iran-emrooz.net | Fri, 08.02.2008, 7:13
افسانهی پیشوا - بخش اول
هیتلر چگونه حمایت مردم آلمان را به دست آورد؟
یان کرشاو / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
هنگامی که هیتلر در ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان گردید، بسیاری از مردم این کشور با نظر تردید به او مینگریستند. لیکن تبلیغات «پیشوا» و موفقیتهای نظامی به زودی او را تبدیل به یک بت کردند و مجیز گویی از او به فاجعهی رایش سوم کمک بسیار نمود.
« امروز تمامی آلمان هیتلر است ». این عنوان یکی از روزنامههای منتشره در ۴ آگوست بود که دگرگونی بسیار مهم در قدرت سیاسی را که تازه بوقوع پیوسته بود اعلام مینمود. دو روز قبل از آن که رئیس جمهور رایش پائول فن هیندنبورگ در گذشته بود، هیتلر بی درنگ برای لغو مقام ریاست جمهوری رایش و به دست آوردن سوگند ارتش برای اطاعت بی قید و شرط از خود به عنوان « پیشوای رایش و مردم آلمان » دست به کار شد. او اکنون بالاترین مقام کشور بود و فرمانده کل ارتش و همینطور رئیس دولت و بالاترین مقام حزب انحصاری NSDAP (۱). هیتلر بدون هر گونه مخالفت و محدودیت مبتنی بر قانون اساسی قدرت تمام و کمال را در آلمان در اختیار داشت. با این وجود عنوان خبری که به آن اشاره شد حکایت از چیزی بیش از تغییر اساسی در قدرت سیاسی کشور بود. آن تیتر به طور تلویحی اشاره بر آن داشت که هویت هیتلر و هویت کشوری که بر آن حکومت میکرد با هم یکی شده و در واقع یک پیوند کامل میان مردم آلمان و هیتلر را اعلام میکرد.
همه پرسی که متعاقب آن در ۱۹ آگوست ۱۹۳۴ بوقوع پیوست تا تغییرات در قدرت سیاسی کشور را مشروعیت بخشد دقیقاً به اثبات رساندن همین هویت جدید را نشانه گرفته بود. « هیتلر برای آلمان تمام آلمان برای هیتلر » شعار روز بود. هرچند همانگونه که پیامدهای بعدی نشان دادند واقعیت از تبلیغات عقب مانده بود. مطابق با آمار رسمی بیش از یک ششم رای دهندگان در برابر فشار شدید برای همساز شدن مقاومت کرده و از دادن رای موافق خودداری کرده بودند. در بعضی نواحی بزرگ کارگری تا یک سوم مردم به هیتلر رای ندادند. با این وجود یک یا دو نکته وسوسه انگیز وجود داشت که جاذبه شخصی هیتلر را از گیرایی خود رژیم یا حتی حزب بالاتر میبرد. بر روی یک برگه رای در پوتسدام نوشته شده بود: « موافقت با آدولف هیتلر بله اما مخالفت با کله گندههای حزب نازی ». همین عقیده را میشد در نقاط دیگر هم مشاهده کرد.
در زیر ظاهری از تملق و چاپلوسی از پیشوا که به طور پیوسته توسط تبلیغات یک شکل رسانهها و با بوق و کرنا اعلام میگردید، نشانههای متعددی وجود دارد که گیرایی هیتلر آن گونه هم که تصور میشد مطلق نبوده است، حتی در دورهای که بعدها اغلب به عنوان « سالهای خوب » به خاطر آورده میشد، یعنی در اواسط دهه ۱۹۳۰. یک مثال از انتقاد شدید را که خود هیتلر را نشانه گرفته بود میتوان در گزارشی از گشتاپو در برلین و در مارچ ۱۹۳۶ ملاحظه کرد. مدارای هیتلر با فساد و زندگی مسرفانه کله گندههای حزب آنهم در زمانی که استانداردهای سطح زندگی فقیرانه هنوز هم بیشتر آلمانیهای معمولی را متاثر کرده بود شدیداً مورد انتقاد قرار میگرفت: « چرا هیتلر اینها را تحمل میکند؟ ». مطابق با آن گزارش از گشتاپو این پرسشی بر لبهای بسیاری از مردم بود و روشن بود که « اعتماد مردم به شخص هیتلر در حال حاضر دستخوش یک بحران قرار گرفته است ».
فراموش شده در شادی و وجد
هرچند یک روز پس از ارائه این گزارش نیروهای نظامی آلمان وارد منطقه غیر نظامی راین لند شدند. در یک حرکت تماشایی که به طور کامل ضعف دموکراسیهای غربی را به نمایش گذاشته بود هیتلر توانست بزرگترین پیروزی خود در سیاست خارجی را تا آن زمان جشن بگیرد. مشکلات داخلی ماههای پیش شامل کمبود مواد غذایی، قیمتهای بالا، دستمزدهای پائین و در نواحی کاتولیک خصومت بیشتر با رژیم در خصوص کشمکش میان کلیسا و حکومت موقتاً در وجد و سرخوشی آن روزها به فراموشی سپرده شدند.
علی رغم بی معنایی نتایج انتخابات در پایان ماه، هنگامی که در بحبوحهی دستکاری و تقلب در آرای انتخاباتی و تبلیغات شدید برای سازگاری مردم با شرایط جدید مطابق با آمار رسمی ۹/۹۸ درصد به فهرست و بنابراین به رهبر رای دادند، نظامی کردن مجدد راین لند بدون هرگونه تردید حرکتی شدیداً مورد علاقه و توجه مردم آلمان بود و محبوبیت هیتلر را به نحو قابل توجهی بالا برد و این عملی بود که مردم آن را به رهبری جسورانه و ماهرانهی خود هیتلر نسبت میدادند. در واقع میتوان پذیرفت که میان مرگ هیندن بورگ در آگوست ۱۹۳۴ و ورود به اتریش و سرزمین سودت در چهار سال پس از این تاریخ، هیتلر عملاً در بدست آوردن حمایت اکثریت مردم آلمان موفق شده بود و این همان چیزی بود که برای مسیر فاجعه آمیز بعدی سیاست در آلمان از اهمیت بی حد و اندازه برخوردار بود. شاید گذشته از پیامد بلافاصله پیروزی حیرت انگیز در فرانسه در تابستان ۱۹۴۰، محبوبیت هیتلر هرگز بیشتر از دوره موفقیت سیاست خارجی او در ۱۹۳۸ نبوده است.
سباستیان هافنر در تحقیقات تاریخی خود در بارهی این دوره به طور قابل قبولی به این نتیجه رسیده است که هیتلر در ۱۹۳۸ موفق به بدست آوردن « حمایت اکثریت بزرگی از آن اکثریتی گردید که در ۱۹۳۳ بر ضد او رای داده بودند ». در واقعهافنر فکر میکرد که هیتلر در آن زمان تقریباً تمامی مردم آلمان را در پشت سر خود متحد ساخته بود و این که بیش از ۹۰ درصد مردم آلمان در آن زمان « به پیشوا معتقد بودند ». در فقدان هرگونه آزمون واقعی برای ارزیابی نظرات مردم و درشرایط ارعاب و سرکوب کسانی که شاید جرئت به چالش گرفتن تبلیغات رسمی به سرشان میزد، هنگامی که تنها نظر عمومی که وجود داشت همان نقطه نظرات عوامل رژیم بود، چنین برآوردی فقط میتوانست یک حدس باشد و احتمالاً بیش از اندازه بالا. در عین حال انکار آن به نظر دشوار میآید که رژیم از ۱۹۳۳ حمایت زیادی به دست آورده بود و این هم البته به مقدار بسیاری به آنچه « دستاوردهای شخصی هیتلر » تلقی میشد باز میگشت. تمرکز یک طرفه و شخصیت پردازانه بر « موفقیتهای رژیم » مظهری بود از تلاشهای بی پایان تبلیغات و هدف آنها به طور آگاهانه ایجاد تصویر مبالغه آمیز از هیتلر به عنوان یک نابغهی برجسته بود. این تا به آنجا پیش رفت که ژوزف گوبلز در ۱۹۴۱ توانست تا حدی به طور موجه از ایجاد « افسانهی پیشوا » به عنوان بزرگترین دستاورد تبلیغاتی خودش سخن گوید.
تصویر حاصل از تبلیغات هرگز از آنچه خود هیتلر در سخنرانیاش در رایشتاگ در ۲۸ آوریل ۱۹۳۹ بیان کرد (کههافنر نیز آن را نقل میکند) نبوده است:
فقط با تلاشهای خودم
«من به هرج و مرج در آلمان پایان دادم، نظم را دوباره برقرار ساختم، تولیدات را در تمامی عرصههای اقتصاد ملی به نحو قابل توجهی بالا بردم... من در اسکان مجدد و کامل آن ۷ میلیون بیکار که قلبهای ما را متالم کرده بودند در تولیدات مفید موفق گشتم... من نه فقط ملت آلمان را از جهت سیاسی متحد ساختم که آن را از نظر نظامی نیز دوباره مجهز نمودم و من برای لغو برگ برگ آن عهدنامه و آن ۴۴۸ بندی که محتوی شرم آور ترین تجاوزاتی است که هرگز ملتی به آن گردن نهاده است تلاش کردم. من سرزمینهایی را که از ۱۹۱۹ از آلمان ربوده شده بود دوباره به رایش ملحق ساختم، من باعث شدم که میلیونها آلمانی شدیداً اندوهگین که از ما جدا مانده بودند دوباره به سرزمین پدری خود متصل شوند. من اتحاد هزارساله فضای زندگی آلمانیها را از نو برقرار ساختم و برای تکمیل و به انجام رساندن تمامی آنها و آنهم بدون ریختن قطرهای خون و بدون ایجاد درد و رنج برای انسانها یا تحمیل جنگ به مردم آلمان یا هر جای دیگر تلاش نمودم. من همان کسی هستم که ۲۱ سال پیش هنوز کارگری ناشناس و سرباز مردم بود، شخصی که با تلاشهای خود تمامی اینها را به انجام رسانده است ».
البته این ادعا که تغییرات در سرنوشت آلمان صرفاً با تلاشهای یک نفر به تنهایی ایجاد گردیده، مضحک بود. در این شرح مستوفی از آنچه بیشتر آلمانیهای معمولی آن زمان آن را صرفاً به عنوان موفقیتهای خیره کننده شخصی پیشوا تلقی میکردند آنچه مسحور کننده است این بود که آنها مظهری از « موفقیتهای » ملی بودند و نه بازتابی از جهان بینی خود هیتلر. در آن قطعه از وسواس بیمار گونهی هیتلر چیزی از « نابود کردن » یهودیها یا نیاز برای جنگ جهت به دست آوردن فضای برای زندگی وجود نداشت. برقراری مجدد نظم، حیات تازه بخشیدن به اقتصاد، برطرف کردن بلیهی بی کاری، لغو محدودیتهای قرار داد نفرت انگیز ورسای و استقرار وحدت ملی همگی دارای پژواکهای گستردهی مردمی بودند و از نازیهای جان سخت بسیار فراتر میرفتند و در واقع در شیوههای متفاوت به تمامی بخشهای جامعه باز میگشتند. سنجش افکار عمومی مدتها پس از پایان جنگ دوم نشان میدهد که بسیاری از مردم حتی در آن زمان نیز این « موفقیتها » را به نوعی با خود هیتلر در ارتباط قرار میدادند.
ادامه دارد...
----------------------------
1: نام اختصاری برای National Socialist German Workers Party.
http://www.spiegel.de/international/germany/0,1518,531909,00.html