iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2008, 9:37
مردان بزرگ کوچک
ژوزف اس نی / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
تاریخ بشری را اغلب به عنوان تاریخ فاتحین نظامی نوشتهاند، لیکن دامنهی امکانات بالقوه و عظیم نیروی رهبری انسانی میان آتیلا از قوم هون تا مادر ترزا در نوسان است. در این میان بیشتر رهبران معمولی گمنام باقی میمانند، لیکن نقش رهبری حماسی و پهلوانی در دوره جنگ منجر به تاکید بیش از اندازه بر دستور، نظارت و قدرت شدیدتر نظامی میگردد. در آمریکا امروزه بحث انتخابات ریاست جمهوری میان سناتور مک کین که قهرمانی از دوره جنگ ویتنام است و سناتور باراک اوباما، یک مدیر اجرایی پیشین در مسائل اجتماعی در جریان است.
تصویر رهبرانی که زمانی مردان جنگی بودهاند همچنان تا دوره معاصر نیز باقی مانده است. نویسندهای به نام رابرت کاپلان به زایش یک طبقه جدید از مردان جنگجو که همچون همیشه سندگدل و بیرحم هستند و بهتر از همیشه به سلاحهای مرگبار مجهز میباشند اشاره میکند، در واقع طبقهای که از مافیای روسی و مهرههای اصلی قاچاق موادر مخدر در آمریکای لاتین گرفته تا تروریستها تشکیل میشود و مانند یونانیان باستان در غارت شهر ترویا اعمال خشونتانگیز را ستایش میکند. کاپلان بر این عقیده است که رهبران عصر جدید نیز باید عیناً مانند الگوهای قدیمی خود رفتار کنند و این که رهبری جدید در دنیای ما نیازمند خلقیات و خصیصههای لامذهبی است که ریشه در گذشتههای دور دارد.
هرچند جنگجویان با هوش و زیرک میدانند که چگونه با چیزی بیشتر از صرفاً استفاده از زور رهبری کنند. سربازان گاهی به شوخی وظیفه شغلی خود را این گونه توصیف میکنند: «کشتن انسانها و نابود کردن چیزها». اما همانگونه که ایالات متحده در عراق نیز تجربه کرد، قلبها و ذهنهای مردم نیز مهم هستند و سلحشوران باهوش همانقدر نیازمند قدرت نرم هستند که به قدرت سخت اجبار و زور محتاجند.
در واقع تصویر بیش از حد ساده سازی شده رهبری به سبک یک جنگجو در دورهی اول ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش باعث مشکلات و بدبیاریهای زیادی برای نقش آمریکا در جهان گردید. در عصر ارتباطات فعلی این آشیل مذکر نیست که بهترین رهبری جنگ را ارائه میدهد. رهبری نظامی در دوره ما نیازمند مهارتهای سیاسی و مدیریتی است.
بسیاری از حاکمان مستبد در زیمبابوه، میانمار، بلاروس و نقاط دیگر هنوز هم همان روش سابق را برای شیوهی حکومتداری خود مورد استفاده قرار میدهند. آنها وحشت را با فساد پیوند میزنند تا حکومت دزدسالارنه خود را برقرار نگه دارند، حکومتی که توسط «مرد بزرگ» و گروههای وابستهاش اعمال میشود. بخش قابل توجهی از جهان ما امروزه به همین شکل حکومت میشود.
بعضی از نظریه پردازان تلاش میکنند که این حالت را به کمک « نظریه رهبری یک نر آلفا » توضیح دهند. برای مثال آرنولد ام لودویک که یک روانش شناس است استدلال میکند که درست همانگونه که نرها در میمونها، شمپانزهها و یا میمونهای انسان نما به طور خود کار همین که به جایگاه مسلط در گروه میرسند به پذیرش مسئولیتهای جدید خود در جامعهای که در آن زندگی میکنند آغاز میکنند، حاکمان انسانی نیز به همین ترتیب عمل مینمایند.
لیکن چنین تبیینی برای نقش رهبری که مبتنی بر جامعه شناسی زیست شناختی است دارای ارزشی مشروط و محدود است. تا امروز هنوز هم ژنی که مسئول استعداد رهبری باشد کشف نشده و از تحقیقات انجام شده در مورد دوقلوهای یک تخمی و دو تخمی روشن شده است که فقط یک سوم تفاوتها میان آنها در پذیرش نقش رهبری توسط عوامل ژنتیکی قابل توضیح است. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که ویژگیهای ذاتی آن میدانی را تحت تاثیر قرار میدهد که انسانها در آن یک نقش بخصوص را در جامعه به عهده میگیرند، اما در عین حال فضای کافی برای نقش تربیتی والدین و جامعه نیز باقی میگذارد.
با این همه یکی از اثرات رویکرد مرسوم از جنگجوی قهرمان حمایت از این باور است که رهبران در درجه اول به عنوان رهبر به دنیا میآیند و نه این که در طی زندگی خود به عنوان رهبر ساخته شوند و این که طبیعت از تربیت اهمیت بیشتری دارد. جستجو برای یافتن ویژگیهای بارز یک رهبر حوزه مطالعات پیرامون نقش رهبری را از اواخر دهه ۱۹۴۰ همچنان در اختیار خود گرفته است و حتی امروزه در گفتارهای عمومی همچنان موضوعی متداول است.
شخصی بلند قد وخوش سیما وارد اتاق میشود و توجه دیگران را به سوی خود جلب میکند و چهره او « شبیه به یک رهبر » به نظر میآید. مطالعات گوناگون نشان میدهند که مردان بلند قد اغلب در وضعیت مناسب تری قرار دارند و این که افرادی که در راس مسئولیت شرکتهای بزرگ تجاری قرار دارند معمولاً از حد متوسط بلند قد تر هستند. لیکن بعضی از قدرتمند ترین رهبران تاریخ مانند ناپلئون، استالین و دنگ شیائوپنگ دارای قدی کوتاه و کمی بلند تر از ۵/۱ متر بودند.
رویکرد مبتنی بر استعدادهای نهانی هنوز هم در مطالعات مربوط به رهبری باقی مانده است اما در این میان توسعه یافته و انعطاف پذیرتر شده است. استعدادهای فردی را امروزه کمتر به عنوان ویژگیهای ذاتی بلکه در درجه اول به عنوان الگوهای منسجم شخصیتی در نظر میگیرند. این تعریف طبیعت را با تربیت مخلوط میکند و معنای آن این است که « ویژگیها و خصوصیات » را تا اندازهای هم میتوان آموخت و نه این که صرفاً در نتیجهی استعدادهای ذاتی باشند.
سخن ما در این باره است که رهبران در مقایسه با انسانهای دیگر دارای انرژی بیشتری هستند، دل جرئت بیشتری برای وارد شدن به مخاطرات دارند، خوش بین تر هستند، بهتر دیگران را ترغیب میکنند و نسبت به دیگران احساس درک بیشتری دارند. هرچند این ویژگیها تا اندازهای تحت تاثیر آرایش ژنتیکی رهبران و تا حدی هم توسط محیطی که در آن این ویژگیها آموخته و تکامل مییابند قرار دارند.
اخیرا آزمایشی متقاعد کننده رابطه متقابل میان طبیعت و ترتبیت را به درستی نشان داده است. از گروهی از کارفرمایان درخواست میشود که کارگرانی را به استخدام درآورند که مطابق با نظر آنها رتبه بندی شدهاند. اگر کارفرمایان فقط سوابق شغلی آنها را میدیدند زیبایی ظاهر دیگر در استخدام نقشی نمیداشت.
اما آنچه در این آزمایش عجیب بود آن که هنگامی که مصاحبه از طریق ارتباط تلفنی به روش آزمون اضافه گردید، بازهم افراد خوش سیما نتایج بهتری به دست آوردند، حتی با آن که کارفرمایان نمیتوانستند آنها را ببینند. احتمالاً یک عمر تقویت اجتماعی بر اساس ظاهری که آنها آن را مدیون ژنهایشان بودند در صدای این افراد لحنی حاکی از اطمینان خاطر و اتکاء به نفس بخشیده بود که میتوانست حتی از طریق تلفن نیز ارسال شود و تاثیر خود را بگذارد. طبیعت و تربیت به طور کامل به هم تابیده شده بودند.
ژنتیک و زیست شناسی در رهبری انسانها نقش بازی میکنند، اما نه تا آن اندازه و وسعتی که رویکرد مرسوم در باره قهرمانان جنگی میخواهد آن را به ما القاء کند. الگوی رهبری « مرد بزرگ » در جوامعی جواب مثبت میدهد که بر شبکهای از فرهنگهای قبیلهای استوار است، شبکهای ایستاده بر وفاداری و شرافت خانوادگی. لیکن ساختارهایی این چنین با الزامات یک جامعه پیچیده اطلاعاتی تناسب ندارد. در جوامع مدرن محدودیتهای نهادی مانند قوانین اساسی و نظامهای حقوقی بی طرفانه اهمیت و نقش این قبیل چهرههای پهلوانی را محدود میکنند.
جوامعی که بر رهبران قهرمان استوارند، بسیار به کندی به سوی یک جامعه مدنی و یک سرمایه وسیع اجتماعی که لازمه رهبری در جهان شبکه بندی شده معاصر است سیر میکنند. رهبری در جهان جدید اهمیتی به این نمیدهد شما چه کسی هستید یا به عنوان چه کسی پای به این جهان گذاشته اید بلکه مسئله اصلی اش این است که شما چه آموخته اید و به عنوان عضوی از گروه چه میکنید. طبیعت و تربیت در هم تنیده شده اند، اما تربیت در جهان معاصر به مراتب مهمتر است از آنچه الگوی پهلوانی میپذیرد.
لازمه جوامع مدرنی که بر اطلاعات استوارند فراتر رفتن از رویکرد رهبری «مرد بزرگ» است. جالب توجه خواهد بود دیدن آن که این دو کلیشه کلاسیک در رقابتهای انتخاباتی آمریکا در سال جاری چگونه خود را نشان خواهند داد.
Little Big Men
by Joseph S. Nye
Project Syndicate, 2008.