iran-emrooz.net | Mon, 29.05.2006, 9:58
درسهای توكويل در دموكراسی
نيكولاس تنسر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
دوشنبه ٨ خرداد ١٣٨٥
اكنون چنين به نظر میرسد كه ٢٠٠ سال پس از تولد الكسی دو توكويل و با توجه به جنگ عراق فرصت مناسبی برای بحث در بارهی سرشت دموكراسی مهيا شده است. توكويل به حق به خاطر طرد حسرت واپسگرايانه از گذشته و تلقی پيروزی دموكراسی به عنوان سرنوشت يگانهی ما مشهور است. اما او در عين حال در برابر خطراتی كه دموكراسی برای آزادی در بر دارد نيز هشدارهايی داده بود. آيا ما هنوز هم بايد در اين نگرانیهای او سهيم باشيم؟
توكويل دموكراسی را نه تنها به عنوان يك رژيم سياسی بلكه فراتر از هر چيز، به عنوان يك حكومت « روشنفكرانه » مینگريست كه در مجموع عرفهای يك جامعه را شكل میدهد و به اين ترتيب به آن بعدی جامعه شناختی و روان شناختی میبخشد. رژيمهای دموكراتيك به باور توكويل افكار، آرزوها و احساسات ما را معين میكنند. انسان دموكراتيك نيز همچون انسان رنسانس و انسان شورايی قرن بيستم شكلی از وجود انسان است.
برای توكويل اين احتمال مطرح بود كه تاثيرات نظام يافتهی دموكراسی شهروندان را به اين عمل وادارد كه خود را از انديشيدن منطقی و معقول محروم سازند. آنها در چنين حالتی وانمود میكنند كه رويدادها و ارزشها را شخصاً مورد قضاوت قرار میدهند، اما در حقيقت چنين مردمی فقط از افكار ساده شدهی تودهای تقليد میكنند و آنها را سرمشق خود قرار میدهند. در واقع آنچه توكويل آن را تاثير « قدرت اجتماعی » در افكار عمومی میناميد احتملاً در نظامهای دموكراتيك نسبت به ديگر شكل حكومتی بسيار نيرومندتر است ـ يعنی ديدگاهی كه در اصل رشد عوام فريبی و دستكاری رسانهای عقايد در روزگار خود ما را پيش گويی كرده بود.
توكويل معتقد بود كه هيچ گونه راه حل موثر و بادوامی برای جلوگيری از چنين گرايشی در دموكراسیها وجود ندارد. نه دموكراسیهای محلی و نه جوامع كوچك، نه موانع و تنظيمات دولتی و نه حتی حقوق مدنی نمیتوانند از زوال فكر انتقادی كه به نظر میرسد دموكراسیها باعث آن هستند جلوگيری كنند. مكتبها فقط همين توان را دارند كه چيزی نه بيشتر از قلمروهای بسته در ميان قدرت فرسايندهی تاثيرات اجتماعی بر شيوهی تفكر باشند. البته توكويل بر اين انديشه بود كه تعقيب هنر و فضيلت به همان نحوی كه فلاسفهی باستانی پی میگرفتند و يا داشتن يك ايمان دينی میتواند روح را تعالی بخشد، اما (از نظر او) هر دوی آنها چنانچه در زندگی عمومی به طور رسمی مقرر گردند با آرمان دموكراتيك در تناقض قرار میگيرند.
وارثين روشنفكری توكويل از جمله نظريه پردازان نئوماركسيست مكتب فرانكفورت و همچنينهانا آرنت همگی بيش از هر چيز از متلاشی شدن (نقش) عقل در جوامع مدرن نگران بودند. در واقع فيلسوف فرانسوی مارسل گوشه يكی از كتابهای جديد خود را « دموكراسی برضد خودش » نامگذاری كرده است. اين متفكرين بر اين عقيده بودند كه شيوههای زندگی در يك جامعهی دموكراتيك به نابود كردن ايدهی اوليه آن و به سركوب فرهنگ « متعالی » گرايش دارد و در نتيجه به سرفرودآوردن به ميان مايگی كه در نهايت شهروندان را در برابر دشمنان دموكراسی بی پناه و آسيب پذير باقی میگذارد.
اما در حالی كه در تاريخ رژيمهای جنايتكاری كه توسط تودههای مرعوب و فريب خورده مورد تحسين قرار میگيرند فراوان است، مخاطره بزرگتر برای كشورهای دموكراتيك اين است كه شهروندان آنها به بی تفاوتی و به انديشههای كوتاه مدت برای رسيدن سريع به خواستههای معمولی عقب مینشينند. گذشته ـ علی رغم آيينهايی كه در تلاش برای گراميداشت لحظات تاريخی هستند ـ با اعتياد انسان به زمان حال و به هرچيز نو از يادها فراموش میشود، حتی طبقهی حاكم گويا فرهيخته در معرض چنين افسون شدگی قرار دارد. معضل اصلی ذهن دموكراتيك، همان فقدان آگاهی تاريخی است.
آيا همانگونه كه توكويل ادعا میكند نقائص دموكراسی به اين معنا است كه بدبينی حاكی از تسليم تنها راه باز برای ما است، يعنی تنها راه واقع گرايانه اما در عين حال كم دوام؟ من اين گونه نمیانديشيم. راه و روشهايی هم برای مبارزه با آنچه میتوان آن را « بلاهت دموكراتيك » در حال رشد در زمانه ما ناميد وجود دارد.
اولين دفاع فشارآوردن برای يك نظام آموزشی است كه واقعاً ذهنهای نقاد را پروش دهد، يعنی از طريق عمدتاً موضوعات مورد غفلت قرار گرفته در ادبيات، تاريخ و فلسفه. اگر آن شهروندان مطلع و نقادی كه لازمهی نظامهای دموكرايت هستند بايد حقيقتاً پرورش داده شوند، مدارس بايد به خوش خدمتی به گرايشهای عمومی و مدهای روز خاتمه داده و به تيزتركردن ظرفيتهای تحليل گر دانشجويان آغازكنند. بزرگترين مانع برای رسيدن به چنين شكلی از آموزش رسانههای جمعی هستند، كه گرايش اصلی در آنها پرورش سطحی نگری و سرگرمی است. امروزه بسياری از انسانها بيشتر وقت خود در زندگی را صرف تماشای تلويزيون میكنند تا كلاسهای درس. بی ارادگی و انفعالی كه رسانهها مشوق آن هستند قطب متضاد تعهد و درگيری فعال است كه شهروندان دموكراتيك نيازمند آن هستند. اما اين تصور دشوار است كه رسانهها (به استثنای روزنامههای درجهی يك) به اراده و اختيار خود تبديل به ابزاری برای آن تعليم و تربيتی شوند كه ظرفيتهای نقادانهی شهروندان را افزايش میدهد.
اين نگرانی از رسانهها را نبايد صرفاً به حساب نگاه تحقيرآميز نخبگان از فرهنگ عامه گذارد. پرسش مورد نظر ما در بارهی محبوبيت و اعتبار نيست ـ در هر حال موسيقی موتسارت در روزگار خودش مورد پسند همگانی بود و نمايشنامههای شكسپير همانقدر فقرا را جذب میكرد كه ثروتمندان را ـ بلكه به بسته بودن درهای فرهنگ عوام به روی به چالش خواستن و تحريك كردن بازمی گردد. پيامد چنين ناكامی بی تفاوتی عمومی و انفعال مخاطبين است.
در واقع مدتهاست كه يك فرهنگ جهانی رسانهای در حال افزايش است، همان فرهنگی كه در منبع الهام بودن برای برانگيختن انديشهی انتقادی يا برای ايجاد احساسات متعالی ناكام ماده است. اين فرهنگی است كه با توجه به ولنگاری و بی فكری، آزادی دموكراتيك را به خطر میاندازد، زيرا از ايجاد هرگونه دركی از تعهد نسبت به جامعه، تاريخ يا اجتماع ناتوان است.
آيا برای انجام هر عمل در برابر آن فرهنگی كه روح را تا به اين اندازه از حساسيت میاندازد ديگر دير شده است؟ توكويل نخبگان زمانهی خودش را به خاطر از خودراضی بودن آنها در مواجهه با قدرت ريشه كن كنندهی دموكراسی توده گرا تحقير میكرد. آيا در تحقق پيش بينیهای نگران كنندهی توكويل نزديك بينی رهبران سياسی ما نيز نقشی به عهده خواهند داشت؟
----------------
Tocqueville’s Lessons in Democracy by Nicolas Tenzer.
Project Syndicate 2006.