iran-emrooz.net | Tue, 25.03.2008, 9:09
اروپای متفاوت سال ۱۹۶۸
جان اسکورزینسکی / برگردان: علیمحمد طباطبایی
در پاریس، برلن غربی، لندن و رم ویژگی بهار ۱۹۶۸ تظاهرات دانشجویی بر علیه جنگ ویتنام بود. در ورشو نیز دانشجویان دست به تظاهرات زدند، اما اهداف آنها همان نیت همانندهای خود در غرب نبود. لهستانیهای جوان به خیابانهای ورشو نریختند تا شعار «هو، هو، هوشی مین» را در همبستگی با ویتکنگها سردهند، بلکه قصد آنها دفاع از آزادی و فرهنگ کشور خود در برابر یک حکومت سرکوبگر کمونیستی بود.
لهستانیهای جوان به جای استفاده از نام «هو» در شعارهای خود، در کنار تندیس یادبود آدام میچکیویتس دستههای گل قرار دادند، شاعری از قرن نوزده که درامی از او به نام «شب نیاکان» که در ستایش از مبارزه برای آزادی نوشته شده بود در آن زمان به عنوان اثری مخرب و ضد شوروی تشخیص داده شده و اجرای آن در تئاتر ملی ورشو به دستور دولت متوقف گردید.

اینها فقط چند تایی از تفاوتهایی بود که در آن بهار شورشی میان دانشجویان غربی و اروپای شرقی در ۴۰ سال پیش از این وجود داشت. اما علیرغم این که هر دو شورش توسط نسل مشابهی از جوانان در دو سوی پرده آهنین به انجام رسید و شکلهای مشابهی از تظاهرات و تحصنهای خیابانی را به خود پذیرفت، لیکن تفاوتها میان آنها از شباهتهایشان به مراتب بیشتر بود.
این البته شرایط و موقعیتها بودند که باعث این تفاوتها شدند. نقطه عزیمت و وضعیت موجود که دانشجویان غربی در آن قرار داشتند، آزادی بیان و آزادی اجتماعات، پلورالیسم ایدئولوژیک و یک نظام سیاسی دموکراتیک بود. تمامی اینها اما برای همقطاران آنها در اروپای شرقی چنان اهداف بعید و دور از دسترس به نظر میرسید که تصور نمیشد هرگز بتوانند تحت شرایط موجود به آنها برسند.
دانشجویان غربی و آمریکایی که از زندگی مصرفی در نظام سرمایهداری، آنچه به تمامی گوشه و کنار جوامع آنها نفوذ کرده بود، ناخرسند بودند، نظام را از مواضع چپ افراطی مورد حمله قرار دادند. دانشجویان لهستانی، چکسلواکی و یوگوسلاو تظاهرات خود را متوجه دیکتاتوری کمونیستی کردند که در حال ربودن آزادیهای اساسی مدنی از جوامع آنها بود. برای دانشجویان معترض غربی تهدید و خطر اصلی امپریالیسم غرب بود که به دلیل جنگ «کثیف» ویتنام سرزنش میشد. برای دانشجویان لهستانی و دیگر همقطاران آنها از اروپای شرقی تهدید اصلی امپریالیسم شوروی بود خطری که به زودی با درهم شکستن بهار پراگ توسط برژنف خود را به روشنی نشان داد. در حالی که دانشجویان غربی خواهان یک انقلاب بودند، همتایان شرقی آنها هرچند نه با گستاخی فقط خواهان آن بودند که مقامات بالای کشور از قانون پیروی کنند.
تظاهرکنندگان در خیابانهای ورشو فریاد میزدند «مطبوعات دروغ میگویند» و روزنامههایی که زیر نظارت حکومت قرار داشتند را به آتش میکشیدند. برای رهبر حزب لهستان ولادیسلاو گومولادیسلاو گومولکا و دیگر کمونیستهای بیشرم، مطبوعات آزاد چیزی بیشتر از انحرافات بوژوازی نبودند. درهمان بهار تظاهرکنندگان در پاریس اتوموبیلها را در مخالفت با سبک زندگی بورژوازی به آتش میکشیدند.
آنچه انسان میبیند معمولا به این بستگی دارد که در کجای جهان نشسته است. در حالی که دانشجویان در پاریس و برکلی به علوم دانشگاهی پشت کردند، هم سن و سالهای آنها در ورشو و دیگر شهرهای لهستان دردفاع از نقش مرسوم دانشگاه و استقلال آن دست به تظاهرات زدند و توسط بسیاری از استادان خود مورد حمایت قرار گرفتند. برخلاف آنچه در غرب میگذشت مناقشههای میان نسلی در مسائل سال ۶۸ لهستان نقشی نداشتند. نویسندگان و محققین دانشگاهی که توسط سانسور نمایشنامهی میچکیویتس و فرهنگ ملی به خشم آمده بودند به تظاهرات جوانان پیوستند.
جنبش دانشجویی در لهستان طی تظاهرات در دانشگاه ورشو در ۸ مارس ۱۹۶۸ ویژگی یک جنبش مردمی را به خود گرفت. دانشجویان در حمایت از دو نفر از همقطاران خود که به علت شرکت در تظاهراتی در برابر تئاتر ملی اخراج شده بودند به همدیگر دست اتحاد دادند. یکی از آن دو نفر آدام میشنیک بود که برای مدتها به عنوان زندانی سیاسی در حبس بود و سپس به استراتژیست سیاسی نهضت همبستگی در دهه ۱۹۸۰ تبدیل گردید.
تظاهرات مسالمت آمیز با شدت و خشونت هرچه تمامتر توسط نیروهای پلیس و لباس شخصیهای داوطلب حزبی از هم پاشیده شد. هرگز کمترین تلاشی برای گفتگو به انجام نرسید. با زیر پا گذاردن سنت بسیار دیرینه استقلال دانشگاهها پلیس وارد محوطه دانشگاه شد، دانشجویان را مورد ضرب و جرح قرار داد و تعداد زیادی بازداشت شدند. در واکنش به این اقدامات موجی از تظاهرات در سراسر دانشگاههای تمامی کشور به راه افتاد که در بیشتر آنها نیز کارگران جوان شرکت میجستند.
دروغگویی درمطبوعات کمونیستی، که معنای تظاهرات را وارونه جلوه میداد و حمله به رهبران دانشجویی آتش خشم مخالفین را مشتعلتر ساخت. حزب دوباره تبلیغات یهودستیزانه را متداول کرده و تبار یهودی بعضی از رهبران دانشجویی را بهانه قرار داد.
اقدامات خصومت انگیزی که به دنبال آمد تاییدی بر نهایت فقدان آزادی بیان در کشور بود. درخواست لغو سانسور یکی از اولین شعارهای سیاسی در ناآرامیهای مارس ۶۸ لهستان بود. درخواست برای آزادی اجتماعات و حق برگزاری آنها نیز به دنبال آمد.
اساساً تظاهرکنندگان درخواستی برای انتخابات آزاد مطرح نکردند. آنها از این جهت واقع بین بودند. آنچه آنها طالبش بودند درجه معینی از نظارت مدنی و مردمی بر مقامات بالای کشور بود، چه در بخش سیاسی و چه اقتصادی. یکی از شعارهای آنها این گونه بود: «نان بدون آزادی بیمعنا است».
پس از ۱۹۶۸، تظاهرکنندگان دانشجو در کشورهای غربی به مرور وارد به تشکیلات سیاسی و روشنفکری کشورهای خود شدند، در حالی که مخالفین لهستانی در زندان و تبعید باقی ماندند. هزاران نفر از دانشگاهها اخراج شده و برای ۸۰ نفر از زندانیان محاکمههای سیاسی ترتیب داده شد. مقامات کشوری همچنین استادانی را که دانشجویان را حمایت کرده یا بر روی آنها تاثیر گذارده بودند اخراج کردند. تیرهترین واکنش رژیم یعنی یک تصفیه یهودستیزانه منجر به مهاجرت بیش از ده هزار انسان گردید، کسانی که بدون تردید از حق شهروندی خود محروم شده بودند.
تظاهرات بهار ۶۸ که بسیاری در غرب آنها را با علاقه به خاطر میآورند، به نتایج کاملاً متفاوتی رسید. افراط گرایی ضد سرمایهداری، بسیاری از تظاهرکنندگان غربی را به سوی منتهاالیه چپ کشاند، دموکراسی لیبرال را غیر قابل طرح اعلام نموده و در بعضی موارد به تروریسم رسید. تحول ایدئولوژیک دانشجویان لهستانی به مسیر متفاوتی رفت از تلاش برای «بهبود» سوسیالیسم به نام مارکسیسم «ناب» به سوی مخالفت ضد تمامیتخواهانه و ساختن یک جامعه مدنی آزاد حرکت کرد.
به زندان افتادن و در زندان ماندن، تحول رزمندگان مارس ۶۸ را تکمیل نمود و آنها را از توهمات خود دور نمود. در دهه ۱۹۷۰ آنها بزرگترین مرکز مخالفت در «اردوگاه» سوسیالیستی را ایجاد کردند. نهضت همبستگی از دهه ۱۹۸۰ و سرنگونی مسالمت آمیز کمونیسم در درجه اول حاصل کار و تلاش همین نسل بود. این تنها پایان مناسب برای مسیری بود که در ۱۹۶۸ آغاز گردید و زیر نام میشنیک به پیش رفت.
The Other Europa’s 1968 by Jan Skorzynski.
Project Syndicate 2008.