شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 02.10.2006, 10:40

هانتینگتون: دموکراسی را نمی‌توان صادر کرد


برگردان: مجید روشن زاده ـ برلین

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

ـ پروفسور هانتینگتون، شما ده سال پیش کتاب "جنگ فرهنگ‌ها" را منتشر کردید. همانطور که بعدها مشخص شد این کتاب در برگیرنده ارزیابی سیاسی عمیق دوران کنونی ما می‌باشد. استدلال شما در این کتاب این بود که بعد از جنگ سرد تمایزات فرهنگی و مذهبی در سراسر جهان سرجشمه عمده اختلاف و نزاع‌ها خواهد شد. آیا این نظر شما برای سال‌های آینده هم صدق می‌کند؟

ـ تلاش می‌کنم که از آینده‌نگری پرهیز کنم. در واقع کسانی که دست به آینده‌نگری می‌زنند تمایلات شخصی و یا ترس‌های خود را بازگو می‌کنند. اما آنچه که به اوضاع سیاسی فعلی مربوط می‌شود نظر من این است که روند حوادث درستی ارزیابی مرا در کتاب "جنگ فرهنگ‌ها" اثبات نموده است. ما با تجربیاتی مانند ١١ سپتامبر، جهاد و جنگ میان اسراییل و فلسطین سروکار داشتیم. متاسفانه همه پیش‌بینی‌های من بوقوع پیوست.

ـ نکته برجسته این اختلافات فرهنگی حدت و شدت آن‌هاست. مسیله اسراییل و فلسطین، جنگ داخلی در سودان، یوگسلاوی و کوزوو. هیچکدام از این اختلافات نه تنها بطورکامل حل نشدند بلکه در همین چندماه اخیر بطور چشمگیری شدت یافتند.

ـ در این جنگ و نزاع‌ها همواره طرفین درگیر وارد مذاکره می‌شوند و گاهی هم توافق نامه و قراردادی امضا می‌کنند، اما همه اینها موقتی و گذرا است. شاید برای چند سالی آرامش برقرار شود. اما بعد از مدتی یکی از دوطرف درگیر بار دیگر جنگ را آغاز خواهد کرد. به نظر می‌رسد که اغلب این توافق نامه‌ها ناشی از ضعف قوا و ناتوانی در ادامه جنگ می‌باشد. از این رو برای مذاکره اعلام آمادگی می‌شود.ولی به محض اینکه یکی ازطرفین درگیر دست به تجدید قوا زد، دوباره جنگ آغاز خواهد شد. من چندان امید ی به حل قریب الوقوع این اختلافات ندارم.

ـ با این همه بنظر می‌رسد که اوضاع سیاسی فعلی از یک حالت خاصی برخوردار است. به سختی می‌توان دورانی را بیاد آورد که در آن هم زمان این همه نزاع و درگیری‌های خطرناک وجود داشته باشد.

ـ شما در اینجا از کلمه "خطرناک" استفاده می‌کنید. اما باید پرسید که خطرناک برای چه کسی؟ بی شک برای کسانی خطرناک است که در این مناطق جنگی و بحرانی زندگی می‌کنند.اگر به این درگیریها خوب توجه کنید خواهیددید که شمار قربانیان چندان زیادنیست.طبیعی است که خطر همواره وجود دارد و این خطر برای مسولین ، دولت‌ها و سازمان‌های بین المللی نگران آور است. دامنه این درگیری‌ها می‌تواند گسترش یابدو کشور‌های همجوار را دربرگیرد. اما این امر تنها زمانی صورت خواهد گرفت که کشورهای همسایه به توسعه این اختلاف و درگیری ذینفع باشند. در سودان اما وضع به گونه ای دیگر است و اینطور نیست.

ـ حملات ١١ سپتامبر و تلاش صدام حسین برای تولید سلاح کشتار دستجمعی، تا آنجاییکه امروز می‌توان از آن سخن گفت، از طرف آمریکا بعنوان یک خطر غیرقابل تردید و یک تهدید بحساب می‌آمد. این درگیری‌ها از طرف شما بعنوان "جنگ فرهنگ‌ها" معرفی شده اند.

ـ به اعتقاد من این معرف و تعریف در مورد این نزاع‌ها صدق می‌کند. این جنگ‌ها و اختلافات در چارچوب جنگ فرهنگ‌ها قابل تعریف اند. اگر اینطور نیست در غیر این صورت چگونه می‌توان آنها را توضیح داد.

ـ نظریه شما را می‌توان در مورد عراق، ایران و کره شمالی که از نظر آمریکا در حال حاضر عرصه‌های اصلی مشکلات را تشکیل می‌دهند هم می‌توان بکار گرفت؟

ـ تا حدودی بله. البته در این رابطه باید فاکتورهای مهم دیگر را هم در نظر گرفت. اما مشکل مربوط به کره شمالی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است زیرا بطور مستقیم با مسیله امنیت ما ارتباط دارد. کره شمالی در حال ساختن بمب اتم و سیستم حمل کلاهک‌های هسته ای است و همانطور که آزمایشات اخیر نشان داد برد سلاح‌های آن تا آمریکا خواهد رسید.

ـ از جمله استدلالهای کتاب شما این است که امنیت آمریکا با سعی و کوشش برای صدور دموکراسی و ارزش‌ها و ساختارهای غربی حاصل نخواهد شد. اما گویا دولت بوش در این مورد نظر دیگری دارد.

ـ سیاست بعضی روسای جمهور آمریکا مانند کلینتون و یا بوش که توسعه دموکراسی را وظیفه خود قرار داده بودند هرگز برای من جذاب نبود. به اعتقاد من دموکراسی را نمی‌توان صادر کرد. ایالات متحده باید جنبش‌های دموکراسی را در کشورهای دیگر بطور جدی مورد حمایت قرار دهد. اما این جوامع تنها در صورتی به دموکراسی نایل خواهند آمد که این جنبش‌ها از طرف مردم مورد حمایت واقع شوند و کسانی موفق به اخذ قدرت شوند که تمایل به تغییر ساختارهای حکومتی خود داشته باشند.

ـ در سال ١٩٩٣ شما گفتید که"در کشورهای عربی دموکراسی غربی به تقویت نیروهای سیاسی ضد غرب منجر خواهد شد".

ـ این درک من بعد‌ها به اثبات رسید و آنهم نه تنها در کشورهای عربی بلکه هر جاکه دموکراسی برقرار و انتخابات برگزار شد احزاب ناسیونالیستی تقویت شد ند و آنهم به این دلیل که این گرایشات با روحیات مردم تطابق دارد و در اغلب موارد این تمایلات موضعی ضدآمریکایی هستند. تا زمانیکه دیکتاتورها بر این کشورها حکومت می‌کنند همکاری با آمریکا با منافع سیاسی، اقتصادی و یا حتا شخصی این دیکتاتورها همخوانی دارد. اما اپوزیسیون در این کشورها دارای نظر دیگری است. این اپوزیسیون اغلب شعارهای ضد آمریکایی سر می‌دهد که در میان مردم مقبولیت دارد و از این طریق موفق به پیروزی در اتنخابات می‌شود.گاهی هم خلاف آن صادق است مانند انتخابات اخیر در مکزیک.

ـ اخیرا در سیاست خارجی از پارادیم نوینی سخن گفته می‌شود که بر طبق آن کمتر به موضوع تمایزات فرهنگی توجه دارد و بیشتر بر سیاست نفتی متمرکز است. توماس فریدمان اخیرا در این رابطه از مفهوم "سیاست نفت" استفاده می‌کند. آیا این مفهوم آلترناتیو و گزینه ای در برابر مفهوم و نظریه "جنگ فرهنگ‌ها" است؟

ـ فکر نمی‌کنم که این دو مفهوم الزاما نقیض یکدیگر باشند. بی شک نفت یکی از ذخایر مهم و محدود می‌باشد، زیرا همه کشورها انرژی خود را از راه این ماده سوختی تامین می‌کنند. نفت برای کشورهای صنعتی اروپا و آمریکا اهمیت ویژه و حیاتی دارد.

پاسخ شما به کسانی که می‌گویند جنگ عراق عمدتا بر سر نفت بود چیست؟

ـ در این نظر و ادعا حقیقتی نهفته است. اگر عراق واقعا یک کشور تولید کننده نفت نبود آیا عکس العمل ما همان بود که انجام دادیم؟ شاید ادعا شود که بله. اما من معتقد م که اینطور نیست.

ـ در کتاب "ما چه کسانی هستیم" پیش بینی کرده بودید که خطر تروریسم و جنگ عراق به برقراری مجدد فرهنگ قدیم پروتستان، یعنی فرهنگ نسل اول مهاجر و استحکام این هویت آمریکایی‌ها خواهد انجامید.

در این رابطه باید اعتراف کنم که این آرزو و پیش بینی من متحقق نشد.

ـ برخلاف آن به نظر می‌رسد که امروز عمق شکاف و اختلاف در آمریکا به شکل بی سابقه ای وجود دارد. گویا این شکاف و اختلاف یک امر طبیعی فرهنگی است.

ـ در ست است. اما ما پیش از این هم با چنین شکاف فرهنگی روبرو بودیم. مهمترین این اختلاف و انشقاق فرهنگی در اواسط قرن ١٩ میان شمال و جنوب بود. در آن زمان اختلاف صرفا برسر برده داری نبود، بلکه بر سر آینده و سمت و سو ی زندگی آمریکایی‌ها بود، در حقیقت میان جامعه کشاورزی و جامعه صنعتی، میان آریستوکراسی و برابری خواهی. به نظر من در حال حاضر شکاف موجود شکافی است میان باورهای مذهبی و فرهنگی است.

ـ آیا به نظر شما این ادعا که گویا در حال حاضر در آمریکا جنگ فرهنگ‌ها جاری است، ادامه و بسط غلط نظریه شما است؟

ـ بله. اختلافات جاری در آمریکا جنگ فرهنگ‌ها نیستند. در اینجا فاکتورهای دیگری مانند ستیز سنتی و دیرینه میان نیروهای لیبرال و محافظه کار، میان سیاست معطوف به بازار و یا معطوف به دولت نقش دارند. در صفوف هر دو بلوک محافظه کار و لیبرال هم طرفداران کاتولیک و هم پروتستان حضور دارند. حتا یهودی هم در هر دو طرف هست. هر چند یهودیان سنتا طرفدار لیبرال‌ها هستند.

ـ شما اغلب از مفهوم "غرب" بعنوان یک فرهنگ واحد نام می‌برید. اما از صحبت با روشن فکران آمریکایی می‌توان این را استنباط کرد که همه آنها از آمریکا ستیزی اروپایی‌ها واهمه دارند. برای اروپایی‌ها جنبش‌هایی مانند جنبش پروتستان‌ها غیر قابل درک و نگران آور است.

ـ نفوذ پروتستانها را نباید بیش از حد بزرگ کرد. تردیدی نیست که این جنبش یک جنبش مذهبی است و نتایج سیاسی خود را دارد، اما نیرویی تعیین کننده و فراگیر در جامعه آمریکا نیست و صرفا یک پدیده محلی است. اما باید گفت که آمریکایی‌ها به مراتب مذهبی تر از اروپایی‌ها هستند. نود و پنج درصد آمریکایی‌ها به خدا باور دارند اما در اروپا فقط شصت درصد به خدا اعتقاد دارند. آمریکایی‌ها بیش از اروپایی‌ها به کلیسا می‌روند.

ـ یکی دیگر از موضوعات نگران آور اروپایی‌ها استفاده دولت آمریکا از عبارات مذهبی برای مشروعیت بخشیدن و توجیه سیاست خارجی است

ـ شاید همینطور باشد. اما در گذشته در اروپا دولت‌هایی بودند که سیاست و رفتار خود را با مفاهیتم مارکسیستی توجیه می‌کردند. در کل می‌توان گفت که رهبران اروپایی سیاست خود را با ایدیولوژی سکولار و آمریکایی‌ها با ایدیولوژی مذهبی تعریف و توجیه می‌کنند. این تفاوت می‌تواند موجب افتراق و ناهماهنگی شود. اما وجه مشترک اروپا و آمریکا چه به لحاظ فرهنگی و اقتصادی و چه به لحاظ منافع سیاسی در جهان آنقدر زیاد است که فکر نمی‌کتم بتوان از یک شکاف عمیق سخن گفت.

ـ نود و پنج در صد آمریکایی‌ها به خدا باور دارند و فکر می‌کنم که شما یکی از این نود و پنج در صد باشید. آیا تناقضی میان فعالیت علمی و اعتقادات مذهبی اتان احساس کردید؟

ـ بی شک تناقضی وجود داشت، اما من چنین چیزی را احساسی نکردم. در واقع گرایشات مذهبی من بسیار عمومی است. در اساس من یک مسیحی هستم، اما از یک تربیت سکولار برخوردار بودم و خانواده ام اصلا به کلیسا نمی‌رفتند و به من آموزش‌های مذهبی داده نمی‌شد. گرایش به مذهب زمانی در من قوت پافت که فکر کردم باید دلیل مسجل و قانع کننده ای وجود داشته باشد که درسراسر تاریخ بجز موارد استثانایی تقریبا همه ملل به یک نیرو و اصول مافوق باور داشتند. این موضوع برای من بسیار آرام بخش است و در عین حال به آن باور دارم و آن را درک می‌کنم.

ـ شما مشاور کارتر در امور مسایل بین المللی بودید و سالها در بخش سیاست خارجی فعالیت کرده اید. آیا به جورج بوش توصیه می‌کنید که سیاست خود را با مفاهیم مذهبی توجیه کند؟

ـ بستگی دارد. همانطور که شما هم اذعان دارید اروپایی‌ها در این مورد نظر مساعدی ندارند. اما نمی‌دانم که تاثیر استفاده از عبارات مذهبی بر مردم دیگر جهان چگونه است. باید این را در نظر گرفت که سکولاریسم اروپایی یک امر ویژه ای است. بخش دیگر جهان دارای اعتقادات مذهبی مانند اسلامی، ارتدوکس، هندو و یا در آمریکای لاتین کاتولیک می‌باشد. در جهان بسیار مذهبی امروز اروپا یک امر کاملا استثنایی است.

سپتامبر ٢٠٠٦
منبع: ماهنامه cicero



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net