iran-emrooz.net | Sat, 02.08.2008, 16:36
صلح جهان در گرو سیاست خارجی آمریکاست
شهلا صمصامی
اخیراً «اوباما» سفر موفقیتآمیزی به خارج از آمریکا داشت. در این سفر، کاندیدای ریاست جمهوری دموکراتها از کشورهای افغانستان، عراق، اردن، اسرائیل، سواحل غربی (مناطق اشغالی فلسطین) آلمان، فرانسه و انگلیس دیدن کرد. در همه جا بالاترین درجات امنیتی برای مراقبت از وی بکار برده شد. در عراق با ژنرال «پتریاس» در هلیکوپتر از مناطق مختلف بغداد بازدید کرد. در اردن، در کاخ عبدالله پادشاه این کشور از او پذیرایی گرمی شد و حتا عبدالله شخصاً «اوباما» را با ماشین بنز خود به فرودگاه برد. ولی استقبالی که از «اوباما» در برلین بعمل آمد در تاریخ بیسابقه بود. در یک روز گرم تابستانی بیش از ۲۰۰ هزار نفر در پارک «تیر گارتن» Tiergarten اجتماع کردند که به سخنان «اوباما» گوش دهند. تا چشم کار میکرد برای مایلها، دریایی از جمعیت دیده میشد. هرگز یک کاندیدای ریاست جمهوری در هیچ کشوری چنین مورد استقبال قرار نگرفته بود.
همهجا در خاور میانه و اروپا «اوباما» به عنوان سنبل تحولات در سیاستهای خارجی آمریکا شناخته شد. بویژه تغییر در سیاستهای حکومت هشت ساله پرزیدنت بوش، از جمله مسائل مهم جنگ عراق، صلح در خاور میانه، تروریسم، شکنجه زندانیان سیاسی، محیط زیست و همکاری و اتحاد با اروپا است. استقبالی که از «اوباما» از جانب سران کشورهای اروپائی و خاور میانه بعمل آمد نشان میدهد که جهان با اشتیاق، نه تنها در انتظار پایان دوران بوش است، بلکه از حالا وارد یک مرحلهی جدید در روابط با آمریکا شده است. در عراق، «مالکی» علیرغم فشارهای شدید کابینهی بوش، نه تنها با گرمی «اوباما» » را پذیرفت، بلکه گفت برنامه «اوباما» برای خروج نیروهای آمریکا مورد تایید اوست. بر اساس این برنامه، «اوباما» میخواهد طی ۱۶ ماه به تدریج قوای آمریکا را از عراق خارج کند و بخش مهمی را به افغانستان اختصاص دهد. بنا بر شرایط موجود در عراق، تعدادی از نیروهای نظامی آمریکا برای کمک به ارتش عراق و تعلیم آنها و همچنین جلوگیری از رشد القاعده در این کشور باقی خواهند ماند.
در اسرائیل که گفته میشد پرزیدنت بوش بهترین دوست این کشور است، مقامات مهم اسرائیلی از جمله نخست وزیر پیشین این کشور «بنجامین ناتانیاهو»، از رهبران حزب «لیکود» گفت اسرائیل حاضر است بنا بر پیشنهاد «اوباما» تمام امکانات مذاکرات دیپلماتیک را با ایران دنبال کند. بدون این پیش شرط که ایران ابتدا فعالیتهای اتمی خود را متوقف کند. این بر خلاف نظر پرزیدنت بوش است که هرگونه مذاکره با ایران را نشان دادن ضعف تلقی میکند.
«سارکوزی» رئیس جمهور فرانسه خود را دوست و یار «اوباما» خواند و گفت فرانسه از اینکه یک دموکرات در آمریکا به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود بسیار مشعوف خواهد بود. در حالی که سفر «جان مک کین» به اروپا و خاور میانه که در ماه مارس انجام شد، بدون سر و صدا بود و حتا «سارکوزی» با «مک کین» در یک مصاحبه مطبوعاتی حاضر نشد.
نشریه معتبر آلمانی بنام «دراشپیگل» Der Spiegel در این مورد نوشت: «اورپاییها به «اوباما» عشق میورزند و بیشتر به این دلیل که او بوش نیست» .
تیرگی روابط اروپا و آمریکا
در برلین «اوباما» در مقابل ۲۰۰ هزار نفر این پیام را تکرار کرد که آمریکا و اروپا باید با یکدیگر در جهت منافع مشترک خود همکاری کنند. «اوباما» گفت باید دیوارهای تفرقه را از بین برد و جمعیت بارها سخنان او را با این شــعار معروف که «بله ما میتوانیم» «Yes we can» قطع کرد. مرد ۳۸ ساله آلمانی گفت: «امیدوارم «اوباما» بتواند آزادی را به آمریکا باز گرداند، آزادی که پس از ۱۱ سپتامبر از دست رفت».
مهمترین مسائلی که مورد اختلاف اروپائیان و پرزیدنت بوش بوده است جنگ عراق، افغانستان، تروریسم و شکنجه است. به یک معنی، سیاست خارجی آمریکا. جنگ عراق که علیرغم مخالفت شدید اروپائیان شروع شد و به اشغال نظامی این کشور انجامید، روابط بین اروپا و آمریکا را نه تنها تیره کرد، بلکه از جهاتی تبدیل به یک روابط خصمانه شد و قبل از جنگ عراق بیش از یک میلیون نفر در اروپا علیه جنگ تظاهرات کرده بودند.
«هنری لوی» Henri Levy روزنامهنگار فرانسوی میگوید: «ما طعم تلخ جنگ را در خانهمان چشیدهایم. در حالی که قبل از ۱۱ سپتامبر آخرین تجربه مردم آمریکا جنگهای داخلی بوده است. اروپا متفاوت از آمریکاست. جنگ، اروپا را به خاک و خون کشید. مردم اروپا مخالف جنگ هستند» .
سیاست خارجی آمریکا در دوران جرج بوش بر اساس فلسفهای بوده است که نتیجهاش اعمال خشونت و جنگ است. نئوکنسرواتیوها و مذهبیهای دست راستی در مجموع سیاست خارجی آمریکا را شکل دادند. شواهد زیادی در دست است که حتا اگر حملات ۱۱ سپتامبر اتفاق نیافتاده بود آمریکا به عراق حمله میکرد. این جنگ مهمترین دلیل اختلاف و شکاف بین اروپا و آمریکا بوده است. تکروی و بیاعتنایی به افکار عمومی جهان، بخش دیگری از سیاست خارجی آمریکا بوده است. در حالیکه سابقه تاریخی، بویژه از جنگ اول جهانی نمایانگر اتحاد و دوستی بین اروپا و آمریکا بوده است. چند قرن آرمانهای امپریالیستی اروپائیان، جنگ و درگیری و تحت الحمایه قرار دادن کشورهای دیگر و بالاخره جنگهای خونین جهانی اول و دوم، درسهای تلخی به اروپائیان داده است. باین دلیل، اروپا طرفدار صلح و دیپلماسی است. ایدههای امپریالیستی و سیاستهای تجاوزگرانه طرفدار زیادی در اروپا ندارد. دو دوره ریاست جمهوری نئوکنسرواتیوها و سیاستهای جنگ طلبانه آنها، نفرت عمیقی در دل مردم اروپا بوجود آورد.
در برلین در میان هزاران نفر که به استقبال «اوباما» آمده بودند، از زن و مرد و پیر و جوان همه چشم امید به یک آمریکایی متفاوت داشتند. یکی از شرکت کنندگان مرد ۷۲ سالهای بنام «جراد شولتز» به خبرنگار روزنامه «تایمز» گفته بود: «من امیدوارم «اوباما» رئیس جمهور شود که بار دیگر ما بتوانیم مغرورانه بگوئیم طرفدار آمریکا هستیم. من ناظر سخنرانی رؤسای جمهور پیشین آمریکا بودهام، اما باید اقرار کنم که در ۷ سال گذشته، شرم داشتیم بگوئیم که آمریکا و آمریکایی را دوست داریم. در حالیکه من میدانم آمریکا خدمت بزرگی بما کرده است. دلم میخواهد بار دیگر بتوانیم بگوییم آمریکا و آمریکایی را دوست داریم».
دلیل دیگری که اروپائیان مخالف بوش و سیاستهای خارجی او بودند این است که این دولت به هیچ وجه انعطاف پذیر نبوده و دنیا را به بد و خوب تقسیم کرده است. «جوزف جاف» یک روزنامهنگار آلمانی میگوید: «وقتی به کشور، گروه و یا دستهای برچسب تروریست و شیطان و دشمن زده میشود، راه مذاکره و صلح بخودی خود بسته شده و نتیجه، جنگ و روابط خصمانه است. به این دلیل است که «اوباما» در اروپا محبوبیت دارد، زیرا وی صحبت از مذاکره و همکاری میکند. اگر امروز قرار بود کسی به عنوان رئیس جمهور اروپا انتخاب شود ۸۵ درصد از مردم به «اوباما» رأی میدادند. زیرا «اوباما» صلح دوست بوده و اعتقاد به همکاری با کشورهای مختلف و سازمان ملل دارد.»
همین روزنامهنگار اضافه میکند: «مثلی است که میگوید آمریکا دختر اروپاست، دختری که از خانه رفته و هرگز باز نمیگردد. اروپا از آمریکا متفاوت است. حتا «اوباما» اگر پس از انتخاب شدن در سیاست خارجی خود برای مثال در مورد ایران غیرمنطقی رفتار کند، اروپائیان با او مخالفت خواهند کرد» .
از جمله مسائلی که «اوباما» بارها به آن اشاره کرده و مورد تایید اروپاییان است این است که محلی که جرج بوش برای جنگ انتخاب کرد اشتباه است. او میبایست در افغانستان میماند و هیچگاه به عراق نمیرفت. اگر هدف شکست القاعده بود، افغانستان مرکز عملیات آنها بود. همچنین این واقعیت که «اوباما» از ابتدا رأی منفی به حمله به عراق داد و موجب شده است که اعتماد اروپائیان را بیشتر جلب کند.
آرمانگرا یا واقعگرا
در زمینهی سیاست خارجی آمریکا مخالفان «اوباما» کوشیدهاند وی را یک فرد آرمانگرای ساده لوح جلوه دهند که فکر میکند میتواند دل دشمنان آمریکا را بدست آورد. «جان مک کین» و محافظ کاران از «اوباما» تصویر یک لیبرال خیالپردازی را ارائه میدهند که امیدوار است خطرات دنیا از سر راه برداشته شود. حتا پرزیدنت بوش پیشنهاد «اوباما» مبنی بر ملاقات با دیکتاتورها را ساده لوحانه نامید.
«فرید زکریا» مفسر سیاسی در مقالهای در «نیوزویک» مینویسد:
«اوباما» در طول مبارزات انتخاباتی چه علیه «کلینتون» چه حالا علیه «مک کین» با روشنی سیاستهای خارجی خود را توضیح داده است. آنچه که از سخنان «اوباما» بدست میآید، نگاهی دیگر به مسائل جهانی است که با یک لیبرال تفاوت داشته و بیشتر به یک واقعگرای سنتی نزدیک است» . «زکریا» اضافه میکند: «حداقل از نقطه نظر مکاتب تاریخی سیاست خارجی «اوباما» بنظر محافظهکارتر آمده و «مک کین» یک آرمان گرای پر حرارت بنظر میرسد» .
در مورد تفاوت «اوباما» با جرج بوش «زکریا» میگوید: «اوباما» بندرت لحن و زبان اخلاقی و متعصبانه بوش را بکار میبرد. «اوباما» دنیا را به خوب و شیطانی تقسیم نمیکند، حتا زمانیکه صحبت از تروریسم است، وی کشورها و حتا گروههای تروریست را به عنوان عناصری پیچیده میبیند که انگیزهی آنها قدرت، طمع و ترس است تا ایدئولوژی خالص» . بنظر «زکریا» علاقه «اوباما» به دیپلماسی به این دلیل است که او معتقد است با گفتمان میتوان ضمن بررسی، یادگرفت و احتمالاً در کشورها و جنبشهای گوناگون نفوذ داشت زیرا اینها یکدست نیستند و ویژگیهای خود را دارند. برای مثال «اوباما» وقتی از مسلمانان، حتا تندروها سخن میگوید تأکید میکند که تفاوتهای زیادی در دنیای اسلام وجود دارد. در دنیای اسلام عربها، ایرانیها، آفریقاییها، آسیای جنوب شرقی، شیعه و سنی همه متفاوت بوده و هر کدام منافع و برنامههای خودشان را دنبال میکنند.
یکی از بخشهای مهم سیاست خارجی جرج بوش، هدف آوردن آزادی و دموکراسی به خاور میانه بوده است که نتیجهی آن جنگ و اشغال نظامی عراق بود. «اوباما» به جای آزادی و دموکراسی ترجیح میدهد اصطلاح «بهتر شدن وضع اقتصادی و جامعهی مدنی» را بکار برد. «اوباما» مشغولیت ذهنی و اصرار بوش را به انتخابات رد میکند و معتقد است که خواستهای مردم این منطقه وسیعتر و بنیادیتر است. مانند داشتن غذا، مسکن و شغل. «اوباما» در مصاحبهای با «نیویورک تایمز» گفت: «با بر آوردن این نیازهای اساسی، آن زمان فضا برای رژیمهای دموکراتیک بازتر خواهد شد». این در حقیقت آن نوع دموکراسی است که آهسته، واقعی و بتدریج بوجود خواهد آمد که مورد نظر کنسرواتیوها در گذشته بوده است. به این ترتیب «اوباما» معتقد است که تغییر و تحول در دنیا امکان پذیر است، ولی به آهستگی. به این دلیل «فرید زکریا» میگوید «اوباما» عمیقاً کنسرواتیو است.
«زکریا» در رابطه با جنگ عراق میگوید: «علیرغم پیشرفتهایی که اخیراً در عراق بوجود آمده است، نظر «اوباما» این است که عراق یک عامل باز دارنده بوده و هر چه سریعتر آمریکا از آنجا خارج شود بهتر است» . «زکریا» اضافه میکند: «ولی از این لحاظ که توجه کامل «اوباما» به موضوع مهم منافع امنیتی آمریکاست، میتوان او را یک واقعگرا نامید» .
«زکریا» در مقایسه بین جمهوریخواهان و دموکراتها میگوید «بنظر میرسد در این زمان جمهوریخواهان در سیاست خارجی بیشتر آرمانگرا هستند. آنها دنیا را به بد و خوب تقسیم کرده از مذاکره و معامله با رژیمهای باصطلاح بد خوداری میکنند. این کنسرواتیوها هستند که میخواهند دموکراسی را در دنیا گسترش دهند، ولی بدون توجه به عواقب آن. «مک کین» که تفاوتهایی با جرج بوش داد، از نظر سیاست خارجی هم عقیده کنسرواتیوهاست. «مک کین» معتقد است که باید مجمع کشورهای دموکرات را بوجود آورد. روسیه را از جمع کشورهای صنعتی هشت گانه خارج کرد و چین را از هر دوی اینها حذف نمود» . «زکریا» ادامه میدهد: «پاسخ «اوباما» به «مک کین» در این زمینه میتوانست توسط «هنری کسینجر» نوشته شده باشد که میگوید، ما نیاز داریم که با هر دوی این کشورها همکاری کنیم تا بتوانیم مشکلات مهم جهانی را حل کنیم».
روسیه از نظر سیاسی و چین، بویژه از نظر اقتصادی قدرتهای مهمی در آینده خواهند بود. این دو کشور سیستم سیاسی و ایدئولوژیکی متفاوتی دارند ولی همکاری با آنها به نفع همه کشورهاست. بدون همکاری قدرتهای بزرگ، صلح و ثبات در جهان امکان پذیر نیست.
«زکریا» معتقد است که «اوباما» و «مک کین» هر دو مخلوطی از آرمانگرا و واقعگرا هستند. یک سیاست خارجی غیرعملی شکست میخورد. «زکریا» در مورد «اوباما» میگوید: «برای یک فرد دموکرات امروزی، «اوباما» بنظر میرسد به سنت واقعگرایی احترام میگذارد و «مک کین» به عنوان یک جمهوریخواه سنتی، دنیا را از دید اخلاقی میبیند» .
«زکریا» به یک تفاوت مهم دیگر بین این دو کاندیدا اشاره میکند و آن طرز فکر و دید آنهاست. «مک کین» بنظر میآید نسبت به دنیا بدبین است و آنرا جای خطرناکی میبیند که نیاز به اعمال زور از طرف آمریکا برای شکست شیطان صفتان دارد. «اوباما» دنیا را از دیدی میبیند که کشورهای دیگر غالباً با آمریکا همراه هستند. او معتقد است که ملتها با پیشرفت بیشتر، مدرن تر شدن وارد سیستم سیاسی و اقتصادی جهانی میشوند. حکومتهایی مانند ایران و کرهی شمالی در مقابل امواج تاریخ ایستادهاند. وظیفه آمریکا اینست که نیروهای پیشرو را در این جوامع حمایت کند. آمریکا باید بجای زور، نیروی نرمکننده بکار برد و با همکاری کشورهای دیگر مشکلات جهانی را حل کند.
صلح جهان در گرو سیاست خارجی رئیس جمهور آینده آمریکاست
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۸ از جهاتی تنها یک انتخابات آمریکایی نیست، بلکه در سراسر دنیا مردم چشم به این انتخابات دوختهاند. تمام وقایع سیاسی جهان تحت الشعاع این انتخابات است، زیرا صلح جهان در گرو سیاست خارجی ریاست جمهوری آینده آمریکاست. ۸ سال گذشته و دوران ریاست جمهوری جرج بوش از نظر سیاسی و اقتصادی برای آمریکا و جهان سالهای تیرهای بوده است. رکود اقتصادی، فقر، بیماری، جنگ و خرابی در چهار گوشه دنیا، زندگی بسیاری از مردم را دشوارتر از همیشه کرده است. نه آمریکا، نه اروپا، نه چین و یا خاور میانه به تنهایی قادر نیست با این مشکلات بسیار جدی روبرو شود. مبارزه با طالبان، شکست القاعده، برقراری ثبات در پاکستان، پایان جنگ و اشغال نظامی عراق، صلح بین اسرائیل و فلسطین، حل مسئله اتمی ایران، مبارزه با فقر، جنگ و بیماری در آفریقا از جمله مسائلی است که رئیس جمهور آینده امریکا با آن روبروست. انتخاب یک سیاست خارجی منطقی و عاقلانه براساس احترام به آزادیهای فردی، خود مختاری و تمامیت ارضی کشورها، همراه با همکاری و مشورت با دوستان و متحدان و مذاکره با مخالفان میتواند راه را برای صلح در جهان هموار کند.
در این راستا بنظر میرسد مردم در اروپا و بیشتر نقاط جهان بر این تصورند که «اوباما» دارای شرایطی است که امکان دوستی و همکاری با آمریکا را بار دیگر فراهم میکند. به قول یکی از ژورنالیستهای فرانسوی، «اوباما» مردم اروپا را به هیجان آورده است، زیرا مردم او را مخلوطی از دو شخصیت سیاسی بزرگ در تاریخ معاصر آمریکا میدانند، «جان کندی» و «مارتین لوتر کینگ». دو شخصیتی که قهرمانان آمریکایی شناخته شدهاند. این مقایسه به «اوباما» ارزش و موقعیت مهمی میبخشد که مهمترین دلیل آن نیاز به رهبری است که در یک زمان پر خطر، دنیا را از نفاق، دشمنی و جنگ نجات داده و آنرا به سوی صلح و دوستی ببرد.