iran-emrooz.net | Thu, 03.07.2008, 9:23
امپراتوری حقوق بشر
یان بوروما / برگردان: علیمحمد طباطبایی

چگونه است که کشتیهای جنگی فرانسوی، بریتانیایی و آمریکایی که از مواد خوراکی و سایر نیازمندیها برای قربانیان تندباد نرگس انباشته بوند، در ساحل برمه پهلو گرفتند، اما از کشتیهای جنگی چینی یا مالزیایی برای همان منظور اثری دیده نشد؟ چرا «اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا» یا همان ASEAN در پاسخ به یک فاجعه طبیعی که یکی از کشورهای عضو آنها را ویران کرده بود تا این اندازه کند و ضعیف برخورد کردند؟
راما یاد (Rama Yade) معاون وزیر حقوق بشر فرانسه اعلام نموده است که « تعهد در برابر حفاظت » که یکی از اصول سازمان ملل است باید در مورد برمه و حتی اگر لازم است به زور به موقع اجرا گذارده شود. رهبر مخالفان در مالزی لیم کیت (Lim Kit) گفته است که بیتحرکی کشورهای آسیایی « تصویری نومیدکننده از تمامی رهبران دولتهای عضو ASEAN ترسیم میکند.»
بنابراین آیا میتوان نتیجه گرفت که اروپاییها و آمریکاییها در مقایسه با مردم آسیا رحم وشفقت بیشتری دارند؟ لیکن با توجه به سابقه وحشتناک جنگها و امپریالیسم درندهخوی غربی، چنین ادعایی به نظر نامحتمل میآید. گذشته از آن، شیوهای که مردم چین به کمک قربانیان زلزله اخیر شیسوان شتافتند همان قدر قابل توجه است که تلاشهای خودجوش مردم برمه برای کمک به هممیهنان خود، علیرغم کم کاریهای دولت نظامیان. بودیسم بر شفقت و ترحم همان قدر تاکید میگذارد که مسیحیت. بیتفاوتی به درد و رنج دیگران در هیچ کدام از فرهنگهای آسیایی وجود ندارد.
در واقع، هنگامی که در ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل بیانیه حقوق بشر را پذیرفت هیچ کدام از اعضای آسیایی این سازمان ابراز مخالفتی نکرد. این بیانه بر این اعتقاد است که «به رسمیت شناختن منزلت ذاتی و حقوق برابر و مسلم تمامی اعضای خانواده بشری شالودهی آزادی، عدالت و صلح در جهان است».
با این وجود میتواند تفاوتهای فرهنگی در برداشت و استنباط ما از این که رحم و شفقت چگونه باید به اجرا گذارده شود وجود داشته باشد. آرمان برابری و حقوق جهانشمول حقیقتاً چیزی را مدیون تاریخ تمدن غرب است، از «عدالت طبیعی» سقراط گرفته تا مسیحیت و «اعلامیه حقوق انسان» فرانسویها. اگر چه ملتهای غربی همیشه به آرمانهای جهانشمول خود وفادار نبودهاند، اما آنها در دوران اخیر نهادها و تشکیلاتی در اروپا و سایر نقاط، برای به اجرا گذاردن این حقوق بوجود آوردهاند. تا به امروز هیچ تشکیلات آسیایی برای حمایت از حقوق انسانی مردم این قاره دیده نشده است ـ حالا حقوق تمامی مردم جهان به کنار.
در واقع چینیها و دیگر ملل آسیا غالباً غرب را به این دلیل مورد انتقاد قرار میدهند که آنها حقوق بشر را صرفاً به عنوان بهانهای جهت تحمیل «ارزشهای غربی» به مستعمرههای سابق خود به کار میگیرند. البته چنین اتهامهایی به ویژه در حکومتهای خودکامه که رهبرانشان ـ و ردیه نویسان آنها ـ اندیشه حقوق بشر جهانمشول را به عنوان تهدیدی به انحصار قدرت خود مینگرند بسیارمتداول است. لیکن در آسیا بی اعتمادی به جهانشمول بودن [ارزشها] صرفاً به حاکمان خودکامه محدود نمیشود.
در بسیاری از کشورهای آسیایی حمایت و پشتیبانی پیوسته باعث ایجاد تعهداتی میشود و شاید علت آن که مرم آسیا گاهی به دخالت در مسائل دیگران بی علاقهاند به همین دلیل باشد.آنها بر این باورند که انسان موظف به رسیدگی به خانواده، دوستان و هم میهنان خود است. اما ایدهی نیکوکاری به همهی انسانهای جهان اندیشهای بیش از اندازه انتزاعی است و حکایت از قسمی دخالت ناخوشایند امپریالیستهای غربی و مبلغین مسیحی که همیشه در پی آنها روان بودند دارد، رویدادهایی که برای مدتها در شرق متداول بود.
مفهوم « ارزشهای آسیایی » که بیش از هرجای دیگر درنوشتارهای کشور سنگاپور مشاهده میشود، تا اندازهای به عنوان انتقاد از ادعاهای جهانشمول غربی مطرح شده است. مطابق با این نظریه، آسیاییها ارزشهای خودشان را دارند، ارزشهای که شامل صرفه جویی، احترام به اولیای امور، فداکاریهای فردی برای منافع عمومی و این باور که کشورها نباید به امور همسایههای دیگر خود دخالت کنند میباشد. بنابراین شاید همین اندیشه « ارزشهای آسیایی » باشد که باعث واکنش مردد دولتهای جنوب شرقی آسیا ـ و افکار عمومی مردم این کشورها ـ نسبت به فاجعه برمه شده است.
یک مسیر محتمل برای نقد «ارزشهای آسیایی» البته ادعای برتر بودن ارزشهای غربی است. اما مسیر دیگر نشان دادن واکنش مشفقانه تر است مبنی بر آن که حقوق فردی و مفهوم آزادی به هیچ وجه در تمدنهای غیر غربی بیگانه نبوده است.
برنده جایزه نوبل اقتصاد آمارتیا سن اشاره میکند که حکام بزرگ هند مانند آشوکا (سه قرن قبل از میلاد) و اکبر ( قرن ۱۶ میلادی) حامی تکثر، رواداری و خرد انسانی بودهاند و آنهم مدتها قبل از مطرح شدن اندیشه روشنگری در اروپا. او همچنین مشاهده کرده است که قحطی و گرسنگی دردموکراسیها روی نمیدهد زیرا آزادی اطلاعات به جلوگیری از آنها کمک مینماید.
تعجبی ندارد که خود « سن » یکی از منتقدین جدی نظریه « ارزشهای آسیایی » است. با این وجود این که دموکراسی مانند جهانشمول بودن حقوق بشر یک اندیشه کاملاً غربی است و این که حکومتهای خودکامه آسیایی مانند آنچه در چین به اجرا درآمده است نه تنها برای آسیا مناسب تر که از نظامهای دیگر موثرتر نیز هستند یک تصور بسیار متداول میباشد. گروههای لابی، منافع ویژه، افکار عمومی، سیاستهای حزبی و از این قبیل هرکدام به سهم خود در حکم مانعی برای ایجاد و برقراری دولتهای دموکراتیک هستند، در حالی که مستبدین آسیایی میتوانند تصمیمهای نامحبوب اما لازم را گرفته و به پیش ببرند.
دو فاجعهای که اخیراً در برمه و در چین روی دادند این اندیشه را درمعرض آزمون سختی قرار داده است. البته چین چندان هم بد به جلو نرفت، تا حدی زیادی به این علت که دولت این کشور زیر فشار رویدادهای برمه، گزارشات مطبوعاتی نامناسب از تظاهرات مردم تبت و بازیهای در شرف وقوع المپیک پکن آزادی مطبوعاتی بیشتری از آنچه در چین به طورمعمول به اجرا در میآمد را تحمل کرد. فقط میتوان امیدوار بود که در چین گشایش در فضای آزادی به مرور زمان همچنان ادامه یابد.
اما حکومت برمه ـ و ASEAN نیز ـ به نحو رقت باری در این آزمون ناکام ماند و آنهم علی رغم تلاشهای بعدی برای سروسامان دادن به شرایط وحشتناک مردم طوفان زده. سرانجام این که یقیناً آنقدرها هم مهم نیست که آیا ما کوتاهیهای حاکمان مستبد و عدم دخالت در کار دیگران را به موردی که نمونهی « آسیاییها » است بشناسیم. علتها هر چه باشند، نتایج تاسف انگیز بوده است.
The Empire of Human Rights by Ian Buruma.
Project Syndicate 2008.