iran-emrooz.net | Sat, 04.08.2007, 18:06
دون پوتین
گاری کاسپاروف / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
برای درک روسیهی امروز « پدرخوانده » را بخوانید
هنگامی که ولادیمیر پوتین در سال ٢٠٠٠ قدرت را در روسیه به دست گرفت، پرسش پرالتهاب روز این بود: «پوتین کیست؟». اکنون این پرسش به این شکل تغییر کرده است: «سرشت روسیهی تحت حکومت پوتین چیست؟». این رژیم به نحو قابل توجهی در رفتار خود ثابت قدم بوده است، با این وجود رهبران کشورهای دیگر و مطبوعات غربی هنوز هم در خصوص بی توجهی کامل پوتین به عقاید آنها شگفت زده هستند.
بارها این لابه را شنیدهایم که: « آیا پوتین میداند که این رفتار چقدر بد به نظر میرسد؟ ». هنگامی که یک روزنامه نگار برجستهی دیگر روسی به قتل میرسد، وقتی تاجری که رفتار دوستانهای با کرملین ندارد به زندان میافتد، هنگامی که یک شرکت خارجی از سرمایه گذاریهایش در روسیه منفصل میگردد، وقتی تظاهرکنندگان آرامی را که خواهان دموکراسی هستند پلیس کتک میزند، وقتی ذخایر نفت و گاز به عنوان اسلحه مورد استفاده قرار میگیرد یا هنگامی که سلاحهای روسی و فن آوری موشکی به کشورهای حامی تروریسم فروخته میشود، آنچه باید مورد پرسش قرار گیرد این است که چه نوع حکومتی میتواند چنین رفتاری را ادامه دهد. این رژیم کرملین بر اساس نظام ارزشی عمل میکند که به طور کامل از نظامهای ارزشی کشورهای غربی که تلاشهای زیادی به خرج میدهند تا دریابند که در پشت دیوارهای سرخ قرون وسطایی چه میگذرد، بسیار متفاوت است.
دولت آقای پوتین در تاریخ یگانه است. نیمی از کرملین گروه سالاری (الیگارشی) است، باندهای شدیداً مرتبط با هم متشکل از حاکمان ثروتمند. بخش دیگر آن نظام فئودالی است که به تیول داران نیم مستقل تقسیم شده است و در آنها پرداختهای رعیتها جمع آوری میشود، کسانی که هیچ حق و حقوقی ندارند. بر روی تمامی اینها یک پوستهی دموکراتیک از رنگ و به اندازهی کافی ضخیم برای وارد شدن به G - 8 و قرار دادن پولهای گروه سالاران در بانکهای غربی قرار دارد.
اما اگر شما واقعاً میخواهید رژیم پوتین را عمیقاً درک کنید میتوانم به شما منابع مطالعاتی را توصیه کنم. نه کارل مارکس یا آدام اسمیت، نه منتسکیو یا ماکیاولی. و هرچند نویسندهای که شما در جستجوی آن هستید منشا ایتالیایی دارد، اما از « تعالیم فاشیسم » موسولینی صرف نظر کرده و تمامی دانش سیاسی را کنار بگذارید. به جای آن یکراست به بخش آثار داستانی بروید و هرچه را که ماریو پوزو نوشته پیدا کنید. اگر عجلهی زیادی برای تبدیل شدن به یک کارشناس حکومت روسیه دارید، به بخش دی وی دی مراجعه کنید تا به آثار ماریو پوزو که به فیلم تبدیل شده است دسترسی یابید. فیلم سه قسمتی « پدرخوانده » نقطهی خوبی برای شروع کار شما است. اما « آخرین دون »، « اومرتا » و « سیسیلیها » را هم از دست ندهید.
شبکهی خیانتها، پنهان کاری و سرنگه داری، مرزهای مبهم میان آنچه تجارت، حکومت و تبهکارانه است ـ همهی آنها را میتوان در کتابهای آقای پوزو پیدا کرد. امروز یک تاریخ نگار به کرملین مینگرد و عناصری از « حکومت گروهی » موسولینی، خونتاهای آمریکای لاتین و ماشین شبه دموکرات PRI مکزیک را میبیند. یک عاشق پوزو حکومت پوتین را با دقت بیشتری میبیند: سلسله مراتب بسیار جدی، اخاذی، تهدید و ارعاب، مقررات و اصول حفظ سکوت و از همه مهمتر تفویض اختیار برای آن که عایدات همچنان به سوی مقامات سرازیر باشد. به بیان دیگر همان نظام مافیایی.
اگر عضوی از محفل درونی کاری بر علیه رئیس مافیا یا Capo انجام دهد به عنوان غرامت باید زندگی اش را بدهد. همینکه ثروتمندترین فرد روسی یعنی میخائیل خودروکوفسکی تصمیم به یک زندگی شرافتمندانه گرفت و کمپانی یوکوس را به عنوان یک شرکت قانونی به راه انداخت، و چون دیگر نمیخواست به عنوان یک مهرهی ناچیز دیگر در شرکت کا گ ب آقای پوتین فعال باشد، طولی نکشید که خود را در یک زندان در سیبری یافت، شرکت او برچیده و به تاراج رفت و تکههای آن را دستگاه حکومت مافیایی روزنت و گازپروم بلعید.
قضیهی یوکوس به یک الگو تبدیل گردید. شرکتهای خصوصی به درون دستگاه حکومتی بلعیده شدند در حالی که در همان زمان داراییهای شرکتهای حکومتی به حسابهای بانکی شخصی سرازیر میشدند.
آلکساندر لیتوینکو یک مامور کا گ ب بود که سنت وفاداری را با فرار خود به بریتانیا زیر پا گذارد. از آن بدتر، او قانون امرتا (یا قانون سکوت مافیایی) را با مراجعه به مطبوعات و منتشر ساختن کتابش در بارهی اعمال کثیف آقای پوتین و سربازان پیاده اش نقض کرد. به جای آن که او را به همان سبک قدیمی پدرخواندهها به ماهیگیری ببرند، او را در لندن در یک تروریسم هستهای نوع جدی از پای درآوردند. اکنون کرملین حاضر به تحویل مظنون اصلی این قتل نیست.
آقای پوتین نمیتواند درک کند که انگلیسیها به خاطر زندگی فقط یک انسان به منافع تجاری خود صدمه برساند. برای او این یک مفهوم بیگانه است. در جهان او همه چیز قابل مذاکره است. اصول و ضوابط اخلاقی فقط ژتونهایی بر روی میز قمار کرملین هستند. در قضیهی لیتوینکو هیچ سوء تفاهمی وجود ندارد، موضوع این است که در اینجا دو زبان مختلف صحبت میشود.
در جهان متمدن موارد بخصوصی وجود دارد که واجب الاحترام هستند. زندگی انسان بر روی همان میزی معامله نمیشود که تجارت و دیپلماسی مورد مذاکره قرار میگیرند. اما برای پوتین این یک بازی واقعی بی حد و مرز است. کوزوو، سپر موشکی، معاملات خطوط نفت و گاز، برنامه هستهای ایران و خصوص دموکراتیک فقط برگهایی برای بازی هستند.
پس از سالها بی توجهی به رعایت قانون در روسیه، بدون پیامدهای اثر بخش از سوی خارج، نباید تعجب انگیز باشد که رفتار آقای پوتین اکنون به روابط بین المللی توسعه یابد. کسی که متهم به قتل لیتوینکواست، یعنی آندره لوگووی اکنون عکسهای یادگاری خود را برای طرفدارانش امضا میکند و از حمایت رسانههای روسیه لذت میبرد و معنای آن این است که هیچ چیز بدون موافقت کرملین انجام شدنی نیست. برای مدت هفت سال غرب با اطاعت و سخنان محبت آمیز برای تغییر کرملین تلاش نمود و ظاهراً تصور میکرد که میتواند آقای پوتین و باند او را به درون نظام غربی تجارت و دیپلوماسی ادغام کند.
اما آنچه در واقع روی داد درست نقطهی خلاف آن بود ـ مافیا هرچیزی را که با آن در تماس قرار گیرد فاسد میکند. معامله با حقوق بشر اکنون به نظر میرسد که پذیرفتنی شده است. کرملین استانداردهای خود را تغییر نداده، بلکه آنها را به جهان خارج تحمیل میکند. کرملین از رهبران و بازرگانان غربی نشان مشروعیت دریافت میکند و همان رهبران و بازرگانان را در جنایتهایش شریک میسازد.
در حالی که قیمتهای انرژی بسیار بالا است، وسوسهی خود را به کرملین فروختن پیشنهادی است که تقریبا نمیتوان آن را رد کرد. گرهارد شرودر نتوانست از انجام معاملهی تجاری با آقای پوتین بر اساس معیارهای او خودداری ورزد، و پس از آن که معاملهی خطوط گاز از دریای بالتیک را در حالی که هنوز صدراعظم بود به تصویب رساند از همان موقع یک شغل نان و آب دار در گازپروم انتظار او را برای دورهی پس از تصدی گری اش میکشید. سیلویو برلوسکونی نیز به شرکای تجاری آقای پوتین پیوست. او حتی در نشستی در اتحادیه اروپا مسئولیت آقای پوتین را پذیرفت و با قدرت تمام از خشونتهای روسیه در چچن و از زندانی کردن آقای خودروکوفسکی به دفاع برخاست و سپس به شوخی به پوتین چنین کفت: « من باید وکیل شما میشدم !». اکنون نیکولا سارکوزی در حال حمایت از منافع کمپانی انرژی فرانسوی توتال در حوزه گاز Shtakman است.
آیا آقای سارکوزی احتمالاً میتواند در حمایت از بریتانیا با قدرت حرف خود را بزند، آنهم پس از انجام معاملات کلان نفتی با آقای پوتین؟ او باید بداند که اگر گوردون براون با آقای پوتین به توافق برسد و از قضیهی آقای لوگووی دست کشد شاید توتال مجبور به خروج شده و جای خود را به بریتیش پترولئوم بدهد.
ما اوپوزیسیون روسی مدتها است که میگوئیم معضل ما به زودی به معضل جهانی تبدیل خواهد شد. مافیا حد و مرزی برای کارهای خود نمیشناسد. ترور هستهای اگر با برنامهی تجاری کرملین سازگار باشد نباید از آن صرف نظر کرد. اخراج دیپلوماتها و محدودتر کردن دیدارهای رسمی فعلاً تاثیر مهمی نخواهد داشت.
اما در بارهی محدود تر کردن دیدار نخبگان حاکم در روسیه از املاک و داراییهای خود در غرب چه؟ از بازی روزگار آنها دوست دارند که پولهای خود را جایی به امانت گذارند که حکومت قانون در آنجا مستقر است و تا به حال آقای پوتین و حامیان ثروتمند او دلایل بسیاری دارند که باور کنند پولهای آنها در جای امنی قرار دارد. آنها چنان پولهای کلانی صرف سفرهای تفریحی برای اسکی کرده اند که اخیراً تصمیم گرفتند اسکی بازی را به روسیه بیاورند و آنهم از طریق قاپیدن بازیهای المپیک زمستانی.
هیچ دلیلی برای خاتمه دادن به تجارت با روسیه دیده نمیشود. این توهم وجود دارد که مسئله مهمتر از اینها باشد. مافیا میگیرد و چیزی به کسی نمیدهد. آقای پوتین کشف کرده است که به هنگام معامله با اروپا و آمریکا همیشه میتواند در برای انجام اصلاحات و در برابر پول نقد وعدههای توخالی به آنها بدهد. آقای لوگووی شاید اکنون دریابد که او هم قابل فروش است.
گاری کاسپاروف قهرمان پیشین شطرنج جهان یکی از نویسندگان وال استریت جورنال است و رئیس جبههی متحد مدنی روسیه، سازمانی که برای استقرار دموکراسی در روسیه فعالیت میکند.