iran-emrooz.net | Sun, 13.07.2008, 17:12
ملیتگرایی مبتنی بر فوتبال
یان بوروما / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
آرتور کوستلر فقید که در بوداپست به دنیا آمده اما در کشورهای بسیاری زندگی کرده و در زبانهای متفاوتی مطالب خود را مینوشت یک بار گفته بود که ما یک ملیت گرایی داریم و یک ملیت گرایی مبتنی بر فوتبال. به عقیده ی او آن شور و احساساتی که توسط ملیت گرایی مبتنی بر فوتیال در انسان ایجاد میشود به مراتب قوی تر است. کوستلر که خودش یک شهروند وفادار بریتانیایی و مفتخر از آن بود تمام عمرش را همچنان به عنوان طرفدار تیم ملی فوتبال مجارستان باقی ماند.
برای آمریکاییها که مسابقات سالیانه فینال بیس بال آنها معروف به World Series در درجه اول به همان کشور خودشان محدود است درک احساسات تندی که مردم اروپا هر 4 سال یکبار به هنگام رقابت کشورهایشان برای تصاحب جام باشگاههای اروپا درگیر آن میشوند دشوار است. در همین تابستان فعلی و برای چندین هفته استادیومهای ورزشی در اتریش و سوئیس، حالا خیابانهای پایتختهای اروپایی از مادرید گرفته تا موسکو به کنار، غرق در یک شادخواری (orgy) میهن پرستانه از اهتزاز پرچمها، خواندن سرودهای ملی و طبل زدنها گردیدند. پیروزی نهایی اسپانیا یکی از رویدادهای بسیار نادری بود که طی آن کاتالونیها، کاستالینها، باسکها و اهالی آندلس همگی با هم در فورانی از شور و شعف میهن پرستانه به انفجار درآمدند.
فوتبال بسیار بیشتر از ورزشهای دیگر برای احساسات قبیلهای مناسب است: تلاشهای دسته جمعی، رنگهای ویژه ی تیمها، سرعت، تهاجم بدنی. همانگونه که یک بار یک مربی مشهور هلندی فوتبال گفته بود و البته نه به شوخی: « فوتبال جنگ است ». هرچند از ابتدا قرار نبود که چنین باشد. پس از دو جنگ جهانی به نمایش گذاردن شور و اشتیاق ملیت گرایانه در اروپا به طور کمابیش به یک تابو تبدیل گردید. ملیت گرایی برای نابودکردن تقریبی قاره قدیمی و آنهم دوبار در قرن بیستم به شدت مورد سرزنش قرار گرفت. در اروپا آن نوع از میهن پرستی مبالغه آمیز به ویژه هنگامی که با غرور و افتخار جنگجویانه ترکیب شود و هنوز هم در ایالات متحده موردی کاملاً معمولی است برای مدتهای طولانی با کشتار جمعی مرتبط دانسته میشد. انگلیسیها که از خطر اشغال توسط قدرت بیگانه جان به در برده بودند و هنوز هم بر این باورند که به تنهایی برنده جنگ دوم هستند (خب، البته با کمی کمک از یانکیها) تا به امروز رگهای از نظامی گرایی را حفظ کردهاند. آنها استثنایی هستند. اما شاید ستیزه جویی طرفداران انگلیسی فوتبال که شهرت بدی هم دارد ریشه در همین موضوع داشته باشد.
و با این وجود حتی هنگامی که از احساسات ناسیونالیستی در جامعه فرهیخته در سرتاسر اروپا جلوگیری میشود، استادیومهای فوتبال با سرسختی تمام در همان حالت قبل از جنگ دوم باقی مانده است. دقیقاً به همان شکلی که کشتن در گاوبازیهای سنتی اسپانیا مورد ستایش قرار میگیرد، احساسات جمعی غیر مجاز در میدانهای فوتبال نیز کاملاً آزاد گذارده میشود.
این احساسات میتوانند آکنده از شادی و حتی کارناوال مانند باشند، به همانگونه که در جام باشگاههای اروپای سال جاری هم شاهدش بودیم. لیکن ممکن است که آنها در بردارنده چیزی تیره تر هم باشند، به ویژه هنگامی که مبارزههای ورزشی آکنده از خاطره تاریخی باشند. برای مثال مسابقه فوتبال میان هلند و آلمان تا همین اواخر بیشتر گرایش به آن داشت که حالتی از دوباره به نمایش گذاردن جنگ باشد: یا در بیشتر موارد به عنوان تکرار اندوهگین یک شکست در جنگ و یا به عنوان انتقامی شیرین.
هنگامی که هلند در مرحله نیمه نهایی جام ملتهای اروپای سال ۱۹۸۸ آلمان را شکست داد، به نظر میرسید که بالاخره عدالت به اجرا گذارده شده است. در خیابانهای آمستردام در جشنی که در آن شب و روز بعد گرفته شد تعداد بیشتری از مردم این کشور شرکت کردند تا در جشنی که در سال ۱۹۴۵ و به خاطر آزادی از آلمان نازی گرفته شده بود. (گاهی تاریخ فوتبال با تاریخ « واقعی » اشتباه گرفته میشود. شکست یک تیم برتر هلند از آلمان در فینال جام جهانی سال ۱۹۷۴ نیز اکنون میبایست که جبران شود).
احساسات قبیلهای آلمانها پس از رایش سوم و به دلایل کاملاً آشکاری به عنوان خطرناک تلقی میگردید و به همین خاطر بود که تا همین اواخر آنها به اهتزاز درآوردن پرچم خود را با نسیمی از خویشتن داری حاکی از شرمندگی انجام میدادند، آنچه در کشورهای همسایه آلمان دیده نمیشد. با این وجود آلمانها نیز در جلوگیری از چنین احساساتی ناتوان بودند. آلمانیهای مسن تر هنوز هم میتوانند پیروزی مشهور خود بر تیم برتر مجارستان را در ۱۹۵۴ به خاطر آورند. این درواقع اولین باری بود که آنها پس از شکست ویرانگر در جنگ دوم توانستند به وجود خود افتخار کنند. اکنون یک پیروزی به وقوع پیوسته بود که آلمانیها میتوانستند آن را جشن گیرند. پس از سالها احساس گناه و محرومیت آلمان به اصطلاح دوباره بازگشته بود.
اما همچون هرجای دیگر شکلهای میهن پرستی نیز با گذشت زمان تغییر میکند. دلایل غرورملی البته گوناگون است. هنگامی که فرانسه فاتح جام جهانی در ۱۹۹۸ گردید مردم این کشور از این که تیم ملی کشورشان دارای تنوع قومی بود به هیچ روی ناراحت نبوده و آن را پنهان نمیکردند. ستاره اصلی تیم آنها زین الدین زیدان دارای منشاء الجزایری بود. بعضی دیگر ریشههایشان به نقاط مختلف آفریقا بازمی گشت. سرشت چند قومی تیم فاتح در ۱۹۹۸ به طور گسترده به عنوان نشانهای از برتری ملیتی مورد ستایش قرار میگرفت و تصور بر این بود ریشههایش در تساهل و بردباری عصر روشنگری در فرانسه و برادری انقلاب آن کشور باز میگشت و نه به یک گذشته استعماری که اغلب با قتل و غارت همراه بوده است.
درواقع فرانسویها باید از این جهت به عنوان طلایه دار به حساب آیند، زیرا در اروپا چیزی عمیقاً در حال تغییر است، به کندی و به طور دردناک اما در هرحال بدون تردید. در شرایطی که تنوع قومی درتیمهای ملی پیوسته بیشتر متداول میگردد، اما در باشگاهها این مورد بسیار بارز تر است.
باشگاهها نیز اغالب وفاداری قبیلهای و گروهی را از جهت وابستگی قومی یا دینی و آنهم بر اساس موقعیت خود در شهرهای بزرگ خواستار میشدند: برای مثال باشگاههای ایرلندی در برابر باشگاههای یهودی در لندن یا پروتستانها در برابر کاتولیکها در گلاسکو. چه کسی سی سال پیش میتوانست پیش بینی کند که طرفداران فوتبال انگلیسی برای تیم لندن که از آفریقاییها، اهالی آمریکای لاتین و اسپانیایی تشکیل شده و دارای یک مربی فرانسوی است هورا بکشند؟ یا این که چه کسی حدس میزد که زمانی تیم ملی انگلیس را یک نفر ایتالیایی سرپرستی کند؟
لیکن تنوع قومی و فرهنگی تمامی آن چیزی نیست که چهره فوتبال اروپا را تغییر داده است. من هرگز همچون سال جاری چنین هماهنگی میان حامیان تیم ملتهای مختلف ندیده بودم. شاید علت آن غیبت تیم انگلستان بود که طرفدارانش آخرین بقایای گروههای جنگجوی غیر حرفهای را تشکیل میدهند. لیکن در همان حالی که پرچمهای ترکیه و آلمان در مرحله نیمه نهایی که آن دو تیم در برابر یکدیگر بازی میکردند در خیابانهای آلمان و در کنار یکدیگر به اهتزاز در آمدند و باز هم بار دیگر به هنگام جشن و سرور مشترک آلمانیها و اسپانیاییها پس از بازی فینال، روح صلح جویانه و شادی طلب همچنان باقی ماند: تمامی اینها حکایت از چیزی تازه و بدیع دارد.
البته این گونه هم نیست که احساسات مبتنی بر ملیت حتی در چنین هنگامی که یک روح جدید اروپایی متولد شده است در حال مرگ باشد. لیکن حداقل آن است که هویتهای ملی اروپا دیگر تحت تاثیر خاطرات باقی مانده از جنگ قرار ندارد. دیگر مانند گذشته نیست که اگر آلمان در یک مسابقه برنده شود ملیتهای دیگر اروپایی دلگیر شوند. آلمانیهای زمانه ما دوست داشتنی تر از این حرفها هستند. با این وجود باید اعتراف کنم هنگامی که آلمان بازی فینال را به اسپانیا واگذار کرد نتوانستم از این باخت آنها به اندازه ذره اندکی دلشاد نشوم. شاید البته علت آن این بود که اسپانیا فوتبال زیباتری را ارائه کرد. یا شاید علتش کهولت سن من باشد.
Football Nationalism bu Ian Buruma.
Project Syndicate org.