iran-emrooz.net | Mon, 21.04.2008, 13:47
آخرین تبتی
یان بوروما / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
آیا مردم تبت به همان سرنوشت سرخپوستان آمریکایی محکوم شدهاند؟ و آیا آنها نیز یکروز به موضوعی برای جلب نظر جهانگردان تقلیل یافته و به شغل دستفروشی یادگاریهای ارزان قیمت از فرهنگ بزرگی که زمانی داشتند تبدیل خواهند شد؟ این فرجام تاسف آور اکنون که طعم شیرین بازیهای المپیک جدید با تلاشهای دولت چین برای سرکوب مقاومت آنها به تلخی گرائیده است بیش از پیش محتمل به نظر میرسد.
دراین خصوص مسئولیت زیادی متوجه چینیها است. هرچند سرنوشت تبت صرفاً موضوعی از سرکوب و فشار شبه استعماری نیست. غالباً فراموش میکنیم که بسیاری از مردم تبت به ویژه تحصیل کردههای آنها در نیمه قرن بیستم و در شهرهای بزرگ برای نوسازی جامعه خود بسیار مشتاق و علاقمند بودند و کمونیستهای چینی را به عنوان متحدین خود در برابر حکومت راهبان مقدس و مالکین نظامی مبتنی بر نظام سرف داری مینگریستند.
لیکن افسوس که کمونیستهای چینی سرانجام به جای اصلاحات در فرهنگ و جامعه تبت آنها را نابود کردند. دین در نام الحاد رسمی مارکسیستی درهم کوبیده شد. صومعهها و معابد طی انقلاب فرهنگی تخریب شدند (البته اغلب به کمک گاردهای سرخ تبت). کوچ نشینان مجبور به اسکان و زندگی در ساختمانهای بتونی و بدقواره شدند. هنرتبت به سمبلی فولکلور در یک « خرده فرهنگ » که به طور رسمی از بالا ترتیب مییافت از حرکت بازایستاد. و دالایی لاما و اطرافیانش مجبور به فرار از تبت شدند.
البته هیچ کدام از اینها صرفاً به تبت محدود نبوده است. نابودی سنتها و سختگیریهای تحمیلی فرهنگی در همه جای چین به انجام رسیده است. حتی میتوان گفت که با تبتیها در مقایسه با اکثریت مردم چین از بعضی جهتها با سرسختی و بی رحمی کمتری رفتار شده است. ژنرال چیانگ کای چک در ۱۹۴۶ به طور رسمی اعلام نموده بود که تبتیها چینی هستند و چنانچه ناسیونالیستهای او در جنگ داخلی به پیروزی رسند او یقیناً حاضر به پذیرش خودمختاری آنها نیست.
اگرچه ممکن است که بودیسم تبتی خسارتهای سنگینی دیده باشد، اما کمونیسم چینی هم صدمات غیر قابل جبرانی را در ویرانیهای قرن بیستم از سرگذرانیده است. درهر حال تحول سرمایه داری برای تبتیها بنیان کن تر از کمونیسم بوده است. چین نیز مانند بسیاری از قدرتهای امپریالیستی مدرن میتواند با اشاره به دستاوردهای مادی بسیاری که به دست آورده مدعی مشروعیت برای خط و مشیهای سیاسی خود باشد. تبت پس از دههها نابودی و کوتاهی از منابع سرشار پول و انرژی چین جهت نوسازی بهره مند شده است. تبتیها نمیتوانند ادعا کنند که در تحول و دگرگونی که چین از سر گذرانده و از جایگاه قبلی خود به عنوان یک کشور جهان سومی اکنون به معجزهای از پیشرفتی که از بالا حمایت میشود رسیده است از بقیه قسمتهای چین عقب تر ماندهاند.
لیکن هزینههایی که تبت برای آنها پرداخته است بیشر از نقاط دیگر بود. در تمامی چین هویت محلی، تنوع فرهنگی و آداب و رسوم و هنرهای سنتی درزیر بتن، فولاد و شیشه مدفون شدند. و تمامی مردم چین به سختی در هوای آلوده تنفس میکنند. اما حداقل آنهایی که در چین زندگی کرده و نژادشان چینی است میتوانند اکنون با بازگشت شکوفایی به کشور خود احساس افتخار کنند. آنها میتوانند از احیای قدرت و از ثروت مادی لذت برند. اما تبتیها برعکس در این احساسات فقط تا آن اندازه میتوانند سهیم باشند که کاملاً چینی بشوند. در غیر این صورت فقط میتوانند سوگوار از دست دادن هویت خود باشند.
چینیها نسخه خود از پیشرفت و تکامل جدید را به تبت آوردند و نه فقط در خصوص معماری و زیر ساختهای کلی که حتی در مورد خود مردم و آنهم از هر نوعی که بتوان فکرش را کرد: بازرگانان از سیشوان، روسپیها از هونان، فن سالاران از پکن، مقامات رسمی حزبی از شانگهای و مغازه داران از یونان (Yunnan). اکثریت جمعیت امروز لهاسا دیگر تبتی اصیل نیستند. بیشتر مردمی که در نواحی روستایی زندگی میکنند تبتی هستند. اما شیوه زندگی آنها نمیتواند در برابر امواج مدرنیزاسیون چین دوام آورد، درست به همانگونه که شیوه زندگی سرخپوستان آپاچی نیز در ایالات متحده دوامی نداشت.
از آنجایی که زبان چینی در مدارس و دانشگاههای تبت در نقش زبان درسی و آموزشی است، هرکس که بخواهد بیش از یک کشاورز فقیر، یک صدقه جمع کن، یک فروشنده دوره گرد بدلی جات باشد باید خود را با معیارهای چین سازگار سازد، یا به عبارت دیگر یک چینی بشود. حتی روشنفکران تبتی که میخواهند ادبیات کلاسیک خود را مورد تحقیق و بررسی دانشگاهی قرار دهند باید آنها را در ترجمههایی به زبان چینی پیگیری نمایند. در این میان جهان گردان چینی و خارجی لباسهای سنتی مردم تبت را به تن میکنند تا در برابر قصر سابق دالایی لاما عکس یادگاری بگیرند.
اکنون در تبت نیز اعتقادات دینی مانند نقاط دیگر چین تحت شرایط کاملا کنترل شده تحمل میشود و صومعهها و معابد آنها به عنوان نقاط دیدنی برای جهان گردان مورد سوء استفاده قرار میگیرد. و این همه در حالی که ماموران دولتی کوشش زیادی به خرج میدهند تا راهبها را در محدوده تعین شده نگاه دارند. اما همانگونه که از رویدادهای اخیر میدانیم در این وظیفه خود موفقیت زیادی به دست نیاوردهاند. آزردگی و انزجار میان تبتیها بسیار عمیق است. در چند هفته گذشته این خشم و آزردگی به جوش آمد، ابتدا در صومعهها و سپس در خیابانها و آنهم در برابر مهاجرین چینی تبار که هم خود عامل مدرنیزه کردن سریع بودند و هم کسانی که از این فرآیند بیشترین منافع را به دست آوردند.
دالایی لاما پی در پی گفته است که او خواهان استقلال تبت نیست. و دولت چین هم یقیناً اشتباه میکند که او را برای خشونتهای روی داده محکوم میکند. هرچند تا زمانی که تبت بخشی از چین باقی ماند به دشواری میتوان تصور نمود که هویت فرهنگی متفاوت اش بتواند دوام آورد. نیروهای مادی و انسانی که در برابر تبت صف آرایی کردهاند مقاومت ناپذیرمی نمایند. در این صحنه تعداد تبتیها بسیار اندک و چینیها بسیار زیاد است.
هرچند خارج از تبت با داستان دیگری روبرو هستیم. اگر چینیها مسئول منقرض شدن شیوه کهن زندگی در تبت هستند، آنها ناخواسته باعث شدهاند که این شیوه زندگی در خارج از منطقه به حیات خود ادامه دهد. با مجبور ساختن دالایی لاما در انتخاب راه تبعید آنها تاسیس یک جامعه آواره از تبتیها را تضمین کردند و میدانیم که معمولاً چنین جوامعی که در تبعید زندگی میکنند احتمال بیشتری دارد تا بتوانند در همان شیوههای سنتی به حیات خود ادامه دهند. در مورد تبت میتوان حدس زد که در صورت وجود یک کشور مستقل اصولاً چنین چیزی ممکن به نظر نمیرسید. فرهنگهای آوارگی بر رویای نوستالژیک نشو و نما مییابند. سنتها معمولا به دقت و با احساساتی آتشین مانند میراث آبا و اجدادی محافظت میشوند و تا زمانی که آن رویا همچنان باقی است این سنتها به نسلهای بعدی واگذار میگردند.
و چه کسی میتواند بگوید که این رویا هرگز به واقعیت نخواهد پیوست؟ در هر حال یهودیها تقریباً ۲۰۰۰ سال توانستند در انتظار به حقیقت پیوستن رویای خود صبر پیشه کنند.
The Last of the Tibetans by Ian Buruma
Project Syndicate, 2008