iran-emrooz.net | Tue, 08.08.2006, 8:35
در بارهی سعادت، پول و خرسندی در بخشيدن آن به ديگران
پتر سينگر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
|
سهشنبه ١٧ مرداد ١٣٨٥
اگر شما ثروتمند بوديد آيا سعادتمندتر هم میبوديد؟ بسياری از مردم بر اين باور هستند كه با افزايش ثروت خوشبختتر میشوند. ليكن تحقيقاتی كه طی ساليان دراز در همين رابطه انجام شده است حكايت از آن دارد كه ثروت بيشتر فقط هنگامی متضمن سعادت بيشتر است كه فردی كه به ثروت میرسد در سطح درآمدی پائينی قرار داشته باشد. برای مثال مردم در ايالات متحده آمريكا به طور متوسط از مردم زلاندنو ثروتمندتر هستند، اما سعادتمندتر نمیباشند. آنچه شگفت انگيز تر است اين كه مردم اتريش، فرانسه، ژاپن و آلمان به نظر میرسد كه از مردمی كه در كشورهايی به مراتب فقير تر زندگی میكنند، مانند كشورهای برزيل، كلمبيا و فيليپين، احساس خوشبختی بيشتری ندارند.
مقايسه ميان كشورهايی با فرهنگهای متفاوت كار دشواری است، اما همين پيامد در مقايسه در ميان مردم يك كشور نيز ظاهر میشود، البته به استثنای انجام مقايسه ميان مردمی با درآمد بسيار اندك مانند مردمی با درآمد زير ١٢٠٠ دلار در سال در ايالات متحده. در بالاتر از اين سطح درآمد ساليانه، افزايش درآمد باعث نمیشود كه مردم چندان هم احساس سعادتمندی بيشتر داشته باشند. امروزه آمريكايیها از آنچه در دههی ١٩٥٠ بودند ثروتمند ترند، اما سعادتمندتر نيستند. امروزه مردم آمريكايی با درآمد متوسط ـ يعنی يك خانواده با درآمد ٥٠ تا ٩٠ هزار دلار در سال ـ دارای سطحی از سعادتمندی هستند كه تقريباً با خانوادههای ثروتمند آمريكايی با در آمد بيشتر از ٩٠ هزار دلار برابر است.
در بيشتر ارزيابیها در بارهی خوشبختی و احساس سعادتمند بودن از شركت كنندگان اين پرسش به عمل میآيد كه آنها از زندگی خود تا چه اندازه راضی هستند. اطمينان زيادی به اين مطالعات نمیتوان داشت، زيرا اين نوع قضاوت كلی در بارهی «رضايت از زندگی» احتمالاً نمیتواند اين مسئله را منعكس سازد كه مردم تا چه اندازه واقعاً از راه و روشهايی كه در آن اوقات خود را میگذارنند لذت میبرند.
همكار من دانيل كانمان از دانشگاه پرينستون و تنی چند از محققين ديگر سعی نمودند تا احساس ذهنی سلامت و سعادت را در انسانها اندازه گيری كنند. برای اين منظور آنها از شركت كنندگان میخواستند كه روحيه و دل و دماغ خود را در فواصل كوتاه از يكديگر و طی يك روز گزارش كنند. اين نتايج بعداً در مقالهای در نشريهی ساينس منتشر گرديد و اعلام شد كه دادههای به دست آمده مورد تاييد قرار میدهد كه ميان درآمد و احساس سعادتمند بودن همبستگی اندكی وجود دارد. كانمان و همكاران محققش به اين نتيجه رسيدند كه مردمی با درآمد بالا وقت بيشتری را به فعاليتهايی اختصاص میدهند كه با احساسات منفی همراه است، يعنی با حالتهايی از قبيل فشار عصبی و تنشهای روحی. آنها به جای آنكه وقت خود را بيشتر با سرگرمی بگذرانند ساعات خود را برای كار صرف میكردند و البته برای رفت و آمد به محل كار. به اين ترتيب آنها نسبت به ديگران بيشتر دچار حالتهايی میشدند كه آنها را به عنوان وضعيتهای خصمانه، همراه با عصبانيت، اضطراب و پرتنش توصيف میكردند.
البته در اين انديشه كه پول خوشبختی نمیآورد هيچ چيز جديدی وجود ندارد. بسياری از اديان به ما میآموزند كه وابستگی به تعلقات مادی و دنيوی باعث ناشادمانی ما میشوند. بيتلها به خاطر ما آوردند كه عشق را نمیتوان با پول خريد. حتی آدام اسميت كه به ما گفته بود ما غذای خود را نه به نيكخواهی قصاب كه به نفع شخصی او مديون هستيم خوشايندیهای ذهنی ثروت را به عنوان فريبكاری و نيرنگ میخواند (هرچند كه البته نوعی از نيرنگ كه « سخت كوشی و جديتهای انسانی را تحريك كرده و آنها را در تحركی دائمی نگاه میدارد »).
با اين وجود در اين خصوص چيزی تناقض آميز هم وجود دارد. چرا تمامی دولتها توجه خود را بر افزايش درآمد سرانه متمركز میسازند؟ اگر پول به همراه خود برايمان شادمانی و سعادت بيشتر نمیآورد چرا بسياری از ما انسانها برای به دست آوردن پول بيشتر خود را به آب و آتش میزنيم؟
شايد پاسخ اين سوال در طبيعت بخصوص انسان قرار دارد كه بايد همواره در جستجوی هدفی باشد. ما از موجوداتی تكامل يافته ايم كه میبايست برای سيركردن شكمهايشان به سختی بكوشند، به جستجوی جفت مناسب بوده و كودكان خود را بزرگ كنند. برای جوامع چادرنشين مالك بودن بر چيزی كه نمیتوان آن را به همراه خود به جای ديگر برد بی فايده است. اما همين كه انسانها شيوهی كوچ نشينی را رها كرده و نظام پولی را به وجود آوردند، آن محدوديت قبلی در اكتساب دارايی هم ناپديد گرديد.
جمع آوری و انباشت پول آنهم تا اندازهی معينی برای دورههای كسادی در حكم تدبيری كارآمد است. اما اين عمل امروزه به يك هدف در خود تبديل شده است، شيوهای كه برای ارزيابی جايگاه اجتماعی و يا موفقيت به كار برده میشود و هدفی است كه وقتی انسان هيچ دليلی برای انجام كار ديگری ندارد و از بی كار نشستن هم كسل میشود به آن متوسل میشود. پول درآوردن به ما اين احساس را میدهد كه در حال انجام كاری ارزشمند هستيم، حداقل تا زمانی كه ما چندان به اين مسئله نمیانديشيم كه چرا اصلاً بايد دست به چنين كاری بزنيم.
حال با يك چنين نگرشی زندگی سرمايه گذار آمريكايی وارن بافت (Warren Buffett) را مورد توجه قرار دهيم. بافت كه اكنون ٧٥ سال سن دارد برای مدت ٥ دهه از عمرش را برای انباشت يك ثروت عظيم گذراند. مطابق با آنچه در نشريهی Forbes آمده، او دومين ثروتمند بزرگ جهان پس از بيل گيتس است، با ثروتی در حدود ٤٢ ميليارد دلار. با اين وجود سبك بسيار مقتصدانهی زندگی او نشان میدهد كه هزينه كردن مبالغ كلانی پول برای او چندان هم لذت بخش نبوده است. حتی اگر او سبك زندگی گشاده دستانه تری انتخاب میكرد يقيناً برايش بسيار دشوار بود كه بخواهد بيشتر از جزيی ناچيز از ثروتش را خرج كند.
اگر از چنين منظری بخواهيم به قضيه نگاه كنيم به اين نتيجه میرسيم كه وقتی بافت در دههی ١٩٦٠ به اولين چند ميليون دلارش دسترسی يافت، ديگر تلاشهای بعدی اش برای انباشت پول بيشتر به نظر بيهوده بوده است. آيا بافت قربانی همان فريبی است كه آدام اسميت شرح داده بود و كانمان و همكارانش با دقت بيشتر همان را مورد بررسی قرار دادند؟
برحسب تصادف مقالهی كانمان در همان هفتهای منتشر گرديد كه بافت اهدا بزرگترين هديهی مالی بشردوستانه در تاريخ ايالات متحده را ـ ٣٠ ميليارد دلار به بنياد ملينا و بيل گيتس و ٧ ميليارد به چند بنياد خيريهی ديگر ـ اعلام نمود. حتی چنانچه كمكهای مالی بزرگ ديگری كه توسط آندرو گارنيچ و جان دی راكفلر پرداخت شده بودند را با تورم تطبيق دهيم، باز هم هديهی بافت بسيار بيشتر است.
بافت به ناگهان و با يك تصميم به زندگی اش هدفی بخشيد. از آنجا كه او يك ندانم گوی يا لاادری است انگيزهی او برای پرداخت اين مبلغ زياد نمیتواند باورهای دينی باشد كه میتواند در جهان آخرت برايش فوايدی در بر داشته باشد. اما با اين حساب زندگی بافت در بارهی سرشت سعادت بشری به ما چه میگويد؟
شايد بر اساس نتايج تحقيقات كانمان بتوان اين انتظار را داشت كه چنانچه بافت در دههی ١٩٦٠ به زحمات خود پايان داده و از ثروتی كه گردآورده بود به زندگی اش ادامه میداد و مثلاً اوقات خود را با بازی بريچ میگذراند وی مدت بيشتری از عمر خودش را در حالت روحی مثبت سپری میكرد. اما در يك چنين حالتی يقيناً او ديگر نمیتوانست آن رضايتی را تجربه كند اكنون در خود احساس میكند، يعنی با رفتن به اين انديشه كه زحمات زياد او و توانايیهای قابل توجهش در سرمايه گذاری اكنون از طريق بنياد گيتس به معالجهی بيماریهايی كمك میكند كه برای ميلياردها انسان فقير دنيای ما چيزی جز مرگ و نابودی به همراه ندارند. بافت به ياد ما میآورد كه سعادت چيزی به مراتب بزرگتر است از اين كه انسان فقط در يك حالت روحی خوب قرار داشته باشد.
Happines, Money and Giving It Away by Peter Singer.
Project Syndicate ٢٠٠٦.