iran-emrooz.net | Mon, 13.11.2006, 21:41
از مردمسالاری تا پوتينسالاری
دومينيك مويزی / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
دوشنبه ٢٢ آبان ١٣٨٥
هنگامی كه من در هفتهی گذشته در پاريس در جلسهای شركت كردم كه به افتخار خبرنگار تازه به قتل رسيدهی روسی آنا پوليتكوفسكايا برگزار شده بود ـ زنی كه در سخن سردبير فرانسویاش «شجاعتی بی حد و مرز» داشت ـ به ياد مراسم قدرانی ديگری افتادم كه تقريباً ١٧ سال پيش در مسكو در آن حضور يافته بودم. آندره ساخاروف دانشمند بزرگ و فعال حقوق بشر روسيه بر خلاف پوليتكوفسكايا به قتل نرسيده بود و مراسم قدردانی كه برای او ترتيب داده شده بود بيشتر شباهت به تجليل از يك عصر جديد بزرگ داشت. برگ ديگر و تازهای در دفتر تاريخ ورق خورده بود، برگی كه پر بود از عدم اطمنيان، اما همچنين اميدی كه نشان میداد روسيه در مسير تبديل شدن به يك «كشور معمولی» به جلو میرود.
دقيقاً همين برگ بود كه با سوء قصد به جان پوليتكوفسكايا احتمالاً به طور كامل بسته شد. جماعت كوچكی از روشنفكران سوگوار كه در پاريس به دور هم جمع شده بودند در واقع سوگوار اميد از دست رفتهی خود برای يك روسيهی متفاوت بودند. ما در مراسم تشيع جنازهی رويای مشترك روشنفكران و دموكراتها برای روسيهای شركت جسته بوديم كه در آن آزادی و حكومت قانون پس از يك دورهی طولانی و سرد از زمستان حكومت شوراها ريشه گرفته و به بار مینشست. تصاوير چهرهی پوليتكوفسكايا مانند هزاران آينهی تودرتو ما را به يك واقعيت به مراتب دلگيرتر باز میگرداند و خبر از آن میداد كه رويای اميد برای دگرگونی به پايان رسيده و اكنون روشن شده است كه به احتمال زياد هرگز چنين رويايی تحقق يافتنی هم نبوده است.
آنچه ما امروز شاهد آن هستيم يك ماجرای به كلی متفاوت است. روسيه به معنای دقيق كلمه در حال اشغال مجدد جايگاه خود در نظام بينالمللی به عنوان يك كنشگر ممتاز است، يعنی به عنوان كنشگری كه نفوذ و قدرت خود را دوباره به جای استفاده از سلاحهای هستهای اين بار با استفاده از سلاح نفت و گاز به دست میآورد و برای انجام آن طمعورزی را جايگزين وحشت ساخته و تعادل وحشت حكومت عصر شوراها جای خودش را اكنون به وابستگی يك طرفه به انرژی نفت و گاز روسيه داده است. ميلياردرهای روسی با گردش عظيم پول نقد خود در حال معاملهی ملك و دارايیهای باشكوه در سراسر جهان هستند و روسيه هم اكنون مشغول خريدن آلمانیهای برجستهای مانند صدراعظم پيشين گرهارد شرودر است، اگر چه شايد نتواند حمايت دولت آلمان را در اين مورد برای خود به دست آورد.
اما هرگونه تفاوتهای عميقی كه روسيهی پسا كمونيستی را از ايران بنيادگرا جدا كند، آنها هنوز هم نقاط مشترك فراوانی با يكديگر دارند. ثروت حاصل از فروش نفت و گاز به هر دوی آنها احساسی از قرار داشتن در يك موقعيت ممتاز بخشيده است، يعنی اين باور را كه زمان به سود آنها در جريان است و اين كه آنها اكنون میتوانند خفت و خواری را كه از جهان خارج متحمل شده بودند جبران كنند. گويی كه آنها احساس فرهنگ حقارت عربی ـ اسلامی را با فرهنگ اميد و انتظار آسيايی تركيب كردهاند. مشخصههای هردوی آنها ناسيوناليسم مبارزه جويانه است و هردوی آنها احساس میكنند كه مقاومت ناپذيراند، زيرا بر اين فرضاند كه ايالات متحده آمريكا در اثر گير كردن در باتلاق عراق ـ و شايد افغانستان ـ در حال زوال است.
البته واضح است كه تفاوت ميان ايران و روسيه بسيار زياد است. رژيم ايران شديداً ايدئولوژيك است و اشتياق شديد و علنی برای نابودكردن اسرائيل دارد. اين رژيم از حمايت وسيع جامعهی خود برخوردار نيست، مگر آن كه موضوع بر سر غرور و افتخار ملی باشد و يا تلاش برای رسيدن به موقعيت يك قدرت هستهای.
برخلاف آن انگيزهی اصلی رژيم روسيه پول است و نه ايدئولوژی. پرزيدنت پوتين در تلاش خود برای تجديد بنای قدرت ژئوپوليتيكی و نفوذ روسيه از حمايت وسيع مردم روسيه برخوردار است. شعار او «ثروت بيندوز و ساكت باش» است، شعاری كه شباهت بسيار دارد به الويتهای Guizots در اواسط قرن ١٩ در فرانسه، گرچه البته با اندكی غرور امپرياليستی كاملاً آشكار چاشنی خورده است. تا هر زمانی كه پول حاصل از نفت همچنان جريان داشته باشد، بيشتر مردم روسيه هيچ گونه اشتياق شديدی برای گشودگی دموكراتيك سالهای يلتسين آشكار نخواهد ساخت، سالهايی كه همراه بودند با تركيبی از هرج و مرج، فساد اداری، ضعف بينالمللی و بیاحترامی نسبت به حكومت.
آيا روسها در مقايسه با ما در جهان دموكراتيك غربی تا اين اندازه متفاوت هستند يا آن كه دموكراسی يك كالای تجملی است كه فقط جوامع قديمی، پايدار، شكوفا و خشنود میتوانند از عهدهی آن برآيند؟ مردم روسيه در تلاشهای پساكمونيستی خود برای رسيدن به ثبات به نظر میرسد كه در پوتين اطمنيان خاطر خود را دوباره يافتهاند. او البته هيچگونه شباهت ظاهری به پتر كبير ندارد، اما ثابت كرده است كه يك سياستمدار با استعداد است و توانا در درك روحيهی مردم روسيه و به زير كنترل درآوردن آنها.
شكوفايی اقتصادی و سرگرمیهای تلويزيونی برای بيشتر مردم روسيه به جايگزين جديدی از فرمول روم باستانی panem et circenses (١) تبديل شده است. جنگ چچن شايد در فساد اخلاقی روسيه به طور كل نقشی داشته باشد، و در سقوط هولناك آن به ورطهی فرهنگی از خشونت. اما اين جنگ همچنين احساسات ميهنپرستانه را نيز تغذيه میكند ـ يك آرزوی عمومی برای تجديد بنای جايگاه و اعتبار امپراتوری روسيه ـ يعنی آنچه رژيم پوتين آن را با زيركی تمام مورد بهره برداری قرار میدهد.
در اين ميان، مردم معمولی روسيه چيز چندانی به دست نياوردهاند. چندين برابر شدن ترور دشمنان سياسی و حريفان اقتصادی و شيوههای مافيايی در قتلهای سفارشی را نمیتوان به عنوان نشانهای از ثبات سياسی تلقی و توجيه نمود ـ و همينطور دستكاری رژيم پوتين در ايجاد احساس بيگانه هراسی مردم بر عليه شهروندان امپراتوری سابق شوروی مانند گرجستان.
شايد روسيه جايگاه و مقام خودش را به عنوان يك قدرت بزرگ دوياره برقرار كرده باشد، اما آيا روسيهی امروز يك قدرت سزاوار احترام يا حتی سعادتمند است؟ روسيه ثروتمند است اما مردمش ـ حداقل بيشتر آنها ـ همچنان فقير باقی ماندهاند، با انتظار طول عمری كه به مردم آفريقا بسيار نزديكتر است تا مردم اروپای غربی. بالاخره روزی آنها بايد دريابند كه ادامهی حيات كشورهای مدرن نمیتوانند بر اساس قدرت به تنهايی بنا شود.
-----------------------------------------
دومينيك مويزی بنيان گذار موسسه تحقيقاتی روابط بينالملل فرانسه است و در حال حاضر پروفسور در كالج اروپا در ناتولين، در ورشو.
١: اين عبارت از شاعر رومی Juvenal از قرن اول ميلادی گرفته شده است و معنای لغوی آن «نان و بازیهای سرگرم كنندهی سيرك» است و اشاره به وضعيتی دارد كه در آن حاكمان با توزيع وسيع مواد خوراكی و بازیهای سرگرم كننده مردم را از سياست دور كرده و آن را برای جمع كوچك خود محفوظ نگه میدارند. مترجم.
From People Power to Putin Power By Dominique Moisi
Project Syndicate 2006.