iran-emrooz.net | Sun, 16.03.2008, 17:22
مجری بیعلاقهی پوتین؟
نینا خروشچف / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
پرسشی که صحنه سیاسی روسیه و مباحثههای جهانی در باره سیاست در این کشور را تحت تاثیر خود قرار داده بود ـ یعنی این که آیا ولادیمیر پوتین در قدرت باقی خواهد ماند یا خیر ـ اکنون دیگر روشن شده است. او میماند و نمیماند.
انتخاب دیمیتری مدودوف به عنوان رئیس جمهور روسیه، جانشین دستچین شدهی پوتین که نوچهی قدیمی خود او نیز به حساب میآید به این معنا است که پوتین رسماً تمامی شکوه و جلال قدرت کرملین را ترک میکند. اما اکنون چنین به نظر میرسد که همهی آنچه پوتین قرار است از آنها دست کشد صرفاً ادای احترام نظامی (شلیک ۲۱ تیر توپ) و اولین مقام تشریفاتی کشور است. در تصمیم برای رسیدن به مقام نخست وزیری رئیس جمهور مدودوف، پوتین خود را در وضعیت به مراتب نزدیکتر به ماشین قدرت میبیند، زیرا او نظارت لحظه به لحظه دولت را در اختیار خواهد داشت.
این انتقال عجیب دفتر کار اما نه انتقال قدرت ـ که شاید تا اندازهای در مقایسه با وضعیت بعضی سران دولت در آمریکای جنوبی که پس از پایان دوره ریاست جمهوری پست خود را به همسرانشان تحویل میدهند پیشرفتی بی اهمیت باشد ـ سناریوی خود پوتین است. اما اگر این سناریوی مدودوف نبود چه؟ یا اگر مدودوف پس از گذشت چند سالی از حامی خود مستقل شد، همانگونه که پوتین نیز از بوریس یلتسین که او را به تاج و تخت کرملین رسانده بود جدا گردید، چه؟ اگر چنین شود پس بهتر است بدانیم که مدودوف طرفدار چیست ـ البته اگر اصلاً طرفدار چیزی باشد.
آنچه در نظر اول در باره مدودوف میتوان گفت این است که: او با silovik ها، یعنی کارمندان سابق کا گ ب و نظامیانی که دوره پوتین را در انحصار خود داشتند رابطه غیر مستقیم دارد. او به عنوان یک حقوقدان کارآزموده قاعدتاً اهمیت حکومت قانون را درک کرده و در جایگاه قائم مقام نخست وزیر از ۲۰۰۵، بر « پروژههای اولویت ملی روسیه » (مجموعهای از سیاستها برای پیشرفت رفاه اجتماعی) سرپرستی و نظارت کرده که در نتیجهی آنها بینش روشن تری در خصوص نقاط ضعف عمیق روسیه پیدا نموده است تا هر کدام از اعضای silovikها که توجه و تمرکز خود را همیشه صرف به دست آوردن و حفظ بیشترین قدرت ممکن کردهاند.
نکته دیگری که وی را برجسته میسازد عهد و پیمان وی برای نوسازی شرایط فئودالی ارتش روسیه است، آنهم با توجه به شکست کامل اصلاحات درارتش طی دوره ریاست جمهوری پوتین. علاوه بر آن مدودوف به نطر میرسد بر این باور است که رویارویی میان حکومت و جامعه مدنی مخرب و غیر ثمربخش است. در واقع او بر این نکته تاکید دارد که وظیفه دولت تحکیم جامعه مدنی است که بر حکومت قانون استوار باشد.
همه اینها به نظر بسیار خوب میآیند. مسئله اینجاست که ما همهی اینها را قبلاً نیز از خود پوتین، یعنی از یک حقوقدان کارآزموده دیگر در ابتدای دوره ریاست جمهوری او شنیده بودیم، هنگامی که او وعده « دیکتاتوری قانون » ، انجام اصلاحات در ارتش، اصلاحات ارضی و در نتیجه بازگشت به رویای کشاورزی روسیه را داد که توسط اقتصاد برنامه ریزی شده پس از ۱۹۱۷ به نابودی کشیده شده بود. او به جای همه اینها به همراه رفقای سابقش در کا گ ب خود را بالاتر از قانون نشاند، انجام اصلاحات جدی در اقتصاد و جامعه را کنار گذاشت و فقط از قیمتهای سرسام آور نفت در سطح جهان منتفع گردید.
هرچند امید اندکی هم وجود دارد که مدودوف برخلاف پوتین به آنچه میگوید باور داشته باشد. سابقه غیر کا گ ب و غیرنظامی او حکایت از آن دارد که درک او از حکومت قانون تماماً توسط عشق خودخواهانه به قدرت شکل نگرفته است.
اما سابقه مدودوف انقدرها هم دلگرم کننده نیست. او به عنوان قائم مقام نخست وزیر روسیه در ۲۰۰۵ از لفاظیهای تسلی بخش فراتر نرفت. او برای مدت هشت سال دستورات silovikها را پیاده میکرد و نقش عالی جناب خاکستری کرملین را با منبع اصلی قدرت آنها یعنی ریاست شرکت دولتی بسیار بزرگ انرژی به نام گازپروم ترکیب نمود. مدودوف همچنین دخالت روسیه در انتخابات اوکراین در ۲۰۰۴ را هدایت میکرد، آنچه بالاخره به « انقلاب نارنجی » منتهی گردید.
مدودوف درنقش رئیس سرپرستی ریاست جمهوری مستقیماً بر تشکیل نظام استبدادی امروز در حکومت روسیه نظارت داشت. از این رو کاملاً مقتضی بود که او قائم مقام نخست وزیری در خصوص مسائل اجتماعی در سال ۲۰۰۵ باشد، زیرا او کاملاً موفق شده بود که آنها را به طورگسترده متوقف سازد.
روسیه قرار است که یک معما باشد، لیکن به ندرت جهان را از جهت تحقق انتظارات بد متعجب ساخته است: بیشتر تحلیل گران مطمئن بودند که پوتین بدون تغییر دادن قانون اساسی راهی پیدا خواهد کرد تا در قدرت باقی بماند، و او چنین کرد.
در واقع امیدها و وعدههای لیبرال روسیه همواره به شکست انجامیده است: اصلاحات استالین زدایی خروشچف به رکود دوره لئونید برژنف منتهی شد. برقراری دموکراسی توسط بوریس یلسین به حکومت استبدادی پوتین انجامید. در سخنان به نحو غم انگیزی جاودانهی ویکتور چرنومردین نخست وزیر روسیه طی دوره یلسین: « ما بهتر از این را میخواستیم اما مثل همیشه بد از آب درآمد ».
اما همان اندازه که نظام غیردموکراتیک روسیه معمولاً قابل پیش بینی است، گاهی نیز پیش میآید که کشور از انتظارات محتمل سرپیچی کند. خروشچف استاد خود استالین را محکوم نمود. میخائیل گورباچف را در اصل به قدرت رساندند تا نسخه کمونیستی کا گ ب را که از افکار یوری آندروپف الهام گرفته شده بود به پبش ببرد، اما به جای آن مسیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را به طرف گلاسنوست و پرستروریکا منحرف ساخت و بر حسب تصادف به آزادی رسید.
اگر پوتین در انتخاب جانشین خود اشتباه کرده باشد و مدودوف از این که نسخه مشابه او باشد انصراف دهد و به جای آن جای پای خروشچف، گورباچف و یلسین را تعقیب کند چه میشود؟ اگر عروسک خیمه شب بازی نخها را بکشد چه خواهد شد؟
Putin’s Unwilling Executioner? By Nina L. Khrushchev.
Project Syndicate 2008.