شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.02.2008, 9:09

افسانه‌ی پیشوا - بخش سوم

هیتلر چگونه حمایت مردم آلمان را به دست آورد؟


یان کرشاو / برگردان: علی‌محمد طباطبایی

هیتلر علاوه بر این پیشرفت‌های مفروض در کمک کردن به اعتبار موقعیت خارجی آلمان، بدون تردید حمایت زیادی را از طریق آنچه به عنوان بازگرداندن « نظم » به آلمان تلقی می‌شد به دست آورده بود. تبلیغات نازی‌ها در آخرین سالهای مملو از بحران جمهوری وایمار برای تلقین کردن یک تصویر اغراق‌شده از بزهکاری، فساد، بی‌نظمی و آشوب اجتماعی و خشونت به بیشتر مردم آلمان بسیار موفق بود (آنچه در واقع بیشتر آنها را خود نازی‌ها به راه می‌انداختند). هیتلر همین که به قدرت رسید از طریق به ظاهر نمایندگی « عدالت مردمی » و « قریحه سالم ملی » می‌بایست موقعیت خود را هنوز هم مستحکم‌تر سازد. تصویر او در انظار عمومی انسانی را مجسم می‌ساخت که در صدد دفاع از اخلاقیات است و هر چیزی را که تهدیدی برای نظم و قانون باشد تحت فشار قرار خواهد داد.

در پایان ژوئن ۱۹۳۴ هیتلر دست به عملی برای شکستن رهبری SA (۱) زد که در نظر بسیاری از مردم اقدامی سبعانه اما ضروری تلقی می‌گردید. SA بخشی از نهضت نازی‌ها بود که به طور فزاینده محبوبیت خود را از دست داده بود. هیتلر در سخنرانی خود در ۱۳ جولای ۱۹۳۴ در رایشستاگ مسئولیت شخصی را برای جنایت‌هایی که به وقوع پیوسته بود به عهده گرفت. آنچه در واقع یک کودتای وحشیانه‌ی سیاسی و ماکیاولیستی بود به عنوان حرکتی لازم جهت سرکوب یک تهدید داخلی قریب‌الوقوع نسبت به ملت آلمان و ریشه کن کردن زوال اخلاقی و فساد به تصویر کشیده شد. هیتلر همجنس‌گرایی، بی‌بندوباری و شیوه‌ی زندگی اسراف‌کارانه ارنست روهم و دیگر رهبران SA را مورد تاکید قرار داد. او با بهره‌برداری و سوء استفاده از تعصبات موجود و عوامانه قادر بود که هرگونه تبعیت از اصول بنیادین قانونی را با این ادعا نادیده بگیرد که عمل او در چهارچوب منافع ملی به عنوان بالاترین مرجع مردم آلمان عمل کرده است.

افزایش ناگهانی در حمایت و پستیبانی‌ها

هیتلر به جای سرزنش آنهم به خاطر دادن اختیارات برای کشتار دسته‌جمعی، تایید و موافقت گسترده‌ای را با جلوه نمودن اقدامات خود به عنوان عملیاتی سرسختانه برای ریشه کن کردن شرارت‌ها و خلافکاری‌هایی که ملت را به مخاطره انداخته بود به دست آورد. در اظهار نظری از گزارشی محرمانه از درون سطح پائین بوروکراسی رژیم گفته شده بود که: « پیشوا با اقدامات جدی و شدید خود توده‌های وسیع را به سود خود به دست آورده است، به ویژه آن کسانی را که هنوز هم نسبت به نهضت نازی مردد بودند. او نه فقط مورد تحسین مردم است که توسط آنها مانند یک بت پرستیده می‌شود ». بسیاری از گزارش‌های دیگر همین احساسات را نسبت به او بازتاب می‌دهند. گزارش‌هایی که از محافل اپوزیسیون سوسیال دموکرات به بیرون درز کرده بود و مسئله‌ی اصلی آنها طبیعتاً انتقاد از رژیم بود، تغییر و افزایش ناگهانی در حمایت از هیتلر را مورد تایید قرار می‌دهند.

مطابق با یک گزارش از باواریا: « به طور کل روشن شده است که متاسفانه مردم سیاسی فکر نمی‌کنند. آنها در این اندیشه‌اند که اکنون هیتلر نظم را مستقر ساخته و همه چیز روبه بهبود خواهد رفت و مخالفین او که در تلاش برای جلوگیری از موفقیت او بوده‌اند همگی از بین رفته‌اند ». یک گزارش از برلین اضافه می‌کند: « اقتدار هیتلر بیش از اندازه در بین مردم تقویت شده است. به نحو روزافزونی می‌شنویم که می‌گویند: هیتلر مخالفین را سرکوب کرده است ».

این دیدگاه که هیتلر نظم را به آلمان بازگردانده عقیده‌ای بود که حتی تا دوره پس از جنگ نیز دوام آورد. این که علی رغم « اشتباهات » (لابد آنهایی که باعث نابودی کشور و مرگ میلیون‌ها انسان طی جنگ گردید)، او آلمان را « سروسامان » داد، به بی‌نظمی‌ها خاتمه داد، ارتکاب جرم و جنایت را ریشه‌کن نمود، امنیت را به خیابان‌ها بازگرداند به طوری که مردم می‌توانستند در تاریکی شب در خیابان‌ها قدم بزنند و استانداردهای اخلاقی را بهبود بخشید، تمامی این‌ها از جمله اصول پایدار در افسانه هیتلر است همراه با به دست آوردن اعتبار برای ریشه کن کردن بی‌کاری گسترده و ساختن بزرگراه‌ها.

در کنار بهبود اوضاع اقتصادی، تجدید بنای قدرت نظامی و بازگرداندن « نظم »، هیتلر با تشخص بخشیدن به ارزش‌های « مثبت » که در اتحاد ملی و جامعه نژادی (۲) سرمایه گذاری شده بود، حمایت بیشتری به دست آورد. تبلیغات مداوم او را به عنوان بزرگ خانواده‌ای به تصویر می‌کشید که سختگیر اما فردی فهمیده است. کسی که آماده است دل‌خوشی‌های معمول بشری را فدا کند و شب و روز برای فقط یک هدف، آن‌هم منافع مردم، کار کند. انتقادهای دائمی از زیردستانش و تصویر منفی از «هیتلرهای کوچک»، یعنی کارمندان حزب که مردم روزانه با آنها سروکار پیدا می‌کردند و اغلب آنها را به دردنخور می‌یافتند، نتیجه‌بخش بودند. هیتلر خودش به طور گسترده به عنوان کسی که از علائق فرقه‌ای و دلبستگی‌های مادی به دور بود نگریسته می‌شد و ازخودگذشتگی‌های او به عنوان نقطه مقابل طمع‌ورزی‌ها و فساد کله‌گنده‌های حزب به تصور در می‌آمد.

گوبلز هر ساله در روز تولد هیتلر وردهای آئینی برای «هیتلر ما» منتشر می‌ساخت و کتاب‌های عوام‌پسند حاوی عکس توسط ‌هاینریش هوفمان در تیراژی انبوه منتشر می‌گشت که ظاهراً «زندگی خصوصی» هیتلر را در برابر دیدگان مردم قرار می‌دادند: «هیتلری که دیگران نمی‌شناسند » (۱۹۳۲) ، «جوانان پیرامون هیتلر» (۱۹۳۴) ، «هیتلر در کوهستان» (۱۹۳۵)، و «هیتلر در مرخصی» (۱۹۳۷) که تمامی آنها هدفشان برجسته ساختن و تاکید بر جنبه « انسانی » شخصیت پیشوا بود و نشان می‌داد که ویژگی‌های «قهرمانانه» او از این واقعیت سربرآورده است که او «درخدمت مردم» است.

البته نمی‌توان اثبات کرد که چه تعداد از مردم کیش این شخصیت تهوع‌آور را به طور کامل پذیرفته بودند، اما در هر حال تعداد آنها اندک هم نبوده است. نامه‌های سانسور نشده، اشعار بسیار ابتدایی و دیگر تمجیدها به اضافه عکس‌ها و هدایا از جمله‌ی آنها در یک مورد پیشکش یک کیسه سیب زمینی که ظاهراً پیشوا آن را خیلی دوست داشت سرازیر می‌شدند و آجودان‌های هیتلر می‌بایست که به آنها رسیدگی کنند. در سالهای اول رایش سوم در تعداد والدینی که نوزاد تازه به دنیا آمده خود را آدولف نام گذاری می‌کردند افزایشی به چشم می‌خورد، هرچند که مطابق با یک فرمان از سال ۱۹۳۳ به دفاتر ثبت محلی توصیه شده بود برای حفظ نام پیشوا مانع این عمل شوند. البته چنین غلیان‌های احساسات نسبت به کیش شخصیت اساساً بیشتر به اقلیت متعصب به مرام نازی‌ها محدود بود. با این حال غالباً دیده می‌شد که آنهایی هم که از افراط در کیش شخصیت به‌دور بودند، حداقل بعضی از تصاویر مثبت از هیتلر را می‌پذیرفتند.

جامعه ملی معنای دقیق خود را از کسانی به دست می‌آورد که از آن محروم شده بودند. از این رو تبعیض نژادی به طور اجتناب ناپذیری بخش لاینفک از تفسیر نازی‌ها از آن مفهوم بود. از آنجا که یکی از هدف‌های مهم ایجاد «نژاد خالص» بود، اعمال بعدی، مانند تعقیب همجنس‌گرایان، کولی‌ها و افراد ساده و لاقید، در واقع تعصب‌های موجود را مورد بهره برداری قرار می‌دادند و ظاهراً هدف از آنها استحکام بخشیدن به یک قوم ملی و یک دست بود، اما در هر حال همگی این‌ها باعث تقویت تصویر ایجاد شده از هیتلر به عنوان تجسمی از جامعه نژادی می‌گشتند. مسئله مهمتر آن که تقبیح و نکوهش پی در پی دشمنان ادعایی و قدرتمند ملت، مانند بولشویسم، اولیگاریشی اشرافی غرب و از همه آشکار‌تر یهودی‌ها (که این آخری در تبلیغات با آن دوی دیگر به طریقی مرتبط دانسته می‌شد) جذابیت کیش هیتلر را به عنوان مدافع ملت و سدی در برابر تهدیدات علیه بقای ملت، چه تهدیدات خارجی و چه داخلی، استحکام می‌بخشید.

با وجودی که بیشتر مردم در بدگمانی یهودستیزانه هیتلر با او سهیم نبودند، اما این حفظ فاصله آن قدر‌ها قدرت نداشت که بتواند ویژگی‌های مثبتی را که اکثر مردم در او می‌دیدند، تقلیل دهد. نفرت و بی‌میلی بسیار متداول اما نهفته نسبت به یهودی‌ها، حتی قبل از آن که تبلیغات ویژه‌ی نازی‌ها به کار افتد تا پیام‌های نفرت را به کله‌ی مردم فرو کند، نمی‌توانست سد و مانعی در برابر آن نفرت «پویایی» باشد که در یک اقلیت نسبتاً بزرگ وجود داشت، هرچند، این اقلیت کوچک پس از ۱۹۳۳ قدرت را به دست گرفته بود. تحقیقات بسیاری برخوردهای گوناگون نسبت به تعصب و آزار یهودی‌ها را شرح داده است (از همه واضح‌تر در عکس العمل‌های بسیار به اعلان قوانین نورنبرگ در سپتامبر ۱۹۳۵ و « شب کریستال » در نوامبر ۱۹۳۸). با این وجود نازی‌ها به نظر می‌رسید که در ایجاد این تصور در اذهان بیشتر مردم آلمان موفق بودند که « مسئله‌ی یهود » باید مورد بررسی و حل نهایی قرار گیرد و توانستند احساسات ضد یهود را در زمانی که تهدید خارجی از جنگی قریب الوقوع خود را نشان می‌داد عمیق‌تر سازند.

ملاحظه کاری‌های خارج از موضوع

هنگامی که خشونت آشکار شب کریستال محبوبیتی در میان مردم و حتی در میان کادرهای نازی پیدا نکرد، هیتلر دقت به خرج داد تا خود را علناً از برنامه‌ای که خودش فرمان انجام آن را صادر کرده بود دور نگه دارد. لیکن علی رغم نارضایتی شدید با چنین روش‌هایی، اکنون یک احساس کلی بوجود آمده بود که یهودی‌ها دیگر در جامعه آلمان جایی ندارند و مرتبط دانستن یهودی‌ها با خطرات روزافزون بین المللی توسط هیتلر (احساس خطری که خود او برای ایجاد آن بسیار بیشتر از هر چیز دیگرزحمت کشیده بود) تصویر او را به عنوان مدافع سرسخت منافع ملی تقویت کرد یا حد اقل آن تصویر را نزد مردم ضعیف‌تر نساخت.

ادامه دارد ...

بخش نخست
بخش دوم

-------------------------
۱: SA مخفف واژه‌ی آلمانی Sturmabteilung است یا به عبارتی گروه‌های شبه نظامی حزب نازی که در رسیدن هیتلر به قدرت نقش اصلی را بازی کرده بودند. مترجم.

۲: واژه‌ی آلمانی Volksgemeinschaft در ترجمه‌ی انگلیسی عیناً به national community ترجمه شده است، لیکن مترجم نامدار آقای خسرو ناقد درپاسخ به سوال اینجانب «جامعه نژادی» را پیشنهاد نموده‌اند که به نظر ترجمه‌ی مناسبی است. ایشان می‌نویسند:
« در دوران سلطه‌ی حزب نازی و حتی پيش از آن (در اوايل قرن بيستم) به جامعه‌ای اطلاق می‌شد که متشکل از يک نژاد (نژاد آريا) باشد. ايدآل و کمال مطلوب نازيها ايجاد "Volksgemeinschaft" يا همان جامعه‌ای متشکل از يک نژاد بود. ناسيونال سوسياليست‌های آلمان در ايدئولوژی خود در پی ايجاد جامعه‌ای بودند که تنها از يک نژاد تشکيل شده باشد: نژاد برتر آريا.
شايد مناسب ترين و نزديک ترين معادلی که بتوان برای "Volksgemeinschaft" آن پيشنهاد کرد "جامعه‌ی نژادی" باشد. از آنجا که اصطلاح "Volksgemeinschaft" بار تاريخی دارد نمی‌توان آنرا تحت الفظی و معادل national community انگليسی ترجمه کرد. در زبان انگليسی ظاهراً اصطلاح people's community" را برای آن در نظر گرفته‌اند ».

۳: قوانین نورنبرگ یا گاهی « قوانین نژادی نورنبرگ » در ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۵ و در هفتمین سالگرد حزب نازی در نورنبرگ توسط رایشستاگ پذیرفته شدند و منظور از آنها حفظ خلوص خون آلمانی بود. مترجم.

۴: در نهمین شب از نوامبر سال ۱۹۳۸ یورشی سازماندهی شده برای نابودی دارایی‌ها و مایملک یهودی‌های آلمانی و ایجاد ترس و وحشت در آنها بود. در اثر این اقدامات جنایتکارانه طی فقط چند روز ۴۰۰ یهودی به قتل رسیدند و تمامی کنیسه‌ها و گورستان‌های آنها با خاک یکسان شد. شب کریستال در واقع آغاز شروع نابودی سازماندهی شده و قطعی یهودی‌ها پس از چند سال اذیت و آزار اولیه آنها بود. مترجم.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net