iran-emrooz.net | Tue, 26.12.2006, 9:48
زنان در صف مقدم؟
رالف داهرن دورف / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
سهشنبه ٥ دی ١٣٨٥
هنگامی که رئیس جمهور آمریکا هیلاری کلینتون و رئیس جمهور فرانسه سگولین رویال و صدراعظم آلمان آنگلا مرکل در یک مثلث پرابهت و خیره کننده از قدرت زنانه در اجلاس سران ٨ به یکدیگر ملحق شوند آن جلسه چگونه به نظر خواهد رسید؟ یک چنین سناریویی البته آنقدرها هم غیر ممکن نیست. در واقع در ایالات متحده و فرانسه در میان خانمها حتی نامزدهای جایگزین هم برای مقام ریاست جمهوری وجود دارد (کاندولیزا رایس در آمریکا و میشل الیوت ماری در فرانسه). آیا معنای آن شیوهی جدیدی هم در سیاستهای داخله و هم در روابط بینالملل است؟
پاسخ این پرسش آنقدرها هم روشن نیست. در هر حال بعضی از زنان مدتها است که توان و ارادهی لازم برای رسیدن به مقامهای اول در کشورهای خود را داشتهاند. به ایندیرا گاندی، گلدامایر یا مارگارت تاچر بیندیشیم. هر سهی آنها در کشورهای خود نخست وزیران مقتدری بودند، هرچند شاید نه نمونهای از آنچه میتوانست به عنوان ارزشهای زنانه مورد توجه قرار گیرد. آنها همگی در ترفندهای خود بر مردها سبقت جستند و فرصت چندانی برای آنچه اصطلاحا فمینیسم خوانده میشود صرف نکردند.
در واقع چنانچه مسئلهی اصلی رهبری سیاسی باشد گرایش دیگری هم هست که میتواند بسیار قابل توجهتر باشد. در مورد تشکیل دولتها زنها موفق شدهاند که از زندان حوزههای سنتی خود مانند آموزش و پرورش و مسائل اجتماعی بیرون بزنند. به ویژه سیاست خارجی اکنون دیگر به یک عرصهی تاخت و تازهای زنانه تبدیل شده است. هم ایالات متحده و هم اتحادیه اروپا دارای زنانی هستند که دفاتر خارجهی آنها را به دست گرفته و مدیریت میکنند ـ و البته به همین ترتیب نیم دوجین کشورهای اتحادیه اروپا از جمله بریتانیا. آیا چنین وضعیتی در عمل جوهر سیاست خارجی را عوض کرده است؟
تردیدی وجود ندارد که دگرگونی در شیوههای سیاست در بسیاری از بخشهای جهان در حال روی دادن است. به طور خلاصه به نظر میرسد که دورهی ریگان ـ تاچر دیگر به سر رسیده است. در حالی که مخالفان جهان گرایی هنوز هم با سیاستهای نئولیبرال مبارزه میکنند، گفتمان سیاسی در حال گردش به مسیر جدیدی است. واژههایی مانند «عدالت» دوباره مد روز شده است و وضعیت کسانی که در نتیجهی جهان گرایی دچار ضرر و زیان شدهاند و مشکلات «طبقهی فرودست» مورد توجه قرار میگیرد.
رهبری محافظهکاران انگلیس، دیوید کامرون نیز به نحوی مشابه حامیان امل خویش را با گفتن این که آنهایی که از زندان آزاد میشوند در درجهی اول «نیازمند» عشق و محبت هستند شگفت زده کرده است. هنگامی که نخست وزیر انگلیس تونی بلر انتخابات بعدی را به مسابقهی مشت زنی تشبیه نمود که در آن کامرون «مگس وزن» پس از یک راوند کوتاه مغلوب براون «سنگین وزن» میشود حامیانش در مجلس عوام شدیدا او را مورد تشویق قرار دادند. اما آن اشارهی او مورد پسند رای دهندگان واقع نشد. مردم به نحوی ارزشهای «نرم» را به ارزشهایی که طی دو دههی گذشته متداول بودند ترجیح میدهند.
با این وجود زنانی که در موقعیتهای رهبری قرار گرفتهاند نیستند که این ارزشها را در درجهی اول نمایندگی میکنند. خانم مرکل البته ملایمتر شده است، زیرا باید یک ائتلاف بزرگ را رهبری کند، در حالی که موضع اصلی او بیشتر از نوعی ریگان ـ تاچری است. یولیا تیموشنکو آشکارا شجاعترین در میان رهبران انقلاب نارنجی اوکراین بود و هیج کس هنوز هیلاری کلینتون را به عنوان انسانی به ویژه «نرم» توصیف نکرده است. برعکس، رقیب احتمالی جمهوریخواه او در ٢٠٠٩ سناتور جان مککین در حالی که خودش یک قهرمان جنگ است اما برای بسیاری از آمریکاییها مظهری از ارزشهای نرم جدید محسوب میشود.
مرکل در آستانهی کنفرانس اخیر حزبش دورهی نسبتا بدی را سپری کرد، زیرا یورگن روتگرس نخست وزیر بزرگترین ایالت آلمان یعنی نورد راین وست فالن به دموکرات مسیحیها نقش تاریخیشان را در حمایت از سیاستهای رفاه اجتماعی خاطر نشان کرد. فقط در مورد خانم رویال میتوان ادعا نمود که در مقایسه با تندروهای حزب حاکم یعنی نیکولاس سارکوزی مدافع یک خط نرمتر است.
بنابراین آیا زنانی که در راس ـ یا نزدیک به راس ـ قدرت سیاسی قرار گرفتهاند بر خط و مشیهای سیاسی تاثیر معنیدار نگذاشتهاند؟ واقعیت این است که حتی اگر چنین تاثیری هم ایجاد شده باشد تفاوتی نسبت به قبل دیده نمیشود. از جهتی میتوان ادعا نمود که پیشرفت زنها صرفا پیامد عادی حرکتهای مرحلهای به سوی برابری حقیقی در موقعیتهای شغلی بوده است که از دههی ١٩٦٠ آغاز گردید، اما به چندین دهه زمان نیاز بود تا به تحقق برسد و هنوز هم کشورهایی وجود دارند که برای رسیدن به آن راه درازی را پیش رو دارند. علی رغم نقش رهبری تیموشنکو در اوکراین دیدن آن که یک زن در جای رئیس جمهور روسیه پوتین قرار گرفته بسیار شگفت انگیز است و در حالی که در چین یک معاون رئیس جمهوری زن وجود دارد هیچ نشانهای در دست نیست که حکایت از آن داشته باشد که یک زن به زودی در مقام نخست وزیری ژاپن قرار میگیرد.
با این حال در بسیاری از بخشهای جهان برای رسیدن زنها به مقامات بالای حکومتی پیشرفتهای قابل توجهی انجام گرفته است و در انجام چنین امر مهمی اتخاذ خط و مشیهای صریح توسط زنها و در کمک به خود آنها اندک نبوده است. دیوید کامرون از این که در یک مبارزهی انتخاباتی ٤٠ درصد از نامزدهای حزب محافظه کار در انتخابات مجلس بریتانیا از زنان بوده است به خودش مینازد.
اما مسئلهی اصلی دقیقا همین است. این زنانی که در مقامهای بالا قرار گرفتهاند نیستند که صحنه را تغییر داده اند، بلکه این بیشتر یک گرایش عمومی است که به سیاستمداران خوش فکر و خالی از تعصب از هر دو جنس کمک نمود تا جو سیاسی در کشورها را تغییر دهند. امروزه دیگر هیچ کس، چه مرد یا زن نمیتواند خواهان تاثیر گذاری بر گفتمانهای عمومی باشد اما مورد تایید قرار ندهد که سیاست دیگر یک بازی مردانه نیست. به دیگر سخن عادی سازی موقعیتها خودش یک تغییر است. ملاکهای بخصوص نامزدهای اصلی هرچه هم که باشند تردیدی وجود ندارد که این هم خودش یک پیشرفت بوده است.
Woman on Top? By Ralf Dahrendorf.
Project Syndicate 2006.