iran-emrooz.net | Tue, 29.01.2008, 22:10
بمب گذاران انتحاری: قهرمانهای طبقه متوسط
راندال کولینز / برگردان: علیمحمد طباطبایی
ما بیشتر تمایل به آن داریم که بمبگذاران انتحاری را به عنوان جانیان سنگدل و خون آشام به تصور درآوریم. با این وجود بیشتر مردم بر خلاف باور عموم کمتر حاضر به انجام اعمال خشونتانگیز هستند. این درواقع اعضای آرام و سربهراه طبقه متوسط هستند که تبدیل به بهترین ابزارهای انفجاری انسانی میشوند و این همان چیزی است که جلوگیری از سلاحهای کشتار جمعی آنها را با دشواری روبرو میسازد.

علت بسیار سادهای وجود دارد که چرا از دهه ۱۹۸۰ جهان شاهد هزاران بمب گذار انتحاری بوده است: این شکل از خشونت در واقع کارآمدترین روش عمل خشونت آمیز از فاصله نزدیک است. گسترش این روش به ظاهر غیرقابل جلوگیری باعث گشته است که خشونت سیاسی به مراتب موثرتر از پیش باشد و آنهم توسط نام نویسی و عضوگیری از اعضای طبقه متوسط به عنوان کادر غیر متعارفی از داوطلبان بمب گذاری انتحاری.
این واقعیت که بمب گذاران انتحاری معمولاً اعضای آرام طبقه متوسط هستند به نظر بعید و دورازانتظار میآید. در هر حال مگر نه آن که بیشتر اعضای طبقه متوسط دارای تحصیلات سطح بالا، رفتار و آداب معاشرت درست و متین بوده و به این که عضو خوبی از خانواده باشند گرایش دارند. آنها شباهتی به اراذل و اوباش انگلیسی در مسابقات فوتبال یا به دیگر انسانهای جنجال برانگیز ندارند. در مقایسه با روش بمب گذارای انتحاری هیچ شکل دیگری از خشونت دارای چنین سهم بالایی از زنان نیست. حتی میتوان گفت که گاهی زنان برای انجام چنین عملیاتی راغب تر از مردان هستند.
اما چرا این گونه است؟ به باور من علت آن این است که بمب گذاری انتحاری ساده ترین شیوه خشونت برای افراد معمولی طبقه متوسط است، چنانچه اصلاً تصمیمی برای اجرای آن گرفته شده باشد.
برای آن که بتوانیم به درک این نکته نائل شویم اول باید این افسانه را کنار گذاریم که برای انسان انجام اعمال خشونت انگیز گار سادهای است. اگر فردی احساس بی عدالتی که به اندازه کافی قوی باشد در خود داشته باشد او فکر کردن را تعطیل کرده و فقط کافی است که از جایی یک اسحله پیدا کرده و شروع به کشتن مقصرین ادعایی کند. اما چنین تصوری بسیار دور از واقعیت است. جامعه شناسان در جنگ جهانی دوم و در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که فقط ۱۵ تا ۲۵ درصد از سربازان خط مقدم واقعاً سلاحهای خود را آتش کرده بودند. روشهای آموزش بعدی دفعات تیراندازی را بالاتر برد، اما تیراندازیها تقریباً بسیار نادقیق بودند. تیراندازی کردن در میدان مشق بسیار متفاوت است از تیراندازی به سوی یک انسان. تحقیقات فردی در باره شکلهای ملایم تر خشونت با مشت، لگد و چماق نشان میدهد که بیشتر برخوردها هنگامی که افراد درگیر در دعوا بتوانند بهانهای برای عقب نشینی پیدا کنند با موازنه به پایان میرسد.
یک افسانه دیگر هم این است که مردم اهل خشونت تا حدی به این دلیل چنیناند که آنها در شرایطی بزرگ شدهاند که در آن نظارت اجتماعی خانوادهها و مدارس وجود نداشته و آنها با گروههایی رفت و آمد داشتهاند که رسم و رسوم خشونت ورزی را ترغیب میکنند، چه برای بزه کاری و چه از جهت جلب نظر کردن دیگران. مورد دیگر آن که این نظریه بر این فرض مبتنی است که وقتی افراد به مسئله ی مورد اختلاف میرسند دیگر انجام خشونت بسیار ساده خواهد بود. لیکن بررسی دقیق در باره برخوردهای میان گروههای خشونت طلب و سرقتهای مسلحانه نشان میدهد که بزه کاران برای انجام خشونت چندان راحت تر از سربازان یا افراد پلیس نیستند. در واقع حتی برایشان دشوار تر هم هست. به لحاظ آماری یک عضو عادی از گروههای اراذل و اوباش به ندرت به خشونت دست میزند. تبهکاران بیشتر وقت کاری خود را با بیان جملههای خشن میگذرانند و چنانچه ماشه را فشار دهند غالباً بدون خواست خودشان چنین میشود و چنانچه گلوله به کسی برخورد کند غالباً او یک ناظر بی تقصیر است و نه کسی که هدف قرار گرفته بوده.
نمونه ی شاهد روشن است: انسانها در انجام خشونت چهره به چهره ومستقیم مهارتی ندارند، اما در بیان احساسات خود موفقاند و میتوانند به هنگام لزوم فهرست طولانی از شکوهها و گلایههای خود ارائه کنند، اما از آن نتیجه گرفته نمیشود که برداشتن گام نهایی برای انجام خشونت توسط آنها ساده است. تصویر انسان در حالتی که انفجار خشم او به مویی بسته و در آستانه انفجار قرار دارد و فقط منتظر انگیزهای برای اعمال خشونت است مغایر است با آنچه ما در باره ی جامعه شناسی خُرد (microsociology) در همکاری متقابل میان انسانها میدانیم.
افراد انسانی خود را تابع حال و هواهای غالب میکنند. چه آنها از یکدیگر خوششان بیاید یا نیاید، آنها گرایش دارند به تطبیق دادن خود با آداب و رسوم موقعیت. مخالفت کردن شفاهی با دیگری بسیار دشوارتر است از موافقت کردن با او. هلهله و شادی در جمع معمولاً بسیار بیشتربه طول میانجامد تا هنگامی که جمعیتهای انسانی دست به هو کردن کسی میزنند. این تمایل برای تطبیق دادن خود احتمالاً در دستگاه عصبی و احساسی ما از پیش برنامه ریزی و کار گذاشته شده است آنچه توضیح میدهد که چرا درگیر شدن در منازعهای خشونت آمیز هنگامی که آن فرد دیگر در برابر ما قرار دارد تا این اندازه کار دشواری است.
برای آن که بتوان اعمال خشونت نمود باید این موانع را پشت سر گذارد. برای چنین منظوری سه روش بسیار متداول چنین است: اولین و ساده ترین آنها اعمال خشونت از فاصله دور است، مانند بمب انداختن از هواپیما یا آتش توپخانه به دوردستها. این روش از روبرو شدن با چهره ی دشمن کاملاً اجتناب میورزد.
اگر قرار است که با دشمن روبرو شویم روش دوم و سوم را باید به کار گرفت. در روش دوم یک گروه از افراد به ناگهان سر وقت فردی از گروه مقابل میروند که تنها مانده و معمولاً مقاومتی نمیکند. در نزاعهای دسته جمعی هنگامی بیشترین صدمهها روی میدهد که اعضای باند اراذل و اوباش یا نیروهای پلیس در دستههای چند نفری به کتک کاری یک نفر از گروه مقابل میپردازد که روی زمین افتاده است. باندهای اراذل و اوباش مانند یکه بزنها هنگامی به خوبی از عهده طرف مقابل برمی آیند که آنها نیز از نظر تعداد بر حریف غالب باشند. نیروهای پلیس نیز هنگامی که از نظر تعداد بسیار بیشتر از افراد مظنون هستند احتمال آن که دست به خشونت بزنند بسیار بیشتر است. در نبردهای نظامی قتل عامها هنگامی روی میدهد که دشمن به ناگهان از حرکت و توان میافتد و به لحاظ عاطفی و احساسی دچار ضربه روحی شده و ناتوان از مقاومت است. در این شکل از خشونت برتری و تفوق احساسی حتی از اهمیت بیشتری برخوردار است تا برتری و تفوق فیزیکی و بدنی. این روش دوم بسیار مشمئز کننده است، آنهم علی رغم آن که احتمالاً متداول ترین شکل از خشونت است. در ابعاد کوچکتر این روش از اعمال خشونت در بیشتر موارد در خشونت خانوادگی دیده میشود.
برخلاف آنها، شیوه سوم اعمال خشونت روشی آرمانی و شرافتمندانه در چارچوب مبارزهای منصفانه است. در اینجا حریفهای هم وزن برای رویارویی انتخاب میشوند و مطابق با قواعد خاص و در درون یک گروه که خود را به برای این مبارزه به عنوان افرادی سربلند مینگرد میجنگند: چه آن دوئل کنندههای آغاز عصر مدرن، چه بچههای خشن دبیرستانی در حیاط مدرسه و یا ورزشکارانی که طی یک مسابقه تمام توان خود را برای از پای درآوردن حریف به کار میگیرند. این گونه مبارزهها همیشه در برابر تماشاچیان علاقمند انجام میشود و هرچقدر هم که خشونت انگیز باشد باید قواعد بخصوصی رعایت شود. جمعیت حاضر طبق معمول مبارزین را برای مدت زمانی از پیش تعین شده ی نبرد تشویق میکند، آنچه باعث میشود که مبارزین بر تنشهای حاصل از رویارویی با حریف فائق آیند و توجه خود را متوجه جمعیت حاضر کنند تا خصومت با طرف مقابل.
لیکن بمب گذاران انتحاری در وضعیت دیگری قرار دارند و بسیار متفاوت از روشهای قبلی هستند. آنها معمولاً به تنهایی با قربانیان خود روبرو میشوند. آنها نه حریف خود را تـهدید میکنند و نه این که تلاشی برای درهم شکستن روحی و روانی آنها به خرج میدهند. راز شیوه مبارزه آنها در این خلاصه میشود که باید تا لحظه آخر که بمب را منفجر میکنند هیچ خشونتی نشان ندهند. امتیاز تاکتیکی بمب گذاران انتحاری در این است که، درحالی که آنها به قربانیان خود نزدیک تر میشوند جوری وانمود میکنند که گویی هیچ چیز غیر عادی در جریان نیست. در اینجا هیچ گونه تنش حاصل از رویارویی وجود ندارد زیرا شیوه عمل بمب گذاران انتحاری به نحوی است که گویی رویارویی در کار نیست.
خشونت مخفیانه و اجتناب کننده از رویارویی مانند بمب گذاری انتحاری راه چهارمی است برای غلبه کردن بر تنشهای حاصل از رویارویی. این روش فقط به این جهت عمل میکند و درست از آب در میآید که ضارب به نحوی ظاهر خود را نشان میدهد که دیگران هیچ خطری را از جانب او احساس نمیکنند. انسانهایی که به شکلهای مردانه اعمال خشونت خو کردهاند به درد این روش نمیخورند. اعضای باندهای اراذل و اوباش نیز بمب گذاران انتحاری خوبی از آب در نمیآیند. لیکن افراد آرام و سربه راه طبقه متوسط برای این روش بسیار مناسب هستند. از آنجایی که آنها ذاتاً اهل دعوا نیستند، نیازی به کنترل رفتار و حالتهای حاصل از رجزخوانی و تهدید طرف مقابل ندارند، آنچیزی که البته میتواند توجه قربانیان را به سوی آنها جلب کند. آنها که افراد درون گرا و خودتصمیم گیر هستند هنگامی که به قربانیهای خود نزدیک میشوند نیازی به شنیدن تشویق خود توسط تماشاچیان ندارند. فرهنگ طبقه متوسط بسیار خودتطبیق گرا است و از بیرون ظاهری متعارف به خود میگیرد که جلب نظر نکند. ما در درون خود هرنوع احساساتی هم که داشته باشـیم، میآموزیم که نباید آنها را در محل کار، اوضاع و احوال اجتماعی یا در انظار عمومی بیان کنیم و نشان دهیم. این بهترین تمرین و آموزش برای وضعیتی است که در آن بمب گذار انتحاری بمبی را در زیر لباسهای خود پنهان ساخته و منتظر وضعیتی میماند که با انفجار بمب بالاترین خسارتها را بوجود آورد.
به بیان دیگر در بمب گذاری انتحاری مسئله اصلی فقط انگیزه نیست بلکه مهمتر از آن فن آوری است. نهضتهای سیاسی خشونت طلب میتوانند از آن برای اهداف ایدئولوژیک خود استفاده کند، اما این که مورد استفاده هم قرار میگیرند فقط یک دلیل ساده بیشتر ندارد: این روش به خوبی وظیفه خود را عملی میسازد.
--------------------
راندال کولینز استاد جامعه شناسی در Dorothy Swaine Thomas است و عضوی از موسسه تحقیقاتی جرم شناسی در دانشگاه شیکاگو. مهمترین کتاب وی « خشونت: یک نظریه جامعه شناسی خرد » است.