شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Saturday 26 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 11.09.2006, 23:06

حزب‌ها و پوپوليست‌ها


رالف داهرن دورف / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

سه‌شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۸۵

زمانه‌ی ما دوره‌ی مناسب و مساعدی برای احزاب سياسی نيست، به ويژه برای آن حزب‌هايی كه دارای جهت گيری سنتی هستند. گذشتند آن ايامی كه دموكراسی‌های قديمی‌تر بر صحنه‌ی سياسی جامعه غالب بودند، هنگامی كه مردم می‌توانستند بر روی دو حزب سياسی اصلی حسابی باز كنند. يكی از آنها جهت گيری سوسيال دموكراتيك داشت و گرايش ديگری بيشتر به سوی راست ميانه بود.
در دموكراسی‌های جديد جهان پساكمونيستی يك چنين نظام دو حزبی هرگز به وجود نيامد. امروزه، دو بزرگترين حزب موجود به دشواری می‌توانند در به دست آوردن دو سوم آرای مردم اميدوار باشند و غالباً برای ماندن در قدرت نيازمند آن هستند كه «يك ائتلاف بزرگ» تشكيل دهند. بقيه‌ی آرای مردم در ميان گروه بندی‌های ديگر سياسی تقسيم می‌گردد ـ مگر آن كه يك نيروی سياسی در صحنه ظاهر شود كه راه خود را از ميان ساختارهای كهنه‌ی حزبی به كمك برانگيختن احساسات و هيجانات ناسيوناليستی يا سوسياليستی ـ و يا با تركيبی از آن دو ـ باز كند.
در واقع زوال احزاب بازتاباننده‌ی زوال خود طبقه است. آن پرولتاريای قديمی و آن بورژوازی كهنه ديگر وجود ندارد. به جای آنها ما چيزی را می‌بينيم كه اصطلاحاً «جامعه‌ی هم سطح شده‌ی طبقه‌ی متوسط» گفته می‌شود، هرچند كه البته يك انتهای آن را برگزيدگان افراد ثروتمند تشكيل می‌دهند و انتهای ديگرش را طبقه‌ی فقير.
خود ساختار جامعه نيز ناپايدار شده است. ديگر آن گروه‌های اجتماعی وجود ندارند كه بتوان بر روی آنها سازمان‌های ماندگار را تشكيل داد. مردم اكنون از جهت اجتماعی به مفهومی در به در و آواراه به حساب می‌آيند. معنای اين سخن آن است كه علائق و منافع آنها همراه با تغيير موقعيت‌ها و شرايط عوض می‌شود. معنای ديگرش اين خواهد بود كه آنها در حزب‌های موجود يك كانون سياسی مخصوص به خود را نمی‌يابند، بلكه بر حسب موقعيت‌ها، حالت‌های مبهم و بيش از هر چيز به ازاء گيرايی و جاذبه‌های موجود نسبت به احساساتشان ـ و حتی شايد نسبت به رنجش‌های وارد به احساساتشان ـ واكنش نشان می‌دهند.
اين همان شرايط و موقعيتی است كه پوپوليست‌ها در آن رشد كرده و به شكوفايی می‌رسند. گاهی آنها افرادی هستند مانند پرزيدنت هوگو چاوز از ونزوئلا (و ساير رهبران آمريكای لاتين) يا نخست وزير سابق ايتاليا سيلويو برلوسكونی. آنها غالباً به عنوان چهره‌های فرعی به صحنه‌ی سياست وارد می‌شوند، اما طولی نمی‌كشد كه موفق به ايجاد يك گروه بندی می‌شوند كه شديداً بر شخصيت خود آنها استوار است. مثالی از اين گروه يورگ‌هايدر و حزب اتريشی اش آزادی است، ژان ماری لوپن و ناسيوناليست‌های فرانسوی، آندرج لپر لهستانی و حزب دهقانی اش، يا نخست وزير رابرت فيكو و حزب « مسير » او در اسلوواكی. البته می‌توان اسامی بسيار ديگری نيز به اينها اضافه كرد.
اين فهرست گويای دو مطلب متفاوت است. يكی از آنها اين است كه تعداد تعجب انگيزی از رهبران پوپوليست موفق شده‌اند كه در اين سال‌های اخير خود را به قدرت رسانند. موفقيت آنها در واقع منعكس كننده‌ی ترديد و دودلی رای دهندگان است و به نحو فزاينده‌ای بی عدالتی كه آنها نسبت به جهان گرايی احساس می‌كنند، اما همچنين بيم و هراس بسياری از آنها از اقليت‌ها، مهاجرين و به طور كلی از خارجی‌ها.
اين پوپوليست‌ها وعده‌ی راه حل‌هايی را می‌دهند كه در مجموع با شيوه‌ها و هنجارهای اعتدال، به ويژه با خط و مشی‌های دموكراتيك ميانه و انترناسيوناليسمی كه در تلاش برای ارتقاء صلح و شكوفايی است رابطه‌ای ندارد. انسان گاهی از اين متعجب می‌شود كه شايد ما نه چندان در حال تجربه‌ی پايان تاريخ به طور كل، بلكه پايان تاريخ روشنگری هستيم و يا بلكه تجربه‌ی پايان خود فلسفه‌ی روشنگری.
اما نگاه ديگری به فهرست پوپوليست‌ها داستان ديگری را برای ما تعريف می‌كند. بيشتر آنها چندان دوامی نياروده و در قدرت نمی‌مانند. رای دهندگان به زمان زيادی نيازمند نيستند تا دريابند كه وعده‌های داده شده‌ی پوپوليست‌ها كاملاً توخالی است. همين كه آنها به قدرت می‌رسند باعث به وجود آمدن دولتی ناكارآمد می‌شوند. دو نمونه‌ی اخير از آنها در لهستان و اسلوواكی نشان می‌دهد كه مردم اين كشورها به زودی درخواهند يافت كه دولت‌های جديد پوپوليستی كه به روی كار آورده‌اند بيش از آن كه در بردارنده‌ی فايده‌ای باشد، باعث صدمه به آنها و به كشورشان می‌گردد.
البته چنين حالتی چندان مايه‌ی دلداری هم نيست، زيرا از يك طرف بعضی از پوپوليست‌ها احتمالاً نتيجه‌ی انتخابات بعدی را نمی‌پذيرند. برای سيلويو برلوسكونی مدتی به طور انجاميد تا شكست خود را يپذيرد. از طرف ديگر دوره‌های پوپوليستی نشانه‌ای از يك ناپايداری نهفته است كه نه به پيشرفت ملی كمكی می‌كند و نه سهمی در نظم جهانی دارد. اتريش بهای ميان پرده‌ی‌هايدری اش را پرداخت كرد و فرانسه حقيقتاً از مسابقه‌ی شرنوشت ميان پرزيدنت ژاك شيراك و لوپن در آخرين انتخابات رياست جمهوری بهره‌ای نبرد.
اما آيا هيچ چاره و علاجی برای اين درد وجود دارد؟ احزاب سياسی در سال‌های اخير پوشش خبری مناسبی نداشته‌اند و آنهم البته به دالايل روشن و معقولانه ای. با اين حال آنها هنوز هم با دسته كردن منافع و موضوعات، عملكرد مفيدی را به انجام می‌رسانند، و از اين رو عنصری از ثبات را در نظام رسياسی به دست می‌دهند.
احزاب موجود شديداً نيازمند دوباره به دست آوردن حمايت شهروندان خود هستند. لازمه‌ی داشتن موفقيت برای چنين امری شفافيت برنامه ای، صداقت تشكيلاتی و درك درست از مسائيل اصلی جوامعی است كه ساختار سنتی خود را از دست داده‌اند. آن ساختار‌ها ديگر برای هميشه از دست رفته اند، اما يك نظم ليبرال دموكراتيك با سياست‌های لحظه‌ای كه بر رنجش و بيزاری عمومی بنا شده است نمی‌تواند به موفقيت برسد. آنچه وجودش در اينجا ضرورت دارد، داشتن درك و احساس برای ميان مدت بودن و تعهد نسبت به مباحثه‌ی معقولانه از موضوعات مورد توجه جامعه است، زيرا سنتی كه بتواند دوباره احيا شود ـ يعنی همان سنت انديشيدن روشنگرانه ـ از همه‌ی چيز‌های ديگر مهم تر است.

Parties and Populist by Ralf Dahrendorf.
Project Syndicate 2006.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net