iran-emrooz.net | Thu, 15.12.2005, 7:11
خدا برای بعضی انسانها به اندازهی كافی بزرگ نيست
امبرتو اكو / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
پنجشنبه ٢٤ آذر ١٣٨٤
ما اكنون به زمان بحرانی از سال برای مغازهها و سوپرماركتها نزديك میشويم: ماه قبل از كريسمس چهار هفتهای است كه در آن هر نوع فروشگاهی كه بگويی محصولات خود را بسيار سريعتر میفروشد. معنای پدر كريسمس برای كودكان يك چيز بيشتر نيست: هديهی سال نو. او ديگر ارتباطی با سنت نيكولای اوليه ندارد، كسی كه با انجام يك معجزه جهيزيهای برای سه خواهر فقير تدارك ديد و شرايط ازدواج آنها را فراهم آورد و به اين ترتيب زندگی آنها را از افتادن به دام خودفروشی نجات داد.
انسانها در واقع حيوانات اهل دين و ايماناند. به لحاظ روحی ـ روانی بسيار دشوار خواهد بود كه آدمی بدون آن اميد و توجيهی كه دين در اختيار او میگذارد همچنان به زندگی خود ادامه دهد. اين را میتوان در زندگی دانشمندان پيرو مكتب تحصلی قرن ١٩ مشاهده كرد.
آنها بر اين عقيده پای میفشردند كه كار علمی شان توصيف جهان در اصطلاحهای تماماً ماترياليستی است ـ آن هم در حالی كه به هنگام شب در جلسهی احضار ارواح شركت میجستند تا روح مردگان خود را فراخوانند. حتی امروزه، من غالباً به دانشمندانی بر میخوردم كه در بيرون باريكهی تخصص خود كاملاً خرافاتی هستند ـ آنهم به حدی كه گاهی به نظر میرسد امروزه برای آن كه كسی بخواهد يك انسان غير معتقد به دين باشد، ناچاراً بايد يك فيلسوف بشود ـ يا شايد هم يك كشيش.
ديگر آن كه ما نيازمند آنيم كه برای خودمان و برای ديگران دلايل موجهی برای زندگی پيدا كنيم. پول يك وسيله است، يك ارزش نيست ـ اما ما انسانها، هم به ارزشها نيازمنديم و هم به ابزارها، يعنی همان قدر كه به غايتها، همان قدر هم به امكانت. معضل بزرگی كه انسانها با آن مواجه هستند يافتن راهی است برای پذيرفتن اين واقعيت كه هركدام از ما بالاخره خواهد مرد. از پول كارهای بسياری ساخته است ـ با اين وجود پول نمیتواند كاری كند كه ما واقعيت مردن خود را به سهولت بپذيريم.
اين نقش و وظيفهی دين است كه آن موجه سازی را به انجام رساند. اديان نظامهايی از عقايد و باورها هستند كه انسانها را قادر میسازند كه برای وجود خود دلايلی بيابند و آنها را با مرگ آشتی دهند. ما در اروپا در اين سالهای اخير با كمرنگتر شدن نقش اديان تشكل يافته مواجه بودهايم. ايمان در كليساهای مسيحی كاهش يافته است.
ايدئولوژیهايی از قبيل كمونيسم كه وعدهی جايگزين شدن با اديان را میدادند در اين وعدهی خود به طور كامل ناكام ماندند. به اين ترتيب ما هنوز هم در جستجوی چيزی هستيم كه بتواند هركدام از ما را با چاره ناپذير بودن مرگ آشتی دهد.
به جی كی چسترتون (G K Chesterton) غالباً اين اظهار نظر نسبت داده شده است كه: «هنگامی كه شخصی به اعتقاد به خداوند خاتمه میدهد، اين گونه نيست كه او ديگر به هيچ چيز ايمان ندارد، بلكه او به هر چيزی ايمان دارد». هر كسی هم كه اين سخن را گفته باشد درست گفته. چنين به نظر میرسد كه ما در عصری شكاكانه زندگی میكنيم. در حقيقت ما در عصری از زودباوری تكان دهنده زندگی میكنيم.
« مرگ خدا » يا حد اقل مردن خدای مسيحی، با توليد انبوهی از بتهای مختلف هم زمان شد. آنها همچون باكتریها بر جنازهی كليسای مسيحی چندين و چند برابر شدند ـ از فرقهها و آئينهای لامذهب عجيب و غريب گرفته تا خرافات احمقانهی شبه مسيحی « راز داوينچی ».
بسيار حيرت آور است كه چه تعداد بسيار از انسانها مطالب آن كتاب را به طور تحت اللفظی برداشت كرده و تصور میكنند كه همهی آنها به نوعی حقيقت دارد. يقيناً دن براون (Dan Brown) نويسندهی كتاب مرز داوينچی پيروان متعصب بسياری ايجاد كرده كه معتقداند مسيح به صليب كشيده نشده است: او با مريم مجدليه ازدواج كرده، شاه فرانسه شده و روايت نوع خود از مسلك فراماسونری را آغاز نموده است. بسياری از انسانهايی كه اكنون به موزهی لوور میروند فقط برای خاطر ديدن تابلوی موناليزا به آنجا میروند، و آن هم تنها به اين دليل كه آن تابلو در كانون كتاب دن براون قرار دارد.
پيانيست مشهور آرتور روبينشتاين يك بار مورد پرسش قرار گرفت كه آيا به خدا اعتقادی هم دارد. او در پاسخ چنين گفت: « خير. من به خدا عقيده ندارم، بلكه به چيزی از آن بزرگتر معتقد هستم ». فرهنگ ما هم از گرايش تورمی مشابهی در رنج است. دينهای موجود به اندازهی كافی بزرگ نيستند: ما از خداوند از آنچه تجسمهای فعلی در باور مسيحی میتواند فراهم آورد چيز بيشتری میطلبيم. به اين ترتيب است كه ما به سوی علوم خفيه باز میگرديم. آن به اصطلاح علوم خفيه هرگز هيچ اسرار اصيلی را برای ما فاش نمیسازند. آنها صرفاً وعده میدهند كه راز نهايی وجود دارد كه همه چيز را توضيح داده و توجيه میكند. مزيت بزرگ آن اين است كه به هر فردی اجازه میدهد كه آن « ظرف » خالی و پنهانی را با اميدها و ترسهای خودش پر كند.
من به عنوان فرزند انديشهی روشنگری و يك معتقد به ارزشهای روشنگری در بارهی حقيقت و به تحقيق و جستجوی آزادانه و به خود نهاد آزادی از چنين گرايشی در جامعه ملولم. علت آن فقط ارتباط ميان علوم خفيه و فاشيسم و نازيسم نيست ـ هرچند كه البته چنان ارتباطی وجود داشت و بسيار محكم بود. هيملر و بسياری از مريدان هيتلر از سرسپردگان كودكانهترين تخيلات علوم خفيه بودند (٢).
و همين ادعا به خوبی در مورد بعضی ار مرشدان فاشيسم در ايتاليا صدق میكند ـ جوليوس اوولا (Julius Evola) فقط يك نمونه از آن است ـ كسانی كه هنوز هم نئوفاشيستها در كشور من شيفتهی آنها هستند. و امروز، چنانچه شما آن قفسههای كناب فروشیها را كه به علوم خفيه اختصاص داده شدهاند جستجو كنيد نه تنها به مجلدهای مربوط به انجمنهای سری صيلبيون (Templar) و فرقههای سری مسيحی سدههای ١٧ و ١٨ (روسی كروشنها) و انديشههای شبه كبالايی (فلسفهی برخی متفكرين يهودی ملهم از تورات) و البته رمز داوينچی، كه همچنين رسالههای ضد يهودی مانند تشريفات پير صهيون را پيدا خواهيد كرد.
من به عنوان يك كاتوليك بزرگ شده ام، و با وجودی كه كليسا را ديگر كنار گذاشته ام، اما اين ماه دسامبر طبق رسم همه ساله قطعات ماكت طويلهی مسيح را برای نوهی پسری ام سرهم خواهم كرد: ما با هم آن را خواهيم ساخت ـ همانگونه كه پدرم هنگامی كه من يك پسر بچه بودم برای من درست میكرد. من برای سنتهای مسيحی احترامی عميق قائل هستم ـ سنتهايی كه به عنوان مناسك و آداب كنار آمدن با مرگ هنوز هم معنای بيشتری دارند تا جايگزينهای صرفاً تجاری شان.
من فكر میكنم كه با قهرمان كاتوليك از دين برگشتهی جويس در « تصويری از هنرمند به عنوان مردی جوان » موافقم كه میگفت: « اين ديگر چه جور رهايی است، وقتی میبينيم كه يك پوچی كنار گذاشته میشود كه منطقی و روشن است و به پوچی ديگری ايمان آورده میشود كه نامعقول و نامفهوم است؟ ». جشن دينی كريسمس حد اقل يك پوچی روشن و منطقی است، جشن تجاری آن حتی اين هم نيست.
--------------------------
١: God isn’t big enough for some people by Umberto Eco.
art.telegraph.co.uk
٢: مادام بلاواتسكی مشهور را فراموش نكنيم كه شخصيتهای برجستهای در هنر قرن بيستم چون كانديسنكی، پول كله و موندريان از جمله متعصبترين طرفداران مكتب علوم غيبی كه او آورد و افكار كودكانه موجود در آن بودند. مترجم.