iran-emrooz.net | Mon, 22.01.2007, 10:48
جهنمی در آفریقا
بریان بریواتی / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
در منطقهی دارفور در سودان افراد غیرنظامی را مورد تجاوز قرار داده و به قتل میرسانند و آنهم نه به خاطر زمین یا ثروت آنها بلکه بخاطر خودشان. به قتل رساندن آنها هدفی برای خود است.
فاجعهی انسانی دقیقا در همین لحظه در منطقهی دارفور سودان در حال گسترش یافتن است که البته میتوان جلوی آن را گرفت. بیش از ٣٠٠ هزار انسان که اغلب آنها از نظر قوم شناختی آفریقایی هستند طی دو سال گذشته به قتل رسیدهاند. در حدود ٣/٣ میلیون نفر مجبور به فرار به اردوگاهها به عنوان عملیاتی برای ایجاد وحشت در میان آنها و توسط شبه نظامیان جنجوید شدهاند و ارتش حکومت سودان نواحی وسیعی از این منطقه را پاکسازی میکند. این عملیات در واقع از قبل هماهنگ و برنامه ریزی شده است. ان جی اوهایی که امیدوارند کمک محدودی ارائه دهند خودشان نیز در معرض تهدید قرار دارند. آخرین گزارشها حکایت از آن دارند که تا ٤٠ درصد از کسانی که به لحاظ قوم شناختی به عنوان آفریقایی مشخص شدهاند نمیتوانند مورد حفاظت قرار گیرند. شورشیانی که با دولت میجنگند نیز به این اردوگاههای حمله میکنند و افراد غیر نظامی را به قتل میرسانند. هرچند که در آنجا میان گروههای شورشی و نیروهای دولتی/جنجوید یک اختلاف کامل در قدرت و خشونت وجود دارد. علاوه بر آن دولت یک ایدئولوژی علنا برتری جویانهی عربی را به کار گرفته است، آنچه به طرز موحش و تکان دهندهای در سرودهای جنجوید « بکشید سیاهان را، بکشید بردهها را » بیان میشود و شواهدی از دستورات مکتوب دولتی وجود دارد مبنی بر آن که « بافت جمعیتی دارفور باید تغییر داده شده و از قبیلههای آفریقایی تصفیه شود ».
یک عنصر مهم در این عملیات ارعاب، جمعیت زدایی و جنایت استفاده از خشونت جنسی است. ماه گذشته سازمان عفو بین المللی گزارشی در بارهی « افزایش چشمگیر تعداد قربانیهای تجاوزات جنسی در دارفور » منتشر نمود. سازمان عفو بین المللی، یونیسف، بنیاد حمایت و سایر گروههایی که این مناقشه را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار میدهند، همگی در این خصوص متفق النظر بودهاند که خشونت جنسی در این درگیری و مناقشه مسئلهی اصلی را تشکیل میدهد.
در تاریخ بشر موارد اندکی از قتل عامهای روشن وجود داشته که در آنها یک کشور مسلط به محو و نابودی یک گروه قومی آنهم فقط به خاطر وجود و ماهیت نژادی آن گروه (و نه به این خاطر که آنها به چه میاندیشند یا چه انجام میدهند) آغاز نموده است. نازیها همین نوع از جنایت را نسبت به یهودیها انجام داده و هوتوهای رواندا این شیوه را بر ضد توتیها به کار بردند. اما موارد بسیار بیشتری وجود داشته است که در آنها قتل عامها صرفا به خاطر مناقشههای داخلی یک کشور شدت گرفته و به کشورهای دیگر کشیده شده است. در اینجا باید به دو مورد اشاره کرد که حساب این نوع از موارد را از جنگهای واقعی « معمولی » جدا میکند. اولی به قتل رساندن تعداد قابل توجهی از مردم غیر نظامی است و آنهم فقط به خاطر هویتهایی است که به قربانیها نسبت داده میشود. دومی این است که این هویتهای نسبت داده شده معین میکند که چه کسی باید زنده مانده و کدامها بمیرند. قتل انسانها تبدیل به هدف اصلی خود پروژه میشود: مردم غیر نظامی نه به خاطر رسیدن به قطعهای زمین یا دیگر منابع کشته میشوند بلکه فقط به دلیل هویت قومی خود و این که چه کسانی هستند. این نوع از کشتارها چرخهای را ایجاد میکنند که در آن قربانیها به خاطر دلایلی همانقدر بی معنی به لحاظ استراتژیکی یا اقتصادی دیگران را به قتل میرسانند. این قبیل از تلافی جوییها انسان را به پرسش از استفادهی واژهی قتل عام هدایت میکند. همچون در رواندا در دارفور نیر مباحثهی غیر سازندهای در بارهی مناسبت این اصطلاح در جریان است. به نظر چنین میرسد که ما از این که قتل عام را عنوان چیزی متمایز میبینیم وحشت زده میشویم. این مباحثه به یک بازی لغوی تبدیل میشود: آیا این مناقشه اصلا قتل عام است یا خیر؟ هرچند که ما به جای آن که به دام معنی شناسی گرفتار افتیم باید بر این نکته متمرکز شویم که چگونه قتل عامهایی که حکومت باعث و بانی آنها است به پویایی نوع خود میرسد.
دارفور، و البته سودان به طور کل، برای مدت ٢٠٠ سال قربانی امپریالیسم بریتانیایی و مصری بود. سپس برای چندین نسل پیاپی منطقه توسط دولت مرکزی سودان مورد بی توجهی و غفلت قرار گرفت. دفتر خدمات سیاسی سودان که طی دورهی مستعمراتی بریتانیا بر منطقه حکومت میکرد با دارفور به عنوان قطعهی کوچکی از آفریقای « اصیل » برخورد میکرد و در آن خودش را در نقش سلطان قرار میداد. این نخوت و تکبر نهادینه شده یک الگوی تفاوت گذاری ایجاد کرد که دولتهای پس از رسیدن به استقلال در دارفور همچنان همان را ادامه دادند. در دستان نخبگان حاکم دورهی پسا استعماری به این الگو یک آهنگ برتری جویانهی عربی نیز اضافه گردید که سپس به ایدئولوژی این قتل عامها تبدیل گردید. قحطی در دورهی ٨٥ ـ ١٩٨٤ ابعاد بی تفاوتی دولت مرکزی نسبت به سرنوشت دارفور را بی خوبی نشان میداد.
طی دورهی طولانی جنگ داخلی سودان منطقهی دارفور بیشتر از پیش دچار انزوا گردید. هنگامی که در ژانویهی ٢٠٠٥ پیمان همه جانبهی صلح به امضا رسید، یک موافقت نامهی شتابزده برای صلح درافور نیز به اجرا درآمد، لیکن به هیچ وجه پاسخگوی کمبودها و نیازمندیهای مردم این منطقه نبود.
« جامعهی بین الملل » چگونه میتواند به جنایات بر علیه بشریت پاسخ دهد که در واقع محصول سیاستهای پسااستعماری و ایدئولوژیکی است و بنابراین ریشه در یادگارهای امپریالیستی دارد؟ باید پذیرفت که ما نه یک جامعهی بین الملل که مجموعهای از گروههای ذینفع در حال رقابت هستیم. در جهانی تک قطبی که بر آن ایالات متحده حکومت میکند، تظاهر به این که دخالت نظامی برای جلوگیری از جنایت علیه بشریت یا قوم کشی غیر ممکن است به نفع بعضی از گروهها خواهد بود.
لیکن این به هیچ وجه صحت ندارد: چین و سایر کشورها دولت خارطوم را مورد محافظت قرار دادند در حالی که ایالات متحده ناتوان از هرگونه اقدامی بود. واقعیت این است که از دست واشنگتن هیچ کاری برای جلوگیری کردن از هرگونه اقدام یک جانبه در متوقف ساختن قتل عامها برنمی آید و عملا از هرکس که بتواند چنین کند استقبال خواهد کرد.
جدیت و سخت کوشی بین المللی حقوق بشری که مفتون تاریخ ایالات متحده و عراق در دروهی پس از جنگ است در اعتراض به وضعیت کاملا آشکار به کندی عمل میکند. این یک معضل آمریکایی نیست. این یک مسئلهی بریتانیاییها نیست. و حتی این مشکل ربطی به اتحادیهی اروپا هم ندارد. هیچ کدام از آنها نمیتوانند در حل آن نقش اساسی بازی کنند. این در اصل معضلی است آفریقایی، عربی و آسیایی و راه حل آن تهاجم نظامی، اشغال یا تغییر رژیم هم نیست. راه حل آن در دستان چین و آفریقاییها و عربها و سایر کشورهای آسیایی است که در همسایگی سودان قرار دارند یا با آن دارای روابط تجاری هستند و یا از این کشور پشتیبانی مالی به عمل میآورند.
اما از دست این گروه از کشورها چه برمی آید؟ خارطوم قانع شده است که استقرار یک نیروی اندک و آمیخته را بپذیرد. اولین بخش از یک نیروی سازمان ملل متشکل از ٤٣ نفر از افسران ستاد و ٢٤ فرماندهی پلیس در ٢٨ دسامبر به سودان وارد شدند. این آرایش باید اکنون بر روشی متفاوت استوار گردد. اول، استقرار اولیهی نیروهای سازمان ملل در دارفور باید شدیدا تسریع گردیده و ادامه یابد. دوم یک قطعنامهی سازمان ملل باید تحمیل یک منطقهی پرواز ممنوع بر فراز دارفور غربی را جهت حفاظت از اردوگاههای آوارگان داخلی به تصویب رساند.
دولت خارطوم باید هردوی این اقدامات را با اعتراف به آن که کنترلی بر اوضاع ندارد و نیازمند کمک برای حفاظت از تدارکات کمک رسانی است بپذیرد. اما در عین حال باید برای آن دولت روشن شود که هردوی این مداخلهها در صورت لزوم اجباری است. دولت رئیس جمهور عمرالبشیر با بی تفاوتی نسبت به جهان در بارهی سرنوشت مردم دارفور دست به قمار خطرناکی زده است و چنین به نظر میرسد که میخواهد همچنان به آن ادامه دهد. در عین حال او با زیرکی تمام سودان را به عنوان کشوری اسلامی که قربانی دخالتهای امپریالیستی و آنهم برای رسیدن به نفت است جا میزند. آنچه به هیچ وجه صحت ندارد و درواقع قدرت امپریالیستی که در حال حاضر در سودان شدیدا به دنبال نفت است چین کمونیست است.
واکنش به حد کفایت سادهای نسبه به این بازی وجود دارد. استقرار نیروها باید از کشورهای آسیایی، آفریقایی و عربی تشکیل شود و سازمانهای منطقهای که نمایندهی این کشورها هستند باید روشن سازند که دولت سودان کاملا منزوی خواهد شد مگر برای کنترل جنجویدها حرکتی به خود دهد. فشار برابری باید بر کشورها و گروهایی وارد آید که درحال حاضر از شورشیان حمایت میکنند، به ویژه به چاد. نقش غرب و کشورهایی که با سودان روابط تجاری دارند ـ مانند ژاپن، چین و مالزی ـ وارد آوردن فشار اقتصادی برای تاثیرگذاری بر دولت سودان است و برای ارائهی مشوقهای اقتصادی به آن کشور.
این که برای آوردن صلح به دارفور چه اقداماتی باید انجام گیرد روشن است. اما آیا آنها به مورد اجرا در خواهند آمد؟ فاجعهای انسانی در برابر چشمان ما نمودار میشود اما برای جلوگیری از آن نمیتوانیم کاری کنیم. یک نیروی مختلط شاید بتواند طی ٨ الی ٩ ماه آینده به مرور در آنجا مستقر گردد، اما در این میان چندین هزار انسان دیگر قربانی شدهاند و دولت و شورشیان به یک اندازه توسط اقدامات متقابل به عملیات افراط آمیز کشیده خواهد شد و نبردها ادامه یافته و احتمالا به کشورهای همسایه نیز سرایت خواهد نمود. تبعات آنها برای نظام روابط بین الملل در جهان پس از جنگ عراق وسیع است و به طور جدی ایدههای اروپایی از جهانشمولی حقوق بشر را به چالش خواهد گرفت. این جهانشمولی از این ایده دفاع میکند که در جهان ارزشهایی وجود دارد که تمامی انسانها باید از آنها برخوردار باشند و بعضی چیزهای دیگر که هیچ انسانی نباید به آنها تن دهد.
می توان امپریالیسم غربی را برای بسیاری از موارد نکوهش کرد اما هیچ توضیح امپریالیستی برای آن که چرا کشورهای آفریقایی، آسیایی و عرب هیچ اقدامی در مودر دارفور انجام نمیدهند وجود ندارد. آنها با هیچ مانع لجستیکی برای ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع روبرو نیستند. مسئلهی اصلی در اینجا اراده برای انجام آن است و نه توانایی یا میانجیگری.
و در نهایت آنچه باید ما را در برابر نسل کشی متعهد کند این است که هیچ گونه منفعت ژئوپولیتیکی قابل قبولی در همکاری با رژیمهای مبتنی بر نسل کشی وجود ندارد. راهی که آنها باید در پیش گیرند دارای ابعاد استراتژیک نبوده و دیر یا زود به ضرر خود آنها تمام خواهد شد. متحدینی وجود دارد که انسان تمایلی به داشتن آنها ندارد، همسایههایی که اطمینانی به آنها نیست و جنایتهایی که نمیتوان با آنها به زندگی ادامه داد.
Africa's Inferno by Brian Brivati.
Newstatesman.com.