iran-emrooz.net | Wed, 11.04.2007, 8:05
سوریه – ایران؛ اتحاد شوم
کلاوسهایماخ / برگردان: محمدرضا فطرس
زنان سیاهپوش پیچیده در لفافهای بلند بخش اعظم مسجد اموی را اشغال کردهاند. آنان تفاوتی آشکار با زنان سوری دارند که شلوارهای جین به پا کرده، روسریهای رنگارنگ بر سر دارند و در کافههای اطراف دمشق قلیان میکشند. زنان سیاهپوش، زائران ایرانی هستند که اندامشان را زیر چادرهایی بلند که زیر چانهشان گره خورده پنهان کردهاند و برای دیدار از محفظهای چوبین به آنجا آمدهاند که سر حسینبنعلی مدتی در آن نگهداری شده است. حسین نوهی حضرت محمد و شهیدیست که نزد شیعیان از منزلت ویژهای برخوردار است.
سوریه یکی از مکانهای محبوب زائران ایرانیست و سالانه صدها هزار نفر از آنان با جیبهایی پر به مکانهای مقدس این کشور سرازیر میشوند. حکومت سکولار سوریه بخش عظیمی از درآمد خود را از طریق صادراتی که این زائران شیعه انجام میدهند، تامین میکند. علاوه بر آن، هزینهی بازسازی و مرمت شهرهای مقدس سوریها را نیز همین زائران ایرانی تامین میکنند.
رابطهی تنگاتنگ حکومتهای دمشق و تهران، تنها از طریق حجم بالای سفرهای زیارتی ایرانیان آشکار نمیشود. حمایتهای آنان از شیعههای حزبالله لبنان و سنیهای حماس در فلسطین، از دیگر نشانههای همدستی این دو حکومت محسوب میشوند. احمدینژاد تنها سیاستمداری بود که در مورد حمله به سوریه به اسرائیل هشدار داد. او چنین حرکتی را تهاجم به جهان اسلام تلقی کرد و از پیامدهای وحشتناک آن سخن بر زبان راند. در اواسط ماه مارس نیز وزیر دفاع ایران در سفری که به دمشق داشت، تجدید پیمانهای نظامی میان دو کشور را خواستار شد.
اینها همه نکات غافلگیرکنندهی محور تهران ـ دمشق در همان نگاه اول است. ایران قریب سی سال است که تلاش میکند زیر لوای اسلام انقلابی، رهبریت شیعه را بر عهده بگیرد و در مقابل سوریها که بخش اعظم سرزمینشان سنینشین هستند، حکومتی با مشخصههای نظامیگری سکولار را با خود به یدک میکشند. ایران بدون در نظرگرفتن نگرانیهای بینالمللی، تنها با هدف تثبیت موقعیت خود در منطقه، اهداف اتمی را دنبال میکند و در مقابل، قدرت نظامی سوریها به طرز ناامیدکنندهای رو به اضمحلال است. رهبر جمهوری اسلامی ایران به مانند همیشه از سران عرب به عنوان خودکامگانی نام میبرد که برای دفاع از اسلام سرباز میزنند و این درست همان جملهایست که علویهای سوریه در مورد خاندان اسد به کار میبرند.
علویها در ابتدا توسط سنیهای تندرو که در مناصب نظامی و دولتی بودند به عنوان بخشی از جامعهی اسلامی به رسمیت شناخته نمیشدند اما آرام آرام از میان شیعههای ساکن شهرهای مقدس این نجوا در گرفت که ادامهی بقای حکومت سوریه به این بستگی دارد که به آموزههای اسلامی ایرانیان عمل کنند و علویها را بخشی از جامعهی شیعیان بهشمار بیاورند.
بسیاری بر این عقیدهاند که قرار گرفتن سوریه و ایران در فهرست محور شرارت باعث نزدیکی میان آنان شده در صورتیکه آنان از سالها قبل، آمریکا و اسرائیل را دشمن مشترک خود قلمداد میکردند و این موضوع، بهویژه بعد از انقلاب اسلامی در سال هفتاد و نه میلادی، باعث برقراری رابطهای تنگاتنگ میان آن دو شد؛ بهگونهای که هر دوی آنان شریک دیرین خود یعنی مصر را به دلیل مصالحهاش با اسرائیل از گردونهی دوستیاشان خارج کردند. در جنگ ایران و عراق، سوریه تنها کشور عربی بود که جانب ایران را گرفته بود. حافظ اسد به این موضعگیری در مقابل صدام تن داده بود تا حزب بعث را وارد رقابتی ناخوشایند کرده باشد.
پس از هجوم اسرائیل به لبنان در سال هشتاد و دو میلادی، ایران به کمک سوریه شتافت و سفارت این کشور در دمشق، مسئولیت سازماندهی حزبالله را بر عهده گرفت تا با دریافت حمایتهای مالی و نظامی از جانب ایران و سوریه، در مقابل خطرناکترین دشمن یعنی اسرائیل ایستادگی کند. علاوه بر آن سوریه میتوانست از این طریق، همچنان در داخل لبنان تاثیرگذار باشد و ایران نیز، اسلام انقلابیاش را به جامعهی عربهای سنی تزریق کند.
تمامی اینها عواملی بود که به پشتوانهی مصلحتاندیشی سران ایران و سوریه باعث پیوند میان دو حکومت غیر همجنس شد. وقتی بشاراسد میخواست به دیوید لش، محقق آمریکایی در امور خاورمیانه، دلیل رابطهاش با ایران و کره شمالی را توضیح دهد گفت:«حق انتخاب دیگری ندارم و در عوض به دوستی نیاز بسیار دارم». در واقع او توان انتخاب بهتری نداشته است.
مارتین بک، محقق علوم سیاسی انستیتوی مطالعات خاورمیانه درهامبورگ میگوید:«فرصتی که سوریه میتوانست نظر آمریکا را نسبت به خود تلطیف کند با واقعهی یازدهم سپتامبر از بین رفت اما در عوض فشارهای پیدرپی آمریکا خاصیت پیوند با ایران را به سوریه نشان داد و آن چیزی نبود جز قرار گرفتن در فهرست محور شرارت».
علارغم همهی اینها به تازگی سوریه با حضور خود در عرصهی بینالمللی سعی دارد به همه نشان دهد که برچسب شرارت را بر خود نمیپسندد. بهمن نیرومند، تحلیلگر سیاسی مقیم برلین معتقد است که دیدار با ریاست خارجی اتحادیهی اروپا، حضوری مثبت در کنفرانس بغداد و گفتوگوهای پشتپرده برای صلح با اسرائیل، هیچکدام باب میل حکومت ایران نبود و در عوض مورد پسند غربیها قرار گرفت. به اعتقاد بسیاری این تغییر جهت حرکت سوریها به سمت جلو، قدم موثر دیگری در به انزوا کشیده شدن حکومت احمدینژاد است. نیرومند میگوید:«ایران تنها متحد خود را در دنیای عرب از دست خواهد داد و این همان طرح منطقهای برای خنثا کردن تاثیرات ایران بر منطقهی خاورمیانه از یک طرف و تلاش حکومت ایران برای رهبریت بر منطقه از سوی دیگر»
پیشنهادهای وسوسهانگیز هم برای انفصال پیوند دمشق-تهران بر روی میز قرار گرفته است؛ نادیدهگرفتن نقش سوریها در ترور رفیق حریری و استرداد بلندیهای جولان که در اشغال اسرائیلیهاست. اینها همان چیزهاییست که تردیدهای ایدئولوژیک سوریها را برای یکیشدن با عربها از بین میبرد.
به هر حال هر کسی اهداف خودش را در سر میپروراند. صالح الغالب، مقالهنویس روزنامهی عربزبان الشرقالاوسط مینویسد:«ایران تنها به مسئلهی اتمی میاندیشد و برای سوریها، پیوندخوردن نامشان با موضوع ترور رفیق حریری در صحنههای بینالمللی اهمیت دارد». وزیر سابق اطلاعات اردن هم در همین ارتباط به تلاشهای اخیر ایرانیان برای برقراری رابطه با عربستان سعودی اشاره میکند. بهمن نیرومند پیوند میان ایران و سوریه را در یک جمله تعبیر میکند:«بنای این اتحاد بر خشت کج نهاده شده».
در نهایت همواره این امکان وجود دارد که سوریها با حرکتی نسنجیده با توانایی اتمی ایرانیها پیوند خورده و وارد بازی اتمی شوند. عباس ملکی یکی از معاونان وزارت خارجهی ایران که در حال حاضر درهاروارد مشغول تحصیل است نظری دیگر دارد. او میگوید:«این احتمال وجود دارد که سوریها به یک توافق مصلحتی با غربیها تن دهند اما آنها سالهاست به این نتیجه رسیدهاند که ارتباط با ایرانیان از هر چیز دیگر بهتر است».