iran-emrooz.net | Sun, 28.05.2006, 9:20
اندیشه حقوق بشر
آَکسل هرمان / برگردان: اصغر پور کاشانی
يكشنبه ٧ خرداد ١٣٨٥
طبق آموزشهای حقوق طبیعی، حقوق بشر همانقدر قدمت دارد که خود بشریت. پیش از آنکه انسانها متاثر از نقش جامعه، مذهب، اقتصاد و دولت در حقوق طبیعی خود محدود شوند، حقوق بشر وجود داشته است. بدینسان حقوق بشر امری است مادرزادی.
اعلام رسمی حقوق بشر علیرغم اینکه ریشههای فکری آن در گذشتهی دور نهفته است امری است نسبتا تازه و جدید. واقعیت مهمتر این است که تعریف و استنباط از حقوق بشر بحث انگیز و اختلاف پرور است چه رسد به این که حقانیت آن بطور عام به رسمیت شناخته شده باشد. بدینسان حقوق بشر نه بعنوان یک قانون طبیعی، بلکه قبل از هر چیز بمثابه امری تاریخی، چیزی رشدیابنده، متحول و آسیب پذیر قابل درک است. ازینرو باید تکامل تاریخی آن را نیز در نظر داشت. در درک تکامل تاریخی آن اگر نظر جستجوگرانه به ویژه به سوی حوزههای فرهنگی باختر و آمریکای شمالی انداخته میشود، نباید این امر همراه با کم بها دادن به دیگر فرهنگها باشد. اما با پیشرفت پیروزمندانه تمدن غرب ایده حقوق بشر که در باختر تکامل یافته، در سطح جهان گسترش یافت.
منزلت انسان در دوان باستان و سده میانه
عموما دوران باستان را گهواره آرمانهای بشر دوستانه در سرزمین باختر میدانند. این از خدمات و دستاوردهای فلسفه یونان است که انسان را بعنوان موجودی خودمختار و مستقل در میدان تنش با دولت و جامعه کشف کرده است. (در اینجا باید توجه داشت که در آن زمان تحت نام «انسان» فقط «مردان» فهمیده میشدند.) افلاطون و ارسطو انسان را بعنوان موجودی توصیف میکردند برخوردار از موهبت خرد که سعادتش را در سهیم شدن در دولت مییابد. معیار هر نظام سیاسی باید حقوق طبیعی باشد که این خود ناشی از سرشت و جوهر انسان است. در همین رابطه نیز قوانین موضوعة یعنی حقوقی که توسط انسان وضع شده اند، قرار دارند. بدین ترتیب بگونهای بدیهی از برابر پنداشن و همسانی حقوق طبیعی و موضوعه نابرابری انسانها اشتقاق مییافت و از همین جا نیز نهاد برده داری توجیه میشد. سیسرو حتی وجود برده داری را اجتناب ناپذیر میدانست چرا که گویا پر داختن بة برخی از کارها و حرفهها در منزلت شهروند آزاد نیست.
ابتدا در فلسفه رواقیان است که آن نوع از تصویر انسان که باز تاب شهروند آزاد یونانی و یا رومی است به زیر سئوال برده شده و آزادی و برابری تمامی انسانها بر مبنای طبیعتشان آموزش داده میشود. در عمل اما رواقیان دست به ترکیب بردهداری نمیزدند. هر چند آنها تنش بنیادین موجود در قلمروی خرد و واقعیت را لمس میکردند، با وجود این میکوشیدند از طریق تزکیه و مهار امیال شخصی و نه از راه دگرگونی فعالانه جهان این تنش بنیادین را از میان بردارند.
مسیحیت در آغاز حیاتش کوشید خود را با اندیشههای رواقیان پیوند زند. در تورات آمده است که خداوند انسان را همانند خودش خلق کرده است. همین منبع ربانی انسان است که بنیاد آزادی و برابری تمامی انسانها است. افزون بر این منزلت انسان در [شریعت مسیحی] از این طریق به اوج گرانبهای خود دست مییابد که خداوند به فرزند خود [عیسی] پیکر و شمایل انسانی میبخشد و میگذارد تا همان پیکر برای رستگاری بشریت بر روی صلیب جان بسپارد. البته مبنای فکری این باور نیز همانند اندیشه رواقیان بر مبنای پندار از وجود دو جهان استوار شده است، جهان نیکی و جهان بدی. انسان با ارتکاب به گناه (١) از خداوند دور شده؛ جهان زمینی با آرمانهای دولت الهی همخوانی نداشت، ازینرو آن دسته از حقوق بشر برخاسته از اصل تابعیت از خدا، نمیتوانستند در زندگی زمینی انسانها شکوفا شوند.
هنگامی که مسیحیت در اواخر دوران باستان به دین دولتی تبدیل شد، در عرصه دولتی و اجتماعی تصورات باستانی و ژرمنی(German) را پذیرفت. از جمله سیستم زمین داری مبتنی بر نظر تعهد دوجانبهای بود، که بر اساس آن فرمانروا از خدمات و یاری واسالهای خود بهره مند میشد و در مقابل خود را موظف به حمایت و حفاظت از آنان میدانست. این اصل تعهد، شامل تمامی سطوح هرم سیستم از جمله تا پائین ترین سطوح آن که جایگاه دهقانان وابسته و زمین بسته بود میشد. کسی که در این سیستم اجتماعی جا داشت، میتوانست در مواقع ضروری، در صورتی که بدون تقصیر شخصی دچار تنگدستی میشد، روی حمایت و کمک اربابش حساب کند. با این ترتیب تعهد حقوقی و وجدان مسیحی ارباب معمولا حتی برای فقیرترین فرمانبرداران نیز حیات و حداقل ضروریات زندگی را تضمین میکرد. ضمن اینکه اشراف حداقلی از شئون انسانی را برای زیر دستان خود مجاز میشمردند، از سوی دیگر با یاری کلیسا فکر عدم تساوی انسانها را در زندگی این جهانی تحکیم میبخشیدند. فقط معدودی از مردان بودند که تا حتی سالهای طولانی در دوران عصر جدید نیز از لذت آزادیهای فردی و استقلال اقتصادی بر خوردار بودند .
البته بودند اندیشمندان پرنفوذی مانند توماس فن آکین (Thomas von Aquin ١٢٧٤-١٢٢٥) در عرصه علوم الهیات که متاثر از افکار فلسفی ارسطو و مکتب رواقیان به اصل آزادی وجدان برای تمامی انسانها صحه میگذاردند.
البته این نوع آزادی یعنی آزاد بودن در بندگی به خدا، فقط در چارچوبی میسر بود که کلیسا معین میکرد که با خطوط و مرزهایی بسیار دقیق حدود آن معین شده بود. برای کافران و مشرکین این حکم صدق میکرد که « خارج از کلیسا رستگاری و تبرک وجود ندارد»، این اصل به هیچوجه منحصر به دنیای آخرت نبود، مرتدین در دنیای قرون وسطی حق مالکیت و حق حیات نداشتند.
تولد دولت مدرن
از سده پانزدهم میلادی جنبش فکری انسانگرائی (هومانیسم) علیه برتری افکار کلیسا در تمام عرصههای زندگی دست به عصیان زد. این جنبش در تلاش بود هنر و علم را از بندهای اسارت کلیسا آزاد کند. امید این جنبش در این نهفته بود که بوسیله رنسانس یا «نوزایی» ثروت فرهنگی دوران باستان از راه تداوم تکامل اندیشه آزاد، متکی بر تجربه و خرد بتوان به درجه والاتری از انسانیت دست یافت. مکتب انسانگرائی به عنوان راه گشای نهضت اصلاح مذهب (رفرماسیون) موفق شد شالوده کلیسای کهنه پاپها را به لرزه در آورد. با این وصف این راه به آزادی مستقیم فرد از قیمومت مذهبی - دولتی منتهی نشد زیرا این جنبش فقط محدود به محفل کوچکی از اهل اندیشه میشد. تفکر نوین گیتی گرا راه را برای زایش دولت مقتدر مدرن هموار ساخت.
نیکولو ماکیاولی (Nicolo Machiavelli) متفکر فلورانسی (١٥٢٧-١٤٦٩)، در آغاز قرن شانزدهم بنیاد آموزه ی «تعقل دولتی» را تدوین کرد. او دولت را ازمنصب متافیزیکی اش خلع لباس کرد و در آن فقط نهادی ضروری را میدید که وظیفه اش حفاظت انسانها در برابر یکدیگر و پی ریزی نظمی مقبول است. با تکیه به این اصل که «هدف وسیله را توجیه میکند» باید برای فرمانروا مقدور باشد در حالت اضطراری توسل به زور و حیله را جایگزین اخلاق و حق کند. بسیاری از شهریاران و سیاستمداران از آن هنگام تا به امروز احکام و آموزه ی «تعقل دولتی» را مستمسکی کردند برای صدور برگ مجوز آزاد در جهت حفظ منافع راستین و یا ساختگی دولتی، تحت هر شرایطی چه در برون و چه در درون کشور.
چند دهه بعد حقوقدان فرانسوی ژان بودین (Jean Bodin) اندیشه استقلال را مطرح کرد. او که شاهد وضعیت نابسامان و آشفته فرانسه در جنگهای هوگنوتن (Hugenotten) بود مانند ماکیاولی آرزومند دولتی بود که با کار کردی قاطع و موثر قادر به حفظ امنیت جامعه باشد.
آن استقلالی که که او آنرا فقط در شاًن شهریاران میدید، بالاترین درجه اقتدار و سلطه بر زیردستان بود که بی نیاز از هر گونه تعهد به مرجع اقتدار دیگری است.
نیروی قهر مستقل، از هر نوع تعهد به قوانین آزاد بود(princeps legibus solutus) ولی خود را ملزم به رعا یت حق الهی و طبیعی میدانست، از اینرو وظیفه حراست از بنیاد نظامهای انسانی از جمله نهاد خانواده و مالکیت را بعهده داشت. بدین ترتیب انحصار اعمال قهر در دست حاکم به معیاری برای مدرنیته و استقلال یک دولت تبدیل شد. در ابتدا اما نظریه «تعقل دولتی» و «حاکمیت مستقل» بنیان تئوریک حکومت مطلق گرائی را تشکیل میدادند که افزون بر دستگاه اداری، ارتش، مذهب و اقتصاد و دستگاه قانون گذاری را نیز جزو امور دولتی بشمار میآورد.
حقوق طبیعی و عصر روشنگری
«تعقل دولتی» هرگز حاکمیت خرد را هدف قرار نداد، بلکه جهتگیری آن استیلای منافع دولت بود. تعریف و تعبیر «تعقل دولتی» همیشه به دلخواه حاکم تغیر میکرد. هر چند که فرمانروا نیز خود را پایبند به حق الهی میدانست، اما از آنجائیکه حد و مرز حقوق موضوعه و حقوق طبیعی سیال بوده و همچنین از آنجائیکه فرمانروا هیچگونه کنترل دنیوی را برنمی تابید، حکومت مطلقه بسادگی میتوانست به خودکامگی و استبداد مبدل شود. این امر زمینه تازهای را بوجود آورد که فلسفه دولت در آغاز عصر جدید در این میدان تنش با اتکاء به آموزه و احکام حق طبیعی تناسب را به نفع فرد تغییر دهد. برای توضیح مناسبات تنش آمیز بین دولت، اجتماع و فرد، اندیشمندان آموزه حقوق طبیعی موفق به تکامل دو نظریه بنیادین در تئوری قراردادها شدند که عبارتند از «قراردادهای اجتماعی» و «قراردادهای حکومتی».
هر دو این تئوریها پیش فرض شان آن است که انسانها در وضعیت نخستین زندگی طبیعی شان از آزادی یکسان برخوردار بوده ولی با تشکیل اولین اجتماعات، بخشی و یا تمامی حقوق خود را به حاکمان و یا جامعه واگذار کردهاند. در همین رابطه تصویر بدبینانهای که توماسهابس ((Thomas Hobbes انگلیسی در میانه سده هفدهم از انسان ارائه میداد، توجیه کلاسیک مطلق گرائی بود. او انسان را در حالت طبیعی اولیه اش به گرگ تشبیه میکرد که اعمال آزادیهایش الزاما به «جنگ همه با هم» منتهی میشود. از اینرو واگذاری تمامی حقوق به یک فرمانروا برای حفاظت از انسان ضرورتی حیاتی بوده و باز پس گرفتن آن غیرممکن.
گام تعیین کننده گذار از آموزههای حقوق طبیعی به حقوق بشری ابتدا توسط فلسفه روشنگری برداشته شد، که میخواست انسان را (به تعبیر امانوئل کانت) از «نابالغی به تقصیر» (selbstverschuldete Unmündigkeit) نجات دهد. فلسفه روشنگری میکوشید با اعتماد محکم به نیروی خرد انسانی، بشریت را از زنجیر قیمومت مذهبی و دولتی رها سازد. به همین دلیل– اگر بخواهیم تنها دو فلسفه معتبر را برشمریم- میتوان از جان لاک(John Locke) (نویسنده دو رساله در باره حکومت، ١٦٩٠) و ژان ژاک روسو(Jean Jacques Rousseau) (نویسنده «قرار داد اجتماعی یا قواعد اساسی قانون عمومی دولت»، ١٧٦٢) نام برد که از نظر آنها توافق آزاد انسانها پیرامون تشکیل یک کانون اجتماعی و یا بعبارتی دیگر قراردادهای اجتماعی بر قرارداد حاکمیت اولویت دارد. در واقعیت این قراردادهای اجتماعی هستند که میبایستی حافظ حقوق بنیادین بشریت باشند ولو اگر انسانها تن به پیروی از حاکمیت بدهند. لاک و روسو با نظریاتشان اصل "حاکمیت ملت" را پایه ریزی کردند. بر اساس آن اگر حاکمیت بخواهد با اعمال زور بر زندگی، آزادی و ثروت ملت چنگ بیندازد، ملت حق دارد پیمانش را با حاکمیت لغو کند. از آنجائیکه با در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخی استفاده از این امکان میتوانست فقط در مواقع بسیار ضروری به تحقق انجامد، تمام تفکرات شارل مونتسکیو (Charles de Mountesquieu) بر این محور دور میزد که چگونه میتوان به بهترین وجه ممکن از آزادیها حراست کرد؟ او در اثر مهمش بنام «روح قوانین» در سال ١٧٤٨ میلادی پاسخ به این پرسش را در طرح تقسیم قوای حکومتی مییابد. سه قوه مجریه، مقننه و قضایی میبایست به ارگانهای مستقل دولتی واگذار شوند که باید متقابلا در برابر یکدیگر توازن خود را حفظ کنند. این طرح چندی بعد در عمل بصورت مهمترین ابزار حفاظت از آزادیهای بنیادین شهروندی تکوین یافت. خدمت تاریخی روشنگری در رابطه با تکامل ایده حقوق بشر را میتوان در پنج نکته خلاصه کرد.
روشنگری معیارهای اساسی برای تعریف حقوق بشر تدوین کرده است. آنها تعویض پذیر و وابسته به زمان یا مکان معینی نبوده، بنابراین قدمت آنها کهن تر از عمر تمام دولتهاست. حقوق بشر نباید مانند قوانین موضوعه متکی و وابسته به یک قانونگذار و محدود به حوزه اعتبارش باشد. انسانها را نمیتوان از قوانینی محروم کرد که آمیخته با جوهر و ماهیت آنها بعنوان انسان است حتی اگر آنان داوطلبانه از آنها صرفنظر کنند.
روشنگری برای اولین بار در تاریخ اندیشه بشری خرد را بعنوان یگانه معیار برای تعین حقوق طبیعی انتخاب میکند. بدین ترتیب روشنگری به ضدیت با تعیین و تکلیف کردن برای انسانها توسط سلطه آموزههای سیاسی و مذهبی برخاست. این اراده فرد و «خرد» گروه کوچکی از نخبگان نیست که معتبر است، بلکه اراده همگانی (شهروندان فرهیخته و فرهنگ دوست) است. از این رو است که روشنگران انسانها را تشویق میکردند که «از فهم خود بهره برگیرند».
روشنگری برای نخستین بار در تاریخ باختر زمین نه فقط به آزادی و برابری همه انسانها بعنوان امری اصيل صحه گذارد، بلکه خواستار دستیابی به سعادت و خوشبختی بعنوان هدف نهائی زندگی در روی کره زمین شد. وعده و وعید برای زندگی بهتر پس از مرگ دیگر روشنگران را راضی نمیکرد.
روشنگری با سه گانهی زندگی، آزادی و مالکیت شالوده استواری از حقوق بنیادین را تعیین کرد که بر اساس آن میشد حقوق بشر را توضیح داد و بیان کرد، آنرا تنظیم و تفکیک کرد.
از آنجائیکه استفاده از خرد به وجود آزادیهای فردی و بویژه آزادی عقیده نیازمند است، لذا روشنگری حس بی اعتمادی نسبت به هر قدرت دولتی مسلط را بر میانگیخت.
روشنگری با آموزه حاکمیت ملت و تقسیم قوا ستونهای اصلی حراست و حفاظت از آزادیهای اساسی مدنی را پایه ریزی کرد. در فلسفه روشنگری تکامل ایده حقوق بشر به چنان درجهای از اعتلای معنوی دست یافت که حتی امروز هم اعتبار خود را در اساس حفظ کرده است. بدین سان روشنگری زمینه صدور اولین اعلامیه حقوق بشر را آماده کرد.
-----------------
١ اشاره است به خوردن سیب توسط حوا که از جمله گناهان کبیره نامیده شده است و بدنبال آن محکومیت آدم و حوا به زندگی در زمین.
* دکتر اکسل هرمان Axel Herrmann در سال ١٩٤٥ در شهر ینا Yena در آلمان متولد شد.او تحصیلاتش را در رشتههای تاریج , ادبیات آلمان و جعرافیا در دانشگاه ورتسبورگ Würzburg به پیان رساند. وی سالها بعنوان فرهنگی در دبیرستانها و آموزشگاها به آموزش جوانان و نیز بزرگسالان پرداخته و به تالیف کتابهای درسی پرداخته است. آثار او بصورت جزوهائی برای آموزش سیاسی دانش آموزان و دانشجویان برای تدریس تنظیم و توسط "مرکز فدرال برای آموزش سیاسی" Bundeszentrale für politische Bildung در شهر بن منتشر شده است.برخی از این آثار عبارتند از:
وضعیت حقوق بشر در سال ٢٠٠٥ ,شکنجه و دولت متکی به قانون , حقوق بشر در سیاست جهانی , مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی , حفاظت از حقوق بشر , پایمالی حقوق انسانی درسطح جهان , ايده حقوق بشر حقوق انسانی برای پناهندگان. برخی از این نوشتارها را میتوان در سایت http://www.bpb.de مطالعه کرد