سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
”نیچه، فاشیسم را نیافرید بلکه فاشیسم نیچه را کشف کرد؛ با این حال توفیر نمیکند کدام یک از این دو ابتدا آمده باشد.”
توماس مان، نویسنده آلمانی برنده نوبل
در اوج اقتدار رضاشاه و در فرایند هویتسازی “نوین” ایرانی که گشتاور آن تاریخگرایی سکولار بود، گروهی از مهاجران زرتشتی هند به دستبوسی “الیزابت نیچه” خواهر این فیلسوف خطرناک به آلمان رفتند. هیئت پارسیان مهاجر در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به پاس اینکه نیچه نام زردشت Zoroaster پیامبر ایرانی را زرتشت Zarathustra نگاشته و با شاهکار ادبی خویش “چنین گفت زرتشت” آوازه این ستاره طلایی را به آفاق رسانده است در آرامگاه او به وی ادای احترام کردند. زرتشت یا ستاره طلایی شرق که بعدها سه ضلع آریایی آن - برلین، تهران، قاهره - در یک ازدواج تاکتیکی بین شاه و فوزیه (به سفارش سفیر آلمان) متجلی شد اما چه زود با افول هزاره “رایش سوم” بیفروغ گشت.
گرچه زرتشت نیچه، پیامبری ایرانی ست در عین حال او تنها تعلق خاطر به این سرزمین ندارد. این زرتشت در آینده، پیامآور نسل و نژاد “ابَرمردان” آریایی خواهد شد؛ پیامبری که نیچه (حتی پس از مرگ خدا هم) دلتنگ او و در حسرت ظهور وی است. زرتشت را نمیتوان در زمان تقویمی Kronos جستجو کرد بلکه او گوهر کایروتیک دارد و از زمان متافیزیکی موسوم به کایروس Kairos آمده است. زرتشت جایگاهی بالاتر از ”سروش” دارد و نشاید که این پیامبر و آن فرشته را در زمان تقویمی گنجانید. نیچه استاد فیلولوژی و اشراف کامل بر دو مفهوم کرونوس و کایروس دارد اما با این حال زرتشت را از عالم کایروس به آلمان میخواند و زرتشت تقویمی را در ایران جا میگذارد.
الهیات نیچه معطوف به زرتشت کایروتیک است. به بیانی، ایدههای ابَر مرد و بازگشت جاودان و فلسفه به مثابه “اراده معطوف به قدرت” و اعلامیه مرگ خدا همه جوهر کایروتیک دارند که در بزنگاه تاریخ، مطرح میشوند. به این سبب نیچه یک فیلسوف محض و روشمند و دارای یک سیستم فلسفی نیست. او را میتوان در ردیف منتقدان فرهنگی طبقهبندی کرد و نه در طیف فیلسوفان دارای منطق صوری. به باورم نیچه را باید نخستین فیلسوف فرهنگی در تاریخ مدرن شناخت، فیلسوفی همسنگ “کارل مارکس” که نه برای تفسیر و تبیین جهان هستی بلکه برای تغییر آن آمده است گرچه نیچه و مارکس را آن زمان در حوزه “آکادمیک” اروپا جایی نداشتند.
نیچه میپندارد فرهنگ اروپا مالیخولیایی شده و باید که زرتشت او بر بالین بیمار آید و برای درمان نیز نسخه (چنین گفت زرتشت) بپیچد. بگذریم که اولیای کلیسا در اروپا هم پنداشتند نیچه خود دچار مالیخولیا گشته و مسیحی باید که بر بالین او آید تا درمان انجیلی کند. از سوی دیگر در دوره پسا خدایی و بر طبق پروژه نیچه قرار است زرتشت از ایران باستان بیاید و نه از یونان باستان زیرا “اراده معطوف به قدرت” نیچه چنین خواسته که خدایان المپ همه سر به آستان قدر قدرت زرتشت سایند؛ پیامبری که میخواهد بهجای یک سیستم اخلاقی خدا محور اما کهن و فرسوده بردگان و کنیزان، یک نظام اخلاقی نیهیلیستی به جهان مدرن ارمغان دهد. نیهیلیسم فرااخلاقی که هیچ نیک و بدی لزوما و اخلاقا خوب یا زشت نیست.
اینکه چرا این شاعر فیلسوفان آلمانی بهجای زرتشت ایران به سوی بودای هند، کنفوسیوس چین و یا پرومته یونان نمیرود و یکی از این سه را بهجای او انتخاب نمیکند معمایی ست که فیلولوگ با خویش به خاک برده است. شگفتتر آنکه نیچه از خاورمیانه مهد هزاران نبی نیز بیزار و رویگردان است؛ او عنایتی به رسولان خاوری که دغدغه “توحید” داشته باشند ندارد. پنداری در شرق خبری نیست(!) بهجز زردشت ایرانی که زرتشت میشود تا در پروژه فرهنگی نیچه به کار آید.
این فیلسوف شاعران شاید هم رندی را از رند شیراز آموخته باشد که نخواسته روزنه تاویل hermeneutics آثارش را ببندد تا پس از او تفاسیر بیشمار از این انتخاب استعاری وی بر روی هم انباشته شوند. مگر تفسیرها و تاویلهای بعضا متضاد از دیوان حافظ، بر روی هم انباشته نشدند؟ حال حق با کدام مفسر است؟ با او که حافظ را شاعری رند و شراب نوش و شاهد باز میشناسد یا او که حافظ را عارفالعارفین و شیخالشیوخ شریعت و طریقت میخواند؟ یا هیچکدام؟
به درستی نمیدانم نیچه که “فیلولوژی” خوانده و جوانترین استاد دانشگاه بازل سوئیس است و بر فرهنگ و زبان یونانی اشراف کامل دارد و از ذوق و شوق و شعر و شهود نیز بیبهره نیست، چرا از المپ آتن خدایی نیاورد تا طرح و شاهکارش را به نام او جاودان کند. آیا چنین گفت “دیونیسوس Dionysus” و یا اینکه چنین گفت “آپولون” کمتر از چنین گفت زرتشت میارزد؟ این شاعر فیلسوفان بهجای دوآلیسم یونانی اما دوآلیسم ایرانی را انتخاب کرده و در آثارش شاهدیم او “کنتراست” دو الهه یونانی (آپولون و دیونیزوس) را به نشانه رقابت عقل و عشق آورده است. نیچه چندان اعتنایی به اهورا و اهریمن به نشانه نیک و بد نمیکند؛ پنداری نه اهورا، نه اهریمن و نه زرتشت ایرانی نیستند. شاید هم حق با “مارتین هایدگر” از شارحان مشهور نیچه باشد که به باور او نیچه با انتخاب زرتشت خواسته از هلنیسم یونانی و آموزه نوافلاطونی دور شود؛ احیاگر زرتشت در دیانت زرتشتی چندان انقیاد پیروان در برابر آن وجود قادر مطلق را ندیده است.
نیچه از روسیه به ایران آمده است؛ ورود دیرهنگام این فیلسوف شاعران و شاعر فیلسوفان - مانند دکترین مشروطه - از راه روسیه ممکن شده است. شاهراه تجدد و مدرنیته به ایران در واقع روسیه است. دلیجان منزجر از مدرنیته نیچه هم پیش از رسیدن به مرز پُرگهر به روحیه شرف و شهادت ارتدوکسی آمیخته میشود اما عدالت و وجدان را در “جنوا” جا میگذارد. به بیانی ساده، شرفاندوزی و شهادتطلبی شرقی (روسی) در آثار نیچه برجسته شده در حالی که از عدالتخواهی و وجدان غربی تخلیه میشود. مگر نه اینکه شرف و شهادت نماد “شرق” است و وجدان و عدالت هم نماد غرب؟ شرفاندوزی و شهادتطلبی یک شرقی آیا با وجدانمحوری و عدالتخواهی او برابر است؟ به این سیاق در غرب، شرف و شهادت بیشتر یافت میشود یا وجدان و عدالت؟ آیا شرق شهره شرف و شهادت نیست؟ غرب چطور؟
بیدلیل نیست که نیچه تا به ایران میرسد ناگهان سایهنشین “طوبی” و همنشین شیخ شبستر میشود؛ برخی از شارحان بر میان او زنّار محمود میبندند و تعدادی از شیفتگان هم خرقه مسعود بر قامت این زندیق میاندازند. حال این نیچه روسی شیدای شرف و شهادت و تهی از وجدان و عدالت به چه کار ایران میآید؟ بهراستی چرا وجدان این شاعر فیلسوفان در جنوای ایتالیا جا میماند و ما در خوانش آثار او در ایران آن را نمیبینیم؟
در سده نوزدهم الهیات بسیار بهسوی تاریخ کمانه میکند یا منحرف میشود؛ در این قرن نطفه “پایان تاریخ” بسته میشود تا بهاین بهانه، نیچه در “میلاد تراژدی” به آن حمله کند. آنگاه فرآیند “سکولاریزه” شدن دین در آلمان “بیسمارک” به اوج میرسد و عرفان theosophy مشهور به هیبریدی (غربی و شرقی) به تدریج پیدا میشود. این عرفان ترکیبی که بیاعتنا به این جهان و شیفته و شیدای آن جهان است بعدها به ایران رسیده و به حکمت خالده یا خرد جاودان Perennial philosophy شناخته میشود. این برهه را اصطلاحا عصر جدید new age مینامند؛ لازم به اشاره است این “عصر” جدید هیچ دلالت زمانی به دوره و عصر تاریخی ندارد بلکه صرفا تشابه لفظی با آن دارد. در عصر جدید شاگردان زرتشت (رودولف اشتاینر مرید و آموزگار الیزابت نیچه، رودولف هس مشاور و نایب اول هیتلر ملقب به عالیجناب گروفاس، کارل اشمیت تئوریسین فاشیسم، آلفرد روزنبرگ مشهور به فیلسوف نازیسم، جوزف گوبلز وزیر شعار و تبلیغات) در کندوکاو آثار نیچه برخی از استعارات آثار شاعرانه او را برجسته ساختند.
استکهلم، تابستان ۲۰۲۱
نیچه و زرتشت (pouranblog.blogspot.com)
———————————-
پینوشت:
این جستار به یاد کیمیاگر آلمانی “یالمار شاخت” نگاشته شده که مدتی رئیس بانک مرکزی سپس وزیر اقتصاد دولت هیتلر شد؛ او توانست ابَر تورم آلمان را مهار کند. نابغهای که در اعتراض به بلندپروازی نظامی هیتلر ناچار به زندان افتاد و پس از جنگ دوم بینالملل توسط نیروهای امریکایی باز سالها زندانی شد آنهم به بهانه پاکسازی از فاشیسم!
یالمار شاخت در ایام کهولت اما بسیار دیر به یاری دولت ملی “دکتر مصدق” شتافت که در خاطراتش به آن اشاره دارد. او بارها اعلام کرده بود که دولتمردان نخست باید اقتصاد بدانند سپس سیاست بازی کنند که “تاوان” و اثرات (بعضا تخریبی) هر اقدام سیاسی را بر منافع ملی ابتدا به خوبی سنجیده باشند.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|