شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 12.02.2006, 9:10

در باره‌ی نابرابری


رالف داهرن دورف / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

يكشنبه ٢٣ بهمن ١٣٨٤

در اين دو دهه‌ی اخير، جهان در مجموع ثروتمندتر شده است. اما در حالی كه بعضی اقتصادهای ملی شديداً پيشرفت نموده است، بقيه عقب‌تر رفته و اين افزايش در مجموع ثروت جهان به حذف يا حتی كاهش فقر منجر نشده است.
در داخل كشورهای جهان نيز اين تقسيم بندی تا حد بسياری صادق است. تقريباً در همه جا جهان‌گرايی باعث ايجاد يك طبقه‌ی جديد از مولتی ميليونرها و يك طبقه‌ی پائين جامعه شده است، قشری كه نه فقط درآمد آنها با توجه به مقياس‌های آماری فقيرانه است كه از فرصت‌های شغلی كه قاعدتاً بايد برای همه قابل دستيابی باشد مستثنا شده است. پويايی جهان گرايی برای بسياری سودهای كلان به همران آورده، اما همچنين نابرابری را نيز به شدت افزايش داده است.
آيا بايد بپذيريم كه آنچه پيش آمده ضرورتاً چيز بدی بوده است؟ بسياری البته چنين تصوری دارند. در واقع تمامی كشورها دارای رگه‌ی درونی از برابری طلبی هستند. آنها از مديران تجاری كه حتی وقتی از اقبال چندانی در كار و كسب خود برخوردار نيستند بازهم سودهای كلان به جيب می‌زنند متنفراند و از ديدن مردم فقير و محروم در ميان خود بسيار متاسف.
اما در حالی كه زندگی در كشورهای سوسيال دموكرات چون اسكانديناوی، آلمان و ساير كشورهای اروپايی بسيار مطبوع است، بسياری از آنها برابری موجود را به هزينه‌ی نسل‌های آينده ابتياع می‌كنند. علاوه برآن يك جو برابری طلبانه روح نوآوری و احساس پيشرفت پويا را ترغيب نمی كند. افراد خلاق جوامعی را كه در آنها فشار شديدی برای يك شكل بودن اعمال می‌شود ترك می‌كنند. نابرابری با آزادی نه فقط سازگار است كه اغلب پيامدی از آن است و البته انگيزه‌ای برای آن.
پس با اين حساب آيا تنها انتخابی كه برای ما باقی می‌ماند انتخاب ميان آزادی و برابری است؟ قضيه به اين سادگی‌ها هم نيست. يك جامعه‌ی آزاد برای نابرابری اقتصادی و عمومی دو محدوده را به رسميت می‌شناسد. باوجودی كه آن دو محدوده از نظر مبنا و اصول كاملاً روشن هستند، اما هردوی آنها پرسش‌های عملی دشواری را باعث می‌شوند.
نابرابری، چنانچه فرصت‌های افراد در شركت در جامعه‌ی سياسی، بازار و جامعه‌ی مدنی را محدود كند با آزادی ناسازگار است. در انتهای پايينی رتبه‌ی اجتماعی، نابرابری آن پرسش قديمی و ناراحت كننده از برابری فرصت‌ها را مطرح می‌سازد. آنچه مسلم است اين كه هركس بايد به انتخابات و احزاب سياسی، آموزش و پرورش و بازاركار و انجمن‌های جامعه‌ی مدنی دسترسی داشته باشد.
به طور خلاصه، شهروندی در گسترده ترين مفهوم خود متضمن حقوق اساسی و توانايی برای عملی ساختن آن حقوق است. علاوه برآن شهروندی مستلزم يك جايگاه بنيادی در اقتصاد است كه از جمله‌ی آنها يكی هم تضمين درآمد است كه می‌تواند در مجموعه‌ای از شيوه‌ها فراهم آيد.
يك پرسش دشوار در اين ميان تعين محدوده‌ی آن مقدماتی ترين و اساسی ترين جايگاهی است كه هر شهروندی بايد از آن برخوردار باشد. آن محدوده در اغلب كشورها قاعدتاً بايد از آنچه اكنون هست بالاتر باشد. پرسش دشوار ديگر اين است كه چگونه بايد اين جايگاه مبنايی را تضمين نمود. در همه جا بحث داغی به جريان افتاده است كه آيا اين تضمين بايد از طريق افزودن بر درآمدها به انجام رسد و يا از طريق خدمات عمومی بيشتر. پاسخ به آن می‌تواند به راه حل‌هايی منوط باشد كه بر شرايط ويژه‌ی كشورهای جداگانه مبتنی هستند، آنهم با وجودی كه اعتبارهای مالياتی و اضافه درآمدهايی از اين قبيل نسبت به درآمد شهروندان با جوامع آزاد سازگارتر است.
در انتهای بالايی رتبه‌ی اجتماعی و سطح اقتصادی مسئله‌ی ديگری سر بر می‌آورد. بسياری از مردم با مديران تجاری كه از شركت‌های خود حقوق‌های كلان، پاداش‌های اضافی و ميليون‌ها دلار سهام دريافت می‌كنند به مخالفت می‌پردازند. در واقع در اينجا پرسش برحقی وجود دارد كه آيا رفتار سرمايه داران امروزی تعهدات كلی سرمايه داری را ارتقاء می‌دهد يا خير. اما ثروت شخصی فقط آنگاه به معضل تبديل می‌گردد كه در برخورداری ديگران از فرصت‌ها و امكانات عمومی به مانعی تبديل شود.
هنگامی كه ثروت به قدرتی غير قابل كنترل تبديل شود، بايد برای محدود كردن آن در هر حال كاری كرد. يك مثال خوب در اين باره عملی است كه به آن اصطلاحاً پول شوئی می‌گويند و منظور از آن تلاش برای تبديل كردن درآمدهای غير قانونی به ثروت مشروع است. البته موارد ديگری هم وجود دارد. مثلاً پرسش از ماليات‌های ارث كه مدت‌ها است به عنوان جزء ضروری از يك جامعه‌ی آزاد در نظر گرفته می‌شوند.
اما در حالی كه يك جامعه‌ی آزاد حد و مرز‌هايی برای نابرابری قائل است، در عين حال می‌پذيرد كه نابرابری به خودی خود وجود دارد. زيرا نابرابری به بسياری از مردم به اين ترتيب كه آنها می‌بينند انسان با شايستگی و اقبال ـ و شايد فقط با اقبال به تنهايی ـ به كجاها كه می‌تواند برسد اميد می‌دهد. گذشته از آن نابرابری به جوامع تنوع و جلوه می‌دهد و يكی از نشانه‌های تحرك، انعطاف پذيری و روح خلاقيت برای هر كشوری است. از اين رو نابرابری به خودی خود چيز بدی نيست، حتی هنگامی كه زياده روی‌های آن لازم است كه به نام شهروندی همه‌ی مردم محدود گردد.
محروميت اجتماعی و قدرتی كه جنبه‌ی شخصی يافته و بر ثروت تكيه دارد هيچ گاه قابل پذيرش نيست، ليكن اگر ما خواهان آزادی هستيم، پس نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی بهای موجه و لازمی برای پرداختن هستند.

-------------
رالف داهرن دورف نويسنده‌ی كتاب‌های مورد تحسين قرار گرفته‌ی بسياری است. وی نمانيده‌ی پيشين اتحاديه‌ی اروپا از آلمان بود و عضو پيشين مجلس عوام انگلستان. داهرن دورف همچنين رئيس قبلی مدرسه‌ی اقتصادی لندن و مسئول پيشين كالج سنت آنتونی در آكسفورد می‌باشد.
Inequality and Discontent by Ralf Dahrendorf. Project Syndicate 2006.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net