iran-emrooz.net | Sun, 13.05.2007, 12:59
انتقام جویی و تاریخ عرب
تورکی الحمد / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
رایحهی تند فرقهگرایی، دشمنی و کینه جویی صحنهی اعدام پرزیدنت صدام حسین را احاطه کرده بود. برای لحظههای کوتاه آن صحنه، تاریخ طولانی از طبیعت روابط انسانی در این بخش مصیبت زده از جهان را در خود خلاصه میکرد، از دورهی قبل از اسلام و از میان اسلام گذشته تا دوران معاصر. کاملا روشن بود کسانی که مسئولیت آن مراسم را به عهده داشتند آن عمل را بر اساس یک قانون که به معنای دقیق کلمه به صدور آن حکم رسیده بود (زیرا او قبل از آن که به مرگ محکوم شود به مرگ محکوم شده بود) و یا به عنوان این واقعیت که آن مجازات پیامد طبیعی جنایات آن شخص بود انجام نمیدادند، بلکه انگیزهی اصلی و نهفتهی عمل آنها در نهایت انتقام و موضع فرقه گرایانه بود. بله، جنایات صدام حسین بر علیه بشریت بسیاری از جناحها، فرقهها، گروههای قومی و جمعیتها را رنج و آزار داد. هرچند، همین که صدام حسین سرنگون شد، وی در تلافی جنایتهای خود بر علیه یک فرقه و نه در پی انجام عدالت انتزاعی اعدام شد و اشتباه اصلی در همین نکته قرار دارد، چه به خاطر شیوهی انجام یا نحوهی تنظیم زمان بندی اعدام و یا به خاطر آنهایی که بر اعدام او نظارت داشتند. در واقع موضوع اعدام صدام حسین نکتهی اصلی در اینجا نیست، بلکه تصویری از صحنهی اعدام او که منعکس کنندهی تاریخی است که با خشونت و خون ریزی جریان یافته است، حوادثی که انگیزهی آنها کینه و انتقام جویی میان قبایل، طایفهها و احزاب عرب است و انسان را به گرفتن این نتیجه سوق میدهد که زمان در یک لحظهی بخصوص از تاریخ عرب متوقف شده است ـ در حالی که شکلها در تغییراند، اما محتواها همان که بوده باقی مانده است.
در تاریخ معاصر عراق، مسیر سیاست بر مفاهیم تلافی جویی و انتقام قرار گرفته است. در واقع سیاست از قرار معلوم چهارچوبی است برای آنچه روی داده و آنچه درحال روی دادن است. هرچند در جهان عرب احساسات درونی در درجهی اول قرار دارند. برای مثال در 14 جولای 1958 ارتش عراق کودتای خونین خود را به انجام رساند که طی آن شاه فیصل جوان و اعضای خانوادهی سلطنتیهاشمی قتل عام شدند و بعضی از افراد دورهی سلطنت بی جهت در خیابانها تا حد مرگ روی زمین کشیده شدند که انگیزهی این اعمال عطش خون و انتقام بود. در دورهی عبدالکریم قاسم که با حزب کمونیست وارد یک ائتلاف شده بود تا در برابر توسعهی ناصریها مقاومت کند، شبه نظامیان حزب کمونیست تمامی کسانی را که با ایدئولوژی یا نهضت ناسیونالیستی در ارتباط بودند از دم تیغ گذراندند، چه بعثیها، ناصریها یا ناسیونالیستهای عرب و آنهم با انگیزههای سیاسی و ایدئولوژیک و الهام گرفته از اظهارات افکار یک جانبه. هرچند انگیزههای آشکار برای آنها لذتی بود که از خونهای ریخته شده به دست میآمد، یا جنون مقابله به مثل برای رویدادهای گذشته بود و احساس رضایتی که با گرفتن انتقام ایجاد میگردید. هنگامی که در اولین کوتای حزب بعث در 1963 عبدالکریم قاسم به قتل رسید، شبه نظامیان بعثی برای آنچه تحت حکومت رهبر یگانه انجام شده بود کمونیستها را هر کجا که مییافتند به دام انداخته و از کشیدن آنها بر روی خیابانها و ریختن خونشان لذت فراوان میبردند. هنگامی که بعث در 1968 به قدرت بازگشت، تمامی غیر بعثیها را سربه نیست کرد، هرچند که البته با بعضی از آنها علی الظاهر متحد هم شده بود. با رسیدن صدام حسین به قدرت کشت و کشتار به بعثیها و کمونیستها محدود نشد، بلکه تمامی جامعه مدنی با هر محتوایی را در بر گرفت. اگر ما گسترهی اعراب را در نظر گیریم به این نتیجه میرسیم که پدیدهی عراقی یک پدیدهی همه جایی عربی است، چه در دروه گذشته و چه حال. هرچند که روشن تر از همه جا در وضعیت تاریخ معاصر عراق تجسم یافته است.
هنگامی که Jasass Ibn Murra با دشنهی خود Kulaib را به قتل رساند، Al Zir Salim Abu Laila برادر Kulaib سوگند خورد تا زمانی که انتقام خون برادر خود را نگیرد، از خوردن شراب، انجام رابطه جنسی یا استفاده از عطر خودداری کند. یک جنگ چهل ساله میان قبیله بکر و تقلیب درگرفت که تقریبا هر دو قبیله را قبل از آن که نبرد به خاموشی گراید و فروکش کند به نابودی کشاند. موضوع از اینجا آغاز شده بود که Jasass از یک زن سالخورده به نام Basus محافظت میکرد که شتر مادهی پیرش در حریم Kulaib به چرا پرداخت. Kulaib که میدید چگونه آن شتر در حریم وی میچرد تیری به پستان شتر پرتاب نموده و آن را کشت. Jasass آن گاه Kulaib را به قتل رساند، یعنی در واقع شوهر خواهر خودش جلیله را. او این قتل را به این خاطر انجام نداد که Kulaib یک مستبد زورگو بود، بلکه به این دلیل که او وی را جریحه دار کرده و کوچک نموده بود. به این ترتیب بود که جنگ موسوم به Basus آغاز گردید. با انگیزهای مشابه Amr Ibn Kulthum فرد دیگری به نام Amr Ibn Hind را کشت، زیرا فرد دوم میخواست که مادر اولی را مورد تحقیر قرار دهد. فرد مقتول ترتیبی داده بود که مادر خودش به مادر Ibn Kulthum به هنگام صرف شام دستور دهد که در خدمت او باشد. مادر Ibn Kulthum در مقابل چنین تحقیری فریادی کشید. Ibn Kulthum بی درنگ Ibn Hind را به قتل رساند و آن قصیدهی مشهور را از برخواند که به بهترین وجه طبیعت سیاست در جهان معاصر عرب را تا زمان حاضر و در رابطه با مفهوم انتقام توصیف میکند:
ما باید زلال ترین آبها را بنوشیم
و برای دیگران گلها و لجنها را باقی گذاریم
به سخن دیگر این شعر به « من » اشاره میکند، در حالی که دیگران اصلا اهمیتی ندارند.
علت جنگ میان دو قبیلهی Dahis و Ghabra اساسا کشت و کشتار دوطرفه بود که در آن هر کس در حال گرفتن انتقام از طرف مقابل بود و از این رو جنگی بود که همه چیز را به نابودی کشاند.
در دورهی اسلامی خلفای راشدین یا عصر طلایی سیاست در تاریخ اسلام، جنگی میان علی یا چهارمین خلیفه قانونی از یک طرف و عایشه، طلحه و زبیر از طرف دیگر درگرفت. سپس با ظهور معاویه ابن سفیان همان شعار سربرآورد و خواستار خونخواهی قتل عثمان گردید، زیرا این حق منحصر به فرد خلفای قانونی بود. در اینجا قدرت انگیزهی اصلی بود لیکن شعار کین خواهی تنها درخواستی بود که مطرح میشد، هرچند شاید در شیوهای پنهان مطرح میگشت. این واقعیت را به خوبی میتوان با درخواست برای مجازات قاتلین عثمان نشان داد. به محض آن که معاویه خود به قدرت رسید دیگر چنین درخواستی به فراموش سپرده شد. هنگامی که حسین ابن علی بر ضد یزید ابن معاویه اعلام شورش کرد و مکه را بنا به درخواست پیروان خود در کوفه که متعهد به بیعت با او شده بودند به قصد عراق ترک نمود، در کربلا به قتل رسید و آنهم پس از آن که پیروانش او را در این نبرد تنها گذاشتند. این همان تراژدی است که باعث ایجاد مذهب شیعه به عنوان یک جنبش سیاسی گردید و به یک مکتب مستقل تبدیل گشت که شعار آن « به انتقام خون حسین » بود. و وقتی عباسیان به قدرت رسیدند آنها تمامی کسانی را که به امویان وابسته بودند از دم تیغ گذراندند و حتی قبرهای خلفای اموی را زیر و رو کردند و آنچه از آنها باقی مانده بود را به طور کامل از بین بردند که معنای تلویحی آن این است که آنها حتی از مردگان نیز انتقام میگرفتند.
بلی، زمان برای اعراب در یک لحظهی بخصوص متوقف شده است، یعنی از همان هنگامی که Jasass به قتل Kulaib مبادرت ورزید و تا اعدام صدام حسین، این لحظه همچنان به دور خودش در عملی از انتقام جویی میگردد و میگردد ـ و ما هنوز هم پاکیزه ترین آبها را مینوشیم و برای دیگران گلها و لجنها را باقی میگذاریم. هرچند که البته میتوان پرسید چرا همهی ما باهم نباید با توجه به روابط میان بخشهای گوناگون جامعه یا با توجه به روابط میان بخشهای متنوع در جهان آب زلال بنوشیم؟ بالاخره آنچه باعث تحریک انتقام جویی در خصوص هر موردی میگردد میتواند قبیله، خانواده، فرقه یا حزب باشد و میتواند یک شعار قبیلهای یا ناسیونالیستی دیروز یا شعار دینی امروز باشد. شکلها عوض میشوند هرچند که عطش خون و خون خواهی همچنان باقی میماند.
آنچه در عراق و حتی در لبنان، سودان، الجزایر، سومالی و سایر نقاط جهان عرب در حال روی دادن است پیامد یک فرهنگ منسوخ ماندگار و غیر قابل تغییر است که خودش را به کمک محافظان قدرتمند در شیوهای عجیب بازتولید میکند و آنهم تا درجهای که حتی دینی مانند اسلام فقط میتواند برای دورهی کوتاهی بر آن غلبه کند تا آن که خودش نیز زیر سلطهی انتقام جویی قرار گیرد. ما به فرقهها، مکتبهای فکری، گروههای قومی، قبیلهها، طایفهها، رسمها و سنتها تبدیل شده ایم. هرکس دیگری را در دفاع از اسلام به قتل میرساند، در حالی که این قدرت، ثروت، تعصب و جهالت است که در پشت چنین اقداماتی مخفی گردیده. بعضیها از روی آگاهی دست به این اعمال میزنند در حالی که دیگران از روی نادانی و تعصب. Abu Laila نمرده است. خون Kulaib هنوز هم میجوشد. زدوخوردها میان قبیلهی بکر و تقلیب به پایان نرسیده و خودپسندی Ibn Kulthum همچنان ادامه دارد. همهی آنها هنوز هم در میان ما و در ما زندهاند مگر آن که تصمیم به طرد آنها گیریم . . . اما دیگر چه وقت؟ این همان پرسش اصلی است.