iran-emrooz.net | Fri, 27.10.2006, 9:50
رياكاری روشنفكران عرب
خالد المالی / برگردان: علیمحمد طباطبايی
 |
طی دههی ١٩٨٠ يكی از دوستانم ـ نويسندهای اهل سوريه، سكولار و چپگرا كه در آن زمان در پاريس زندگی میكرد ـ با ستايش علنی خود از حزب الله كه به تازگی به وجود آمده بود مرا شديداً متعجب ساخت. ابتدا تصور من بر اين بود كه تحسين و ستايش او صرفاً هوسی زودگذر است. اما هنگامی كه عراق در ١٩٩٠ كويت را اشغال نمود سرانجام دوستی ما به پايان رسيد. او نمیتوانست شادی خود را از « الحاق » كويت توسط نيروهای نظامی صدام مخفی كند كه باعث گرديد من آن ديدگاههای سكولار و چپگرای او را به عنوان يك شوخی تلقی كنم. با اين وجود فعاليتهای دوست سابقم، وی را همواره عميقتر به درون ميدان مبارزه برای حقوق بشر میكشاند. با حمايتهای مالی از اروپا او توانست يك بولتن خبری ادواری منتشر كند كه برای سالها نه كلمهای در مورد جنايتهای صدام نوشت و نه در بارهی حقوق زنان عرب و در اين ميان روابط او با گروههای اسلام گرای عرب به ويژه با اخوان المسلمين به طور مرتب عميقتر میشد.
شادی او از حملههای ١١ سپتامبر و همچنين ستايش او از اسامه بن لادن و از « انفجاری كه او در قلب آمريكا ايجاد كرده بود » با بقيهی تحول سياسی اش بيش از اندازه جور در میآمد. او به طور مرتب در جستجوی يافتن توضيحاتی برای عمليات خشونت انگيز اسلام گرايان بود، گويی كه او از اصول قبيله گرايی قديمی عربی تبعيت میكرد كه در آن انسان بايد بدون توجه به اختلافات درونی در برابر يك مهاجم خارجی همچون يك مرد واقعی با بقيه همراهی كند.
اكنون اين دوست قديمی من كه از آن زمان ديگر با من ارتباطی ندارد به طور مرتب به عنوان يك ميهمان در كانال ماهوارهای الجزيره ظاهر میشود. در اينجا وی با آن لحن معمول گرم و خود بر حق بينش در بارهی موضوعات مربوط به حقوق بشر و به طور كل سياستهای سوريه اظهار نظر میكند.
متاسفانه اين شرح حال مختصر در بارهی او میتواند به سهولت تمام به بخش وسيعی از روشنفكران عرب نيز تسری داده شود. مشخصهی اصلی بسياری از آنها استانداردی دوگانه است كه به دقت مخفی شده است. آنها در كشورهای زادگاه خود، خودشان را به عنوان پاسداران ارزشهای سنتی عربی نشان میدهند، اما هنگامی كه در زبانهای ديگر و برای حضار خارجی مطلب مینويسند آنها ديدگاههای بسيار متفاوت و بيشتر جهان وطنی اختيار میكنند.
روشنفكران عرب مانند يك پدر مستبد و خودكامه رفتار میكنند، به طوری كه هيچ يك از مسائل داخلی و خانوادگی نبايد در معرض ديد جهان خارج قرار گيرد و بدون توجه به اين كه واقعيت چيست بايد همواره ظاهری از اتحاد درونی حفظ شود. بخصوص در مواجهه با رويدادهايی مانند رابطه با اسرائيل، ماجرای فتوا بر ضد سلمان رشدی، حملههای ١١ سپتامبر، كاريكاتورهای پيامبر اسلام يا جنگ اخير لبنان اين قضيه مشهود بود. در گفتگوهای خصوصی اين روشنفكران، انسان عقايدی میشنود كه شديداً با آنچه آنها در روزنامههای روز بعد منتشر میكنند متفاوت است. گويی كه ديدگاههايی كه در رسانههای عربی مطرح میشود مبتنی بر انديشههای مستقل نيستند، بلكه به عنوان بيانيههای فرصت طلبانه برای مصرف داخلی تنظيم شدهاند.
جمال قيطانی نويسندهای مصری كه سردبير هفته نامهی ادبی اخبار العرب است به هنگام گزارش در بارهی جنايات عليه بشريت كه در رواندا، دارفور و عراق انجام شده و میشود ملايم و حساب شده سخن میگويد، اما هنگامی كه ماجرای كاريكاتورهای دانماركی در فوريه سال جاری به اوج خود رسيده بود لحنش مانند واعظين امامان مساجد بود و از تحريم خريد كالاهای دانماركی جانبداری میكرد. هنگامی كه دانمارك بالاخره پوزش خواهی نمود، او جوری اين عقب نشينی را تفسير نمود كه گويی انگيزهی آنها ترس از فروش پنيرهای دانمارك است و نه اعتراف به احترام و توجه نسبت به دين اسلام.
و يا شاعر مشهور سوری آدونيس را در نظر گيريم: در غرب او را به عنوان تبعهی تبعيد شده از كشورش میشناسند كه اسلام گرايان و وضعيت فعلی جهان عرب را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد. اما اظهارات او و سكوتش در دهههای اخير تصوير كاملاً ديگری از او ارائه میدهد. در ١٩٧٠ و پس از مرگ جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر كه تودههای عرب مويه و زاری بسيار برای او كردند آدونيس اظهار تاسف خود از درگذشت او را با يك شعر بيان نمود، آنهم در حالی كه اين تبعيدی سرشناس در بارهی جنايتهای رژيم سوريه طی چهاردههی گذشته هيچ حرفی برای گفتن نداشت. اما وی در بارهی پيروزی انقلاب ايران در ١٩٧٨ مديحهای از مدافتاده نوشت: « من بايد برای قم آواز بخوانم تا شايد در وجد و شور من خودش را به يك آتش پرتلاطم تبديل كند و خليج را در برگيرد، مردم ايران به غرب مینويسند: رخسار تو آهای غرب در حال فروپاشی است و چهره ات ديگر مرده ».
شاعر و روزنامه نگار لبنانی عباس بيدون گزارشگر فرهنگی روزنامهی لبنانی ديلی السفير و همچنين ميهمانی دائمی در تعدادی از روزنامههای آلمانی است و جالب توجه آن كه مقالههايی كه او در روزنامههای آلمانی منتشر میكند به طرز آشكاری با آنچه از او در مطبوعات عرب زبان چاپ میشود متفاوت است. برای مثال وی در ٢٦ جولای ٢٠٠٦ در روزنامهی Der Tagesspiegel و همچنين در ٢٧ جولای همان سال در Die Zeit او حملهی انفرادی حزب الله و رويارويی آن سازمان با اسرائيل را مورد انتقاد قرار داده و تا آنجا پيش رفت كه آن رويداد را به عنوان يك كودتای نظامی خواند. او همچنين اين مسئله را مورد تاكيد قرار داد كه اكثريت مردم لبنان خواهان تحولات مسالمت آميز در كشور خود هستند. ليكن در مقالهای در السفير در ٢٨ جولای میبينيم كه سبك نوشتاری او در نوعی لفاظی آكنده از مطالب پيش پا افتاده در بارهی « اقدامات بزرگ حزب الله » فرو میرود. به باور او عمليات حزب الله حتی در ميان منتقدين و شكاكان اين حزب ايجاد احترام و توجه كرده است: « بدون توجه به موقعيت پيشين اعراب يا مردم لبنان، حزب الله گناهی را پاك كرده است و حافظهی جهان را تصحيح نموده تا جبرانی برای اعراب باشد و احساس شرم و گناه آنها را از يادها ببرد ».
بسياری از نويسندگان و ناشرين عرب خود را به عنوان افردی سكولار، روشنگر و منتقد تلقی میكنند ـ به سخن ديگر به عنوان روشنفكرانی كه مدافع آزادی بيان و البته حقوق بشر هستند. دو ماه پس از حملههای ١١ سپتامبر طی يك نمايشگاه كتاب عربی، به ناگهان شايعهای دهان به دهان در بارهی هواپيمايی گشت كه گفته میشد به يك آسمان خراش در شهری در ايتاليا اصابت كرده است. بسياری از حضار بلادرنگ تصور كردند كه اين رويداد در ادامهی حملههای قبلی به اهدافی در آمريكا است. تعداد زيادی از ناشرين و سردبيران فرياد الله اكبر سر دادند و رويداد احتمالی را خوشامد گفتند، آنچه البته بعداً روشن گرديد كه هرگز اتفاق نيفتاده بود. بعضی از آن روشنفكران، از ميهمانان عزيز كنفرانسهايی در بارهی گفتگوها ميان اعراب و اروپايیها بودند. اما تعجب من در بارهی هدف اين قبيل گفتگوها است، آنهم هنگامی كه بعضی از شركت كنندههای آنها فاقد هرگونه اعتباراند و تاكيد در آنها صرفاً بر لفاظی و رفتار مودبانه است.
-----------------------
خالد المالی ـ متولد ١٩٥٦ در سماوا در عراق ـ اكنون به عنوان ناشر و نويسنده در شهر كلن زندگی میكند. آخرين اثر او كاری مشترك با مونا ناگر بود به نام « فرهنگ نويسندگان عرب قرنهای ١٩ و ٢٠ ».
Tow Faces of Arab Intellectuals by Khaled al-Maaly.
Berliner Zeitung on September 14, 2006.