iran-emrooz.net | Sun, 10.06.2007, 8:01
به نام فلسطین، به کام ...
عبدالرحمان الراشد / برگردان: علی محمد طباطبایی
 |
یکبار طی یک گردهمایی آنچه به دنبال میآید را من به عنوان موضوع بحث پیشنهاد کردم: شما جهان عرب را در 2010 بدون مناقشهی عربی اسرائیلی چگونه میبینید، و آنهم با این فرض که اصل مناقشه مطابق با طرحی که برای طرف عربی قابل قبول است حل شده باشد؟
پیشنهاد من چندان مورد استقبال قرار نگرفت، نه به این خاطر که یک آرزوی غیر قابل پذیرش بود، بلکه به این علت که تصورش دشوار بود. چگونه یک ملت که برای هفت دهه با یک دشمن آشکار زندگی کرده میتواند مسئلهای را که برای او مهم تر از هر چیز دیگر شده بود به ناگهان فراموش کند؟
واقعیت این است که من در این باره که کل منطقه میتواند بدون همراه شدن با یک دشمن ضروری توجه خود را از مناقشههای منطقهای و ناحیهای به سوی دیگری متوجه کند شدیداً دچار تردید شدم. دشمن اسرائیلی پیوسته یک هدف دروغین برای رژیمها و سازمانها بود و آزادی فلسطین به عنوان پروژهای باقی ماند که در راس تمامی موضوعات دیگر قرار داشت. به نام اسرائیل و فلسطین جنایتهای بسیاری به وقوع پیوست، زندگی مدنی مختل شد و دورههای ماندن در حکومت و قدرت رژیمها طولانی تر گشت. به نام چنین هدف و آرمانی حقوق شهروندان زیر پا گذارده شد و جنگها میدانها را به تصرف درآوردند. صدام کویت را مورد تهاجم قرار داد (از طرف جنوب) و آنهم به نام فلسطین (در طرف شرق). افزون بر آن و باز هم به نام فلسطین شرایط محلی در اردن و لبنان مورد سوء استفاده قرار گرفتند. تظاهرات در صنعا برای غذا سرکوب شد. رژیم اضطراری سوریه باقی ماند و بیانیههای حکومتی در کشورهای عربی از بحرین گرفته تا مراکش با وعدههایی برای مقابلهی نظامی با اسرائیل پرمایه تر شدند. تمامی موضوعات جانبی به نام فلسطین ارتباط داده شد. انجمنها و کانونهای حرفهای علناً وظایف خود را به نام مسئلهی فلسطین به فراموشی سپردند و آنها وجود، مواضع، رهبری و ادبیات خود را بر مبنای دشمن قرار دادند. چگونه میتوانیم تصور کنیم که آن تشکیلات میتوانند خود را هنگامی تعدیل کنند که دیگر هیچ دشمنی وجود نداشته باشد؟
ما خصومت و دشمنی را تا چنان درجهای مغتنم شمردهایم که تقریباً هرچیز دیگری غیر ممکن است. خصومت و دشمنی به یک تشکیلات کامل گسترش یافت که بدون آن، حیات غیر ممکن گردید. این خصومتی جعل شده نیست که معتقد است اسرائیل یک حکومت صلحطلب نیست و در برابر چشم مردم جهان خود را به زور در مناطق اشغالی جا داده و چهار دهه است که در برابر پس دادن آنها همچنان مقاومت کرده است. اسرائیل خودش نیز از وضعیت دشمنی با اعراب سود میبرد و آنهم با متحد ساختن یهودیان و با استفاده از حمایتهای غرب به نام مقابله با دشمن عربی.
ما میتوانیم طرفداری اسرائیل از سیاست دشمنی را درک کنیم، زیرا میخواهد به این ترتیب زمین به سرقت برده را حفظ کند و سالیانه 3 میلیارد دلار از ایالات متحده کمک دریافت کند و به دریافت حمایت یهودیها از سراسر جهان ادامه دهد. اینها تماماً منفعتهای اسرائیل است که ساختن مترسکی از دشمن را توجیه میکند، حتی در شرایطی که میتواند یک قرارداد صلح امضا کند که بر پس دادن مناطق اشغالی و خاتمه دادن به تمامی بحران و آنهم در یک روز و نه 40 سال مبتنی است.
لیکن نمیتوانیم منطق اعراب را در پشت نگهداشتن این دشمنی دریابیم. عربها که نه در مبارزه برای آزادسازی مناطق خود موفق شدهاند و نه برای صلح تلاش کردهاند تا این مناطق را دوباره به دست آورند برای چه به مبارزه جویی با دشمن ادامه میدهند؟ از این رو این مناطق در سه کشور عربی همچنان تحت اشغال باقی مانده است، همراه با یک میلیون آواره در اردوگاهها و دو میلیون دیگر که به نقاط دیگر جهان نقل مکان کردهاند و همگی رنج و عذابی روزانه را تجربه میکنند. امروز، 40 سال پس از شکست در جنگ شش روزه ما هیچ منطقی را نمیتوانیم در کار کسانی بیابیم که صلح را رد میکنند و تمامی تقصیرها را در مورد مسئلهی فلسطین به گردن اسرائیلیها میاندازند.