شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 21.10.2008, 15:18

تاريخ يك درگيرى (۱)

جنگ بى‌پايان اسرائيل و فلسطينيان


المار كراوت‌كرمر / برگردان: لطفعلى سمينو

يادداشت مترجم

منطقه‌اى كه تا سال ۱۹۴۸ بخش شرقى فلسطين بزرگ محسوب مى‌شد و اكنون كشور اسرائيل و مناطق خودمختار فلسطينى را تشكيل مى‌دهد، سرزمين كوچكى است به‌مساحت ۲۷۰۰۰ كيلومتر مربع و جمعيتى بسيار متراكم، باريكه‌ى كم‌آبى كه ميان درياى مديترانه، صحراى سينا، اردن، سوريه و لبنان محصور است. اما همين قطعه‌زمين خشك و عبوس زادگاه آيين‌ها، عقايد و اصول اساسى زندگى بخش عمده‌اى از بشريت نيز هست. به‌همين دليل، در طول تاريخ شيفتگان بسيارى داشته است و شايد تيره‌بختى ساكنان آن نيز ريشه در همين واقعيت داشته باشد.

فئودال‌هاى اروپاى غربى در آخرين سال‌هاى قرن يازدهم ميلادى، در ظاهر براى آزاد كردن اورشليم كه طبق روايات مذهبى مسيحى مدفن پسر خدا است، و در واقع براى به‌دست آوردن زمين‌هاى بيشتر و تصاحب ثروت‌‌هاى افسانه‌اى شرق، لشگركشى‌هايى را به‌فلسطين آغاز كردند كه به‌جنگ‌‌هاى صليبى معروف شد. صليبيون پس از اولين فتوحات، به‌كشتار و غارت در مناطق تسخيرشده پرداختند، نظام فئودالى اروپايى مبتنى بر سرواژ را در آنجا برقرار كردند و حكومت‌‌هايى در بيت‌المقدس و در باريكه‌اى در امتداد ساحل مديترانه برپا داشتند كه زمان درازى دوام نياوردند و به‌دست مردم و حكام مسلمان منطقه درهم شكسته شدند. اما جنگ‌‌هاى صليبى و كشتار و غارت، نزديك به دو قرن ادامه يافتند. كليساى كاتوليك و پاپ‌‌ها سازمان‌دهنده و الهام‌بخش اين لشگركشى‌‌هاى غارتگرانه بودند. پاپ‌‌ها از مؤمنان مى‌خواستند كه تربت مسيح را از دست كفار مسلمان آزاد كنند. پاپ اوربان دوم در سال ۱۰۹۵ در يك همايش بزرگ كليسايى در كلرمون فرانسه رؤياهاى باديه‌نشينان گرسنه‌ى فلسطين باستان را كه در كتاب عهد عتيق انعكاس يافته بود، براى انبوه مؤمنان اين‌چنين تكرار كرد: «در آن سرزمين شير و عسل مانند سيل روان است. بگذار همه عليه كفار برخيزند. آن‌‌هايى كه اينجا غمگين و تهى‌دستند، آنجا شادمان و ثروتمند خواهند شد.»

از آخرين دهه‌ى قرن نوزدهم، عشاق باستانى فلسطين زير لواى صهيونيسم به‌اين سرزمين روى آوردند و كانون بحرانى را ايجاد كردند كه تا كنون دوام آورده است.

قوم يهود كه زمانى ساكن فلسطين بود، براى بار دوم در سال ۷۰ ميلادى و اين بار به‌دست امپراتورى رُم از وطن خود رانده شد. يهوديان در سراسر دنيا پراكنده شدند و بسيارى از آنان طى قرن‌ها در غرب به‌آيين مسيحيت گرويدند كه از ديد پدران قومشان شاخه‌اى الحادى از دين يهود بود. بسيارى نيز كه از راه‌هاى گوناگون و در زمان‌هاى متفاوت به‌شرق رفته و در آنجا ساكن شده بودند، به‌اسلام گرويدند. اما بخش‌هاى بزرگى از آنان در شرق و غرب همچنان به‌آيين پدران و به‌آداب و رسوم مزاحم باستانى وفادار ماندند. اين اقليت‌ها اجراى دقيق احكام شريعت و خوددارى از ازدواج و اختلاط با اقوام ديگر را شرط حفظ هويت خود مى‌دانستند و با رعايت اين اصول، اقليت‌هايى كاملاً جدا از جامعه‌هاى پيرامون خود را در كشورهاى مختلف تشكيل دادند.

يهوديان معتقد بودند كه يهوه نه تنها خداى قوم يهود، بلكه خداى همه‌ى اقوام است اما يهود قوم برگزيده‌ى اوست و يهوه خاك فلسطين را به آن‌‌ها بخشيده است و آن را دوباره به‌آنان بازخواهد گرداند. اين خداوند بر اثر محبت مرموزى مقرر كرده بود كه قوم برگزيده‌اش قرن‌‌ها در سراسر دنيا آواره شوند و رنج بكشند تا رستگارى نهايى يعنى بازگشت به‌ارض موعود و تشكيل دوباره‌ى پادشاهى بنى‌اسرائيل برايشان لذت‌بخش‌تر شود.

اين اقليت‌ها در غرب با اكراه تحمل مى‌شدند، اما زمانى فرارسيد كه مورد سوء‌ظن و دشمنى قرار گرفتند. مسيحيان به‌ياد آوردند كه پسر خدا و پيامبرشان به‌دست قوم يهود كشته شده است. آن‌‌ها در تاريك‌انديشى قرون‌وسطايى خود، بروز خشكسالى‌ها و شيوع وبا و طاعون را به‌علت وجود اين مردمى مى‌پنداشتند كه به‌دينى جز دين خودشان معتقدند، آداب غريبى دارند و گوشت خوك نمى‌خورند. علاوه بر اين، تصور مى‌كردند كه اين كفار خدام شيطانند، چاه‌هاى آب مسيحيان را مخفيانه آلوده مى‌كنند و بچه‌هاى آن‌‌ها را مى‌كشند و با خون آن‌‌ها براى عيد فصح نان فطير مى‌پزند. دوران آزار و شكنجه، سوزاندن و كشتارهاى وحشيانه‌ى يهوديان در قرون وسطى آغاز شد كه در بعضى از كشورهاى غربى تا قرون جديد ادامه يافت و دنباله‌ى آن به‌بهانه‌هاى تازه‌اى در قرن نوزدهم در روسيه‌ى تزارى و در قرن بيستم به‌دست نژادپرستان آلمانى گرفته شد.

از هنگام رانده‌شدن يهوديان از فلسطين به‌دست رُميان در سال ۷۰ ميلادى، تا سال ۱۹۴۸ كه كشور اسرائيل بنيان‌گذارى گرديد، دو حكومت يهودى ديگر در دنيا تشكيل شد. نخستين آن‌‌ها در قرن ششم ميلادى در يمن، به‌دست عده‌اى از اعراب جنوب شبه‌جزيره‌ى عربستان كه به‌دين يهود گرويده بودند تشكيل شد و دومين آن‌‌ها حكومت خزرها بود كه از قرن هشتم تا دهم ميلادى دوام يافت. اقوام خزر كه از نژاد ترك و مغول بودند، در اراضى شمال درياى خزر ساكن شده و حكومتى تشكيل داده بودند و بعدها به‌دين يهود پيوستند. هيچ‌يك از اين دو حكومت نه در ارض موعود و نه به‌دست قوم برگزيده‌ى يهوه تشكيل شد و هردو نيز دولت مستعجل بودند. محققان يهودى و اسناد تاريخى اسرائيل نيز علاقه‌اى به‌ذكر وقايع مربوط به‌اين دو حكومت ندارند.

يهوديان اسپانيا كه در دوران تسلط اعراب بر آن سرزمين از حقوق برابر و موقعيت ويژه‌اى برخوردار بودند و در زندگى معنوى جامعه نيز سهم ممتازى داشتند، پس از فتح اسپانيا به‌دست مسيحيان، به‌تدريج زير فشار كليسا قرار گرفتند و بخش عمده‌ى جماعت‌هاى يهودى آنجا كه حاضر به‌گرويدن به مسيحيت نشدند، به كشورهاى اسلامى پناه بردند. باقيمانده‌ى آن‌‌ها نيز در قرن شانزدهم زير فشار دادگاه‌‌هاى تفتيش عقايد از اسپانيا و پرتقال گريختند و از جمله در شهرهاى كشورهاى اسلامى به جماعت‌هاى يهودىِ موجود در آن‌‌ها پيوستند.

ايران و ديگر كشورهاى اسلامى به‌شهادت تاريخ، نه‌تنها از يهودى‌ستيزى به‌معناى اروپايى آن به‌دور بوده‌اند، بلكه در دوران‌‌هاى مختلف تاريخى، هرگاه كه يهوديان در كشورهاى اروپايى مورد ستم و تعقيب قرار گرفته‌اند، به‌آنان پناه داده‌اند. يهوديان البته در اين كشورها نيز به‌عنوان غيرمسلمان با تبعيض‌هايى روبرو بودند، در برخى دوران‌ها مى‌بايست ماليات مخصوص يا جزيه بپردازند و در بعضى جوامع، اشتغال به بعضى از كارها برايشان ممنوع بود، حتى مواردى از تعرض توده‌هاى عوام به‌آنان نيز وجود داشته است، اما به‌طور كلى از آزار و تعقيب در امان بودند و به‌عنوان پيروان دين يكتاپرستى مورد احترام مسلمانان قرار داشته‌اند.

در سرزمين فلسطين و به‌طور عمده در بيت‌المقدس نيز از قرن‌ها پيش، عده‌اى از يهوديان زندگى مى‌كردند و همزيستى مسالمت‌آميزى با همسايگان عرب خود داشتند. اما اين وضع از حدود ۸۰ سال پيش، يعنى پس از اولين دورهاى مهاجرت‌هاى دسته‌جمعى و سازمان‌يافته‌ى يهوديان به فلسطين، زير لواى صهيونيسم و سياست تصاحب زمين و راندن مردم عرب از موطن خود تغيير كرد. از آن تاريخ تا كنون، اين منطقه به كانون بحرانىِ بزرگى تبديل شده كه هنوز چشم‌اندازى براى پايان آن وجود ندارد.

با شكست دول محور در جنگ اول جهانى و تجزيه‌ى امپراتورى عثمانى، استان‌هاى عربى امپراتورى زير عنوان قيمومت ميان انگلستان و فرانسه تقسيم شدند. انگلستان مناطق تحت قيمومت خود در اين منطقه را ميان كشورهاى مصر، عربستان سعودى، اردن، عراق، كويت و منطقه‌ى فلسطين تقسيم كرد و به‌تدريج جز در مورد فلسطين، حكومت‌هاى پادشاهى در آن‌‌ها به‌وجود آورد و به‌آن‌‌ها استقلال داد. فرانسه منطقه‌ى تحت قيمومت خود را كه در واقع استان عثمانى سوريه بود، ميان سوريه و لبنان فعلى تقسيم كرد. كشورهاى فاتح جز در مورد مصر كه هميشه شخصيت تاريخى و سياسى مستقلى داشته است، در تقسيم‌بندى‌ اين مناطق، بيشتر منافع درازمدت خود را درنظر گرفتند تا ويژگى‌هاى ملى يا قومى ساكنان آن‌‌ها را. انگليسى‌ها استان عثمانى فلسطين را دو قسمت كردند. از بخش شرقى آن، كشور پادشاهى اردن را به‌وجود آوردند، اما بخش غربى را تا سال ۱۹۴۸ زير قيمومت خود نگاه داشتند. اين واقعيت، پژوهشگر تاريخ را به‌اين نتيجه‌ى منطقى مى‌رساند كه انگلستان از همان آغاز، تشكيل دولت يهودى در اين منطقه را در نظر داشته است، زيرا اگر به‌اين منطقه نيز مانند بقيه‌ى كشورهاى عربى در دهه‌هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ استقلال مى‌داد، به‌دليل جمعيت نسبى بسيار كم يهوديان، حكومت به‌اجبار به‌دست سران قبايل عرب مى‌افتاد، و تاريخ مسير ديگرى را طى مى‌كرد.

از تشكيل كشور اسرائيل نزديك به ۵۸ سال مى‌گذرد. در اين مدت چهار جنگ بزرگ با تلفات انسانى و خسارات فراوان روى داده است، زدوخورد و كشتار دايمى در فلسطين هرگز قطع نشده و چشم‌انداز واقع‌بينانه‌اى براى پايان قطعى آن وجود ندارد.

كتابى كه ترجمه‌ى آن به‌خوانندگان تقديم مى‌شود، تاريخ درگيرى اسرائيل و فلسطينيان از اولين مراحل تا ميانه‌ى سال ۲۰۰۳ ميلادى است. نويسنده‌ى كتاب سال‌‌ها استاد تاريخ معاصر دانشگاه فرايبورگ آلمان بوده و به‌طورى كه در پيشگفتار خود نيز ذكر مى‌كند، اين كتاب از روى درس‌نامه‌هاى او در اين دانشگاه تهيه شده است. وى براى اين كار از بررسى عوامل اصلى و اوليه‌ى اين درگيرى‌ها، يعنى پيدايش صهيونيسم و اولين مهاجرت‌هاى دسته‌جمعى يهوديان آغاز نموده، رويدادهاى تاريخى را به‌روش كلاسيك و به‌ترتيب تاريخ، با دقت تمام ذكر كرده و براى هر مورد به‌منابع موجود براى دستيابى به اطلاعات مفصل‌تر اشاره نموده است، به‌طورى كه اين كتاب را مى‌توان اثر فشرده اما كاملى در باره‌ى تاريخ كشور اسرائيل و درگيرى آن با فلسطينيان دانست.

نكته‌ى درخور توجه اين است كه بيشتر نويسندگان اروپايى در مورد مسئله‌ى فلسطين موفق به‌رعايت بى‌طرفى علمى نشده‌اند. اين امر شايد ريشه در اين واقعيت داشته باشد كه فرهيختگان اروپايى و به‌ويژه آلمانى نسل‌‌هاى بعد از جنگ دوم، چنان از رفتار نسل‌‌هاى پيشين خود در برابر يهوديان شرمنده‌اند كه نسبت به‌اين قوم و كشور اسرائيل احساس مسئوليت مى‌كنند، يا آن‌‌ها را هميشه مظلوم مى‌بينند و فراموش مى‌كنند كه اين قوم در قالب صهيونيسم و كشور اسرائيل نظير همان رفتارى را كه اروپائى‌ها قرن‌ها با آن‌ها داشتند، در برابر مردم فلسطين در پيش گرفته‌اند. اما نويسنده‌ى كتاب حاضر وقايع تاريخى را بدون توجه به‌اين نكات وفارغ از پيش‌داورى، با بى‌طرفى و رعايت امانت نقل كرده و مورد بررسى قرار داده است، به‌طورى كه از اين نظر جزء استثتاهاست. به‌همين دليل نيز در زمان انتشار كتاب، به‌سختى مورد حمله‌ى مطبوعاتى مخالفان قرار گرفت.

بعد از نوشته شدن اين كتاب وقايع ديگرى روى داده‌اند كه طبعاً ذكرى از آن‌ها در كتاب نيست. ياسر عرفات، رهبرى كه قادر بود همه‌ى فلسطينى‌ها را پيرامون خواسته‌ها و حاكميت واحدى گردآورد، درگذشته است. محمود عباس، شخصيتى كه مورد تأييد رئيس‌جمهور آمريكا و اسرائيل بود، به‌جانشينى او رسيد و تلاش كرد با پايان دادن به‌مبارزه‌ى مسلحانه و عمليات تروريستى و نيز با نرمش‌هايى در برابر اسرائيل، استقلال بيشترى براى فلسطين كسب كند. او در اين راه موفقيت‌هاى كوچكى نيز به‌دست آورد، اما تا اين تاريخ، (فوريه‌ى ۲۰۰۶) با وجود اين‌كه، عمليات تروريستى تا نزديك به صفر كاهش يافته‌اند، از اجراى تعهدات اسرائيل طبق آخرين موافقت‌نامه‌ى ميان طرفين، موسوم به «نقشه‌ى راه»، تنها تخليه‌ى بخشى از سرزمين‌هاى اشغالى، يعنى نوار غزّه انجام شده است و از گام‌هاى بعدى كه مى‌بايست در نهايت تا پايان سال ۲۰۰۵ به تشكيل كشور مستقل فلسطينى و صلح دايمى ميان فلسطين و اسرائيل بيانجامند، از جمله عقب‌نشينى اسرائيل از كرانه‌ى غربى و اجازه‌ى بازگشت آوارگان فلسطينى اثرى مشاهده نمى‌شود. انتخابات فلسطين كه قرار بود در ژانويه‌ى ۲۰۰۳ انجام شود، پس از نزديك به دو سال كه اسرائيل از برگزارى آن جلوگيرى مى‌كرد، بالاخره در دسامبر ۲۰۰۵ برگزار شد.

اسرائيل در ماه اوت ۲۰۰۵ شهرك‌هاى يهودى‌نشين نوار غزّه را تخريب كرد و اين منطقه را به فلسطينى‌ها واگذار نمود. اما ساكنان اين منطقه از زندگى عادى فاصله‌ى بسيار دارند. نيروهاى اسرائيل پشت مرزهاى زمينى اين منطقه موضع گرفته‌اند‌ و اعلام كرده‌اند كه به‌محض احساس خطر آن را دوباره اشغال خواهند كرد. نيروى دريايى اسرائيل ساحل نوار غزه در درياى مديترانه را در اشغال خود نگاه داشته و اجازه‌ى حمل و نقل دريايى را به فلسطينى‌ها نمى‌دهد. فرودگاه غزّه كه از محل كمك‌هاى مالى اتحاديه‌ى اروپا ساخته شده بود و تأسيسات بندرى اين منطقه به‌كلى در بمباران‌‌ها و حمله‌هاى اسرائيل از بين رفته‌اند و فلسطينى‌ها اجازه و امكان ساخت دوباره‌ى آن‌‌ها را ندارند. بعضى از سازمان‌هاى بين‌المللى، بيكارى در اين منطقه را كه داراى متراكم‌ترين جمعيت دنياست تا ۵۰ درصد جمعيت فعال برآورد كرده‌اند. ساكنان نوار غزه عملاً از ماهى‌گيرى كه هميشه يكى از منابع درآمدشان بوده، به‌علت اشغال آب‌هاى ساحلى و نيز از فروش اندك توليدات كشاورزى خود در اثر قطع ارتباط با دنياى خارج محرومند. سه ماه پس از تخليه‌ى نوار غزه، نقطه‌ى مرزى رفح (مرز مشترك با مصر)، به‌شرط حضور ناظران اتحاديه‌ى اروپا به فلسطينى‌ها تحويل داده شد. با وجود اين، اسرائيلى‌ها با دوربين‌هايى كه در آنجا نصب كرده‌اند، از راه دور كليه‌ى رفت‌وآمدها را كنترل مى‌كنند و حق دارند از عبور كسانى كه به‌نظرشان مشكوك مى‌رسند، جلوگيرى كنند. مصر فقط ويزاى كوتاه‌مدت براى ديدار اعضاى خانواده به فلسطينى‌ها مى‌دهد.

با انتشار نتايج انتخابات مناطق خودمختار فلسطينى در ژانويه‌ى ۲۰۰۶، آشكار شد كه جنبش حماس اكثريت مطلق آرا را به‌دست آورده و بايد در آينده‌ى نزديك، حكومت خودمختار فلسطين را در دست گيرد. اين در حالى است كه اسرائيل حماس را سازمانى تروريستى مى‌داند، شيخ احمد ياسين، رهبر اين جنبش و نيز معاون او را در حمله‌هاى هدف‌مندانه‌اى به‌قتل رسانده و عليه رهبر فعلى حماس كه در سوريه در تبعيد به‌سر مى‌برد، از سال‌ها پيش در اسرائيل حكم دستگيرى صادر شده و همچنان معتبر است. از طرف ديگر، حماس نيز تاكنون حاضر به شناسايى حق موجوديت اسرائيل و ترك مبارزه‌ى مسلحانه نشده است. با پيروزى حماس در انتخابات، وضعيت مناطق فلسطينى ابهام‌آميزتر از پيش به‌نظر مى‌رسد.

مهم‌ترين رويدادهاى بعد از نوشته شدن اين كتاب در دنباله‌ى بخش گاه‌نامه خواهند آمد. از اين گذشته، به‌دليل اينكه اين كتاب رويدادهاى تاريخى را از اواخر قرن نوزدهم به‌بعد بررسى مى‌كند، مرور فشرده‌اى بر تاريخ قوم يهود از نخستين دوران‌‌هاى باستان نيز براى استفاده‌ى خوانندگان در ادامه‌ى اين پيشگفتار خواهد آمد. اين مطالب به‌طور عمده از دانش‌نامه‌هاى بزرگ تاريخى آلمانى برداشت و خلاصه شده‌اند.

در متن كتاب هرجا نكته يا مطلبى از كتاب يا منبعى نقل شده يا به اثرى اشاره شده است، خلاصه‌شده‌ى نام آن اثر (معمولاً نام خانوادگى نويسنده و سال انتشار) در زيرنويس همان صفحه ذكر گرديده. اما مشخصات كامل همه‌ى اين مراجع در پايان كتاب و در بخش كتاب‌شناسى براى استفاده‌ى خوانندگان علاقمند آمده است. در متن كتاب هرجا واژه يا عبارتى با علامت [] مشخص شده، از مترجم است. زيرنويس‌ها و توضيحاتى كه با علامت (م) مشخص شده‌اند از مترجم و بقيه در متن اصلى موجود بوده‌اند.

مرورى بر تاريخ قوم يهود

قوم يهود در دوران باستان فقط از سوى غيريهوديان به‌اين نام خوانده مى‌شد و يهوديان خود را قوم اسرائيل يا بنى‌اسرائيل مى‌ناميدند. نام يهود از منطقه و دولتى به‌نام «يودا» در بخش جنوبى سرزمين فلسطين گرفته شده كه از تجزيه‌ى دولت باستانى اسرائيل (به دو دولت اسرائيل در شمال و يودا در جنوب) به‌وجود آمده بود. اين سرزمين بعدها به‌نام «يودا» يا «يهوديه» به يكى از استان‌هاى شاهنشاهى هخامنشى تبديل شد و پادشاهان اين سلسله اجازه‌ى اسكان دوباره در بخشى از آن را به قوم يهود دادند.

يهوديان واحدى اجتماعى- مذهبى‌اند، نه نژادى و اطلاق «نژاد سامى» به‌آنان نادرست است، زيرا «سامى» اصطلاحى زبان‌شناختى است. براساس تورات، يهوديان اوليه با كنعانيان، آموريت‌ها، حيتى‌ها، مصريان و بسيارى اقوام ديگر آميخته‌اند. موى بور و چشم‌‌هاى آبى بسيارى از يهوديان كنونى نشانه‌ى آميزش آنان با اقوام اروپايى در دوران مهاجرت است.

بنى‌اسرائيل در سال ۵۳۷ ق.م. از اسارت بابل به فلسطين بازگشتند و در سال ۴۵۰ ق.م. براى بار دوم معبد خود را در اورشليم ساختند. آن‌‌ها در حين مبارزه با اقوامى كه در دوران اسارت آن‌‌ها در فلسطين ساكن شده بودند، واحد قومى تازه‌اى ايجاد كردند. فراگيرى تورات در همين دوران براى هر مردى واجب شمرده شد.

پس از تصرف قلمرو هخامنشى به‌دست اسكندر مقدونى در سال ۳۳۰ ق.م.، پتولومئوس اول فرمانرواى سلوكى، عده‌ى زيادى از يهوديان را به اسكندريه كوچ داد، به‌طورى كه اين شهر در آن دوران از نظر جمعيت يهودى، بعد از بابل دومين شهر محسوب مى‌شد. در اينجا بود كه طى قرن‌ها، ارتباط ميان فرهنگ‌هاى يهودى و هلنى برقرار شد. يهوديان فلسطين در سال ۱۶۷ ق.م. بر سلوكى‌ها شوريدند و استقلال به‌دست آوردند. پومپئوس، سردار رُمى در سال ۶۴ ق.م. باقيمانده‌ى قلمرو پادشاهى سلوكى‌ها در بين‌النهرين، سوريه و فلسطين را تصرف كرد. يك فرمانده‌ سپاه يهودى به‌نام هرودس به‌كمك رُميان، بدون برخوردارى از استقلال كامل و تحت حكومت عاليه‌ى رُم به پادشاهى يهوديه رسيد اين فرمانروا معبد اورشليم را بازسازى كرد و همان است كه در انجيل متى ادعا شده كه عيسى مسيح در دوران سلطنتش به‌دنيا آمده و براى جلوگيرى از پيش‌گويى تورات داير بر ظهور پيشوايى از بيت‌لحم يهوديه (عيسى)، دستور قتل عام نوزادان پسر را در بيت‌لحم و حومه‌ى آن صادر كرد. اما اين فرمانروا طبق اسناد مسلم تاريخى، چهار سال پيش از تولد عيسى مرده است. وضع اقتصادى يهوديه كه از سال ۴ ميلادى مستقيماً به‌دست فرمانداران رُمى اداره مى‌شد، به‌تدريج به‌وخامت گراييد. ناآرامى‌‌هاى پراكنده در سال ۶۶ به‌مبارزه‌ى همگانى براى استقلال فراروييد و در پى آن، اورشليم در سال ۷۰ به‌تسخير ارتش رُم درآمد. اسيران جنگى به رُم و استان‌‌هاى دورافتاده‌ى امپراتورى (اسپانيا، مناطق اطراف رودهاى راين و دانوب) تبعيد شدند. رُميان پس از قيام مجدد باقيمانده‌ى يهوديان (قيام برشبا، ۱۳۵-۱۳۲)، اورشليم و معبد بزرگ آن را با خاك يكسان كردند. از آن تاريخ، آوارگى قوم يهود در سراسر جهان كه ۸۰۰ سال پيش از آن به‌وسيله‌ى پيامبران بنى‌اسرائيل پيش‌گويى شده بود، به‌تحقق پيوست. بخش بزرگى از فراريان به بابل و از آنجا به ايران، افغانستان و بخارا رفتند. در هند آثارى از سكونتگاه‌هاى يهوديان از ۴۹۰ ق.م يافت شده و در چين (هونان) از قرن هشتم ميلادى به‌بعد، سكونتگاه‌هاى قابل‌توجه يهودى وجود داشته و عده‌ى زيادى از يهوديان در مناصب عالى دولتى بوده‌اند. در همان دوران در ژاپن نيز عده‌اى از يهوديان وجود داشته‌اند كه خادا ناميده مى‌شدند. يهوديان در دوران تسلط يونانى‌ها به آسياى صغير رفتند. بخشى از آن‌‌ها از قرون پيش از ميلاد در كنار يونانى‌ها، مهاجرنشين‌‌هايى در سواحل درياى سياه ايجاد كردند. همچنين، در ساحل درياى عرب تا يمن نيز پيش رفتند. اما يهوديان حبشه از نژاد مردم آفريقاى شمالى هستند كه به‌دليل نامعلومى به دين يهود گرويده‌اند.

عده‌اى از مهاجران يهودى از شمال آفريقا به اسپانيا رفتند و به اسيرانى پيوستند كه به اسپانيا برده شده بودند. اين عده پس از فروپاشى امپراتورى رُم، در اسپانياى تحت تسلط گوت‌ها، تا زمانى كه اينان به آئين باستانى خود اعتقاد داشتند، از آزادى برخوردار بودند. در سال ۶۱۳ تعقيب مذهبى آغاز شد كه با فتح اسپانيا به‌دست اعراب در سال ۷۱۱ پايان يافت. فرهنگ يهوديان اسپانيا در دوران تسلط اعراب بر اين سرزمين، به‌علت ارتباط فرهنگى با اعراب به شكوفايى بى‌مانندى دست يافت كه تا اواخر قرن پانزدهم ادامه پيدا كرد (نخستين دوران شكوفايى ادبيات عبرى جديد، فلسفه‌ى دينى، علوم طبيعى، صنايع نظامى، شركت در سفر اكتشافى كريستف كلمب ...). يهوديان توانستند بعد از شكست و رانده شدن اعراب، در اسپانيا بمانند و تحت حاكميت شاهان اسپانيايى به بالاترين مقامات رسيدند. اما كليساى كاتوليك، به‌يارى دستگاه تفتيش عقايد، مبارزه‌اى را كه با مسلمانان آغاز كرده بود عليه يهوديان ادامه داد. كليسا در سال ۱۴۹۲، ايزابلا، ملكه‌ى اسپانيا را به صدور فرمان اخراج يهوديان وادار كرد. ۳۰۰ هزار يهودى بدون هيچ امكانى طبق اين فرمان اخراج شدند. چهار سال بعد، مانوئل اول، يهوديان را از پرتقال نيز تبعيد كرد. اين جماعت‌ها از جمله در ايتاليا، مراكش، الجزاير، تونس، سالونيك و شهرهاى تركيه و همچنين از اواخر قرن شانزدهم در هلند، از سال ۱۶۵۶ در انگلستان و همچنين در شهرى به‌نام آلتونا نزديك هامبورگ كه در آن زمان به دانمارك تعلق داشت و اكنون محله‌اى از هامبورگ است، پذيرفته شدند. اين يهوديان به‌زبانى به‌نام «اسپانيول» تكلم مى‌كردند كه مخلوطى از اسپانيايى قديم و عبرى بود.

در بقيه‌ى كشورهاى اروپاى غربى، تعقيب و آزار يهوديان تحت عنوان «كافر» از زمان جنگ‌‌هاى صليبى آغاز شد. يهوديان در سال ۱۱۸۰ از فرانسه تبعيد شدند، در سال ۱۱۹۸ اجازه‌ى بازگشت يافتند، اما ۱۰۰ سال بعد بار ديگر مورد تعقيب قرار گرفتند و در سال ۱۳۹۴ به‌طور قطعى اخراج شدند. در انگلستان نيز يهوديان به‌ويژه در دوران ريچارد شيردل بارها تحت تعقيب قرار گرفتند.
يهوديان نخستين بار در دوران رُم (بعد از تبعيد از فلسطين) به آلمان وارد شدند. امپراتور كنستانتين در سال ۳۲۱ به يهوديان شهر كلن امتيازهايى داد. از سال ۸۰۰ به‌بعد، در اسناد تاريخى بسيارى از شهرهاى آلمان از يهوديان نام برده شده است. يهوديان آلمان در آغاز برطبق حقوق ژرمنى، حتى از امتيازهايى نيز برخوردار بودند، اما بعدها در اثر نفوذ كليسا مشمول «قانون يهود» شدند كه محدوديت‌هايى براى آنان برقرار كرده و حق تملك زمين و اقامت در روستاها را از آنان سلب كرد، به‌طورى كه همه‌ى آن‌‌ها شهرنشين شدند. سپس آن‌‌ها را موظف به‌اقامت در محله‌هاى مخصوص يهوديان كردند كه بعدها به گتو معروف شدند. يهوديان براى اقامت در روستاها مى‌بايست ماليات سالانه‌ى گزافى بپردازند. خروج از گتو فقط با اجازه‌نامه‌ى مخصوص، براى مدت محدود و با لباس ويژه و علامت زرد مخصوص مجاز بود. در مرزهاى شهرها و شاه‌نشين‌هاى متعدد آلمانى عوارض گمركى سرانه‌ى مخصوصى از آن‌‌ها گرفته مى‌شد. كنيسه‌ها مى‌بايست بدون تزئين و در گوشه‌هايى ساخته شوند كه جلب‌توجه نكنند. گاه و بى‌گاه آن‌‌ها را به‌منظور گرويدن به مسيحيت، مجبور به‌شركت در "مراسم مذهبى براى يهوديان" مى‌كردند. "شغل‌هاى شرافتمندانه" براى آن‌‌ها ممنوع بود و فقط حق اشتغال به فروشندگى دوره‌گرد و وام‌دادن پول را داشتند. اين وضع با توجه به مكروه بودن رباخوارى در دين مسيح و وجود قوانين مدنى براى استرداد بدهى، به پيدايش نرخ‌‌هاى بالاى بهره منجر شد. عده‌اى از يهوديان به‌تدريج در كارهاى مالى تخصص يافتند و ثروت زيادى كسب كردند. يهوديانى كه توان مالى و تخصص ويژه داشتند، «سند حمايت» از قيصر آلمان دريافت مى‌كردند. بعضى از فرمانروايان منطقه‌اى، آن‌‌ها را به‌اداره‌ى امور مالى، تجارى و صنعتى خود منصوب مى‌كردند. توده‌هاى مردم كه از همه‌طرف مورد بهره‌كشى قرار داشتند، اين يهوديان را عامل تيره‌روزى خود تصور مى‌كردند و بيش از پيش از آن‌‌ها نفرت يافتند. رويارويى مردم با جماعت‌هاى يهودى براى نخستين بار در آلمان، همزمان با آغاز جنگ‌‌هاى صليبى اتفاق افتاد كه به كشتار آن‌‌ها در شهرهاى اطراف رود راين منجر شد و سپس به شرق و غرب گسترش يافت. در اثر اين رويدادها مهاجرت گسترده‌ى يهوديان به كشورهاى شرقى همسايه، از جمله لتونى، لهستان و گاليسيا آغاز شد. اينان نيز مانند يهوديان اسپانيا، آداب، لباس و زبان موطن‌ پيشين خود را با تغيير مختصرى حفظ كردند. اين عده به‌زبان ييديش تكلم مى‌كردند كه ساختمان اصلى آن را زبان قرون وسطايى مناطق مركزى آلمان تشكيل مى‌‌داد و با شاخه‌اى از زبان‌‌هاى سامى كه يهوديان پيش از تبعيد به‌آن تكلم مى‌كردند، آميخته شده بود و به‌علت انزواى جامعه‌هاى يهودى، از تكامل زبان آلمانى تأثير نپذيرفته بود. بعد از گسترش اين زبان به مهاجرنشين‌هاى اروپاى شرقى، عناصرى از زبان‌هاى اسلاو نيز به‌آن وارد شد.

در كشورهاى اروپاى شرقى نيز يهوديان بعدها مشمول قوانين مخصوص شدند. در روسيه در سال ۱۷۹۴ آن‌‌ها را مجبور به‌سكونت در مناطق ويژه كردند و به‌تدريج محدوديت‌هاى شغلى برايشان به‌وجود آوردند. در اين كشور كه جوامع يهودى هنوز به‌تعداد زياد و به‌صورت قرون وسطايى وجود داشتند، تزار الكساندر دوم، در سال ۱۸۸۱ به‌دست يك انقلابى روس كه تصادفاً يهودى بود، كشته شد. الكساندر سوم، تزار مرتجع به‌بهانه‌ى انتقام خون پدر، "مكتب ضدسامى" را عليه عقايد آزادى‌خواهى به‌كار انداخت و آن را با موفقيت ميان توده‌هاى عقب‌مانده‌ى روس رواج داد، به‌طورى كه به‌جوامع بى‌دفاع يهودى حمله‌ور شدند و كشتارهايى را به‌راه انداختند كه دنياى متمدن را به‌وحشت انداخت. مهاجرت‌هاى وسيع يهوديان روسيه و اروپاى شرقى به ايالات متحد آمريكا در اثر اين وقايع به‌راه افتاد كه ظرف ۲۵ سال به ۳ ميليون نفر رسيد.

جنبش آزادى‌خواهى يهوديان، يعنى برابرى‌طلبى با ديگر شهروندان از ميانه‌هاى قرن هفدهم در انگلستان آغاز شد. اما پذيرش اين اصل در جمهورى جوان آمريكا و قوانين اساسى كشورهاى اروپاى غربى را بايد نتيجه‌ى انتشار فلسفه‌ى هومانيسم و روحيه‌ى جديدى دانست كه در قرن هجدهم بر سراسر اروپاى غربى حاكم شد. بنا به‌اين تفكر، جامعه‌هاى انسانى نه بر اساس مذهب، بلكه بايد پيرامون دولت‌‌ها تشكيل شوند و به‌اين ترتيب، جوامع مذهبى به‌تدريج جاى خود را به ملت‌ها دادند. اصل برابرى يهوديان در سال ۱۷۷۶ طبق اعلاميه‌ى حقوق بشر در ايالات متحد آمريكا، در سال ۱۷۹۱ به‌رغم مقاومت شديد روحانيون در فرانسه، ۱۸۱۲ در قلمرو پروس‌ها و تا سال ۱۸۷۴ به‌تدريج در بقيه‌ى كشورهاى اروپايى مورد پذيرش قرار گرفت. روسيه با پيروزى انقلاب اكتبر در سال ۱۹۱۷ آن را پذيرفت.

سخت‌ترين دوران تعقيب و آزار يهوديان اروپا، در سال ۱۹۳۳ با به‌قدرت رسيدن حزب ناسيونال سوسياليست به‌رهبرى هيتلر در آلمان آغاز شد. جهان‌بينى اين حزب، يهوديان را از لحاظ نژادى پست و آن‌‌ها را دشمن كشور تلقى مى‌كرد. اين حزب از سال‌‌ها پيش از آن، تحريك توده‌هاى مردم عليه يهوديان را وظيفه‌ى اصلى خود قرار داده بود. نازى‌ها بلافاصله بعد از به‌قدرت رسيدن، با وضع قوانين متعدد، از جمله «قانون نژادى» يا «قانون نورنبرگ» (۱۹۳۵) يهوديان را به‌تدريج از زندگى اجتماعى طرد و ازدواج ميان آن‌‌ها و "آريائى‌‌ها" را ممنوع كردند. يهوديان مجبور به نصب ستاره‌ى داود به سينه‌ى خود شدند. گروه‌هاى شبه‌نظامى حزب نازى در شب دهم نوامبر ۱۹۳۸ كنيسه‌هاى يهوديان در سراسر آلمان و بسيارى از فروشگاه‌ها و خانه‌هاى آن‌‌ها را به آتش كشيدند. بلافاصله اقدام به "آريايى كردن" اقتصاد يعنى تصاحب اموال و بنگاه‌هاى يهوديان كردند. دوران وحشتناك تعقيب و كشتار يهوديان آلمان از اين تاريخ آغاز شد كه بعد از شروع جنگ به متصرفات آلمان در سراسر اروپا گسترش يافت. ۳۰۰هزار نفر از ۴۹۹۷۰۰ يهودى آلمانى، به خارج مهاجرت كردند. نازى‌ها از سال ۱۹۳۹ يهوديان را بدون امكانات زندگى به محله‌هاى محصورى تحت عنوان «اردوگاه‌هاى تمركز» منتقل كردند. آن‌‌ها حق خروج از اين اردوگاه‌ها را نداشتند. با آغاز جنگ، تعقيب يهوديان تشديد شد. بسيارى از آنان در اين اردوگاه‌ها در اثر گرسنگى و شرايط وحشتناك زندگى مردند يا به‌دست محافظان اردوگاه‌ها كشته شدند. از آغاز سال ۱۹۴۱ طرح‌هاى مشخصى تحت عنوان "حل نهايى مسئله‌ى يهود" براى نابودى قطعى يهوديان در متصرفات آلمان تهيه و به‌صورت كشتارهاى دسته‌جمعى با گاز سمى و سوزاندن جسدهاى آن‌‌ها در كوره‌هاى بزرگ تكامل يافت. براى اين كار شش اردوگاه بزرگ در متصرفات شرقى آلمان ساخته شد كه به اردوگاه‌هاى مرگ معروف شدند و شناخته‌شده‌ترين آن‌‌ها آوشوويتس و تربلينكا هستند. نازى‌ها يهوديان را از همه‌ى كشورهاى تحت تسلط به‌تدريج به‌اين اردوگاه‌ها مى‌بردند. مردان و زنانى كه قدرت كار داشتند به‌كار اجبارى گماشته مى‌شدند و بقيه روانه‌ى اطاق گاز مى‌شدند .

تعيين رقم دقيق قربانيان يهودى در دوران حاكميت نازى‌‌ها، ممكن نيست، زيرا آن‌‌ها اسناد جنايت‌هاى خود را پيش از پيروزى متفقين از بين بردند. بسيارى از اسناد نيز در بمباران‌ها ازبين رفته بودند. اما چندتن از نزديك‌ترين همكاران آدولف آيشمن كه مسئول انتقال يهوديان اروپا به اروگاه‌‌هاى مرگ بود، در دادگاه نورنبرگ تعداد كشته‌شدگان را ميان ۵ تا ۶ ميليون ذكر كردند. پژوهش‌هاى تاريخى بر اساس مكاتبات و گزارش‌هاى پليس سياسى رژيم هيتلر، فهرست‌هاى مربوط به حمل يهوديان به اروگاه‌ها و اظهارات شاهدان عينى و همچنين نتايج بررسى حقوق‌دانان از تعداد زيادى از دادرسى‌هاى جنايتكاران نازى اين حدود تقريبى را تأييد مى‌كنند. چنانچه مرگ‌ومير يهوديان در گتوها و اردوگاه‌ها (در اثر گرسنگى و سختى زندگى، وضع وحشتناك بهداشتى ...) و خودكشى‌هاى آنان نيز به‌حساب آورده شوند، رقم قربانيان به بيش از ۶ميليون نفر خواهد رسيد. حداقل قربانيان يهودى هريك از كشورهاى اروپايى براساس تازه‌ترين پژوهش‌هاى انستيتوى تاريخ معاصر مونيخ به‌اين شرح است: آلمان ۰۰۰ر۱۶۵ نفر، اتريش ۰۰۰ر۶۵، فرانسه و بلژيك ۰۰۰ر۳۲، هلند ۰۰۰ر۱۰۲، لوكزامبورگ ۲۰۰ر۱، ايتاليا ۶۰۰ر۷، يونان ۰۰۰ر۶۰، يوگوسلاوى ۰۰۰ر۵۵ تا ۰۰۰ر۶۰، چكوسلواكى۰۰۰ر۱۴۳، بلغارستان ۰۰۰ر۱۱۰، آلبانى ۶۰۰، نروژ ۷۳۵، دانمارك ۵۰، مجارستان ۰۰۰ر۵۰۲، رومانى ۰۰۰ر۲۱۱، لهستان ۰۰۰ر۷۰۰ر۲ و اتحاد شوروى ۰۰۰ر۱۰۰ر۲ تا ۰۰۰ر۲۰۰ر۲ نفر.

لطفعلى سمينو
بهمن ۱۳۸۴

ادامه دارد



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net