شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 15.11.2005, 22:43

آشوب فرانسه از دو نگاه


ترجمه: احمد سمائی

    بحران و آشوب در حومه‌های فقيرنشين پاريس كه به ديگر نقاط فرانسه هم سرايت كرده گرچه از شدت و حدت اوليه اش افتاده است، اما كماكان در ابعاد محدودتری ادامه دارد. اين بحران كه در وجوهی خاص فرانسه نيست و در سراسر اروپا می‌توان نشانه‌ها و علائم آن را مشاهده كرد، به عوامل و زمينه‌های متعددی نسبت داده می‌شود و قسما از آن شكست سياست جذب و ادغام مهاجران در جوامع غربی نتيجه گرفته می‌شود. اما بحث‌های سياسی ، اجتماعی ، روانشناسی و قسما فلسفی كه در پی بحران اخير در فرانسه و كشورهای همسايه بالا گرفته حكايت از پيچيدگی ماجرا دارد و زنهاری است كه مسئله صرفا به يك يا دو عامل فروكاسته نشود. هم بحث‌های گسترده و كارشناسانه در برخورد با بحران، آن هم نه تنها در فرانسه، و هم مديريت بحرانی كه دستگاه‌های امنيتی و انتظامی فرانسه از خود نشان داده‌اند از توجه به پيچيدگی معضل و نامناسب ديدن اتكای صرف به اهرم‌های سركوب و مقابله حكايت دارند، امری كه در كشورهايی همچون كشور ما می‌توانست صورت ديگری به خود بگيرد و اعمال قهر و خشونت حكومتی حلال مشكل تلقی شود و به فاجعه بيانجامد.
    باری، آنچه كه در پی می‌آيد صرفا بازتاب برخی تاملات و درنگ‌ها در باره بحران اخير فرانسه است كه شايد به شناخت جنبه‌های اين بحران كمك كند.
    در بخش اول مارك سيتسمان (Marc Zitzmann)از دبيران روزنامه سويسی "نويه زوريخر سايتونگ" با استناد به كتاب تازه انتشار يافته "ميشل ويوريكا"، جامعه شناس فرانسوی كوشيده است جنبه‌های مختلف بحران اخير را واكاود. كتاب ويوريكا پژوهشی است در باره ريشه و علل رويكرد افراد و گروه‌ها به خشونت.
    در بخش دوم، مصاحبه روزنامه آلمانی "فرانكفورتر روندشاو" با آندره گلوكسمان (André Glucksmann)، فيلسوف معروف فرانسوی را می‌خوانيد كه شورش در حومه‌های پاريس را نه شكست سياست جذب و ادغام مهاجران، بلكه در امتداد و ادامه اين سياست می‌بيند و آن را امری غيرعادی برای هنجارها و مناسبات اجتماعی فرانسه تلقی نمی‌كند.

    احمد سمايی
    .(JavaScript must be enabled to view this email address)

خشونت می‌تواند ريشه در راديكاليزه شدن رفتار و كردار افراد و گروه‌هايی داشته باشد كه مدت‌ها به امكان سهم گيری و بهره مندی خود از روند مدرنيت باور داشته‌اند و يا واقعا هم از چنين امكانی برخوردار بوده‌اند، اما به دلايلی از آن محروم شده‌اند.

خوف و اضطراب حومه‌ها

برای مردم پاريس ترك يك ايستگاه مترو و ورود به يكی از حومه‌های به لحاظ اجتماعی محروم در شمال ، شرق و يا جنوب بولوار حاشيه‌ای اين شهر بسان دخول در شهركی دهشت بار و اضطراب آور است. در اين شهرك‌ها يا خانه‌های كارگری دوران پيش از جنگ جهانی دوم را می‌توان ديد و يا مجمتع‌های مسكونی ارزان قيمتی كه در حوالی سال‌های دهه ٥٠ برای اقشار و افراد كم درآمد ساخته شده‌اند. وجه مشترك اين محلات انزوا و جداافتادگی آنها از محيط پيرامونشان است. بسياری از شهرك‌های يادشده به رغم واقع شدن در كنار اتوبان و يا خط آهن ، از امكان ورود به اتوبان و يا از داشتن ايستگاه راه آهن محرومند. ساختمان‌های آنجا فرسوده‌اند، درون و برون آنها به لحاظ بهداشتی و رنگ و نما وضعيت بسيار نامناسبی دارد و آسانسورها اغلب از كارافتاده‌اند. به سبب ساخت و ساز ارزان قيمت و فاقد كيفيت، در بيشتر مجتمع‌ها می‌توان صدای سيفون توالت همسايه و يا دعوای خانوادگی در چند طبقه بالاتر يا پايين تر را به راحتی شنيد. هستند خانواده‌هايی كه مثلا به راه افتادن دوباره سيستم گرمايی آپارتمانها را از طريق ضربه به ديوارها به يكديگر خبر می‌دهند. برای آنانی كه در اين مجتمع‌ها زندگی می‌كنند زمان از حركت بازايستاده و مدرنيت گويی كه آنها را از قطار خود پياده كرده است.

پس از دوران صنعت زدايی

خشونت را می‌توان همچنين بيان و تبارز يك بحران و يا زير سوال رفتن ارزش‌های اجتماعی مشتركی تلقی كرد كه مثلا از وخامت اوضاع اقتصادی ناشی شده باشد.
بيرون ماندگان از فرآيند مدرنيت در وجه غالب فرزندان و يا نوه‌های كارگرانند. تصادفی نيست كه ٧٥٠ نقطه حساس در نقشه جمعيتی و اجتماعی فرانسه عمدتا مناطق كارگر نشين‌اند. مجموعا ٥ نقطه فرانسه را می‌توان جزء كانون‌های بالقوه بحران به حساب آورد: شمال كشور، الزاس- لوترينگن، حومه پاريس بزرگ، ليون و مارسي. تا بحران نفت در سال ١٩٧٢، فرانسه صدها هزار نيروی كار از كشورهای شمال آفريقا "وارد" كرد. اصطلاح "واردكردن" برای كالا به كار می‌رود، نه برای انسان، اما واقعيت اين است كه فرانسه به نيروی كار آمده از آفريقا نه به عنوان انسان ، بلكه همچون كالايی مصرفی نگاه می‌كرد. از اين كارگران مهاجر آنانی كه سواد و آموزش كمتری داشتند و يا در ادغام و درهم آميختگی با جامعه فرانسه با مشكل مواجه شده بودند به اولين قربانيان ركود و افت توليدات صنعتی كاربر بدل شدند. سال ٢٠٠٤ درصد بيكاری در ميان جمعيت ١٥ تا ٥٩ ساله مناطق يادشده معادل بيست و هفت دهم ، يعنی دو برابر متوسط بيكاری در كل فرانسه بوده است. در جمعيت زير ٢٥ سال اين مناطق از هر سه نفر و در يسياری از موارد از هر دو نفر يكی بيكار بوده است.

بحران اقتدار

افول و اضمحلال نهادها و موسسات اجتماعی پديده‌ای سياسی – اقتصادی است كه به حذف و محو پيوندهای اجتماعی انجاميده است. اين وضعيت همچنين پديده‌ای فرهنگی هم هست كه با بحران اقتدار و مشروعيت درهم آميخته است.
... مشكلات مدارس در مناطق فقثر نشين حومه پاريس و ساير نقاط كشور، كم و بيش شناخته شده اند: كلاس‌های تنگ مملو از دانش آموز، آموزگاران بی تجربه و تازه كار، مخلوط نبودن دانش آموزان آفريقايی تبار و فرانسوی الاصل، به گونه‌ای كه فرزندان مهاجران تنها با همسانان خود در ارتباطند و ...
والدين نيز اغلب در ايفای نقش تربيتی خود ناتوانند كه يا به خستگی آنها از كار و طی مسافت دور ميان خانه و محل كار و يا از بيكاری مزمن آنها و كاهش اقتدارشان در خانواده ناشی می‌شود. اين نيز هست كه در اغلب مواقع رويكرد والدين به شيوه تربيتی كشور زادگاهشان كه خود نيز به همان شيوه تربيت شده‌اند در محيط متفاوت فرانسه جواب نمی‌دهد. رهاكردن فی امان الله فرزندان در كوچه و خيابان در تمامی مدت روز ، آنچنان كه در ميان آفريقاييان غيرمغربی رايج است ، تبيعض شديد ميان دختر و پسر از سوی والدين مهاجر از شمال آفريقا ويا تقديرگرايی و رواج ذهنيت مبتنی بر"هرچه خدا بخواهد همان می‌شود" در ميان آنها، از عوامل افت و اضمحلال اقتدار و اتوريته در اين خانوداه‌هاست. اين گونه است كه فرزندان اين خانواده‌ها معمولا تنها برای كارمند اداره كار و يا پليس گوش شنوايی دارند و يا به عبارت بهتر ، مجبورند كه داشته باشند.

ن‍‍ژادپرستی و قهر و خشونت پليس

احساسی قوی از مورد بی عدالتی واقع شدن و يا به رسميت شناخته نشدن می‌تواند به خشم و نفرتی بيانجامد كه متعاقبا با يك پيش آمد ساده كه رد و نشانه‌ای از تبعيض اجتماعی و نژادی در آن باشد در شكل و شمايل خشونت سرريز كند.
ويوريكا در اين رابطه از "فاعل" و يا "موجود صاحب اراده اي" سخن می‌گويد كه " قادر نبوده و يا ديگر قادر نيست كنشگری آزاد و مختار باشد؛ يعنی خود را به مناسبات پيرامونش، اعم از فرهنگی، سياسی و يا اقتصادی و يا حتی روابط ساده بين انسانی پيوند دهد. " جوانان ساكن حومه‌های فقير نشين پاريس و ساير مناطق كشور هم به راستی، اغلب پيوند با محيط اجتماعی خود در مفهوم گسترده اش را از دست داده‌اند. در نگاه اينان رانندگان اتوبوس و مترو، آتش نشانان، و حتی پستچی‌ها اغلب نه به مثابه نمايندگانی از خدمات عمومی، بلكه همچون جاسوسان حكومتی دشمن تلقی می‌شوند. در مورد پليس كه ديگر جای خود دارد. در واقع رابطه بسياری از جوانان حومه‌های پاريس با پليس بر ترس، بی اعتمادی، پرخاشگری و نفرت مبتنی است. كنترل اوراق هويت و تفتيش بدنی مكرر اين جوانان توسط پليس كه اغلب با بی احترامی، فحاشی و ضرب و شتم انجام می‌شود امری روزمره در حومه‌های پاريس و مناطق مشابه‌اند. بسياری از اين جوانان درك و احساساشان اين است- اغلب هم به حق- كه صرفا به خاطر رنگ پوستشان مورد كنترل و تفتيش قرار می‌گيرند.

اما اين تنها در ميان پليس‌ها نيست كه نژادپرستی رونق و رواج دارد؛ كل جامعه فرانسه نيز از اين پديده مصون نيست. انجمن‌های ضد نژادپرستی پيوسته مواردی از تحقيق و كنترل را انجام می‌دهند كه در طی آنها برخورد با جوانان سفيدپوست و رنگين پوست مثلا گردآمده در برابر يك كلوپ مورد بررسی قرار می‌گيرد و يا نوع برخورد كارخانه‌ها و كارگاه‌ها با متقاضيان كار از نژادهای مختلف آزمايش می‌شود. در بسياری از اين موارد نتايجی كه به دست می‌آيد آشكارا از تبعيض مبتنی بر نژاد و رنگ حكايت دارد.

ذهنيت مبتنی بر معصوميت و قربانی بودن

ناتوانی در درك مسئوليت نسبت به موجوديت و هستی اجتماعی خويش معمولا فرد را به اين تصور می‌رساند كه خود را صرفا قربانی شرايط بشناسد و هيچ مسئوليتي متوجه خويش نداند. به عبارت ديگر تنها تقصير او گويا اين است كه قربانی شرايط است.
يك مشكل شديدا رايج در مناطق محروم فرانسه تسلط ذهنيت قربانی بودن بر ساكنان آنهاست، به گونه‌ای كه در موارد متعددی می‌توان به راحتی از نوعی آسيب شناسی روانی سخن به ميان آورد. اريك مارلير، جامعه شناس فرانسوی تحقيقي پر از داده‌ها و اطلاعات در مورد يكی از شهرك‌های فقير و در عين حال آرام شمال پاريس به عمل آورده كه با خواندنش انسان دچار شگفتی و تعجب می‌شود: جوانان محل به نوعی بی اعتمادی و سوءظن دچارند كه به توهم دائم تحت تعقيب بودن پهلو می‌زند. يك اتوموبيل ناشناس كه چند بار از خيابانی عبور كند، درز و شكافی در يك در و يا پنجره و گهگاه حتی يك پرده در پشت يك دريچه كه كمی در حال تكان خوردن باشد همه و همه می‌توانند نشانه از تعقيب و مراقبت فرضی پليس تصور شوند. جالب اين كه جوانانی كه معمولا به عنوان عامل و مسبب شلوغی و ناامنی محلات مورد اشاره قرار می‌گيرند هر چند هم كه دراقدامی بزهكارانه يا جنايت كارانه شريك نبوده باشند خود بيشتر احساس ناامنی می‌كنند.

عواقب چنين بی اعتمادی و سوء ظنی به راحتی در محلات مذكور قابل رويت است. كم پيش نيآمده كه امتناع فرد از دادن يك نخ سيگار به يك رنگين پوست ساكن چنين محلاتی به عنوان مشكوك بودن وی تلقی شده و به ضرب و شتمش انجاميده است. در واقع ، برای اغلب مغربی‌ها و سياه پوستان سفيدها دشمنی بالقوه‌اند. و ميان چنين درك و دريافتی تا ابتلاء به نژادپرستی ضد سفيدپوستان فاصله چندانی نيست. به سبب ترس و واهمه از محيط ظاهرا خصمانه پيرامون عرصه حركت و رفت و آمد بسياری از جوانان حومه‌های فقير عمدتا به همان خيابان‌ها و ساختمان‌های مسكونی اطراف خود محدود می‌شود. به ديگر سخن محيط اجتماعی اين جوانان عمدتا همان گستره مسكونی آنهاست، بی سبب نيست كه آنها برای سوزاندن اتوموبيل‌ها هم در همان محيط خود وارد عمل می‌شوند. مارلير، ديويد لپوتر و برخی از جامعه شناسان ديگر به اشكال و شيوه‌های گوناگونی اشاره كرده‌اند كه جوانان ساكن حومه‌ها، قلمرو خود را از ديگران متمايز و مجزا می‌كنند. درك زمينه‌ها و جنبه‌های ناآرامی‌های اخير ناممكن است اگر به اين واقعيت توجه نكنيم كه جوانان ساكن حومه‌ها رويدادهای آنسوتر از محيط خويش را عمدتا پس از گذر از منشور فرهنگی خاص مناطق خود درك و فهم می‌كنند، منشوری كه گاه واقعيت را نه آن گونه هست بلكه به گونه‌ای شكسته و كژديسانه بازمی تاباند. از اين رو اين جمله سركوزی، وزير كشور كه " مناطق از دست رفته جمهوری را بازپس خواهيم گرفت" از سوی جوانان حومه‌ها به اراده و قصد حكومت به مصادره آخرين مايملكشان تلقی می‌شود؛ اين كه اين ادعای تملك مشروع يا نامشروع است مسئله ديگری است.

اجبار گروهی و شاخصه‌های شرف و اعتبار

خشونت می‌تواند همچنين برآمد رفتاری يك فاعل يا كنشگر اجتماعی سركوب شده باشد و يا از موقعيتی ناشی شود كه فرد از امكان تصميم گيری آزادنه محروم شده باشد.

فرهنگ خاص حومه‌های فقير پاريس و ديگر نقاط به شدت با فرهنگ رايج درون شهرها متفاوت است. يك پاريسی شهرنشين با يك زوريخی شهرنشين اشتراكات و تشابهات بيشتری دارد تا با ساكنان حومه‌های اندكی دورتر از پاريس. يكی از شاخص‌های اصلی فرهنگ حومه‌ها اين است كه جوانانی كه حامل و عامل اين فرهنگ هستند معمولا به صورت گروهی عمل می‌كنند. فرديت و اقدام متمايز از گروه امری تمسخرآميز و ضدارزش است. حتی تنها به سينما رفتن هم غيرمتعارف و ناپسند جلوه می‌كند. اين گونه است كه برای بسياری از جوانان ناممكن است كه خود را از قيد و اجبارهای گروهی رها كنند و از شركت در آشوب‌ها و ماشين سوزاندن‌ها سرباز زنند. مضافا اين كه شرف و اعتبار گروهی كينه و انتقام گروهی را نيز موجه و ضروری می‌كند؛ انتقام گروهی برای مرگ دو نوجوانی كه در فرار از برابر پليس به پست تقويت برق پناه بردند و دچار برق گرفتگی شدند، انتقام برای پرتاب غيرعمدی يك گاز اشك آور به سالنی مخصوص عبادت و نماز و انتقام از بابت حرف‌های سركوزی كه آشوب گران حومه‌ها را اوباش خوانده بود را در همين چهارچوب می‌توان ارزيابی و بررسی كرد...

سياست در عين حال هنر به كارگيری هوشمندانه و به موقع واژه‌ها و مفاهيم متناسب جهت ارسال پيام‌ها و نشانه‌ها به قصد تاثيرگذاری بر روندها و رويدادهاست. در اغلب اوقات ، نه منظور و مضمون نهفته در پيام، بلكه چيزی كه از آن درك و دريافت می‌شود اهميت پيدا می‌كند. از اين رو دست يازديدن به قانون اعلام حالت فوق العاده دوران جنگ الجزاير احتمالا پيام و نشانه خوبی برای آرام كردن جوانان شورشی حومه‌ها نيست. با گفتمان و كردار معطوف به سركوب كاری از پيش نمی‌رود. ساكنان حومه‌ها به نشانه‌ها و علائم وصل كننده نيازمندند نه به پيام‌ها و اظهارات فصل كننده. از اين رو اولين موضع دومينيك دويلپن ، نخست وزير، كه از سرمايه گذاری بيشتر برای شبكه‌های اجتماعی و ايجاد و تقويت مدارس در حومه‌ها سخن گفت و قول كمك بيشتری برای جستجوی كار به ساكنان اين مناطق داد گامی در مسير درست است.

برگرفته از "نويه زوريخر سايتونگ"/ ١٤ نوامبر ٢٠٠٥




مصاحبه با آندره گلوكسمان

فرانکفورتر روند شاو: شما در کتابتان نفرت نسبت به ارزش‌ها و نرم‌های جاری را از اولين انواع خشونت‌ها توصيف کرده ايد، پديده‌ای که در دوران آنتيک هم بروز و برآمد داشته و اينک نيز با قدرت خود را به نمايش می‌گذارد. در عين حال ، شما برای اين پديده سه مرحله يا شکل بروز قائليد، به عنوان رنجی که خودآزارانه در درون ريخته می‌شود، تا در مرحله بعد به صورت خشم و نفرت بروز بيرونی بيابد و دست آخر هم به تمايل به فناکردن همنوعان يا اشياء و حتی نابودی خويشتن خويش بيانجامد. با توجه به اين توصيف و تبيين ، نظرتان راجع به ناآرامی‌های اخير فرانسه چيست؟

آندره گلوکسمان: رفتاری که امروز ما در حومه‌های پاريس شاهديم، در اساس رفتاری خودکشانه است. آشوبگران قصد فنای خويش را ندارند، اما زندگی خود را به بازی می‌گيرند. آنان آمادگی‌ها، خانه‌ها و ماشين‌ها را به آتش می‌کشند، ماشين‌هايی که به همسايه‌های آنان و يا حتی به پدران خودشان تعلق دارند. آنان کارگاه‌هايی را به آتش می‌کشند که می‌تواند احتمالا محل کاری برای خودشان باشد. مضافا اين که اين رفتارها سرريز خشمی است که اراده و نيتی معطوف به قتل و مرگ نيز از درون آن می‌تواند زاده شود. زمانی که فردی به اتوبوسی وارد می‌شود و نه تنها آن را ، بلكه مسافرانی را که قدرت حرکت سريع ندارند ( در يکی از اين اتوبوس‌ها به پيکر زنی فلج نيز بنزين پاشيده بودند) را به بنزين آغشته می‌کند ما با مرحله دوم بروز کينه و نفرت مواجه ايم. و زمانی که اتوبوس به آتش کشيده می‌شود مرحله سوم ماجرا، يعنی جنبه بازی و لذتی که از اين عمل به عاملان دست می‌دهد شروع می‌شود. و اين لذت هم چيزی نيست جز به وجدآمدن از قدرت خويش در به آتش کشيدن جهان حول و حوش.

ولی چرا حالا چنين اتفاقاتی روی می‌دهد؟شما چه توضيحی برای بروز خشم در حومه‌های اطراف پاريس داريد؟

دو دليل را می‌توان در اين باره ذکر کرد. يک دليل اين است که تروريسم امروزه به گونه‌ای جهانشمول و گلوبال عمل می‌کند. جوان‌های شورشی در حومه پاريس می‌گويند: امروز بغداد همين جاست. آنها بغداد ترورزده را در تلويزيون می‌بينند و آن را بسيار خوب تلقی می‌کنند. ولی متاسفانه تلويزيون نشان نمی‌دهد که باندهای ترور در بغداد به صغير و کبير رحم نمی‌کنند و برايشان سرباز آمريکايی با عابر و دانش آموز و هر بی تقصير ديگری تفاوتی نمی‌کند. چنين منازعه‌ای يک منازعه عادی نيست، اين به چالش کشيدن فرهنگ و مدنيت است. بنابراين در اين قضيه ما با يک عنصر و جنبه بين المللی و يا يک عنصر و جنبه فرانسوی مواجه ايم. ببخشيدا، ولی اين خود ما فرانسوی‌ها هستيم که همه جا به گونه‌ای اعتراض آميز "نه" گفته ايم. ما بوديم که به قانون اساسی اروپا رای منفی داديم، ما بوديم که در سازمان ملل نه گفتيم، و اين ماييم که با قانون تجارت بين المللی يا با حذف يارانه به کشاورزانمان پيوسته از در مخالفت درآمده ايم. منظورم از ما دولت ژاک شيراک است. به عقيده من حالا هم جوان‌های حومه‌های پاريس به شيوه خود به تقليد از بزرگان ما برخاسته‌اند. در حال حاضر در فرانسه جوی از نيهليسم و پوچ انگاری حاکم است که درحومه‌های شهرها بروز و برآمد شديدتری دارد.

آيا اين به معنای به آخر رسيدن سياست جذب و ادغام اجتماعی، شکست اخلاق و رويکرد لائيک، به گل نشستن مبانی برابری در مدارس و از طريق مدارس و... است؟

نه، من فکر نمی‌کنم که اين پايان جذب و ادغام مهاجران باشد. برعکس. اين جوانان شورشی، فرانسوی‌اند. اين که والدينشان سياه پوستند و از آفريقا آمده‌اند درست، ولی خود اين جوان‌ها فرانسوی‌اند. و اتفاقا همين به آتش کشيدن اتوموبيل‌ها و حتی آدم‌ها جنبه‌ای از ادغام آنها در جامعه فرانسه است. شيوه اعتراض آنها شباهت‌های بسياری با رفتارها و رويکردهای جاری در جامعه ما دارد. شما همين اخيرا ديديد که کارگران کشتی‌ها در کرس برای اضافه حقوق قصد ربودن کشتی را داشتند. خود کرس‌ها و باسک‌های ما هم گهگاه دست به اسلحه می‌برند. به عبارتی در فرانسه نوع خاصی از ادغام از طريق نفی و اعمال عجيب وغريب انجام می‌شود. کوچک و بزرگ در اين کشور از احزاب و کارفرمايان گرفته تا کارگران و کشاورزان فکر و تصورشان اين است که از طريق خشونت آشکار و پنهان می‌توان به اهداف خود رسيد. مثلا اگر اعتصابی در شرکت مولينکس می‌شود کارگران تهديد می‌کنند که اگر به خواسته‌هايشان توجه نشود کارخانه را منفجر می‌کنند. در مجتمع شيميايی که اعتصاب می‌شود کارگران تهديد می‌کنند که مواد سمی در جريان‌های آبی منطقه سرازير خواهند کرد. در واقع در اين کشور بسياری بر اين باورند که اثبات قدرت خود جز از طريق صدمه و آسيب رساندن به ديگری ممکن نيست. لذا من بر خلاف شما معتقدم که جوانان حومه‌ها با اصل و نسب آفريقايی، عملا با شورش‌های اين روزهاشان به نوعی در حال ادغام بيشتر در جامعه فرانسه‌اند.

ولی اين شورش‌ها را هر چيزی می‌توان نام نهاد به جز ادغام و جذب در جامعه. ناآرامی‌ها و اغتشاشات در محلات فقيرنشينی صورت می‌گيرند که ٣٠ تا ٤٠ درصد جوانانش بيکارند. مدارس درب و داغان و فاقد امکاناتند، جوانان در خانه‌هايی گتومانند زندگی می‌کنند، خانه‌هايی که در دهه ٦٠ و ٧٠ برای فرانسويان بازگشته از مستعمرات سابق، برای افراد دارای اصل و نسب فرانسوی که از خارج به اين کشور مهاجرت می‌کردند ويا برای مهاجران آفريقايی ساخته شده‌اند. در واقع بروز خشم و خشونت بيش از همه انگيزه و زمينه اجتماعی – اقتصادی دارد.

نه، نکات مورد اشاره شما شرايط را برای بروز خشونت مساعد می‌کنند، ولی همه قضيه را نمی‌توان با کمک اين عوامل توضيح داد. انسان تمايل بسياری دارد که با استناد به اين عوامل آشوب‌ها را توجيه کند. ولی بايد در نظر هم بگيريم که انسان‌های بسياری وجود دارند که در شرايطی مشابه زندگی می‌کنند اما به آتش زدن ماشين‌ها رو نمی‌آورند. يا بايد ادعا کرد که اکثريتی که با اين شيوه‌ها بيگانه است نادرست عمل می‌کند و يا بايد آنها را محق دانست. ولی اگر بر اين باور باشيم که اکثريت در موضع ناحق است آنوقت بايد مدعی شويم که اکثريت جوانانی که ماشين به آتش نمی‌کشند جبون و ترسو هستند. دستکم آنهايی که اين روزها ماشين آتش می‌زنند چنين ادعايی دارند. ولی اگر يک جامعه شناس چنين ادعايی کند بايد کمی به ديده شک و ترديد به حرف‌ها و نظرات او نگريست. اين افرادی که ماشين به آتش می‌کشند و حتی از کشتن آدم‌های ديگر هم محابا ندارند، ويژگی‌های خاص خودشان را دارند. و ما بايد بتوانيم همين ويژگی را تجزيه و تحليل کنيم، که چيزی جز کينه و نفرت نيست، اما اين نفرت هم خود ويژگی‌هايی دارد که بايد آن را بازشناخت و از مولفه‌ها و تاثيرات منفی اش غافل نماند.

برگرفته از "فرانكفورت روندشاو" ١٠ نوامبر ٢٠٠٥



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net