iran-emrooz.net | Tue, 26.06.2007, 13:29
«فتحستان»، «حماسستان» و آینده خاورمیانه
حسن هاشمیان
 |
بدون شک درگیرهای اخیر فلسطینیها در غزه نه فقط جامعه فلسطینی را بطور بنیادی به دو نیم تقسیم کرده است بلکه در امتداد آن جهان عرب و دنیای اسلام نیز به دو قسمت تقسیم شده است. آنانی که از حماس پشتیبانی میکنند و آنهائی که بر ضد این جنبش اسلامی جبهه گرفتند. اما نباید پنداشت که این طیف بندیها تصادفی یا بر اثر حب و بغض شکل یافته، بلکه در ورای هر کدام از جبههها دلایل بنیادی و حیاتی نهفته است که نادیده گرفتن این دلایل به قیمت نابودی آنان تمام خواهد شد.
برای مصریها سلطه کامل حماس بر غزه که شاخه «اخوان المسلمین» فلسطین محسوب میشود به معنای تقویت جریانهای اسلامی در منطقه است که تشکیلات « مادر» آنها بعنوان قویترین اپوزسیون رژیم حاکم در قاهره ، در خاک مصر ریشه دوانیده و هر از گاهی نگرانیهای سیاسی مسؤولان مصری را به شدت دامن زده است. علاوه بر این مصریها نگرانند که سلطه جنبش اسلامگرای حماس در غزه به گزینه صلح با اسرائیل به شدت لطمه وارد کرده و استراتژی آنها را در این زمینه که نزدیک به سه دهه بهعنوان سیاست عملی خود ترویج کردند، نابود سازد. نابودی استراتژی صلح با اسرائیل از نظر مسؤولان مصری به معنای مطرح شدن گزینه «رویاروئی» با اسرائیل است که در حال حاضر نه فقط آمادگی چنین چیزی را ندارند بلکه تغییر آن به مثابه تغییر رژیم در مصر و تعداد دیگری از کشورهای عربی تعبیر میشود. از این رو با چیره شدن حماس بر غزه ، مصریها با شتاب راههای ورود و خروج غزه در مرز کشور خود را بستند، تیم امنیتی خود مستقر در غزه را فراخواندند و سفارت خود را از این شهر «کودتازده» به رام الله در کرانه غربی منتقل نمودند.
وضعیت اردنیها نیز به مراتب خرابتر از مصریها است. اردن نگران آن است که جدائی غزه از کرانه باختری به مرگ رؤیای شکلگیری دولت واحد فلسطینی منجر شود و به دنبال آن یک اندیشه قدیمی که خواهان تشکیل کنفدراسیونی (یک کشور با یک منطقه فدرال) از کشور اردن و کرانه غربی میباشد، بوجود آید که در گذشته امریکا و اسرائیل به شدت از شکلگیری این کنفدراسیون حمایت میکردند. تشکیل این کنفدراسیون برای اردنیها کابوس مرگ و فروپاشی به همراه دارد زیرا با انضمام کرانه غربی به کشور اردن ، فلسطینیها در انتخابات آینده اردن حق رأی خواهند داشت و وارد پارلمان و دیگر مراکز تصمیم گیری این کشور خواهند شد. اردن که در حال حاضر از وجود یک اقلیت فلسطینی در خاک خود و ارتباط آن با احزاب تندروی اسلامی چون «حزب عمل اسلامی» رنج میبرد، پیشبینی میکند با الحاق کرانه غربی به خاک خود ، باید حکومت و حاکمیت پادشاهی خود را تقدیم فلسطینیها کند. از این رو این کشور تمام تلاش خود را به کار گرفته تا چنین چیزی رخ ندهد. «معروف بخیت» نخست وزیر اردن طی اظهاراتی که علائم نگرانی در آن به وضوح دیده میشود، گفت: «.. در فرهنگ سیاسی اردن مفهوم کنفدراسیون وجود ندارد».
یک نگرانی دیگر اردن این است که این کشور در منطقه حائل میان دو مرکز ناامن خاورمیانه قرار گرفته است. از یک سو عراق و موج خشونتهای آن کشور اردن را تهدید میکند و از سوی دیگر فلسطین و اوضاع نابسامان آن باری بر دوش اردنیها شده است. مسؤولان اردنی بر این عقیده اصرار میکنند که اوضاع ناامن این مناطق در نهایت ممکن است به فروپاشی آنچه که آنها «نظامهای مشروع عربی» مینامند، منجر شود. از نظر آنها محمود عباس رهبر یک نظام مشروع عربی است که در مصاف با اسرائیل ، ایران و تروریسم موجودیت آن زیر سؤال رفته است و اگر کشورهای معتدل عربی دیر بجنبند، ممکن است به سرنوشت عباس دچار شوند.
دو کشور مصر و اردن اگرچه در شرم الشیخ بر سر یک میز با نخست وزیر اسرائیل مینشینند و درباره گامهای بعدی، بعد از سلطه حماس بر غزه تصمیم میگیرند، اما این دو کشور به خوبی میدانند که اسرائیل در همه جوانب امور خاورمیانه کاملا پا به پای آنها جلو نخواهد آمد. برای اسرائیل جدائی غزه از کرانه غربی یک آرزوی دیرینه است که اکنون جنبش حماس مجانی آنرا تقدیم آنها کرده است. همچنین دو گروه فلسطینی متخاصم در دو نقطه متفاوت بر علیه یکدیگر ستیز دارند و هیچکدام نمیتوانند ادعا کنند که نماینده کامل ملت فلسطین هستند. این بدان معنا است که شریک صلحی برای اسرائیل وجود ندارد و دولتمردان این کشور میتوانند ادعا کنند که در مرحله فعلی فلسطینیها لیاقت تشکیل دولت مستقل خود را ندارند. در یک تحلیل دیگر برداشت اسرائیلیها این است که در وضعیت کنونی جنبش حماس تمایلی به درگیری با اسرائیل ندارد و بیشتر مایل است پیروزی جدید خود بر فتح را تحکیم بخشد. بنابراین واقعیت موجود در برابر اسرائیل بسیار وسوسه انگیز است. «فتحستان» و «حماسستان» بیشتر به استراتژی اسرائیل برای عدم شکلگیری دولت مستقل فلسطین کمک میکند تا اینکه به یک طرف از آنها کمک کند که دیگری را از صحنه سیاسی فلسطین محو نماید.
اسرائیلیها میدانند که محمود عباس از نظر تشکیلات اداری و نظامی بسیار ضعیف میباشد و فساد مالی و اداری چنان در تشکیلات او ریشه دوانده که با داشتن نزدیک به 30 هزار مرد مسلح به رهبری محمد دحلان در غزه نتوانست در برابر نیروهای حماس پایداری کند بنابراین برخی از سیاستمداران اسرائیل کمک به او را کاری عبث میدانند. به همین منظور مشارکت اولمرت در اجلاس شرم الشیخ به جهت زدن دو هدف با یک تیر صورت گرفت تا از یک سو جبهه عربی ضدحماس را تقویت نموده و فشارها را بر کودتاگران افزایش دهد و از سوی دیگر با نشان دادن محمود عباس بهعنوان همکار اسرائیلیها مشروعیت او را در نزد فلسطینیها و اعراب پائین بیاورد.
مطمئنا اسرائیل بعد از تثبیت جغرافیای سیاسی فلسطینیها براساس «فتحستان» در کرانه غربی و «حماسستان» در غزه یک گزینه دیگر که هم اکنون در میان برخی سیاستمداران امریکائی چون «مارتین اندیک» مطرح شده است را به میان خواهد کشید و آن اینکه به جای کاربرد طرح «جورج بوش» رئیس جمهور فعلی امریکا برای تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیلی براساس صلح و آرامش متقابل، مفهوم ایجاد «سه دولت» را مطرح کند که فتحستان ، حماسستان و اسرائیل را شامل شود. این طرح اگرچه به دیده اسرائیلیها قابل عمل نیست اما میتواند به مدت 50 سال فلسطینیها و اعراب را در یک حلقهی پر از اختلاف و ستیز بدواند. طبق آمارهای رسمی فلسطینی ، از زمان روی کار آمدن حماس در فوریه 2006 تاکنون 45 هزار نفر علی رغم صدور فتوی تحریم مهاجرت از سوی «محمد احمد حسین» مفتی قدس ، از غزه مهاجرت کردند که این افراد بیشتر نخبگان فلسطینی در امور علمی و تجاری را در برمیگیرند و خدا میداند اگر این اختلافات تا 50 سال دیگر در سرزمینهای فلسطینی باقی بماند ، چه مقدار از مردم این کشور مهاجرت کنند و رقم آن برای دولت اسرائیل بسیار حائز اهمیت است!