iran-emrooz.net | Mon, 01.05.2006, 17:35
بنيادگرايى دينى كلاسيك در ايالات متحدهى آمريكا
كلاوس كينتسلر / برگردان: داود خدابخش
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ١١ ارديبهشت ١٣٨٥
بنيادگرايى چيست؟ آيا بنيادگرايى در نهاد اديان نهفته است يا پديدهاى است تصادفى يا كه در تقابل با مدرنيته و پناه به سنتها تظاهر مىكند؟ «كلاوس كينتسلر» در كتاب خود بنام «بنيادگرايى دينى در مسيحيت، يهوديت و اسلام» در ماهيت پديدهاى مىكاود كه پيشينهى آن به سدهى نوزدهم ميلادى بازمىگردد. در اين بخش دوم به بنيادگرايى كلاسيك در ايالات متحدهى آمريكا مىپردازيم.
بنيادگرايان آمريكايى از جامعهى اروپايى فاصلهى بسيار دارند. ولى ايشان توانستند در دههى نود ميلادى (سدهى بيستم) با اجراى شمهاى از فعاليت خود در آلمان افكار عمومى را تا اندازهاى خيرهى خود سازند. واعظ مشهور باپتيست «بيلى گراهام» از ۱۲ تا ۲۱ مارس ۱۹۹۳ يك مراسم بزرگ ارشاد انجيلى را زير عنوان «Pro Christ93» در شهر اِسِن آلمان برپا داشت. وى پنج روز تمام در تالار بزرگ «گروگا» براى ۴۲ هزار نفر موعظه كرد. ماهوارهى كوپرنيكوس اين مراسم را به ۱۴۰۰ منطقه و ۵۶ كشور جهان پخش كرد. فقط در آلمان مىشد از ۲۵۰ منطقه بهطور زنده شاهد اين مراسم بود. سخنرانىها در سالنهاى متعدد بر روى پردههاى نمايشگر الكترونيك پخش مىشدند. دستيارهايى نيز در محل در جنبوجوش بودند تا با هر كس كه بخواهد از دستورالعملهاى واعظ پيروى كرده و خود را به روى عيسى مسيح بگشايد، تماس بگيرند. در مجموع حدود ده ميليون نفر اين رويداد رسانهاى را پى گرفتند. در اين فاصله بيلى گراهام۷۶ ساله است و از بنيادگرايى چندان نشانى در وى نيست. وى از بنيادگرايان سرسخت آمريكايى جدا شده و گروه «نوانجيلى» (نيوآنگليكلن) را هدايت مىكند. ولى شيوه و سبك برگزارى اين مراسم فضايى را ساخت كه براى بنيادگرايى آمريكايى نمونهوار است. گذشته از اين، بيلى گراهام نخستين كسى بود كه به اصطلاح «كليساى الكترونيك» را براى مقاصد كليسايى كشف كرد و بكار بست. اين شيوه از ارشاد در جنبشهاى بيدارى سدهى پيشين ريشه دارد. در گذشته كليساهاى بزرگ اروپايى با برگزارى مراسم پرزحمت نسبت به اين نوع مسائل برخوردى محتاط داشتند. ولى امروز راحتتر عمل مىكنند و بيلى گراهام امروز از سوى بسيارى از كليساهاى منطقهاى انجيلباور حمايت مىشود.
۱. بنيادگرايى در آمريكا
نخست فرايند رشد و شكلگيرى بنيادگرايى به گونهى آمريكايىاش را برمىرسيم. بهحق مىتوان اين بنيادگرايى را گونهى كلاسيك آن ناميد. زيرا كه بنيادگرايىِ دينىِ نوعِ آمريكايى بر بسيارى تأملات سامانمند (سيستماتيك) امروزين پيرامون كل بنيادگرايى دينى پرتوى روشنگر مىافكند. بنيادگرايان آمريكايى بطور مشخص داراى يك كارپايه (پلاتفرم) مشترك هستند كه در آن «بنيادها»ى دينى (fundamentals) تعريف شدهاند. نگاهى به فرايند رشد تاريخى آن به وضوح نشان مىدهد كه چگونه يك جنبش دينى آغازين به تدريج بطور بارزى منشاء تمامى آن گرايشها و خطراتى شد كه براى بنيادگرايى دينى از آنها نام برديم. در بنيادگرايى آمريكايى اين گرايش را مىتوان يافت كه از فراسوى آموزههاى انجيلى درونكليسايى به جنبشى با اعتقادات سياسى محافظهكار فرارويد كه در نهايت امر مىكوشد ارادهى خود را بطور سازمانيافته با دستيازى به نهادهاى سياسى اِعمال كند.
زمينههاى پيدايى بنيادگرايى در آمريكا به جنبش ارشاد انجيلى سدهى هيجدهم ميلادى بازمىگردد. نه تنها كليساهاى پراكنده به آن تعلق داشتند، بلكه از درون آن جنبشهاى مهمى مانند «جنبش دانشجويى مسيحى» و يا «انجمنهاى مسيحى مردان جوان» (CVJM) (۱) روييدند. هدف اين جنبش در عمل نجات روح انسان از طريق ارشاد انجيلى و بيدارى است. در وهلهى نخست نشانههاى اميد به يك وعدهى انجيلى بروز كرد. بسيارى در انتظار بودند با آغاز هزارهى دوم ميلادى روز قيامت را شاهد باشند. ولى ديرى نپاييد كه با يك چرخش پرچم مخالفت با عصر نو را برافراشتند و مبارزه عليه مدرنيته را بر لوح خود نگاشتند.
۲. پنج اصل بنيادگرايى
امروزه هنوز در جنبش بنيادگرايى در ايالات متحدهى آمريكا حول برخى اصول بنيادين اعتقاداتشان متحد مىشوند. اين اصول همانا «بنيادها» (fundamentals) هستند. اينها بنيادهايى يزدانشناسانهاند كه به وسيلهى آن از الاهياتى فاصله مىگيرند كه از نظر ايشان سرشتى تجددگرا، انتقادى و ليبرال دارد. اين اصول پنجگانهى بنيادى به قرار زير است:
ـ خطاناپذيرى مطلق متن
ـ باكرگى مريم
ـ كفاره و تقاص
ـ قيامت جسمانى
ـ بازگشت عيسى مسيح براى برقرارى حكومت هزارهى خود پيش از روز قيامت
البته در اينجا هر يك از اين بنيادها از نظر اهميت با يكديگر برابر نيستند. ولى نگاهى به اين اصول كافيست كه به نيروى انفجارى آن پى بريم كه امروزه همچنان به قوت خود باقى است. اين بنيادگرايى بطور عمده در مخالفت با موارد زيرين گرايش دارد:
ـ عليه نسبيتگرايى در مقام انجيل، بر پايهى پژوهشهاى تاريخى ـ انتقادى؛ عليه فروكاهى عيسى مسيح به سطح و مرتبهى صرفا انسانى؛
ـ عليه پرسش از پىِ آفرينشِ انسان توسط خداوند، مبنتى بر نظر داروينيستها؛
ـ و اينكه اين بنيادگرايى مىكوشد با اعلام بازگشت عيسى مسيح براى برقرارى حاكميت خود بر روى زمين، روح انسانها را نجات دهد و تسكين بخشد.
در دورهى جنگ جهانى اول (۱۹۱۴ ـ ۱۹۱۸ميلادى) اين بنيادگرايى خصلتى شديدا ناسيوناليستى و محافظهكارانه به خود گرفت. در اين زمان آميزشى از اعتقادات اخلاقى، سياسى و مذهبى متبلور شد كه تا امروز بر اين جنبش حاكم است.
ضدمدرن، يعنى ضد علم
برخورد و مناقشه بر سر بنيادگرايى در دههى بيست سدهى بيستم در دادگاه موسوم به «دادگاه ميمون» در ديتون (Dayton در تِنِسى) به اوج خود رسيد. پس از آنكه معلم زيستشناسى «جان تى. اسكوپ» بطور علنى به اعتقادات ملانقطى انجيلى و ضدداروينيسمِِ بنيادگرايى حمله برد، اين قضيه به دادگاهى كشيده شد كه افكار عمومى را بطور بيسابقهاى به خود مشغول داشت. در اين دادگاه وكيل معلم زيستشناسى از زبان «ويليام جنينگ برايان»، سياستمدار و وزير امور خارجهى سابق كه وكالت بنيادگرايان را برعهده داشت، اين اعتراف را بيرون كشيد كه قابل تصور نيست خداوند جهان را تنها در عرض شش روز، كه روزى ۲۴ ساعت است، آفريده باشد. با اين عبارت مهمترين قلعهى بنيادگرايان آمريكايى به لرزه افتاد و از آن پس بنيادگرايى بعنوان جريانى عقبافتاده با ذائقهاى منفى در انظار عمومى جلوهگر شد. ولى پيامد اين واقعه آن شد كه در برخى ايالتهاى آمريكا قوانينى به تصويب برسند كه تدريس آموزههاى تكامل داروين در مدارس ممنوع اعلام شوند. اين برخورد بيانگر مرحلهى جديدى بود كه بنيادگرايان خود را در آن يافتند. مرحلهاى بود كه بنيادگرايان از محدودهى دروندينى خود خارج مىشدند. از اين پس ايشان راه تأثيرگذارى بر نهادهاى اجتماعى و دولتى و نفوذ در اين نهادها را در پيش گرفتند.
بهرهگيرى از ”كليساى الكترونيك”
جزئيات روند رشد اين جريان را مدتها نمىشد پى گرفت. براى مدتى سخن از زوال بنيادگرايى در اين خطه از جهان مىرفت و پيشگويى بر اين بود كه بزودى به پايان خود خواهد رسيد. ولى در پايان دههى شصت ميلادى شاهد روندى خلاف آن هستيم. در دههى پنجاه هنگامى كه واعظ كليسايى «بيلى گراهام» با ورود خود به عرصهى جهانى رسانهها شهرتى براى خود بهم زد، اين جنبش بار ديگر جان گرفت. اتحاد ضدمدرنيستى بنيادگرايان با رسانههاى مدرن پديدهى ويژه و قابل ملاحظهاى است كه از همان آغاز بر اين جنبش تأثيرگذار بود. بنيادگرايى پيش از هر چيز هنگامى شناخته شد كه ميان سالهاى ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵ با كمك افراد و بنيادهاى ثروتمند نشريهاى با نام «بنيادها: شاهدى بر حقيقت»(۲) در تيراژى بالا انتشار داد و بطور رايگان در اختيار كشيشان، اساتيد دانشگاهها و همكاران كليسايى قرار داد.
پس از آنكه اين جنبش يك شكست اجتماعى و سياسى را پشت سر گذاشت، از دههى هفتاد ميلادى بدين سو بطور غيرمترقبهاى مىتوان شاهد يك نوزايش بنيادگرايى در ايالات متحدهى آمريكا بود. بهاصطلاح «كليساى الكترونيك» را بايد يكى از عوامل برآمد مجدد بنيادگرايى در آمريكا دانست. بنيادگرايى با استفاده از پول و امكانات، زرنگانه از تمامى فرصتها، بويژه از رسانهى تلويزيون در جهت اهداف خود سود برد. از آن پس بود كه بنيادگرايان انجيلباور از دو رسانهى راديو و تلويزيون بطور فزايندهاى بسود خود بهره بردند. مشهورترين ايشان عبارتند از «جرى فالول» (Jerry Falwell)، سخنگوى سازمان Moral Majority، «پت رابرتسون» مسئول شبكهى راديويى Christian Broadcasting Networks كه خود را كانديداى رياست جمهورى ۱۹۸۸ آمريكا ناميده بود، يا «جيم بَكِر»، مسئول شبكهى «ستايش پروردگار» (Praise The Lord) كه در اين ميان بخاطر خطاهاى متعدد مجبور بود از مقامش استعفا دهد و «جيم سواگارد» (Jim Swaggart) جاى او را پر كند. در اين رابطه بايد از انتشار دفترچههاى پرتيراژى نام برد بنام «جنگاوران صليبى» (Crusader) كه داستانهاى مسلسل خود را بصورت تصاوير كميك عرضه مىكند و خوانندگان زيادى دارد. در اين سرى داستانها بازگشت قريبالوقوع عيسى مسيح را وعده مىدهند و مواضع به غايت محافظهكارانهى سياسى را مطرح مىكنند.
بر روى تختهى پرش سياست
يك عامل ديگر رونق مجدد بنيادگرايى را بايد در آميزش آن با سياست در آمريكا جست. «جرى فالول» از سال ۱۹۸۴ خواستار اتحاد علنى ميان بنيادگرايان و نومحافظهكاران جمهوريخواه است. اين جريان آمريكا را سرزمينى مىبيند كه حامل پيامى ويژه از سوى خداوند براى جهانيان است. در يكى از اعلاميههاى Christian Voice كه سازمانى است متعلق به ”راستگرايان جديد”، آمده: ”آمريكا به مثابهى يك ملت و يك قوم در طول تاريخ كوتاهش، خود را به مثابهى قدرتمندترين ـ و شايد آخرين ـ ميهن بزرگ ايمان ثابت كرده است. مردمان جهان ملت اين كشور را به عنوان ”ملت مسيحى” مىشناسند. طبيعى است، هرگاه شيطان بخواهد سيارهى ما و انسانهايى كه بر روى آن زيست دارند را ببلعد، آنگاه آمريكا و مردمانش بويژه آماج حملات شيطان واقع خواهند شد.”
بايد گفت كه دستگاه دولتى رونالد ريگان نقطهعطفى در اين زمينه بود. از قرار معلوم دستگاه دولتى وى وارد اتحاد جديدى ميان سياست، جنبش بنيادگرايى و سخنگويان اين جنبش در رسانهها شد. هنگامى كه رونالد ريگان در سال ۱۹۸۰ در انتخابات رياست جمهورى آمريكا به پيروزى غيرمنتظرهاى دست يافت، تحليلگران انتخابات بسيج راستگرايان محافظهكار از اردوگاه پروتستان به توسط روحانيان بنيادگرا و موعظهگرهاى تلويزيونى را عامل انتخاب ريگان ارزيابى كردند. در پيشاپيش اين جريانات، جنبشهاى دينى ـ سياسى متعلق به Moral Majority و جريان تازه تأسيس New Right قرار داشتند. جريانهايى كه بر پايهى يك رشته ارزيابىها و تحليلها تصور مىشدند كه ديگر وجود خارجى ندارند، به ناگاه در كانون توجه افكار عمومى جهانى قرار گرفتند. اهميت سياسى اين جريانهاى دينى به جايى رسيده است كه ديگر نبايد آنها را در ايالات متحدهى آمريكا دست كم گرفت.
بدين گونه بود كه بنيادگرايى سياسى شد. سياست ريگان حتا گاه مورد استقبال و پشتبيانى شديد بنيادگرايان قرار مىگرفت. در كتاب پرفروش يك بنيادگراى آلمانى در اين زمينه چنين مىخوانيم: ”هنگامى كه ريگان با نظريهى تكامل، با سقط جنين مخالفت مىكرد و خواستار برگزارى مراسم دعا و نيايش در مدارس بود، خوب مىدانست كه چه مىخواهد. هيچ نيرويى غير از نيروى خداوندى قادر نبود سياستهاى جسورانهى وى را از سراشيبى شكست برهاند.” (دبليو گليت: بنياد، ص ۱۶۵) رونالد ريگان از فضاى مثبت انتخاباتى كه بسود او بود بهره گرفت و به پيشباز آن رفت. وى با حضور در يك اجتماع انتخاباتى متعلق به «جامعهى ملى انجيلباوران» (۳) طى سخنرانىاش گفت: ”فكر مىكنم كه «او» با بركت و رحمت خود سرزمين ما را بسوى رستگارى دارد هدايت مىكند.” وى در ادامهى سخنانش افزود: ”به نظر مىآمد كه آمريكا توان دينى و اخلاقى خود را مىرود كه از دست بدهد، آن ايمان و ارزشهايى كه برايمان خير و عظمت به ارمغان آوردند را بدست فراموشى بسپارد. ... ولى قادر متعال نه تنها اين سرزمين پهناور و پرعظمت قدرت، بلكه ارادهاى آزاد را نيز به او عطا كرده است ـ قدرتى كه بتوانيم در سايهى خداوند سرنوشت خود را برگزينيم. مردم آمريكا مصمماند تا مانع كه از يك زوال تدريجى گردند و از اين روست كه امروز سرزمين ما شاهد نوزايى آزادى و ايمان است، شاهد يك تجدد ملى عظيم.”
ديندارى ناب
در اين ميان گروهههاى جنبشهاى تجديد حيات دينى بنيادگرا ـ سياسى ابعاد گستردهاى به خود گرفتهاند: «جرى فالول» حامى جريانات Moral Majority و Liberty Federation شده است؛ جيم اسواگارت و پت روبرتسون در ائتلاف با جنبشهايى مانند «ائتلاف آمريكا براى ارزشهاى سنتى» (۴) و يا «اتحاد محافظهكاران آمريكا» (۵)، «تغيير قوانين براى حقوق برابر»(۶)، «جنبش دفاع از خانواده»(۷)، «صداى مسيحى»(۸) و غيره. موارد زيرين را مىتوان به اين تشكلها نسبت داد: حفاظت از خانواده و مبارزه عليه فمينيسم و برابرى حقوق زنان، ممنوعيت پورنوگرافى، پيگرد جزايى همجنسگرايان، تثبيت و گسترش مجازات اعدام، آتشسوزى و بمبگذارى عليه كلينيكهاى سقط جنين و غيره.
در پايان مىتوان شكل آمريكايى بنيادگرايى را در رشته واژگان زيرين چنين بيان كرد: ميهنپرستى اغراقآميز مذهبى، پذيرش كامل نظام اقتصادى سرمايهدارى و مالكيت خصوصى، قشريت اخلاقى و مرزبندى شديد ميان خير و شر. بنيادگرايى آمريكايى جريانات فكرى زيرين را از دشمنان درجه يك خود مىشمارد: ”مدرنيسم، هومانيسم سكولار، نظريهى تكامل، نقد انجيل، سوسياليسم و كمونيسم”.
بخش نخست مقاله
—————
پانويسها:
۱) امروز بزرگترين نهضت كليساى جهانى، از جمله بزرگترين آن مثلا در آلمان است كه نه تنها پسران، بلكه دختران جوان در آن عضويت دارند. ـ م.
٢) The Fundamentals: A Testimony to the Truth
٣) National Association of Evangelicals
٤) American Coalition for Traditional Values
٥) American Conservative Union
٦) Equal Rights Amendement
٧) Pro Family Movement
٨) Christian Voice
منبع: كلاوس كينتسلر: بنيادگرايى دينى در مسيحيت، يهوديت و اسلام.