نمیتوانند راه حلی بر طرفين درگير تحميل كنند كه طرفين درگير حاضر به پذيرفتن آن نيستند اما گاهی میتوانند با كمك ديگران شرايطی را ايجاد كنند كه در آن طرفين درگير، خود اقدامی موثر برای رفع تنش به عمل بياورند.
ب) ساختار كنونی: موفقيتها و چالشها
جهان در چندين مورد شاهد گسترش چشمگير پيچيدهترين تنشهای منطقهای بوده كه در طول چندين دهه جان ميليونها نفر را گرفته است.
* در سودان، آمريكا، رهبری يك مذاكرات بينالمللی را بر عهده داشت كه به طور مسالمت آميز به ٢٠ سال درگيری بين دولت سودان و جنبش آزادی خلق اين كشور پايان داد.
* در ليبريا، پس از يك تنش داخلی شديد، ايالات متحده رهبری تلاشهای بينالمللی را برای احيای صلح و تقويت ثبات در اين كشور بر عهده گرفت.
* نيروهای اسرائيلی از نوار غزه و شمال كرانه باختری عقب نشينی و اين اميد را ايجاد كرده اند كه روابط اسرائيل ـ فلسطين دگرگون شود و تشكيلات خودگردان فلسطين يك حكومت موثر و مسئول بر پا كند.
* روابط هند و پاكستان بهبود يافته است، اكنون دو طرف در سطوح بالا با يكديگر مذاكره میكنند و روحيه جديد همكاری برای حل مناقشه كشمير ايجاد شده است ـ همكاریای كه در اقدامات انساندوستانه در زمين لرزه ويرانگر اخير بيش از پيش محسوس است.
* رويكرد سازنده در تلاشهای امدادی پس از حادثه تسونامی در اندونزی كه منجر به تغيير گفتمان سياسی و حل مسالمت آميز تنش پيچيده جدايی طلبی در آچه شد.
* در ايرلند شمالی، اجرای بخشهای اصلی توافق «جمعه مقدس» اعم از زمين گذاشتن سلاحها، نقطه عطفی در پايان بخشيدن به جنگ داخلی ديرينه در اين منطقه شد.
برخی چالشهای منطقهای ديگر نيز هنوز باقی مانده اند كه البته توجه خاص جهانيان را میطلبند:
* در دارفور، مردم يك منطقه فقرزده، قربانی نسل كشی ناشی از جنگ داخلی هستند كه در آن، شبه نظاميان جنايتكار با حمايت دولت سودان جنگی را عليه گروهی از شورشيان آغاز كرده اند.
* در كلمبيا، يك هم پيمان دموكرات آمريكا سرگرم مقابله با حملات مكرر شورشيان ماركسيست و قاچاقچيان مواد مخدر است.
* در ونزوئلا ، سرشاری ويرانگرانه پول نفت باعث تضعيف دموكراسی و تلاش برای بی ثبات ساختن منطقه شده است.
* در كوبا، يك ديكتاتور ضدآمريكايی همچنان به سركوب مردم خود و تلاش برای تحريف آزادی در منطقه ادامه میدهد.
* در اوگاندا، يك فرقه شورشی وحشی ـ ارتش مقاومت پروردگار ـ از تنشهای منطقهای بهره برداری و مردم آسيب پذير اين كشور را مرعوب میكند.
* در اتيوپی و اريتره، يك مناقشه مرزی كه روز به روز وخيمتر میشود هر آن ممكن است به يك جنگ آشكار ديگر تبديل شود.
* در نپال، يك گروه شورشی مائوئيستِ خطرناك همچنان به ارعاب مردم اين كشور میپردازد و دولت نيز از مواضع دموكراتيك عقب مینشيند.
ج) راهِ پيش رو
تنشهای منطقهای میتوانند بنا به علل مختلف ايجاد شوند كه از آن جمله میتوان ، دولتی ضعيف، ظلمهای بيش از حد، ادعاهای رقابت جويانه، شورش داخلی ، رقابتهای قبيلهای و نفرتهای قومی و مذهبی اشاره كرد. اگر به اين علل پرداخته نشود ، نتيجهای جز شرايط كنونی نخواهيم داشت: دولتهای مغلوب، بیپناهی در برابر بلايای بشری و ايجاد مناطق مهارنشدهای كه میتوانند به پناهگاه امن تروريستها تبديل شوند.
راهبرد دولت آمريكا برای پرداختن به تنشهای منطقهای شامل سه سطح توافقی است: پيشگيری و حل تنش ، مداخله در تنش و ايجاد ثبات و بازسازی پس از اتمام تنش.
همكاری بينالمللی كارآمد در اين امور منوط به داشتن دوستانی مطمئن است. برای اين منظور، كنگره آمريكا، تشكيلات جديدی را تاسيس كرده است كه به ايالات متحده اين امكان را میدهد كه دوستان خارجی خود را در زمانی كمتر و به صورتی كارآمدتر آموزش دهيم و مجهز كنيم. ما با همكاری كنگره همچنان در پی جلب كمكهای خارجی برخواهيم آمد و رئيس جمهور میتواند از تجربيات سازمانهای مختلف در سراسر آمريكا استفاده كند.
١ـ پيشگيری و حل تنش
كارآمدترين و بلندمدتترين راه برای پيشگيری و حل تنش، ارتقاء دموكراسی است. دموكراسیهای كارآمد هنوز هم ممكن است جای بحث داشته باشند اما قادرند اختلافات را در قالب همكاری دوجانبه يا همكاری با كشورهای منطقه يا نهادهای بينالمللی به صورت مسالمت آميز حل كنند.
اما دركوتاه مدت، ايده مناسب تاسيس «دفاتر پاك» در كشورهای آزاد يا جلب همكاری خارجی میتواند بعضا مانع از تنش شود يا ما را در حل تنشی كه آغاز شده است، ياری نمايد. اين راههای اوليه میتوانند مانع از بروز مشكلات شوند و اجازه ندهند كه مشكلات به بحران يا بحرانها به جنگ تبديل شوند. آمريكا حاضر است در صورت لزوم اين گام را بردارد. اما حتی در كمكهای خارجی نيز بايد يك رهبری موثر و شجاعانه داخلی وجود داشته باشد.
پيشرفت در كوتاه مدت همچنين در گرو ی مواضع بازيگران اصلی منطقهای است. كارآمدترين راه برای مواجهه با يك مشكل در داخل يك كشور مواجهه با ساختار كلیتر منطقهای است كه اين كشور در آن قرار دارد. رويكرد منطقهای بخصوص در مورد مساله اسرائيل ـ فلسطين ، تنشهای منطقه درياچه بزرگ در آفريقا و تنش در نپال ، موثر خواهد بود.
٢ـ مداخله در تنش
برخی تنشهای چنان تهديدات جدی عليه منافع و ارزشهای گسترده ما دارند كه مداخله در آنها برای احيای صلح و امنيت، ضروری است. تجربه اخير نشان داده است كه جامعه بينالملل از نيروهای نظامی زبده و كافی برای اجرای اين عمليات برخوردار نيست. دولت آمريكا اين مسئله را متوجه شده و اكنون سرگرم همكاری با پيمان آتلانتيك شمالی(ناتو) است تا توان سازمان ملل را برای مداخله در تنشها بهبود بخشد. ما در سال ٢٠٠٤ در نشست سران كشورهای گروه هشت طرح«عمليات صلح جهانی» را مطرح كرديم كه هدف از آن بهبود توان نظامی برای اجرای ماموريتهای صلح با مسئوليت پذيری بيشتر، بينشی فراختر و اقدامات گسترده و نتيجه محور است.
٣ـ ايجاد ثبات و بازسازی پس از تنش
وقتی صلح مجددا ايجاد شد، بايد كار دشوار ايجاد ثبات و بازسازی پس از تنش آغاز شود. مداخله نظامی ممكن است برای متوقف ساختن يك تنش خونبار لازم باشد اما صلح و ثبات فقط هنگامی پايدار خواهد بود كه تلاشهای بعدی برای احيای نظم و بازسازی، در عمل موفق باشد. جهان پس از تجربيات تلخ متوجه شده است كه موفقيت اغلب متكی بر تشكيل زودهنگام نهادهای داخلی قدرتمند مثل نيروی پليس قوی و نظامی قضايی و جزايی كارآمد است. اين توان حكومتی برای ايجاد حاكميت قانون و اقتصاد مبتنی بر تجارت آزاد امری است ضروری كه باعث ايجاد ثبات و رفاه بلندمدت میگردد.
برای ايجاد اين توان و قابليت، دولت آمريكا دفتر جديدی را در وزارت امور خارجه تاسيس كرده است: دفتر هماهنگ كننده بازسازی و ثبات كه هدف آن برنامه ريزی و اجرای تلاشهای باسازی و ثبات داخلی است. اين دفتر از همه سازمانهای دولتی كمك میگيرد و فعاليتهايش را با تلاشهای نظامی ما هماهنگ میسازد. اين دفتر همچنين تلاشهای دولت آمريكا را با تلاشهای دولتهای ديگر (مثل انگليس ، كانادا، اتحاديه اروپا و دولتهای ديگر ) در ايجاد قابليتهايی مشابه در اين كشور و همچنين با تلاشهای بينالمللی جديد مثل كميسيون صلح سازی سازمان ملل متحد هماهنگ خواهد كرد.
٤ـ نسل كشی
تلاشهای صبورانه برای پايان بخشيدن به تنشها نبايد با تسامح در برابر ظلم يكسان تلقی شود. هدف از نسل كشی نابودی كل يا بخشی از يك گروه ملی ، قومی، نژادی يا مذهبی است. جهان بايد بياموزد كه به يك اصل احترام بگذارد ، اصلی كه بسياری معتقدند در سالهای اخير قدرت خود را در بخشهايی از جامعه بينالمللی از دست داده است و آن اين كه نبايد نسل كشی را تحمل كرد.
اين يك وظيفه اخلاقی است كه كشورها بايد وارد عمل شوند و اجازه ندهند نسل كشی صورت بگيرد و بايد با آن برخورد كنند. ما بايد تلاشهای اقتصادی، ديپلماتيك و قانونی ايالات متحده را بهبود ببخشيم، به گونهای كه افرادی كه بانی نسل كشی هستند مجازات شوند، نه شهروندان بی گناهی كه اين افراد بر آنها حكم میرانند. در مواقعی كه عاملان قتل عام از مداخلههای مسالمت آميز میگريزند بايد به مداخلههای نظامی متوسل شد، مداخلات نظامی چندين كشور كه همگی بنا بر مناسبتهای منطقهای و بينالمللی با يكديگر همكاری میكنند.
ما نبايد اجازه بدهيم كه مناظرات حقوقی در مورد تعريف فنی «نسل كشی» بهانهای شود برای توجيه بی عملی در اين زمينه. در موارد خشونتهای جمعی و قتل عام كه در نهايت منجر به نسل كشی میشوند، جهان بايد وارد عمل شود ـ حتی اگر طرفين داخلی برای صلح آمادگی نداشته باشند باز هم تغييری در اصل قضيه ايجاد نمیشود.
ادامه دارد
بخشهای پيشين:
بخش اول