iran-emrooz.net | Wed, 21.09.2005, 7:30
از همبستگی تا آزادی
زبينگی بوژاك / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
چهارشنبه ٣٠ شهريور ١٣٨٤
زوليدارنوسك (يا جنبش همبستگی) اولين جنبش مدنی مستقل در امپراتوری شوروی سابق بود، و با وجوديكه ظهور آن در ٢٥ سال گذشته پيامدهای عظيم سياسی در بر داشت، اما در اصل نه يك جنبش سياسی بود و نه حتی يك اتحاديهی كارگری به حساب میآمد.
زوليدارنوسك در درجهی اول و بيش از هر چيز ديگر فريادی بود برای منزلت انسان. ما ديگر به انتحای تحمل و بردباری خود در برابر صاحب منصبان همه جا حاضر و قادر مطلق حزب كمونيست رسيده بوديم. اينها كسانی بودند كه بر مكانهای كاری ما، حول و حوش محلی زنگی مان، و حتی بر محلهای استراحتمان حكومت میكردند. نويسندگان، خبرنگاران و هنرمندان ديگر نمیتوانستند سانسور و نظارت جابرانهی آنها را تحمل كنند. حتی در كارخانجات بوروكراسی حزبی میخواست كه از هر چيز ممكن سر در بياورد و گرفتن همهی تصميمها به عهدهی او باشد. هر ابتكار عمل مدنی و هر فعاليتی از هر نوع در معرض ارزيابی و نظارت ايدئولوژيك آنها قرار داشت و تمامی كسانی كه هوس و جرئت نافرمانی به سرشان میزد يقيناً میبايست كه زير نظر پليس مخفی قرار گيرند.
زمستان گذشته من فرياد مشابهی برای منزلت انسان را از اوكراين شنيدم. آن صدها هزار نفر مردمی كه برای هفتهها در خيابانهای يخ بستهی كيف اردو زده بودند چنين كردند زيرا منزلت و شان انسانی خود را مطالبه میكردند. هم تجربهی لهستان و هم اوكراين مرا قانع ساختند كه اراده برای منزلت انسان قويترين محرك و موتور كنش انسانی است، محركی كه حتی میتواند بر بالاترين ترسها هم غلبه كند. ليكن تمايل شديد برای منزلت انسان به تنهايی برای ايمنی آن كفايت نمیكند. برای اين منظور به چيز ديگری نيز نياز منديم.
مورد دوم آن كه زوليدارنوسك يك نهضت اجتماعی بود. معنای اين سخن آن است كه زوليدارنوسك ـ بنا به ظاهر خود يك اتحاديهی كارگری ـ تبديل به پناهگاهی شد برای مردمی از تمامی گروه و طبقات اجتماعی لهستان. كارگران و روشنفكران، پزشكها و بيماران، مهندسين و هنرمندان. بعضی از آنها با تمام وجود از اصلاحات سخن میگفتند، و ديگران از تكامل فرهنگی، در حالی كه بعضی ديگر در حال طراحی اصلاحات آموزش و پرورشی و تشكيلات عملی يا در حال ساماندهی ايمن سازی محيط زيست بودند. زوليدارنوسك برای تمامی آن مباحثهها يك فضای عمومی خلق كرده بود، آنهم در شرايطی كه همزمان همهی ما را در برابر دستگاه حزبی محافظت میكرد.
اما زوليدارنوسك هنوز هم چيزی بيشتر از اينها بود. در واقع نوعی برداشت لهستانی بود از آگورای يونان باستانی، محلی برای ملاقات و تلاقی تمامی شهروندان، جايگاهی از گفتگوی آزاد در بارهی آيندهی فردی و عمومی در بارهی همهی اقسام معضلات و راه حلهای احتمالی آنها. در آن زمان ما هنوز هم يك حكومت آزاد نداشتيم، اما در واقع چيزی بسيار مهم تر از آن در اختيار ما بود: يك جامعهی مدنی آزاد كه در آن از شرايط روزانه و معمول اعضايش گفتگو میشد.
جامعهای كه زوليدارنوسك آن را در بر گرفته بود شامل ١٠ ميليون انسان بود. در واقع ١٠ ميليون شهروند حقيقي. اما حتی هنوز همين هم برای رسيدن به پيروزی نهايی بر دستگاه حزب و پليس حكومتی كافی نبود.
مورد سوم آن كه زوليدارنوسك يك نهاد بود، به عبارتی تشكيلاتی نادر آن هم با توجه به شرايطی كه ما در آن زندگی میكرديم، و ما در واقع پيروزی نهايی خود را به اين شكل ويژهی سازمانی مديون هستيم. در ميانهی ساختار سازمانی زوليدارنوسك و سازمانهای رسمی حكومتی و حزبی چيزی قرار داشت كه شايد بتوان آن را « شكاف ميان تمدنها » ناميد. ما بر عليه ساختارهای خودكامه و سلسله مراتبی رژيم، تشكيلاتی ضدتمركزگرا را برافراشتيم، يك سازوارهی عظيم كه برای نائل شدن به توافق برای اهدافش و توافق در بارهی شيوههای عمل خود تلاش میكرد. اين تشكيلاتی بود متعهد به احترام و توجه به صداقت و درستی تمامی افراد و تمامی نهادهای ديگر.
چنين چيزی احتمالاً در جوامع دموكراتيك گذشته امر خارق العادهای نبود. اما در محيط استبدادی ما حقيقتاً چيزی نو به حساب میآمد. و فقط يك چنين ساختار نهايی جديدی میتوانست به آن فرياد عميق برای منزلت انسانی پاسخ گويد.
اما امروز از آن همه چه چيز باقی مانده است؟
يقيناً زوليدارنوسك به موفقيت مبهوت كنندهی سياسی نائل شده است: لهستان امروز كشوری آزاد است، و عضوی از ناتو و اتحاديهی اروپا است، در حالی كه ديگر از اتحاد شوروی اثری نمانده است.
اما تاريخ معاصر با فاتحين زياد خوب تا نكرده است. رهبران انقلابهای دموكراتيك در اروپای شرقی به سرعت در محيط جديد جلای خود را از دست دادند. محصول انتخابات دموكراتيك، سياستمداران جديد و زرنگی بود كه اغلب از ميان اطرافيان حكام رژيمهای گذشته آمده بودند.
اما آنچه هنوز هم قابل توجه تر است آن كه بعضی از اميدهای ما برای يك نظم اجتماعی جديد با صخرههای قوانين جديد برخورد نموده و تكه تكه شدند. اين درست كه نهادهای دموكراتيك لهستان علی رغم نقصهايشان نسبتاً خوب كار میكنند، رشد اقتصادی قابل توجه بوده و زندگی انسانها به وضوح بهتر شده است، ليكن شوروشوق و سرزندگی جامعهی مدنی، احساس انسانها برای داشتن هدفی مشترك و تجلیهای جمعی همبستگی اجتماعی كه اتحاديهی ما در روزگار خودش از آنها به دفاع برخاسته بود ديگر هيچكدامشان مطرح نيستند. خود اتحاديه نيز اكنون سايهای از گذشتهی خود است، يك نهضت وابسته به حزب و بيشتر با گرايش راست و تشكيل شده از كارگرانی كه خود را در مواجه با واقعيت ناآرام اقتصادی جديد میيابند.
مورد ديگر بسيار قابل توجه آن كه خصلت يكدست كنندهی زوليدارنوسك جای خودش را به اختلافهای اجتماعی و يك بيگانگی عميق در بسياری از مردم لهستان از سياست و فعاليتهای مدنی داده است.
آيا اين همان معنای هميشگی از حالت نرمان است و مسيری كه وظعيت طبيعی بايد به آن سوی برود؟ آيا هميشه دورههای هيجان انگيز مبارزه جای خودش را به نوعی گرايش انقباضی از پيروزی میدهد؟ آيا فقط اين من كهنه سرباز هستم كه با حسرت از روزهای گذشتهی مبارزه ياد میكنم؟
شايد. اما من از آن انسانهايی كه پيوسته حسرت گذشته را میخورند نمیباشم. من میدانم كه ما تا اينجا راه طولانی را طی كرده ايم و كمترين علاقهای به بازگشت از اين راه ندارم. اما آيا حقيقتاً نمیشد كاری كرد كه اين اندازه همبستگی از جنبش همبستگی ما دوری نجويد؟
--------------------
زبينگی بوژاك از رهبران قبلی جنبش همبستگی لهستان در منطقهی مازووين (مركز لهستان و ورشو) و قهرمان مقاومت زيرزمينی در زمان حكوت نظامی در دههی ١٩٨٠ است و از ١٩٨٩ تا ١٩٩٧ نماينده در پارلمان لهستان.
1: From Solidarity to Freedom by Zbigniew Bujak
project syndicate 2005