پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
در پایانِ یک سمینارِ مجازی اخیرِ مجمع جهانی اقتصاد (داوس) پیرامونِ فن آوریهای جدید در اقتصاد بینالملل، به وضوح روشن بود که منطقِ یک ایدئولوژی دیگر منسوخ شده است.
کدام ایدئولوژی؟ ایدئولوژی عدمِ یادگیری از/ عدمِ همکاری با منظومۀ جهانی.
این ایدئولوژی که با قرائتهای مختلف از مبارزه با امپریالیسم از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد هم اکنون فقط در سه کشور تبلور دارد (کوبا، بلاروس، کرۀ شمالی). چینیها در دهۀ ۱۹۶۰ متوجه شدند که سخنرانیهای آتشین در مجامعِ جهانِ سومی و غیرمتعهدها، سطح فقر و محرومیت مردم چین را نمیکاهد بلکه باید از طریقِ کار و رقابت، با منظومۀ جهانی تعامل کنند تا “سهم اقتصادی و در نتیجه سیاسی” بدست آورند.
چینیها با توانِ مالی و مازادی (Surplus) که جمع کردند، ثروتمند و مدرن شدند و در عین حال کنفوسیوسی ماندند تا آنجا که در سه دهه، ۵۰۰ مرکز آموزشِ کنفوسیوس در جهان تأسیس کرده و تنها در آمریکا، ده هزار نفر استادِ چینی، زبان چینی تدریس میکنند. این تحولاتِ امروزی از زمانِ خود مائو و با مدیریتِ تئوریک و سیاسی جُوئن لای (Zhou Enlai) طی سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۶ آغاز شد. به عبارتی، برای مبارزه با فقر در داخل و کسب سهم قدرت سیاسی در منظومۀ جهانی، خودِ رفیق مائو قبول کرد مائوزدایی شود ولی با پیچیدگیهای روانی و فرهنگی چینیها، خود را خیلی آلوده نکرد و مسئولیت تغییر را به نفر دوم هرمِ قدرت یعنی جُوئن لای تفویض نمود.
چین از زمان انقلاب (۱۹۴۹) تا ۱۹۷۰ که وارد نظام جهانی شد، ۶ معاهده امضا کرده بود. اما از ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۹ برای پیشرفت و توسعۀ خود، ۲۶۸ معاهده امضا کرده و از طریقِ چند جانبهگرایی به قدرت و ثروت رسیده است.
۳۰ درصد گازهای گلخانهای در جهان ناشی از فعالیتِ صنایع سنگین است. دولتهای سوئد و هند با همکاری داوس گروهی را برای به صفر رساندن انتشار کَربُن تشکیل دادهاند که بعد از حدود یکسال، ۲۳ دولت و شرکت در آن عضویت دارند و از دستاوردهای فنآوری و مدیریتی یکدیگر میآموزند.
ایرباس به عنوان یک تولیدکنندۀ اروپایی با حدود ۱۲۰۰۰ عرضه کنندۀ قطعات (Supply chains) همکاری میکند. نکتۀ بسیار حائزِ اهمیت در این رابطه این است که ۴۰ درصد از این عرضهکنندگان غیرغربی هستند. قاعدتاً غرور غربیاروپایی در صنعت و سیاست نباید اجازه میداد که چنین تعاملی با عرضهکنندگان جهان سومی تحقق پیدا کند اما عرضهکنندگان قطعات ایرباس در اثر تعامل و یادگیری و بهبود کیفیت تا آنجا پیش رفتهاند که از ۳۵ کشور تأمین کننده قطعات، ۲۴ کشور از آسیا و آمریکای لاتین هستند. در حدی فرصت همکاری و تعامل در جهان افزایش یافته که در مجموع، ایرباس ۸۰ درصد از قطعاتِ مورد نیاز خود را از طریق برون سپاری (Outsourcing) تهیه میکند.
ویتنام کشوری است که بخوبی در دهۀ ۱۹۹۰ این واقعیت جهانی را تشخیص داد، غرور بیجای خود را کنار گذاشت، وارد عرصۀ دادُ و ستدِ جهانی شد، رقابت کرد و هم اکنون شرکتهای بزرگی مانند سامسونگ، مایکروسافت، نوکیا، تویوتا و هوندا، این کشور را مهمترین پایگاه تولیدی خود قرار دادهاند. در فرایند تولید این شرکتها، بومیها بسیار میآموزند. طی ده سال از ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۷، ویتنام ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی جذب کرد.
آیا ویتنام برای تولید ثروت و بهرهبرداری از مازاد، انتخاب دیگری جز ورود در صحنۀ رقابت جهانی داشت؟ آیا ویتنامیها میتوانستند در سال ۲۰۲۰ با همان منطقِ سال ۱۲۰۰ زندگی کنند که هر خانوادهای از چند کیلومتری منزل خود خارج نمیشد و صرفاً با قدری تولید کشاورزی بقا داشت؟ آیا ویتنام میتوانست درگیری تاریخی خود را با چین، ژاپن، کره، آمریکا و فرانسه ادامه دهد؟
ویتنام سال ۱۹۹۶ تقاضای عضویت در سازمانِ تجارت جهانی (WTO) داد و سال ۲۰۰۷ پس از ۱۱ سال عضو شد. شاید برای تبیین بحثِ منسوخ شدنِ اندیشۀ مبارزه با جهان، آنچه در آن ۱۱ سال اتفاق افتاد بسیار حائز اهمیت باشد. مسئولین و دانشگاهیان ویتنام که این نویسنده فرصت گفتوگوی با آنها را داشته، مکرّر بیان میداشتند که اقتصاد و نظامِ تصمیمسازی ویتنام چندین گرفتاری جدی داشت: فساد، خویشاوندسالاری، ناکارآمدی و هدر دادن منابع تولید. در طول ۱۱ سال مذاکرۀ WTO با ویتنام، مقامات این کشور باید به ۱۵۰۰ سئوال حقوقی، نهادی، ساختاری، مالی و تصمیمسازی در ویتنام پاسخ میدادند.
هر چند مشکلات اقتصادی فوق با درصدی در عموم نظامهای اقتصادی وجود دارد اما به اذعان مقامات و دانشگاهیان ویتنامی، ورود در اقتصاد جهانی و تعامل مستقیم با صدها شرکت و تولیدکنندۀ بزرگ، باعث دو تحولِ عمده در این کشور شد: شفافیت مالی و رقابت شدید تولید کنندۀ داخلی با خارجی. با بهبود وضع اقتصادی و علاقمندی شهروندان به کار و فعالیت و فرهنگ و کشورشان در اثر ثبات اقتصادی، جریانِ مبارزه با امپریالیسم در حاکمیتِ ویتنام به تدریج جان باخت و گروه تعامل با جهان در عمل اثبات کرد که تعامل به ثبات اقتصادی و حتی سیاسی میانجامد. طی ده سال، تولید ناخالص ویتنام از ۱۱۵ میلیارد دلار به ۲۶۱ میلیارد (۲۰۱۹) ارتقاء یافته است. کشوری که ۹۷ میلیون نفر جمعیت و ۳۱۱۲۱۱ کیلومتر مربع مساحت دارد، تنها با آمریکا از اول ۲۰۲۰ تا اوت ۲۰۲۰، ۵۶ میلیارد دلار تجارت داشته است (۴۹ میلیارد صادرات به آمریکا و ۷ میلیارد واردات از آمریکا).
در سمینارِ مجازی داوس، رؤسای دولت از پنج قارۀ جهان یک دغدغۀ مشترک داشتند: در منظومۀ جهانی به شدت بههمتنیده، چگونه میتوان بیشتر آموخت، رقابت کرد و مازاد و ثروت برای مردم تولید کرد؟ در این راستا، چرا این سه کشور (کوبا، بلاروس، کرۀ شمالی) با بقیه متفاوت هستند؟ هر چند میتوان دلایل مختلفی را تبیین کرد ولی کانونِ اصلی را شاید در ساختاری باید جستجو کرد که اِلیتهای اجرایی و فکری در آن زیست میکنند.
حکمرانی در جهان امروز عمدتاً به موضوع “تصمیمسازی” برمیگردد کما اینکه سنگاپور با مشورت و تعامل، اقتصادی پویا ایجاد کرده است. اینکه چگونه و با کدام اطلاعات و در چه فضاهایی، تصمیم گرفته میشود کلیدی است و ماهیتِ حکومت، حداقل درآسیا جنبۀ ثانوی دارد. طبق بررسی Economist، در سال ۲۰۱۹ از میان ۱۶۷ کشوری که مطالعه شدهاند، تنها ۲۲ کشور دموکراسی پیشرفته قلمداد شدند.
در مطالعۀ اکونومیست، بسیاری از کشورهای غربی هنوز نتوانستهاند نمرۀ دموکراسی پیشرفته را اخذ کنند. اکثریت کشورهای جهان، اقتدارگرا محسوب میشوند. اما آنچه که اقتدارگرایی بعضی کشورها را از دیگران متمایز میکند، اقتدارگرایی فردی در مقامِ مقایسه با اقتدارگرایی سازمانیافتۀ حزبی و تشکیلاتی است. هنگامی که به کرۀ شمالی یا کوبا یا بلاروس توجه میکنیم تنها به یک فرد فکر میکنیم اما در اقتدارگرایی چینی، ویتنامی، سنگاپوری، اندونزیایی و دهها کشور جهان سومی، به تشکیلاتِ گستردهای برمیخوریم که در آن دیالوگهای درون حاکمیتی وجود دارد، گردشِ اطلاعاتِ جدید جریان دارد و فراکسیونهای درون حاکمیتی نه تنها رسمیت دارند بلکه به درجهای از مصالح ملی میاندیشند.
حرکت از اقتدارگرایی فردی به اقتدارگرایی بوروکراتیک و تشکیلاتی، خود گامی در جهتِ بهبود حکمرانی و تصمیمسازیهای بالنسبه معقولتر است. برزیل، آرژانتین و مکزیک چنین مسیری را طی کردهاند و وضع عمومی مدنی، اقتصادی و بینالمللی آنها نسبت به دهۀ ۱۹۸۰ به مراتب بهتر است. اروپا نیز دو قرن اقتدارگرایی فردی (Absolutism) را تجربه کرد که با انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ به مرحلۀ دیگری از حکمرانی و طرح تدریجی رقابت و تفکیک قوا روی آورد.
دموکراسی راه و روشی سخت و طولانی است و درآن، رقابتِ علنی و آزادِ تشکلها اعم از سیاسی، اقتصادی و مدنی وجود دارد. نمیشود به بام دموکراسی یک باره پرید کما اینکه نمیشود اول طبقۀ پنجم یک ساختمان را ساخت. فونداسیون و دوام دموکراسی تابعِ ثباتِ اقتصادی و توزیع عادلانۀ منابع و فرصتها است. رُشد و ثبات اقتصادی هم بدون تعامل جهانی امکان پذیر نیست. یادگیری و تمرین دموکراتیک از کار سازمان یافتۀ جهانی در اقتصاد آغاز میشود. فقر تئوریک در میانِ الیتهای سه کشور از شناخت منظومۀ جهانی، باعث شده تا در سعی و خطا و تکرار اشتباهها، هم چنان دور خود بچرخند. تجربۀ به خصوص کرۀ شمالی نشان میدهد که جهل، حد و مرزی ندارد و زندگی و فکرِ خارج از مدارهای بینالمللی، ذهن را اُکسیده میکند.
چرا اقتدارگرایی فردی با منطقِ منظومۀ فعلی جهانی ما ناسازگار است؟ و چرا این سیستم نمیتواند با جهان، تعامل و همکاری کند؟ چون مصالح، فرصتها، مناسبات و تهدیدات متوجه یک تشکیلات نیست بلکه متوجه یک گروهِ بسیار کوچک است (Oligarchy). در این نوع حکمرانی، هر موضوعی با نسبت به جمع الیگارشیک محاسبه میشود. کلیت یک جامعه و کشور در بهترین تخمینها در مراتب بعدی قرار میگیرد. تعامل با جهان امروز به یک سیستمِ پیشرفتۀ تصمیمسازی در تمام عرصههای بانکی، صنعتی، نرمافزاری، آموزشی و بخشهای خدمات مانند حمل و نقل و سوخت نیاز دارد. هم چنین، تعاملِ این شبکه به روشها و رویههای استاندارد و برنامهریزی شده احتیاج دارد (Standard Operating Procedures).
آقای رائول کاسترو و اطرافیان او در کوبا نمیتوانند به صورت بسته، این شبکه را کنترل کنند بلکه این شبکه در یک قالب کلان بینالمللی باید عمل کند. آقای الکساندر لوکاشنکو رییس جمهور بلاروس که اخیراً برای بارِ ششم با ۸۰.۱ درصد آرا انتخاب شد، پسر ده سالهای دارد که با خود اسلحه حمل می کند. در سیستم مدیریتی او، اگر دانشآموزان زیاد پرسش داشته باشند گزارش میشوند. فضای پروپاگاندا، ترس و کنترل حتی در نام غذا هم دیده میشود: Tankoburger
شاید ریشۀ بحرانِ این سه کشور، در فقرِ اندیشه و تعریف یک سویه از زندگی است. تعامل با منظومۀ جهانی، اندیشهها را صیقل میدهد و خودخواهی رنگ میبازد. کارِ با جهان مسئولیت هم به دنبال میآورد. تحققِ کارآمدی محلی نیست بلکه جهانی است. ابعادِ زندگی و مدیریت امروز بسیار گستردهتر از سال ۱۲۰۰ یا ۱۳۰۰ میلادی است و چالشهایی که انسان و جامعۀ امروزی با آن روبروست شاید در هیچ بعدی قابل مقایسه با آن دوران نباشد.
از منظر اندیشهای، احتمالاً بتوان مطرح کرد که این بحث به ماهیت یک نظام سیاسی کمتر مربوط میشود بلکه اصل موضوع، “روش حکمرانی و نظام تصمیمسازی” در یک کشور است. ویتنام دموکراسی را نپذیرفته است ولی اطلاعات دقیق، گردش اطلاعات، انتخابهای متعدد در تصمیمسازی، بحث و جدل پیرامون انتخابهای گوناگون و یادگیری از محیط بینالمللی را حداقل در مسایل اقتصادی پذیرفته است.
رهبران نهضتهای آزادیبخش آفریقا که به تدریج طی دهۀ ۱۹۵۰ به قدرت رسیدند و استقلال سیاسی خود را از استعمارگران گرفتند در عرض ۱۵-۱۰ سال متوجه شدند که اقتصاد خود را نمیتوانند به صورت محلی و دور از مدارهای بینالمللی مدیریت کنند. اصالتاً و تحقیقاً، کارآمدی اقتصادی در سایۀ تعاملات بینالمللی قابلیت تحقق دارد. همانطوری که یکی از رؤسای دولتهای آفریقایی در سمینار مجازی داوس مطرح کرد، کشورهای آفریقایی طی نیم قرن اخیر، طبقهای از مدیران آگاه، تحصیلکرده، آشنا با چندین زبان، دنیادیده، از طبقه متوسط شهری، مسلط به اقتصاد و سیاست بینالمللی تربیت کردهاند. وضع عمومی آفریقای امروز قابل مقایسه با دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نیست.
در عین حال، به موازاتِ ظهورِ تدریجی سیستمهای اقتدارگرایی بوروکراتیک در جهان سوم و بعضاً مهیا شدنِ آرامِ تحولاتِ مدنی، وقایع مثبت دیگری هم به وقوع میپیوندند. چون ایدئولوژیِ عدمِ یادگیری و همکاری با منظومۀ جهانی فرصتِ مقایسه کردن ندارد و به عنوان مثال چگونه کارخانۀ زیمنس یا پاناسونیک با سیستم و الگوریتم مدیریت میشوند، تصمیمسازی را نه با ارقام بلکهِ با تخیلات انجام میدهد.
این بحث را میتوان به وضوح در تفاوت میان دیپلماتهای کرۀ جنوبی و کرۀ شمالی دید. دیپلماتهای کرۀ جنوبی مسلط به عمومِ مهارتهای بینالمللی و با اعتماد به نفس در جهان ظاهر میشوند ولی دیپلماتهای کرۀ شمالی در میان خود معاشرت میکنند و نگرانِ تماس و معاشرت و تبادل و یادگیری از دیگران هستند. حتی لباس پوشیدن این دو گروه دیپلمات هم با هم متفاوت است. چون در کرۀ شمالی، اندیشه و زندگی حالت دستوری دارد، لباس دیپلمات نیز اختیاری نیست و معمولاً یک سایز بزرگتر است.
تکامل اقتدارگرایی به تکامل جامعه و شهروندان نیز میانجامد. در اقتدارگرایی بوروکراتیک، کشور، مصالحِ کشور و آیندۀ کشور به تدریج اهمیت پیدا میکند و شهروند این تغییر را در سیاستها و برنامهریزها و اقدامات حاکمیت مشاهده میکند. از این زاویه است که ناسیونالیسم احساسی (محل تولد، غذا و محل تفریح) به ناسیونالیسم عقلی (مسئولیت، تلاش و آیندۀ سرزمین) سوق پیدا میکند. ناسیونالیسم عقلی با سخنرانی و میزگرد تحقق پیدا نمیکند کما اینکه مردمِ جوامع بسته با نوعی انفعال و بیحسی روبرو میشوند. زنده بودن و نوآور بودن مردم کرۀ جنوبی از این حیث با چند شخصیتی بودن و فیلم بازی کردن جامعۀ کرۀ شمالی قابل مقایسه است.
تنها راهِ اثبات شدۀ تولیدِ ثروت به معنای توانایی و مازاد (Surplus)، ارتباط و یادگیری جهانی است. در این رابطه، متونِ بسیار غنی مربوط به مبادله (Trade)، ادلۀ فراوان تاریخی عرضه میکند. منابعِ قدرت و ثروت در جهانِ امروز بسیار متکثر شدهاند و کشورهای کوچک و بزرگ فرصت دارند تا در این بازار متنوع و بزرگ، تواناییهای خود را به نمایش بگذارند. بدون ثروت و مازاد نه فرهنگِ بومی حفظ میشود و نه امنیت ملی تأمین میگردد. ایدئولوژی عدمِ تعامل مجبور میشود امنیت الیگارشی را بر تولید ثروت اولویت دهد. ثروت و مازاد، ثبات سیاسی نیز به همراه میآورد. در مقابل، ایدئولوژی عدمِ تعامل، سیاست و زندگی را سینوسی و بیثبات میکند.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|