سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
تا پیش از فروپاشی بلوک شرق تصور میشد که «جریان چپ» طیفی از جریانهایی است که از مارکسیسم سرچشمه گرفتهاند و از آنجا که مارکسیسم خود را در حد علوم طبیعی برخوردار از دقت علمی قلمداد میکرد، انتظار میرفت که دستکم “نظریهپردازان چپ” پس از فروپاشی نظام کمونیستی، به توهمات خود پی ببرند، بدان اعتراف کنند و در نهایت پروندۀ این کژفهمی تاریخی را برای همیشه ببندند.
اما هنوز یک دهه از فروپاشی بلوک شرق نگذشته بود که جریان چپ رفته رفته بار دیگر در اروپا و آمریکای شمالی به میدان آمد، با این تفاوت که اینک نه تنها به شکلی اعلام نشده مارکسیسم را کنار گذاشته بود بلکه رسماً دیگر از “منافع طبقۀ کارگر” نیز سخنی به میان نمیآورد!
«چپ» اروپایی و آمریکایی امروزه دفاع از «محرومان جهان سوم» و مبارزه برای «حفظ محیط زیست» را به عنوان شعارهای نقش بسته بر پرچم خود انتخاب کرده است. «مبارزه با فقر و گرسنگی در جهان»، «دفاع از حق مهاجرت به کشورهای پیشرفته»، «پاسداری از گوناگونی فرهنگی و مذهبی» و در نهایت مبارزه با رفتار نژادپرستانه علیه «دگرباشان جنسی و رنگینپوستان»، دیگر اهداف جریان چپ را تشکیل میدهند.
ولی نکتۀ مهمی در اینجا مطرح است: چپها این اهداف را به «رسالت» پیشین خود یعنی «دفاع از خواستهای زحمتکشان» اضافه نکردهاند، بلکه اکنون دیگر خود را مدافعان منافع زحمتکشان نمیدانند و در مسیری مخالف منافع آنان و به ویژه طبقۀ کارگر حرکت میکنند!
برای مثال، آنان از مهاجرت میلیونی از کشورهای جهان سوم پشتیبانی میکنند، در حالی که این مهاجرت چندان نیروی کار ارزان به کشورهای پیشرفته سرازیر کرده است که کارگران «بومی» این کشورها دیگر نمیتوانند از اهرمهایی مانند اعتصاب برای تأمین حقوق خود استفاده کنند. شاهد آنکه، در کشورهای اروپایی در بیست سال گذشته افزایش درآمد واقعی گروههای زحمتکش به طور متوسط کمتر از یک درصد بوده است! پیامد این اوضاع وخیم از یکسو، تضعیف شدید سندیکاهای کارگری است و از سوی دیگر، روی آوردن زحمتکشان به سوی جریانات راست!
در کشورهای «جهان سومی»، مانند ایران، که هنوز طبقۀ کارگر صنعتی در آنها شکل نگرفته است جریان «چپ» برخاسته از اقشار دانشجویی و روشنفکری، هیچگاه پیوندی واقعی با منافع زحمتکشان نداشته و در نهایت چیزی بیش از جریانی اعتقادی و ماشین تبلیغی برای تسخیر قدرت نبوده است. جریانات چپ در اینگونه کشورها از سرچشمۀ «کمونیسم روسی» برمیآید، که با دنبالهروی از خاستگاه خود، به جای کوشش برای بهبود اوضاع زندگی مردم خویش، در راستای خدمت به گسترش بلوک شرق، شعار «مبارزه با امپریالیسم» را مطرح کردند.
از دیدگاه امروز شگفتانگیز مینماید که چگونه کارگزاران سیاست خارجی شوروی توانستند در دهۀ ۲۰ خورشیدی و فقط در طول چند سال بخش بزرگی از نسل جوان ایران معاصر را برخلاف منافع عاجل و آتی کشور به حزب توده جلب کنند؛ چون اگر نیک بنگریم «امپریالیسم» به عنوان مجموعهای از کشورهای پیشرفتۀ دنیا به پیشاهنگی ایالات متحد آمریکا، نه فقط دژ سرمایهداری، بلکه کانون رشد دانش و فناوری نیز هست و مبارزه با آن به جای کوشش برای بهرهوری علمی و فنی از آن، نه تنها در تضاد با منافع ملی قرار دارد، بلکه در درجۀ نخست به زیان اقشار محروم جامعه است.
جالب نظر است که در این روند، بعدها کشورهایی مانند ویتنام و چین با استفاده از فناوری «امپریالیستی» با موفقیت به پیشرفت اقتصاد ملی دست یافتند؛ اما در ایران، از آنجا که دشمنی با «اجانب کافر» در راستای حفظ و گسترش قدرت ملاها قرار داشت، “چپ درمانده” در برابر فشار از هر دوسو، هیچگاه لزوم دفاع از منافع ملی ایران را درنیافت و بدین معنی میتوان مدعی شد که نه در کوران انقلاب ۵۷، بلکه دههها پیش از انقلاب اسلامی، قافیه را به اسلامیها باخته بود!
چون از این چشمانداز به «جریان چپ» در کشورهای پیشرفته بنگریم، اینک وجه مشترک آن را با «جریان چپ» در جهان سوم، بریدگی از منافع زحمتکشان و به ویژه طبقۀ کارگر مییابیم. جریان چپ در این جوامع نیز امروزه در میان دانشگاهیان و اقشار مرفه جامعه رواج دارد و کوشش برای نارساییزدایی فرهنگی نیز ناشی از همین وابستگی است.
حال جای پرسش است که چه اشکالی دارد که جریان چپ، با عنایت به رفاه نسبی زحمتکشان در کشورهای پیشرفته، در پی تدابیری برای پیشرفت عمومی جامعه باشد؟ پاسخ این است که راه نوین چپها هم به محتوا و هم به شکل، نه تنها مسیر پیشرفت اجتماعی را سد میکند بلکه در صورت موفقیت میتواند آیندهای دهشتناک را برای بشریت رقم زند!
شاید این ادعا در وهلۀ نخست شگفتانگیز به نظر آید اما روندهای اجتماعی بسیار حساس هستند و چنانکه سال ۵۷ در ایران نشان داد، هر اشتباهی میتواند به فاجعه منجر گردد. سخن از «سمتگیری»، «درونمایه» و «جلوه» جنبش چپ در کشورهای پیشرفته است:
۱) «سمتگیری»: جریان چپ سوار بر موج پستمدرنیسم به سوی «چندگانگی فرهنگی» میتازد. تصور غالب بر پستمدرنیسم این است که جامعه با رشد چندگانگی فرهنگی می تواند مدارا و همزیستی را جایگزین تبعیض و پیشداوری کند و این بهترین راه برای رسیدن به جامعهای ایدهآل است که بر پایۀ همگرایی انسان، فارغ از وابستگیهای قومی، جنسی و نژادی استوار است.
درحالیکه جامعه پدیدهای زنده است، که از هویت تاریخی و مرحلۀ رشد مشخصی برخوردار است و پویایی آن مانند بدن انسان بستگی به هماهنگی و سلامت اندامها دارد. گروههای اجتماعی جزیرههایی جدا از هم نیستند، بلکه در کنش و واکنش مداوم با یکدیگر، اگر در سطح رشد مشابهای برخوردار باشند، می توانند با تبادل به رشد متقابل کمک کنند، وگرنه ناهماهنگی به برخورد و هدر رفتن انرژی سازنده منجر میشود.
جامعه شناسی نشان میدهد، که کافی است تا کمی بیش از ده درصد اعضای جامعه از سرشت فرهنگی مخالف با اکثریت برخوردار باشد تا رفته رفته آهنگ رشد اجتماعی سست شود و در نهایت به کلی تعطیل گردد، چنانکه در دو دهه گذشته شاهد ریزش تدریجی ارزشهای مدنی در جوامع پیشرفته بودهایم.
تجربۀ دیگر ناشی از انقلاب اسلامی در ایران این است که به همان میزان که سقوط فرهنگی به آسانی صورت میگیرد، هر گامی در راستای بهبود و پیشرفت اجتماعی به تدارک و سختکوشی نیاز دارد. به ویژه در جوامع پیشرفته موفقیت هر تدبیر مثبت اجتماعی به پذیرش آگاهانۀ اکثریت بزرگ جامعه وابسته است. از چگونگی آموزش و پرورش نوباوگان تا کوشش برای تساوی زن و مرد، و از تأمین ثبات اخلاقی تا رشد آزادیهای اجتماعی، نیازمند کوشش اقناعی بسیار است، تا پیشرفت در آنها مانند بالا آمدن نامحسوس سطح آب در استخر میسر شود.
در این میان اگر بخشی از جامعه در سطح فرهنگی کاملاً متفاوتی، در پی همگامی با اکثریت نباشد، رفته رفته کل جامعه از پیشرفت بازمیماند.
هر گامی در مسیر پیشرفت اجتماعی تنها در ادامۀ راه پشت سر نهاده و دستاوردهای موجود ممکن است. به عنوان نمونه زنان در نیم سدۀ گذشته در کشورهای پیشرفته راهی دراز و موفق را پشت سر گذاشتهاند، حال آنکه جنبش زنان در این کشورها اینک با گسترش اسلام منحرف شده و دیری نخواهد پایید که به عقبنشینی وادار شود.
۲) فعالیت امروزی چپها از این نظر نیز میتواند پیامدهای خطیری داشته باشد، که «درونمایه» آن در مسیری کاملاً مخالف با «فلسفۀ سیاسی» تمدن نوین بشری سیر میکند. بنیان نظری تمدن نوین دستاورد اندیشمندان بزرگی از جمله ژان ژاک روسو و شارل دومنتسکیو تا کارل پوپر و هانا آرنت بوده است .این تمدن بر این بنیان انساندوستانه استوار است که برای بهبود مادی و معنوی جامعه نمیتوان فقط بر یک یا دو قشر اجتماعی متکی بود، بلکه باید تمامی شهروندان صرفنظر از هر نوع وابستگی و یا تفاوت، از امکان همکاری برخوردار باشند. بدین سبب منطقی است که همه اعضای جامعه صرفنظر از هرگونه تفاوتی به عنوان «شهروند» از حقوق و امکانات مساوی برخوردار گردند. در دو سده پیش در اروپا در سایۀ بهرهگیری از «کُد ناپلئون »، اقلیت یهودی با برخورداری از آزادی و تساوی حقوقی توانست به پیشرفتهای بزرگی دست یابد.
در این رویکرد تدبیر این بود که راه غلبه بر تبعیضات، اعطای مزایایی به گروههای مورد تبعیض نیست، بلکه با فراهم آمدن تساوی حقوقی، آنها در سایۀ صلح و امنیت اجتماعی، خود برای همگام شدن با دیگر اقشار اجتماع خواهند کوشید. پیامد کوشش آنها به پیشرفت کل جامعه کمک خواهد کرد و باعث خواهد شد تا اقشار دیگر بر پیشداوریهای خود غلبه کنند و در نتیجه رقابت بین «اقلیت» و «اکثریت» به صورت موتور پیشرفت و همگرایی عمل خواهد کرد.
بنابراین اقشار مورد تبعیض در جامعه مانند اندامی ضعیف هستند که باید در روندی طبیعی و هماهنگ با دیگر “اندامها” به رشد مطلوب برسند. این هدف حساس نه با زور، بلکه فقط با رشد آگاهی و غلبه بر پیشداوریها در هر دو طرف و تکیه بر مقام والای «انسان» در هر جامه و ظاهری تحققپذیر خواهد بود.
تاریخ قرن بیستم در اروپا و آمریکای شمالی شاهد پیشرفتهایی بزرگ در رفع تبعیض به عنوان «دستاورد جانبی» رشد اجتماعی و تحکیم دمکراسی بوده است؛ اما «جریان نوین چپ» با تشدید اختلافات به تشنج اجتماعی دامن میزند، که نه تنها دستاوردهای موجود را به خطر میاندازد، بلکه نتیجهای جز رشد نیروهای رادیکال سیاسی («چپ افراطی» و «راست فاشیستی») در بر نخواهد داشت و هر یک از آنها وجود و حضور دیگری را دستاویزی برای فعالیتهای خشونتآمیز باز هم بیشتر قرار میدهد. قابل به ذکر است که اکثر جوامع اروپایی چنین اوضاعی را تجربه کردهاند که در آنها هر بار دو جناح رادیکال چپ و راست با متشنج کردن جامعه، دمکراسی را پیش پای گرایشهای توتالیتر فاشیستی و استالینی قربانی کردهاند.
اما این بار «دزد سومی» به مدد زیرکی و امکانات بسیار، از هرگونه تشنج اجتماعی به سود خویش بهره میبرد و از گسترش نفوذ هر دو جناح رادیکال چپ و راست برای تثبیت هرچه بیشتر موقعیت خود استفاده میکند. روش ملاها برای دستیابی به قدرت در ایران نشان میدهد که چگونه اسلامگراها با مظلومنمایی، در هر دو جناح چپ و راست بدین توهم دامن میزنند که میتوان به سادگی از «جمعیت ده درصدی مسلمانان» استفاده کرد. صحنههای شرکت دختران لچکبسر در تظاهرات «ضد نژادپرستی» در آمریکا از یکسو و همکاری نئونازیها و «انجمنهای اسلامی» در فعالیتهای ضد یهودی و ضد دمکراتیک از سوی دیگر، نشانگر دودوزهبازی ماهرانۀ جریان اسلامی است.
۳) «جلوه»ای که جریان چپ مییابد، از آنجا که انگیزۀ اکثریت هواداران نه «همدردی اجتماعی»، بلکه «حسد اجتماعی» است، ورای شعارهای تبلیغی کمکی به گسترش انساندوستی نمی کند. «همدردی اجتماعی» والاترین ویژگی انسان اجتماعی است که می تواند در مراحل بالای رشد در او نهادینه گردد. انسان برخوردار از همدردی اجتماعی برای بهبود اوضاع مادی و معنوی خود و محیطش میکوشد، اما بطور مثال، کسب ثروت نزد هواداران چپ به خودی خود «جنایت» به شمار میآید، در حالی که انباشت ثروت در جوامع آزاد و قانونمدار، شاخص این مزیت سرمایهداری است که با ابتکار و پشتکار میتوان هم به بهبود و پیشرفت جامعه کمک کرد و هم به موفقیت اقتصادی و مالی دست یافت.
ایالات متحد آمریکا، به عنوان موفقترین جامعه در سطح جهان و موتور پیشرفت جهانی طبعاً مورد «حسادت» و نفرت همۀ رژیمهایی است که خود به سبب فساد و اختناق از شکوفایی اقتصادی ناتوان بودهاند. در این میان به این نکته نیز باید توجه داشت که جریان چپ با وجود دهها رژیم دیکتاتوری و فاشیستی در سراسر دنیا، تنها از ایالات متحد آمریکا نفرت دارد و کشوری را عامل همۀ نابسامانیهای جهانی میداند که «مهد دمکراسی» و زادگاه «حقوق بشر» است!
انگیزۀ هواداران جریان چپ برای «فعالیت سیاسی» واکنشی روانی است نه رویکردی واقعگرایانه؛ بدین معنی که انگیزۀ فعالیت سیاسی نزد چپها نیز به دوران نوجوانی بازمیگردد و ناشی از این آرزوی کودکانه است که دنیا باید بر پایهای بچرخد که «من» درست میدانم.
با پشت کردن جریان چپ به «مارکسیسم» هالۀ «اندیشمندی» آن از میان رفت و اکنون باید به تعریفی نوین از جریان مزبور دست یافت. این تعریف باید ویژگیهای این جریان را پیش از پیدایش مارکسیسم نیز در نظر گیرد. از این دیدگاه، جریان چپ امروز در واقع ادامه دهندۀ همۀ «اقدامات» تاریخی است که میخواستند به هر وسیله و قیمتی تصورات جهانگیرانۀ خود را در دنیای واقعی تحقق بخشند.
از این نظر نه تنها ناپلئون را که میخواست با تسخیر دنیا انقلاب فرانسه را در سراسر گیتی گسترش دهد، بلکه چنگیزخان را نیز که هدفش از نابودی نیمی از شهرهای آن روزگار، تبدیل سراسر دنیا به چراگاه اسبان مغولی بود، میتوان از پیشگامان «جنبش چپ» به شمار آورد. در این روزها رهبران چین و روسیه، که اولی در میدان جنگ اقتصادی و دومی با کشتار مردم اوکرائین در راه تحقق تصورات جهانگیرانۀ خود میکوشند، در کانون جریان چپ قرار میگیرند!
هاینریش هاینه، شاعر یهودی آلمانی و دوست نزدیک کارل مارکس، تصویری از «جنبش چپ» ارائه داد که با نگاه به «وحشیان فرهنگی» که امروزه در ایالات متحد آمریکا و اروپا مجسمههای «جرج واشینگتن» و «کریستف کلمب» را میشکنند، بیانگر سرشت واقعی جریان چپ است:
”آنان با مشتهای خشن خود مجسمههای مرمرین دنیای عزیز مرا خواهند شکست و از ورقهای کتاب شعر من، پاکت قهوه برای پیرزنان خواهند پیچید.”
■ آقای غیبی جسارت شما را در برملا کردن نقاط ضعف چپ تبریک میگویم. البته با این مقاله مقدار زیادی بر چسبهای ناجوانمردانه از طرف چپ برای خود میخرید!
هوشور
■ سپاس جناب غیبی. مقاله را دوبار آهسته و با تمأنینه خواندم تا جذبش کنم، مطالب نُوی بود.«سن و سال است دیگر».
jozaghi
■ درود بر شما جناب غیبی؛ در همراهی با نظریهٔ شما میخواهم بگونهای کوتاه دیدگاهم را در این زمینه در اینجا اضافه نمایم:
من براستی بر این باورم، که فروپاشی بلوک شرق و پابرجایی سیستم سیاسی-اقتصادی غرب، اگرچه «چپ» را مجبور به عقبنشینی از جزمیات ایدئولوژیک خود نمود، اما ناکامی روانی بزرگی برای آنها و آرمانهای اتوپیکشان برجای گذارد، بحدی که اکنون از هر ابزاری برای انتقامگیری از جامعهٔ انسانی استفاده مینماید. گستردگی این ابزارها از وارونه جلوه دادن رویدادهای جهانی، دفاع از سیستمهای غارتگرانه و وحشی، دفاع از اسلام و بنیادگرایان اسلامی و ... را در برمیگیرد. تو گویی که همهٔ اینها بخشی از یک جنبش آزادیبخش جهانی برای مبارزه برعلیه هژمونی سیاسی و فرهنگی غرب هستند.
آرمین لنگرودی
■ آقای غیبی عزیز! به نظر میرسد که شما کاملا عامدانه چیزی به نام “جریان چپ” تعریف کرده و سپس تا توانستید بر آن مترسک دستساز خود شلیک کردهاید. ظاهرا در جهان و در ایران فقط یک چپ وجود نداشته و جریان چپ و تناور دیگری هم وجود داشته و دارد که پروندهای سرشار از موفقیت و انسانیت داشته و دارد. البته چپ لنینیست و مائوئیست، “سوسیال دموکراسی” را چپ نمیداند. آیا شما هم با آنها - که بدینگونه مورد انتقاد قرار دادهاید، همصدا هستید؟ شما وقتی در تعریف “چپ”، سوسیال دموکراسی را حذف میکنید، در واقع این احساس را در من خواننده ایجاد میکنید که نه با یک کار تحقیقی، بلکه با یک تصمیم برای نهادن سنگی بر گور چپ روبرو هستم و البته کسی که خود را به خواب بزند، به سختی میتوان به بیدار کردنش امیدی داشت.
احمد پورمندی
■ مثالی است در فارسی که می گوید، خود میبُرّد، خود میدوزد و خود میپوشاند. ظاهرا جناب غیبی، در نوشتار خود، این مثل را بخوبی بکار گرفته است. نوشتار جناب غیبی، یا از سر بیاطلاعی است و ناآشنایی با جنبش چپ در جهان یا آگاهانه در صدد تخطئه آن است. مینویسد(«جلوه»ای که جریان چپ مییابد، از آنجا که انگیزۀ اکثریت هواداران نه «همدردی اجتماعی»، بلکه «حسد اجتماعی» است، ورای شعارهای تبلیغی کمکی به گسترش انساندوستی نمیکند.) در این رابطه، درنوشته مطرح میگردد که جریان چپ، به ثروت اندوزی حسد میبرد. نه، جناب غیبی، مخالفت چپ و به ویژه مارکسیسم، بر اصل ثروت نیست. به شیوه انباشت و بدست آوردن این ثروت است. مخالفه چپ، با این انباشت سرمایه های کلان و خارج از تصور، بر این واقعیت است که در همین چند سال اخیر، فاصله طبقاتی در جوامع پیشرفتهای که مدینه فاضله شماست، هر روز ژرفتر گردیده است. امروزه، بیش از ۹۰ در صد کل ثروت دنیا در دست یک اقلیت کمتر از پنج در صدی است. بحران سال ۲۰۰۸ و ۲۰۱۹ باید این نکته را به مخالفان چپ نشان داده باشد که بحران ها، عمیقتر گردیده است و بیعدالتیهای اجتماعی ژرفتر. چپ حسادت نمی کند. مخالفت چپ، برخاسته از تعمیق بیعدالتیهای اجتماعی است. گره زدن اشتباهات ناشی از درک نادرست از مبارزات اجتماعی چپ در ایران در دهه پنجاه خورشیدی با مبارزات کنونی چپ در ایران یا چپ جهانی، مخدوش ساختن واقعیت های اجتماعی است و نباید دست آویزی برای تحریف جنبش چپ و تلاش برای وارونه نشان دادن مخالفت چپ با پلشتیهای اجتماعی گردد.
جناب غیبی تلاش میکند مخالفت چپ با تبعیضات در جوامع را دفاع از سیستمهای غارتگرانه و وحشی و بنیادگرایان اسلامی و ....، نشان دهد. باید پرسید که آیا تلاش برای بیمههای اجتماعی همگانی، تعدیل فاصلههای طبقاتی، بالا بردن دستمزدها، مجبور کردن کلان سرمایهداران به پرداخت سهم عادلانه مالیات بر درآمد خود مانند همه افراد طبقه متوسط و فرودست، برابری واقعی حقوق زنان، دفاع از حقوق کارگران و همه مزد بگیران در محیط کار، دفاع از تشکلهای صنفی و خواستههای به حق کارگران، امنیت شغلی، مجبور کردن دولتها به ایجاد نهادهای مدنی و اجتماعی در جهت ریشهکنی فقر و صدها نمونه دیگر، که هدف جنبش های چپ می باشد، ناشی از حسادت چپ به آن اقلیت چند در صدی است؟ اقلیتی که ثروت جهانی را در دست گرفته و از قدرت اقتصادی خود برای به کرسی نشاندن اهداف خود، تلاش میکند سیاست را هر چه بیشتر در اختیار بگیرد. اگر مخالفت با بیعدالتی های اجتماعی، را جناب غیبی، حسادت مینامد، بسیار خوب، چپ حسود است.
نادر هژبری
■ جناب هژبری یکبار دیگر مقاله جناب غیبی را مطالعه بفرمایید. کجا صحبت از «جریان چپ، به ثروتاندوزی حسد میبرد» شده است. آرمان جریان چپ (همان که شما اینجا نام بردید) با راه و روش غلط آن زمین تا آسمان فاصله دارد. از نکتههای جالب جناب غیبی در مورد جریان چپ غرب میگذرم و شما را به همان چپ قبل از شورش ۵۷ برمیگردانم. جریان چپ با تودهایهایش، با سیاهکلش با ادغامش با مسلمین همانا مجاهدین و فرقانش با حرفهای از روی نادانی گلسرخیاش و ... و رسیدن به اصطلاح انقلاب ۵۷ و نابودی ایران زمین با حمایت از مذهبیون جانی جز فاجعه ارمغانی برای ملت نیاورده. آرمانهای چپ که شما نام میبرید با بختیارها با ملیگرایی به ثمر میرسید نه با شعار و آرمان! با آزادی و دموکراسی میتوان به عدالت اجتماعی رسید نه با هر چه «روسیه» امر کنه. کوبا هیچوقت با شعار مرگ بر غرب پیشرفت نخواهند کرد بل پسرفت که شاهد آنیم. اگر چپ کشورهای غربی دم از این یا آن موفقیت داشته باشند، چپ ایرانی جز شرمساری چیزی در کارنامه خود ندارد!
با احترام بیژن
■ در جواب آقای پورمندی بگویم که جریان چپ سالها است که مرده است و فاتحه آن را هم کشورهائی مانند روسیه و جناب پوتین، چین، کوبا، ونزولا و.. خواندهاند و احتیاجی به گذاشتن سنگ قبری بر آن جنازهها وجود ندارد. امروز احزاب و جریانهای لیبرل دموکرات با درایت و با درک نیاز زمان و شرایط روز و اقتصاد ناپایدار جهان سراسر متلاطم، بسیاری از مفاد و مفاهیم “سوسیال دموکراسی” را در سیاست روز خود ادغام کردهاند بدون آنکه نقش خلاقیت، مالکیت، پیشرفت و سرمایه را از جامعه گرفته باشند. هر چند این سیاستها کامل نبوده و از ارزشهای معنوی و انسانی تهی هستند، ولی این متاع گرانقدر چیزی نیست که در بساط ورشکسته چپها یافت شود.
مومن
■ دوستان گرامی مومن و بیژن! آیا شما “سوسیال دموکراسی” را یکی از دو شاخه اصلی و تناور چپ میدانید و یا مثل لنین، استالین و مائو، آن را جریانی بورژوائی و خائن به منافع زحمتکشان میپندارید؟ و سوال دوم، آیا شما هم به صرف اینکه مثلا تلاش خلیل ملکی و یارانش در تشکیل یک حزب سوسیال دموکرات ناکام ماند و یا چون دولت بختیار شکست خورد، سوسیال دموکراسی ایرانی را فاقد توان و نقش میدانید و نقشی برای تلاش صدها روشنفکر نامدار و سوسیال دموکرات در پیش و پس از انقلاب قائل نیستید؟ این تیتر آقای غیبی که “چرا “جریان چپ” هوادار پوتین است؟” به معنی نادیده گرفتن یک بخش بزرگ و ریشهدار چپ ایران نیست؟ چپ سوسیال دموکرات ایران نه روسوفیل است و نه چاینافیل.
پورمندی
■ جناب پورمندی عزیز، با تشکر از سوالاتتان. باید خدمتتان عرض کنم که من با توجه به پیشینه جناب غیبی و نوشتههایشان تا به امروز این برداشت را دارم که جریان چپ را با یک یا چند نفر یا حتا یک یا چند گروه نمیتوان حکم داد. این یا آن شخصیت مانند شادروان ملکی نمیتواند سرپوشی بر عملکرد فاجعهآمیز جریان چپ ایرانی داشته باشد. کمااینکه شخصیتهایی چه ایرانی و غیرو توانستهاند گامهای مثبتی در جریان مخدوش و فاجعه آمیز جریان چپ بردارند.
سوسیال دموکراسی یک مقوله کاملن متفاوت در مکانها و زمانهای مختلف در ذهن تداعی میکند. سوسیال دموکراسی از لنینی تا کایوتسکی و تا برنشتاین و غیرو نمایندگی میشه و هرکدام از قتلها و فجایع انسانی و از انقلاب و اصلاحات در آن حرفی برای گفتن دارند. اگر به آلمان جایی که من مقیم آن هستم نظر کنیم، تفاوت جریان چپ حزب چپان با چپ سبز را به سادگی در یکی دو فاکت میتوان تشخیص داد و اگر جناحهای چپ داخل مثلن سبزها را در نظر بگیریم، جبهه ایدهآلیست آن با جبهه واقعگرای آن تفاوتی فاحش از فعالیت فقط در حزب تا حکومت در دولت ترسیم میکنند. براین اساس نمیتوان به سادگی از هواداری سوسیال دموکراتها از پوتین در مجموع فاکت آورد اما در مجموع اکثریت قریب به اتفاق جریان چپ، با توجه به اعلاميهها و مانیفستهایشان این حکم را داراست که در دفاع از شرق بخصوص روسیه در مقابل غرب از هیچ کوششی کوتاه نیامده و نخواهند آمد.
am.biji
■ آقای پورمندی از چپ های سوسیال دموکرات ایرانی صحبت میکنند اما من با خواندن مطالب سایتهای چپ ایرانی مثل راه توده و پیک نت و کامنتهایی که مدعیان چپ ایرانی در سایت اخبار روز میگذارند چیزی به مفهوم سوسیال دموکرات نمیبینم. خوبست آقای پورمندی جریانات معتقد به سوسیال دموکراسی را که در حال حاضر فعالیت دارند به ما هم معرفی کنند!
هوشور
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|