شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 16.08.2021, 16:36

مزاروش و مقاومت در برابر مسموم‌سازی جهان


قربان عباسی

زمانی جورج اورول جمله‌ای بدین مضمون بر زبان راند که بخش عمده‌ای ‏از اندیشمندان چپ با آتشی بازی می‌کنند که گویا نمی‌دانند این آتش ‏داغ است. اما او اشاره‌ای نمی‌کند که این آتش سوزان را چه کسی یا ‏چه کسانی برافروخته‌اند. فیلسوف مارکسیست، استاد افتخاری دانشگاه ‏ساسکس و آموزگار فلسفه و علوم اجتماعی – مزاروش - به سراغ این اخگر ‏سوزان رفته است. فیلسوفی برآمده از مکتب بوداپست که روزگاری نه ‏چندان دور از زمانه ما به پای درس‌های گئورگ لوکاچ نشستند. دیگر ‏یاران این محفل اگنس هلر و گئورگی مارکوس بودند.

مزاروش پس از ‏تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به مجارستان در سال ۱۹۵۶ کاشانه خود را ‏وانهاد و به تورین، ایتالیا رفت اما سرانجام برای اقامت خود ‏بریتانیا را برگزید. تردیدی نیست که مزاروش در چارچوب مفهومی ‏متفکران مارکسیست می‌اندیشد. پژوهش‌های جسورانه مزاروش متوجه ‏گزینه‌ها و انتخاب‌های تاریخی پیشاروی بشر درآستانه هزاره جدید ‏است. هزاره‌ای پر بیم و پر دلهره که به زعم مزاروش زاییده منطق ‏سرمایه‌داری است. شاید تامل برانگیزترین کتاب مزاروش «فراسوی ‏سرمایه» باشد. در این کتاب نشان می‌دهد که رشد و شکوفایی اقتصادی ‏دهه ۱۹۹۰ صرفاً محصول فناوری‌های دیجیتالی نوین نبود، بلکه متاثر ‏از بنیان اخلاقی و شالوده‌های اجتماعی جدید بود. درجست‌وجوی ‏جهانی برای سود و سرمایه بیش‌تر دیگر اخلاقی که روزگاری خود ‏سرمایه‌داری و متفکران پشت سرش مروج آن بودند به حاشیه رانده شده ‏است. حداکثر خوشبختی و سعادت برای حداکثر مردم شعاری است که اینک ‏در مقابل دیدگان همه ترک برداشته است. حتی در ثروتمندترین ‏اقتصادهای سرمایه‌داری جهان بیکاری و فقر به امری ساختاری تبدل ‏یافته است و کیست که نداند اینک شرایط برای جمعیت کثیری از مردم ‏جهان طاقت‌فرساست و گران و دشوار.‏

مزاروش معتقد است که شکست سرمایه‌داری در ماموریت تاریخی خود ‏بیشتر در پروژه مدرنیزاسیون جهان سوم مشهود است. و نشان می‌دهد ‏که چگونه ایالات متحده از زمان سیاست «در باز» روزولت تا همین ‏امروز با خطاهای سیاسی پی در پی در ایجاد تنش در جهان نقش‌آفرینی ‏کرده است. البته او ایالات متحده را مقصر نمی‌داند. ریشه‌های این ‏همه تنش و آشوب از منطق تاریخ سرمایه‌داری است که آب می‌خورد. ‏مزاروش در مقام فیلسوفی مارکسیست به آلترناتیوها و شق‌های ممکن ‏پیش رو می‌اندیشد برآن است که با فوریت و بدون فوت وقت معنای ‏جدیدی را به این عبارت به یادماندنی رزا لوگزامبورگ بدهد: ‏‏«سوسیالیسم یا بربریت». وی شرایط و زمینه‌ها را برای امکان تحقق ‏جایگزینی رادیکال برای سرمایه‌داری را مطرح می‌کند که البته ظهور ‏چنین آلترناتیوی بیش از همه مستلزم بازبینی دقیق، انتقادی و ‏هوشمندانه جنبش‌ها و مبارزات پیشین است و این که چگونه باید این ‏مبارزات را با تحولات جامعه مدرن و فرامدرن امروزی پیوند زد.‏

مزاروش در کتاب نظریه بیگانگی مارکس (۱۹۷۰) استدلال می‌کند که ایده ‏مرکزی آثار مارکس همانا مفهوم سرنوشت‌ساز بیگانگی است و کوشش می‌‏کند بین کاربست این مفهوم از سوی مارکس و استفاده از آن میان ‏متفکران پسامارکسی تمایز نهد. به تبارشناسی ایده یگانگی می‌‏پردازد و نشان می‌دهد که چگونه مارکس آن را به یک نظریه کارساز ‏بدل می‌کند. به‌زعم مزاروش بیگانگی فراتر از آن است که محدود به ‏سیاست شود. در اقتصاد، فلسفه، اخلاق و زیبایی‌شناسی نیز ارج خود را ‏بازیافته است. به گمان مزاروش ایده بیگانگی کماکان مطلوبیت خود ‏را در تحلیل و آنالیز جامعه مدرن حفظ کرده است و می‌توان همچنان ‏از آن برای تحلیل نقش فرد در جامعه و نقش آموزش و پرورش درجامعه ‏مدرن سود جست.‏

مزاروش مدافع و منادی سیاستی است که اخلاقاً متعهد باشد. تاکید وی ‏برآثار مارکس و سارتر جز این نیست که این تعهد را بازیابد. او ‏تلاش می‌کند خط تعهدات اخلاقی را که از مارکس شروع شده و به سارتر ‏رسیده کماکان ممتد نگه دارد. در تحلیل سارتر خوشحالی خود را از ‏این که سارتر از یک ذهن‌گرای خودمحور به سمت فلسفه‌ای بالغ و ‏متعهد به لحاظ اخلاقی گام برداشته است پنهان نمی‌دارد. مزاروش ‏شیفته تلفیق سارتر است فردی که با تاکید نهادن بر ‏اگزیستانسیالیسم اومانیستی شروع کرده و نهایتاً آن را با مارکسیسم ‏درهم می‌آمیزد. برهوشمندی سارتر اشاره می‌کند که چگونه علیرغم ‏این تلفیق تلاش می‌کند خودمختاری فرد و استقلال او را دربرابر جمع ‏و مسلک جمع‌گرایانه مارکسی حفظ کند. او به قدرت تخیل فرد در ‏برساختن این جهان ایمان دارد و امید او به برساختن جهانی نو و ‏آلترناتیوی بدیع دقیقاً از این ایده مایه می‌گیرد یا از این امید. ‏انقلاب ۱۹۶۸ را چیزی جز پیروزی تخیل برقدرت نمی‌داند او امیدوار ‏است که تخیلات فردی ما برای ساختن آلترناتیو برای سرمایه‌داری که ‏چهارنعل می‌تازد کفایت کند.‏

مزاروش در جایی از نامه سارتر به فلوبر یاد می‌کند و اشاره می‌کند ‏که چگونه فلوبر به درون تخیلات فردی خود پناه برد اما درعین حال ‏واقعیت تلخ را هم دید چون ازآن نفرت داشت. مزاروش از این نکته ‏برای پیوند امر واقعی با امر تخیلی سود می‌برد. تخیل سازنده است ‏اما نباید درآن بیش ازآن که لازم است درنگ کرد باید به درون تخیلات ‏خود بخزیم، اما تنها برای انرژی گرفتن که بتوانیم در جهان واقعی ‏درگیر شویم. مزاروش معتقد است که جهان بیرون که مغلوب جهان ‏سرمایه داری و منطق آن شده است همه ما را شرطی کرده است و باید ‏دربرابر این شرطی سازی مقاومت کرد .باید بتوانیم پتانسیل خود را ‏با تکیه برتخیل و فوران آن افزون کنیم و قدرت نفی را از آن خود ‏کنیم. او تخیل را در کانتکستی رئالیستی جاسازی می‌کند. نوعی وقوف ‏انتقادی و ایستادن دربرابر محدودیت‌ها و محذوریت‌ها و فشارهای ‏بیرون از ما.‏

مزاروش عمیقاً اعتقاد داشت که علم و فناوری قادر به فیصله بخشیدن ‏به تعارضات سرمایه‌داری نیستند زیرا مشکل بنیادی زیست‌محیطی ناشی ‏از منطق سرمایه است که با رشد و توسعه شتابان اقتصادی چفت شده ‏است. نظام سرمایه نمی‌تواند به خود قیدی نهد و محدودیتی برای خود ‏قائل نیست واز این‌رو نمی‌تواند بین رشد یک بچه و رشد یک تومور ‏سرطانی تمایز قائل شود.

در نظریه بیگانگی مارکس نوشت: «فرم ‏بیگانه شده ظرفیت تولیدی که شاکله نظام سرمایه‌داری است مسبب ‏آلودگی شدیدی است که حیات نوع انسان را تهدید می‌کند»، آلودگی‌ای ‏که خود نمونه‌ای از تشدید بیگانگی از طبیعت است. مزاروش کوشش می‌‏کند ما را با ناعقلانیت نهفته در منطق سرمایه‌داری، کمبودهای ‏ساختگی، فهم ضایعات، و ویرانگری انسان معاصر درگیر کند. ‏در سخنرانی خود به سال ۱۹۷۱ به صراحت به فاجعه اشاره می‌کند: «نظام ‏سرمایه‌داری نمی‌تواند پیشرفت را از ویرانگری و ترقی را از اتلاف ‏جدا کند حتی اگر نتیجه مصیبت‌بار باشد. سرمایه هرچه نیروهای مولد ‏بیشتری را آزاد کند باید نیروهای ویرانگر بیشتری را از بند ‏برهاند هرچه مقدار تولید افزایش یابد بیش‌تر و بیشتر باید همه ‏چیز را زیر کوه‌های متعفن ضایعات دفن کند.»

به‌زعم مزاروش سرمایه با ولخرجی آزمندانه منابع محدود این سیاره ‏را یکباره تحلیل می‌برد و نمک بر زخم سیاره‌مان می‌پاشد و تازه ‏پس از همه اینها با ملوث کردن و مسموم کردن محیط زیست انسانی به ‏وسیله تولید انبوه، ضایعات و فاصلاب صنعتی پی‌آمد را بسی بدتر از ‏پیشامد می‌کند. وی با بدبینی تمام می‌نویسد: «نتیجه نهایی عبارت ‏است از تشدید تعارضات اقتصادی سرتاسری سرمایه‌داری آنهم به گونه‌ای که دیگر نتوان آن را با توسل به جنگ و امپریالیسم فرونشاند.»‏

مزاروش با فلسفه خود ما را به مصاف جهانی عنان‌گسیخته می‌برد ‏از ما می‌خواهد به قوه تخیل و ابداع خودمان پناه بریم تا با ‏واقعیتی سخت تلخ و نفرت‌انگیز توان مواجهه داشته باشیم در غیر این ‏صورت باید مهیای پذیرفتن جهانی باشیم که به زودی سیاره ما را ‏مسموم خواهد کرد. البته اگر دیر نشده باشد.‏






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024