iran-emrooz.net | Thu, 15.09.2005, 20:15
آمريكايیها هم میتوانستند از سياست تساهل سلسلهی هخامنشی بياموزند
امپراتوری استثنايی
هيول ويليامز / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
نشريهی گاردين
جمعه ٢٥ شهريور ١٣٨٤
تاريخ خاورميانه در اصل تاريخ امپراتوریها است. و تاريخ مردمی از استپهای شرقی كه فوج فوج به اين سرزمين سرازير شدند ما را به ياد قدرتهای امپراتوریهای جديد میاندازد كه با تانكهايشان از سمت غرب به اين منطقه وارد شدند. بابل باستانی و اسرائيل مدرن فقط فصلهای اول و آخر از يك سرگذشت به هم پيوسته در اين منطقه اند. در ميان آنها انواع شكلهای فرمانروايی و سلطه را میتوان ديد: حكومتهای وابسته به امپراتوریهای يونانی ـ رومی، مصر باستانی، عثمانیهای ترك، غلبه از نوع انگليسی ـ فرانسوی و بالاخره نئوكونهای آمريكايی. و در ميان تمامی آنها فقط يك استثنای آموزنده وجود دارد كه همان امپراتوری ايران باستانی است.
به قدرت رسيدن سلسلهی هخامنشی در قرن ششم پيش از ميلاد و گسترش آن از ايالت جنوبی ايران « فارس » در نوع خود يك شاهكار درخشان نظامی و سياسی بود. امپراتوری هخامنشی در اوج شكوفايی خود ـ يعنی زمانی كه توسط كوروش كبير پادشاهی میشد و قلمروی آن از ليبی تا سمرقند گسترده بود ـ هم انعطاف پذير تر و بردبارتر از جانشينها و هم حكومتهای قبل از خودش در آن منطقه بود.
نمايشگاه جديد موزهی ملی بريتانيا يك تنه به تمامی اهدافی كه نمايشگاهی مدرن و فرهنگی بايد از آنها برخوردار باشد میرسد: جواهرات بسيار گران قيمت و زرين كه در زير نورپردازی به دقت طراحی شده میدرخشند، حيوانات سنگی ايستاده بر روی دوپای خود از كتيبههای تخت جمشيد ـ مركز آن امپراتوری كه توسط اسكندر ويران گرديد ـ كه با چشمان گرد شده خيره ماندهاند، و بالاخره به هركجا كه بنگريد، بر روی سكهها و كتيبههای سنگی، مردانی با ريشهای پرپشت. اين شيوهی آرايش گيسوان كه در آن موها و ريشهای روغن زده شده به شكل حلقه حلقه تزئين میشدند معرف مردهای ايرانی بود. اما برای يونانیها آن شيوهی آرايش مو كه شهوت انگيز به نظر میرسيد علائمی بود از ماده گرايی روبه زوال آنها.
نمايشگاهی مانند اين به طور چاره ناپذير بايد جلوهای از انواع و اقسام لوازم مادی باشد ـ كلههای نره گاو، دستبندها، كاسههای نقرهای، آجرهای لعابی و تنديسهای مرمرين. و اين هم يك روايت از تاريخ ايران كهن به عنوان موضوعی از تصويری بی نقص و مصرفی خودنمايانه است ـ يعنی دقيقاً آنچه اولين مفسرين ايران از آن برداشت كردند و اين كه چرا استحقاق از بين رفتن را داشت. اين درست شبيه به آن است كه در سال ٤٥٠٠ نمايشگاهی شهر لندن را در حدود سال ٢٠٠٠ شرح دهد و اين نمايشگاهی باشد كه تشكيل شده است از زيورآلات به سرقت رفته از جواهرفروشیهای خيابان Brand . يعنی اگرچه منظور از برگزاری نمايشگاه بازيافتن يك امپراتوری فراموش شده است، ليكن تاثير تمامی اشيای به نمايش درآمده در بيننده به طريقی است كه او را از منظور اصلی دور میسازد. اين نشانهای است از آن كه چقدر دشوار میتوان واقعيت ايران باستان را بازآفرينی كرد. زيرا آن زندگی اصيل میبايست از ميان آن همه لايههای گزارش فريبكارانه بگذرد تا به ما برسد، و گزارشهايی كه توسط كسانی تهيه شده بود كه میخواستند تاريخ را برای مقاصد خود مطالبه كنند.
برای ايرانیها دولت شهرهای يونانی جز دردسرچيزی نبودند، مزاحمان گاه و بيگاه در مرزهای شمال غربی. ليكن نوشتههای تاريخی هرودوت و سخنان سياستمداران آتنی مناقشهی قرن پنجم پيش از ميلاد را به موردی واقعی برای يونانیها تبديل كرد: مسئلهی مرگ و زندگی، ترديد دموكراسی شجاع در برابر قساوت امپرياليستی، تمدن در برابر بربريت.
ليكن هنگامی كه دموكراسی يونانی به نواحی فراتر از مرزههای اصلی خود توسعه يافت همچون نوع آمريكايی آن از روزگار خود ما بر پايهی رژيمهای تحميلی و عدم تحمل مخالفين استوار گشت. قلب امپراتوری ايران را نظريهی يك قدرت سلسله مراتبی مبتنی بر عظمت شاه تشكيل میداد. اما اين قدرتی بود كه از طريق واقعيت تساهل و بردباری، چه از نوع دينی و چه سياسی اش، از مراكز محلی كه ساتراپها بر آنها حكومت میكردند به بيرون اشاعه میيافت. حكومت مركزی میدانست كه برای آن كه دوام آورد بايد چيزی شبيه به نظام آزادی اقتصادی امروزه خودمان را رعايت كند، و به همين خاطر هم بود كه در سراسر امپراتوری عظيم هخامنشی هيچ تلاشی برای همشكلی و متابعت زبانی انجام نشد. آلامی زبان مركز ايران كهن بود و آرامی زبان ارتباطات. مصر در حكومت هخامنشی با همان زبان خودش صحبت میكرد و ساتراپها برای ايجاد ارتباط با شهرهای يونانی از زبان يونانی استفاده میكردند.
اما كشف مجدد تاريخ ايران باستانی بخشی شد از برداشت ملی گرايانهی قرن نوزدهمی و بازیهای مضحك فرهنگی سلسلهی قرن بيستمی پهلوی كه تاريخ ساختگی خود را با توانايیاش برای نقش دلالی غربیها به خوبی تركيب نمود. رضاشاه كه نام خانوادگی خود « پهلوی » را از يكی از زبانهای قديمی ايرانی برداشت كرده بود حفاریهای تخت جميشيد را برای تحكيم شاهنشانی خودش مورد سوء استفاده قرار داد و بازی پيوستگی ساختگی با آن تاريخ در چاپ تصوير آرامگاه كوروش ـ فرمانروايی كه خدايان بابلیهای شكست خورده را محترم شمرده و به يهودیها اجازه داد كه آرامگاه حضرت سليمان را تجديد بنا كنند ـ بر روی اسكناسهای جمهوری اسلامی ادامه يافت.
استوانهای كه بر روی آن جزئيات سياست تساهل كوروش ثبت شده است شايد در قفسهای كه برايش در اين نمايشگاه انتخاب شده درخششی نداشته باشد، اما در واقع مهمترين شیء به نمايش در آمده در آنجا است. بعضی حتی تا به آنجا پيش میروند كه آن را نخستين شكل از منشور حقوق بشر سازمان ملل بدانند، اما واقعيت آن به اندازهی كافی تاثرانگيز هست كه بتواند بر روی پای خودش به ايستد: آن خط مشی سياسی كه تنوع رژيمهای حكومتی را مورد تاييد و حمايت قرار میدهد با تاريخ خاورميانه بيگانه نبوده و بخشی از گذشتهی آن به حساب میآيد و به اين ترتيب تمامی شكلهای بعدی از رژيمهای اهل خشونت در اين منطقه را مورد تكذيب قرار میدهد.