iran-emrooz.net | Thu, 19.06.2008, 9:31
آنها که مرگ به آفریقا میآورند
تیلو تیکله / برگردان: علیمحمد طباطبایی
هیچ کس نباید در آفریق گرسنگی بکشد. کمبود مواد غذایی در این قاره نتیجه ناکامی حاکمان نادرست است و دوستانی که در غرب دارند. عجیب آن که این اتفاقاً کارمندان کمک به توسعه آفریقا هستند که جلوی راه پیشرفت در آفریقا را گرفتهاند.

اگر منطق برنامهی غذایی سازمان ملل را بپذیریم، کنیا منطقهای بی مانند از جهت فجایع ناشی از کمبود مواد غذایی است. در این کشور با ۳۲ میلیون سکنه که در شرق آفریقا قرار دارد و مقصد بسیار طرفداری برای گذراندن دورهی تعطیلات است کارمندان سازمان ملل سالیانه مواد غذایی بیشتری توزیع میکنند تا آنچه در سودان یعنی کشوری که چندین دهه است در نتیجه جنگ داخلی به ویرانی کشیده شده تقسیم میشود. بنابراین آیا کنیا در حال نابودی در اثر گرسنگی و کمبود مواد غذایی است؟
اگر این گونه است، چشم اندازه آفریقا برای آن که بتواند غذای خودش را تولید کند حقیقتاً تیره و تار به نظر میرسد. اگر به نقشه افریقا نگاهی بیندازیم خواهیم دید که کنیا در کنار دریاچه ویکتوریا قرار گرفته است. نام این دریاچه را « کاشف » بریتانیایی آن جانهانینگ اسپک انتخاب کرده است، کسی که آن دریاچه را به نام ملکه وقت بریتانیا نام گذاری کرده بود. این دریاچه علی رغم کاهش مداوم سطح آب آن بیشتر شبیه به یک اقیانوس است. این دریاچه دو کشور تانزانیا و اوگاندا را به کنیا مرتبط میسازد. دریاچه ویکتوریا با مساحت ۶۸ هزار کیلومتر مربع بزرگترین دریاچه آفریقا است و پر از آب شیرین.
برای کنیا ـ همچون برای مالاوی که پیوسته از آنجا نیز گزارشاتی در بارهی وضعیت اضطراری در نتیجه کمبود مواد غذایی و گرسنگی میرسد ـ پرسش اساسی اکنون چنین است: چگونه میتوان در کنار یک چنین مخزن آب عظیمی دچار قحطی و گرسنگی شد؟
البته کنیا کشور بزرگی است. این کشوردارای علف زارها، منطقه مرتفع، مناطق خشک در شمال، کوهستان و نواحی مرطوب مانند ساحل شرقی در کنار اقیانوس هند به طور ۴۸۰ کیلومتر است و همچنین دارای جنگل حارهای به نام کاکامگا در غرب که یک گلخانه واقعی میباشد. اگر در یک چنین ناحیهای حتی نیمی از کارها هم به درستی انجام شود، هیچ کس نباید دچار گرسنگی گردد ـ بخصوص چنانچه از جامعه جهانی نیز مورد حمایت و مساعدت قرار گیرد.
تمامی تولیدات مازاد بر مصرف که در بخش غربی این کشور پرنعمت تولید میشود، کافی است که به شمال ارسال شده و در همان جا به فروش برسد. نتیجه آن دلگرمی وتشویق بیشتر کشاورزان برای تولید بیشتر محصولات زراعی است و تولید بیشتر برابر است با درآمد بیشتر که به نوبه خود به معنای مالیات بیشتری است که به جیب دولت ریخته میشود و میتواند برای بهبود وضعیت بسیار فاجعه آمیز شبکه جادهها به مصرف برسد.
البته مسئولان کنیا علاقه زیادی ندارند که پولی که به صنودق دولت ریخته میشود را برای بهبود شبکه راههای کشور مصرف کنند. همین اواخر بود که وزیر دارایی کنیا آموس کیمونیا اعلام نمود که او باید هرچه زودتر در هزینههای مورد نیاز برای زیر ساختهای کشور صرفه جویی کند زیرا در غیر این صورت نمیتواند حقوق وزرای دولت را تامین کند. کنیا درحال حاضر ۹۴ وزیر و معاون وزیر دارد که هرکدام از آنها ماهیانه بیش از ۲۰ هزار دلار حقوق دریافت میکنند. علاوه بر آن هرکدام از آنها برای خود یک محوطه مسکونی یزرگ به خرج دولت در اختیار دارد. در نتیجه بودجه کشور اکنون دارای یک کسری بسیار شدید در حد ۳۰۰ میلیون دلار است. بنابراین کنیا به زودی به جامعه جهانی اعلام خواهد کرد که کشورهای ثروتمند جهان باید این صورت حسابها را بپردازند در غیر این صورت کنیا گرسنگی خواهد کشید و صلح و آرامشی که با دشواری بسیار به دست آمده ـ در درجه اول با ایجاد کابینهای چنین عریض و طویل ـ به خطر خواهد افتاد.
جادههای کشور در وضعیت فلاکت باری قرار دارند و قرار هم نیست که به این زودیها تغیراتی در آنها داده شود. در نتیجه روزها و شاید هفتهها به طول خواهد انجامید تا ذرت تولید شده در غرب کشور به بخشهای شمالی ارسال شود. اما مردم شمال اصلاً چرا باید به این ذرت نیازمند باشند؟ وقتی در شمال کمبودی بوجود آید، « برنامه غذایی جهان » معمولاً مواد خوراکی مورد نیاز را به طور رایگان توزیع خواهد کرد. کارمندان سازمان ملل برای مبارزه با گرسنگی حقوق دریافت میکنند و به همین خاطر است که آنها معمولاً گزارشاتی مینویسند که در آنها وضعیت آفریقا بسیار فاجعه آمیز توصیف میشود و اغلب این قبیل گزارشها با درخواست برای ارسال مواد غذایی بیشتر به این مناطق به پایان میرسد.
کارمندان بخش کمک برای توسعه که تصویر ما از آفریقا دردرجه اول تحت تاثیر گزارشهای شکل گرفته است تا حدی به این خاطر این چنین رفتار میکنند زیرا خود آنها نیز تحت تاثیر غریزه صیانت نفس قرار دارند، همان غریزهای که به باورآنها مردم آفریقا فاقد آن هستند. به عقیده آنها بدون کمک از خارج مردم آفریقا از گرسنگی خواهند مرد. و در واقع بدون کمکهایی از این دست این خود کارمندان کمک برای توسعه هستند که شغل خود را از دست میدهند.
وقتی کمکهای خارج به کشور وارد میشود چه اتفاقی میافتد؟ اول از همه تجار مواد غذایی هستند که شکوه خواهند کرد زیرا قیمت مواد غذایی به شدت نزول میکند. در چنین شرایطی عاقلانه نیست که آنها در انبارهای خود مقدار زیادی از این قبیل کالاها را گردآوری کنند. علاوه بر آن کشاورزان نیز ناراضی میشوند زیرا محصولات تولیدی آنها نیز از قیمت میافتد. بنابراین کسانی که توسط این کارمندان بخش توسعه رسیدگی میشوند وضعیت به مراتب بهتری از بقیه خواهند داشت زیرا برای آنها همه چیز مجانی است و نیازی هم به کار کردن ندارند.
کارمندان بخش توسعه به کشورهای دارای مناطق خشک و کم بازده کشیده میشوند، مناطقی از جهان که در آنها بیشتر مردم فقیر هستند و کمکهای خارجی شدیداً مورد نیاز است. در شرایط عادی در این نواحی تعداد زیادی از کسانی که شدیداً دچار کمبود مواد غذایی باشند وجود ندارد و آنهم به این علت ساده که جمعیت به طور کل در این مناطق بسیار اندک است. برای مثال در « صحرا » حالت اضطراری از جهت مواد غذایی نسبتاً جزیی است. لیکن در شمال کنیا و به ویژه در حاشیه بیابانها مانند « ساحل » همیشه کمبود مواد غذایی وجود دارد. به همین خاطر است که کارمندان بخش توسعه به حفر چاههای آب میپردازند تا سکنه این مناطق از آب شرب بهره مند شوند.
با این وجود طولی نمیکشد که دراطراف چنین چاههای آب یک ازدحام عجیب شکل میگیرد. پیوسته تعداد بیشر و بیشتری از چوپانها و گله داران صحرا نشین به این سو کشیده میشوند و آنها گلههای خود را نیز به همراه میآورند. و این گلهها نیز ـ بخصوص بزها ـ هرچیزی را که پیدا کنند میخورند. در مکانی که پیشتر فقط گاه و گداری کسی از آنجا عبور میکرد طولی نمیکشد که یک روستا قد میکشد و سپس یک شهر کوچک. و اکنون به تعداد بیشتری از کارمندان بخش توسعه نیاز است تا به تمامی این انسانهایی که دور و بر این چاهها و ایستگاههای توزیع مواد غذایی گرد آمدهاند خوراک برسانند. طولی نمیکشد که دیگر هیچ کاری بدون کمک از خارج قابل انجام نیست. این مناطق به طورمایوس کنندهای دچار جمعیت بیش از حد میشوند و دیگر هیچ راهی برای بیرون رفتن از این تنگنا وجود نخواهد داشت.
کمکهای توسعه در حکم اقتصادهای برنامه ریزی شده از بالا هستند، حتی اگر اصلاً یک چنین برنامهای وجود نداشته باشد. این باور که بر کمبود مواد غذایی میتوان از طریق یک اقتصاد برنامه ریزی شده از بالا غلبه کرد عقیدهای است که خطای فاجعه آمیز آن در شوروی سابق، کره شمالی و کوبا به اثبات رسیده است. حقیقتاً باید متاسف بود از این که مردم آفریقا باید همچنان به عنوان خرگوشهای آزمایشگاهی مورد استفاده قرار گیرد.
اسکار وایلد جایی به شوخی گفته بود که: « مردم نوع دوست افرادی هستند که هرگونه مفهومی از انسانیت را از دست دادهاند ». به نظر میرسد که برای بار دیگر حق با اوست.
البته میتوان چنین استدلال کرد که آفریقاییها باید خودشان را از این جهت مورد سرزنش قرار دهند زیرا میتوانستند از گرفتن کمکهای توسعه خوداری کنند. لیکن این نوع استدلال دارای منطقی موذیانه است. اکثریت کشورهای آفریقایی شدیداً فقیر هستند. برای مثال تولید ناخالص مکزیک حد اقل 50 بار بیشتر از سودان است که غنی از نفت میباشد. و البته کمتر رئیس دولتی در آفریقا را میتوان یافت که دست رد بر سینه بخششهایی که با دست و دل بازی اهدا میشوند بزند. آنها با پولهای به دست آورده سرانجام استادیومهای ورزشی یا بولوارهای زیبا میسازند تا نیروهای ارتش بتوانند سالگرد به قدرت رسیدن آنها را جشن بگیرند. یا این که آنها میتوانند با این پولها لیموزینهای گران قیمت بخرند تا آنها را در گردهماییهایی مهم به مقر سازمان ملل برساند، جایی که آنها همراه با سایر رهبران کشورها مسائل مربوط به گرسنگی در جهان را مورد بررسی قرار میدهند.
علت اصلی برای آن که در آفریقا همواره گرسنگی وجود دارد این است که دراین جا هزینه کردن برای کشت و تولید و تجارت مواد خوراکی صرفه اقتصادی ندارد. یا این کمکهای توسعه است که قیمت مواد غذایی را تباه میکند و یا رهبران فاسد هستند که باعث نابسامانی اوضاع هستند. در آفریقا تقریباً هیچ کشوری را نمیتوان یافت که در آن حقوق مالکیت خصوصی به طور جدی مورد تاکید و احترام باشد. یا همه چیز متعلق به حکومت است و یا متعالق به طایفه.
ودرنقاطی دراین قاره که در آنها کشاورزی تجاری موفق بوده ـ مانند زیمبابوه، آفریقای جنوبی و نامیبیا ـ با گسترش مهاجرین سفید به نابودی کشیده شد. عجیب این که هزینه اصلاحات ارضی در نامیبیا، مستعمره سابق آلمان، با مالیاتهای مردم آلمان تامین شده است. و طولی نمیکشد که این کشورها نیز برای گذران زندگی خود به کمکهای سایر نقاط جهان محتاج خواهند شد.
این را باید از افسانههای پریان دانست که گرسنگی بخش همیشگی از زندگی مردم آفریقا است. بیشتر قسمتهای این قاره فاقد سکنه است و بسیاری ازکشورهای آفریقایی از آب و هوایی برخوردار هستند که که در آن هر محصولی را میتوان به عمل آورد. حتی مدتها این تصور رایج بود که بزرگترین معضلات کمبود مواد غذایی بالاخره روزی در کشورهای آسیایی که تراکم جمعیت بالایی دارند مشاهده خواهد شد، کشورهایی مانند چین و هند. هرچند در این میان این کشورها حتی به تولید مازاد مواد خوراکی هم رسیدهاند. و البته همین سخن در باره کشورهای اروپایی هم صادق است که بالاترین تراکم جمعیتهای جهان را دارند و اغلب دارای مازاد بسیاری زیادی در تولید مواد غذایی هستند و آنهم علی رغم این واقعیت که فقط 3 درصد از جمعیت این کشور در بخش کشاورزی فعال است.
هرجا گرسنگی باشد نتیجهی وجود رهبران سیاسی نادرست است. آنها که مردم خود را به شدت استثمار میکنند یا باعث کمبود مواد خوراکی و ایجاد گرسنگی میشوند و یا آنها را به درون جنگهای خانمانسور میکشانند. رهبر پیشین سوسیالیست اتیوپی منگیستوهایله ماریام همین عمل را انجام میداد و رابرت موگابه همتای او در زیمبابوه نیز همچنین، کسی که بعداً به هنگام تبعید منگیستو پناهگاه مطمئنی برای او در کشورش ترتیب داد. و قضیه سودان، سومالی، چاد و یا کمونیستهای عصر حجری اریتره نیز امروزه دقیقاً همین گونه است.
اما برای بقیه کشورهای این قاره کمک به مراتب بیشتری خواهد بود اگر آنها به جای آن که به طور دائم مقدار داروی مصرفی و مضر خود را افزایش دهند، خود به قدرتی که دارند ایمان بیاورند.
تعدادی از روشنفکران این قاره اکنون این درخواست را مطرح ساختهاند که دیگران باید مردم این قاره را راحت بگذارند و با آنها به نحوی رفتار نکنند که گویی مردم این قاره مستعد خودکشی هستند. تجارت میتواند مشکلات آنها را بهتر از کمکهای توسعه حل کند. به عقیده این روشنفکران زمین و دارایی بالاخره باید از حالت مالکیت جمعی بیرون آمده و به بخش خصوصی واگذار شود. و به کار دیکتاتورهایی که هنرشان صدقه دادن و توزیع یارانه است باید خاتمه داده شود. به عقیده آنها راه چاره در نقطه مقابل کمکهای توسعه قرار دارد و انجام آن حداقل ارزش آزمایشش را دارد.