شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 29.03.2006, 22:55

پياده‌روی طولانی و حقيقت


سان شويون / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

پنجشنبه ١٠ فروردين ١٣٨٥

هر كشوری اسطوره‌ی بنيان گذاری خودش را دارد. برای چين كمونيست اين اسطوره همان ماجرای پياده روی طولانی است، داستانی همطراز با قصه‌ی موسی هنگامی كه خروج قوم بنی اسرائيل از مصر را رهبری می‌كرد.
خلاصه‌ی آن به اين شكل است كه حزب تازه تاسيس شده‌ی كمونيست همراه با سه ارتش سرخی كه ايجاد كرده بود در اوايل دهه‌ی ١٩٣٠ از پايگاه‌های خود در جنوب توسط دولت ناسيوناليست چيانگ كايچك بيرون رانده شدند. آنها در حالی كه توسط دشمنان خود تعقيب و مورد تاخت و تاز قرار می‌گرفتند از كوه‌های سر به فلك كشيده، رودخانه‌های خروشان و چمن‌زارهای غيرقابل عبور با هدايت مائو و از يك پيروزی به پيروزی ديگر، عبور كردند. پس از گذشت دو سال و طی مسافت ده هزار مايل ارتش سرخ با استقامت، شجاعت و اميد و علی رغم تمامی مشكلات، به شمال چين رسيد. از ٢٠٠ هزار نفر سرباز ارتش سرخ فقط يك پنجم باقی ماند، همگی شديداً از پا افتاده و فرسوده، اما با اين حال همچنان سركش و جسور. يك دهه بعد، آنها دوباره بازگشتند و چيانگ كايچك را شكست داده و چين نوی مائو را بنيان گذاردند.
اما اسطوره‌ی بنيان گذاری چين مائو تا چه حد در برابر رويدادهای واقعی تاب می‌آورد؟
در ٢٠٠٤ و هفتاد سال پس از آن رويداد من درصدد برآمدم كه پياده روی طولانی را رديابی كنم. هنوز هم مانند گذشته اين سفری است بسيار دلهره آور از ميان نواحی كه تا به امروز تغيير چندانی نكرده‌اند، مناطقی دور از دسترس و به شدت فقير. از ميان ٤٠ هزار نفر باقی مانده از آن پياده روی شايد هنوز هم ٥٠٠ نفر در قيد حيات باشند. من آنها را پيدا نموده و با ٤٠ نفر از آنها مصاحبه كردم ـ انسان‌های كاملاً معمولی كه يا از آن پياده روی طولانی جامانده، و يا ديگر توان ادامه راه را نداشتند، اما در هر حال با خاطراتی بسيار عبرت آموز.
هوانگ زيچی هنگامی كه به ارتش سرخ پيوست يك پسر بچه بيشتر نبود كه قدش حتی از تفنگی كه به او داده بودند كوتاه‌تر بود. او البته انتخاب ديگری هم نداشت زيرا آنها پدر او را توقيف نموده بودند و اگر هوانگ با پيوستن به ارتش سرخ موافقت نمی‌كرد پدرش را رها نمی‌ساختند. او در فكر فرار بود اما از بيم دستگيری و اعدام باقی ماند، هرچند بسياری ديگر دست به فرار زدند. شش هفته پس از آغاز پياده روی اولين ارتش مائو از يك نيروی ٨٦ هزار نفری به ٣٠ هزار نفر كاهش يافت. البته تا به امروز اين ضايعه به حساب نبرد رودخانه‌ی جيانگ گذاشته می‌شود، يعنی اولين درگيری بزرگ ارتش پس از شروع پياده روی. ليكن در آن نبرد ١٥ هزار نفر كشته و بقيه ناپديد شدند.
يك نبرد ديگر بر روی رودخانه‌ی دادو به مهمترين رويداد آن پياده روی طولانی تبديل شده است: ٢٢ مرد شجاع از قرار معلوم يك هنگ از نيروهای ناسيوناليست را كه با مسلسل‌هايشان از پل لوديگ محافظت می‌كردند شكست دادند و سپس راه را برای نيروهای مائو باز نمودند. مائو به ادگار سنو نويسنده‌ی كتاب « ستاره‌ی سرخ بر فراز چين » تعريف نمود كه عبور از رودخانه‌ی دادو تنها رويداد بسيار مهم طی پياده روی طولانی بود و امروز اين رويداد به معنای واقعی كلمه مورد ستايش قرار می‌گيرد.
اما اسنادی كه من مشاهده كردم حكايت از آن داشتند كه ژنرالی كه آن هنگ را فرماندهی می‌كرد و زودتر از بقيه از آن رودخانه عبور نمود به تاريخ نويس حزبی داستان كاملاً متفاوتی را تعريف كرده بود: « اين قضيه به آن دشواری كه بعدها مردم می‌گفتند هم نبود. وقتی شما واقعيت‌های تاريخی را مورد بررسی قرار می‌دهيد بايد فقط حقايق را مورد توجه قرار دهيد. اين كه بعداً آن را چگونه وانمود كنيد موضوع ديگری است ».
به اين ترتيب آن افسانه همچنان پابرجا ماند. اما واقعيت اين بود كه بر روی رودخانه‌ی دادو فقط يك زدوخورد معمولی روی داده بود. فرمانده جنگجويان محلی كه از چانگ كايچك متنفر بود به مائو اجازه عبور داده بود. او بعداً به عنوان پاداش در دولت كمونيستی به مقام وزارت رسيد.
كسانی كه در آن راه پيمايی شركت كرده بودند در واقع نمی‌دانستند كه پايان سفر آنها به كجا ختم خواهد شد اما در اين باره پيوسته بحث‌هايی در جريان بود. هنگامی كه بالاخره دوشاخه از ارتش سرخ در اكتبر ١٩٣٦ در شمال چين به هم رسيدند اين رويداد با هلهله و شادی به عنوان پايان آن راه پيمايی عنوان گرديد. ليكن « سرزمين موعود » با آنچه وعده داده شده بود بسيار متفاوت بود و به زحمت می‌توانست حتی غذای جمعيت بومی خود را تامين كند تا چه رسد به خوراك ارتش سرخ.
سربازان لباس‌های مناسبی برای محافظت از سرمای منجمد كننده در اختيار نداشتند. به زنان دستور داده شد كه به خانه‌هايشان بازگردند زيرا غذای كافی موجود نبود. تقريباً يك ماه پس از اتحاد سه ارتش سرخ حزب تصميم گرفت كه به پياده روی طولانی ادامه دهد. اما ربودن چيانگ چايچك توسط ژنرالی كه خودش او را برای نابود كردن كمونيست‌ها منصوب كرده بود آنها را نجات داد. چيانگ به عنوان بخشی از هزينه‌ی آزاديش حزب كمونيست را به عنوان حزبی مشروع به رسميت پذيرفت. به اين ترتيب ادامه‌ی پياده روی طولانی ديگر منتفی شد و به پايان رسيد.
هرچند نه برای ٢١ هزار زن و مردی كه در لشكر غرب فعاليت می‌كردند. آنها به ارتش چهارم متعلق بودند كه جانگ گوتائو يا مهمترين رقيب مائو در راس آن بود. ماموريت آنها كمك گرفتن از روسيه در خط مرزی غرب چين بود اما مائو با ارسال دستورهای متناقض برای او وضعيتی را ايجاد كرد كه آنها نه می‌توانستند بجنگند و نه عقب بنشينند.
برای آنها كه به اين ترتيب در سرزمينی خشك و باير گيرافتاده بودند جان به در بردن بسيار دشوار بود. نيروهای برتر جنگجويان مسلمان محلی آنها را تار و مار كردند. از ميان آنها فقط ٤٠٠ نفر موفق شدند تا خود را به مرز برسانند و بقيه يا به قتل رسيدند و يا اسير شدند.
اين بزرگترين شكست ارتش سرخ بود. با اين حال در تاريخ رسمی هيچ اشاره‌ای به آن رويداد وجود ندارد. وانگ كوان يان زنی كه افسر ارشد در آن گروه بود بعداً معشوقه‌ی يكی از فرماندهان مسلمان شد و همين كافی بود كه او را در نظر حزب به يك خائن تبديل كند و تمامی سال‌هايی كه او خود را وقف حزب و ارتش كرده بود مورد انكار قرار گيرد. او و بقيه‌ی باقی مانده‌های ارتش چهارم می‌بايست كه نيم قرن تمام مبارزه كنند تا در نهايت به عنوان كسانی كه در پياده روی طولانی شركت كرده بودند مورد شناسايی قرار گيرند.
شركت كنندگان در پياده روی طولانی ايستادگی كردند، جنگيدند، تا حد مرگ گرسنگی كشيدند، دچار ياس و نوميدی گشتند و تاب آوردند. گرسنگی بعضی از سربازان را وادار می‌كرد كه با گرفتن گروگان دست به باج گيری برنند. تصفيه‌ها نيز همچنان ادامه يافتند تا آن كه عملاً ديگر هيچ فرماندهی برای جنگيدن باقی نمانده بود. هرگاه كه شركت كنندگان در پياده روی طولانی دچار ياس و ترديد می‌شدند تبليغات كمونيستی برای خنثی كردن آنها به كمك می‌شتافت. آنها با شجاعت و از خودگذشتگی بی نظيری تجربه‌های بسيار دشوار را از سرگذراندند كه مشابه آنها در چين و جای ديگر هرگز مشاهده نشده است.
اما انگيزه‌ی واقعی آنها از تمامی چنين تلاش‌هايی چه بود؟ من از يكی از فرماندهان بسيار مهم قديمی پرسيدم كه در آن زمان از كمونيسم چه می‌دانست. او پاسخ داد كه « من هيچ تصوری از آن نداشتم و البته اكنون هم ندارم و ترديدی هم ندارم كه حتی خود مائو نيز چيزی از آن نمی‌دانست ». برای او كه باقی مانده‌ای از فقر و سركوب بسيار شديد آن دوران بود كمونيسم رويايی زيبا و نيروبخش بود، اميد به يك جامعه‌ی عادلانه و مترقی.
شايد هيچ كس در آن زمان نمی‌دانست يا نمی‌توانست بداند كه هنوز چه مقدار رنج و مصيبت‌های بيشتری كه در راه بودند می‌بايست تحمل شوند، چه اندازه قربانی‌هايی كه می‌بايست داده شوند عظيم بودند و اين كه تفاوت ميان رويا و واقعيت تا چه اندازه متفاوت بود.

----------------
سان شويون نويسنده‌ی كتابی است با عنوان « پياده روی طولانی » كه در مارچ ٢٠٠٦ منتشر خواهد شد.
The Real Long March by Sun Shuyun.
Project Syndicate2006.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net