يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 03.03.2018, 22:09

یک بحثِ نوشتاری در ۹۵ تز (بخش هفتم)

آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟


ترجمه: ب. بی‌نیاز (داریوش)

بخش‌های پیشین:
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش نخست)
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش دوم)
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش سوم)
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش چهارم)
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش پنجم)
* آیا اسلام اصلاح‌پذیر است؟ (بخش ششم)



۲۷
مهند: بهشت و جهنم نمادهایی هستند که انسان در مسیر کمال خویش تجربه می‌کند

برای پیشبردِ اصلاحات‌ِ جدی درست نیست که ما فقط بخشهایی که منفی به نظرمان می‌رسند از قرآن بیرون بکشیم و نشان بدهیم که چقدر اسلام وحشتناک است. نه، این شیوه نادرست است، وظیفۀ ما این است که قرآن را به عنوان یک سند از حوادث تاریخی بفهمیم و با آن انتقادی برخورد کنیم.

تفاوت میان اسلام و مسیحیت در این است که مسیحیان فرا گرفته‌اند که دیگر با انجیل برخورد واژه به واژه نکنند؛ آنها متون انجیلی را در بافت‌ِ تاریخی خود جای می‌دهند. این بازی‌ِ شما که با قرآن گزینه‌ای برخورد می‌کنید، می‌توان با انجیل هم انجام داد. اگر کسی چنین شیوه‌ای را در بررسی انجیل به کار ببندد، می‌تواند به این نتیجه برسد که خدای انجیل هم بینهایت بیرحم است.

حامد عزیز، از شما دعوت می‌کنم که قرآن را گزینهای نخوانید بلکه انتقادی-تاریخی مطالعه کنید. مؤمنان فقط زمانی این امکان را خواهند داشت که بدون ترس به این خدا باور داشته باشند که بدانند تا چه اندازه این خدا، مهربان و بخشنده است.

یکی از این موضوعات ترس‌برانگیز، روز قیامت است. قرآن تأکید می‌کند که هر انسانی در آن جهان برای کارهایی که در این جهان انجام داده  پاسخگو خواهد بود. در قرآن دربارۀ روز قیامت آمده است:

    «پس هر که هموزن ذره‌ای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید / (و هر که هموزن ذرهای بدی کند [نتیجه] آن را خواهد دید». (سوره ۹۹: آیه ۷ تا ۸)

این آیۀ قرآنی هشدار به انسان‌هاست و می‌خواهد آن‌ها را به سوی شناخت سوق دهد و بدین طریق آن‌ها را در مسیر کامل شدن یاری رساند. این خوانش به هیچ وجه وجود بهشت و جهنم را انکار نمی‌کند ولی تلاش می‌کند که بهشت و جهنم را نه به عنوان مکانهایی چون «باغ سبز» یا «شعله‌های آتش» بلکه به عنوان استعاره برای خوشبختی و رنج درک شوند.

شکی نیست که در قرآن توصیفات روشن فراوانی دربارۀ بهشت و جهنم وجود دارد. اگر ما آیه‌های قرآنی را به عنوان گفتگوی میان خدا و امت‌ِ محمد در سدۀ ۷ درک کنیم آن گاه ضرورت این تصاویر نیز قابل فهم می‌شوند: این تصاویر می‌بایستی مقولات انتزاعی را برای مردم ملموس کنند. خوشبختی، عذاب‌ِ وجدان، وجد و رنج عمیق.

از آن جا که محیط فرهنگی شرق برای زبان تصویری‌اش به ویژه در شعر زبانزد است، شگفت‌انگیز نیست که این زبان هم در قرآن جاری شده باشد. توصیف بهشت به عنوان باغ سبزی با نهرها و آب‌ِ زلال و زنان زیبا و باکره با چشمان بزرگ سیاه در قرآن به عنوان نمادی برای یک وضعیت‌ِ خوشبختی عمیق به خدمت گرفته شده‌اند. در کنار آن نیز توصیف یک مکان‌ِ وسیع با هفت دروازه که در آن یک آتش بزرگ در انتظارِ نافرمانان می‌باشد می‌باید به عنوان بیان وضعیت عذاب وجدان درک شود.

این که موضوع بر سر‌ِ «مکان‌های واقعی» نیست، می‌توان از این جا فهمید که سورۀ ۴۷، آیه ۱۵ دربارۀ بهشت و جهنم با این اشاره آغاز می‌شود:‌« یک تمثیل از بهشت ....»‌ در همین رابطه نیز در سورۀ ۱۳، آیۀ ۳۵ سخن از تمثیل است.

همانگونه که می‌دانیم بخشی از علمای اسلامی و مسلمانان مؤمن خواستار مطالعۀ تحت‌الفظی‌ِ قرآن هستند. اگر واقعاً چنین فکر می‌کنند پس باید بپذیرند که بهشت و جهنم را نباید به عنوان مکان درک کرد بلکه به عنوان استعاره. این که در پس این استعاره‌ها، اصول و پرنسیب‌های والایی قرار دارد، عالمِ بزرگ، امام محمد غزالی، در سدۀ ۱۲ بدان پی برد:

    «ما حالا از این جهان دربارۀ آن جهان حرف می‌زنیم، یعنی از جهان‌ِ زمینی خود قصد توصیف جهان‌ِ ذاتی را داریم. ولی این امکان‌ناپذیر است که بتوان جهان ذاتی را بدون تمثیلات جهان زمینی توصیف کرد. و به همین دلیل بود که خدا گفت: «و این تمثیلات را برای مردم می‌زنیم و [ولی] جز دانشوران آن‌ها را درنیابند (۴۳:۲۹)».(۱)

از این رو، جهنم مکانی نیست که خدا در آنجا از انسانها انتقام می‌گیرد، بلکه جهنم به گونه‌ای نمادین برای رنج و دردی است که انسان در مسیر زندگی‌اش تحمل می‌کند. جهنم یک نماد برای جنبه‌های تاریک، خطاها و ضعف‌های انسان است.

و یک چیز دیگر: ‌در ضمن، در این جا موضوع بر سر مؤمن و نامؤمن نیست. شما در ترجمۀ قرآن‌تان مرتباً از کافران حرف می‌زنید، چیزی که ترجمۀ نادرستی از واژۀ «کافر» است. کافر در عربی به معنی «انکارکننده» است. انکارکننده کسی است که افکار را دستکاری می‌کند و برای منافع خودش دروغ می‌گوید. این آن چیزی است که قرآن نقد می‌کند. اگر موضوع بر سر تبعیض‌ِ دینی می‌بود، آنگاه دیگر قرآن در بسیار از جاها برای نامسلمانان رستگاری ابدی را نوید نمی‌داد.

۲۸
حامد: قرآن را باید از دسترس بچه‌ها دور نگه داشت

این که شما بهشت و جهنم را استعاره‌ای ارزیابی می‌کنید و آن‌ها را به عنوان مکانهایی برای لذت جسمانی و یا عذاب ابدی برداشت نمی‌کنید به نظرم خیلی مبتکرانه است. بسیاری از صوفی‌ها قضیه را همین گونه ارزیابی می‌کنند و از این طریق قصد دارند که معنویت و تصورات‌شان را به عنوان یک رابطۀ عاشقانه با خدا تعریف کنند. ولی حتا چنین تصوراتی نیز از سوی بخشی از صوفی‌ها رد می‌شوند. برای اکثریت‌ِ مطلق‌ِ مسلمانان و طبعاً علمای اسلامی اصلاً  غیرقابل تصور است که منظور خدا در سدها آیه‌ها که بهشت را به عنوان یک مکان مشخص که در آنجا انواع میوه‌ها، گوشت‌ِ پرندگان و زنانی با سینه‌های بزرگ توصیف کرده می‌خواسته به یک وضعیت معنوی اشاره کند.

خود قرآن آیه‌هایش را «روشن [مبین]» تعریف می‌کند و می‌گوید برای انسان‌هایی در نظر گرفته شده که «می‌خواهند بدانند» [در آن جهان چه می‌شود] (سوره ۴۱، آیه ۲). این موضوع، بسیار واضح و روشن بیان شده و به نظر نمی‌آید که قرآن بخواهد خواننده یک تلاش پرزحمت انجام بدهد تا پردۀ راز را از فرمولبندی پیچیده و پراستعاره برکشد و به عمق و هستۀ حقیقی آن‌ها پی ببرد. ولی برای یک لحظه فکر کنیم که حق با شماست. آن وقت البته این پرسش پیش می‌آید: چه ضرورتی داشت که خدا زنان سینه‌بزرگ را به عنوان استعاره برای خوشبختی مورد استفاده قرار بدهد؟ به چه دلیل خدا برای رسیدن انسان به کمال دختران باکره بی‌شماری را نیاز داشت؟ ‌آیا زنان مسلمان مؤمن این استعاره‌ها را همین‌گونه می‌فهمند؟ آیا این محمد نیست که در این جا به طور غیرمستقیم با مردانش سخن می‌گوید و تلاش می‌کند آن‌ها را با نوید‌های وسوسه‌برانگیز برای جهاد آماده کند؟

ولی آدم از خدا انتظار دارد که او با مخلوقاتش  – زن و مرد- مساوی برخورد کند و نه این که زنان را به عنوان موضوعات جنسی، هم در این جهان و هم در آن جهان، در اختیار مردان قرار بدهد. اصلاً نمی‌توانم بفهمم که چرا خدا خود را تا سطح اخلاق‌ِ زمینی بخشی از مردان پایین می‌آورد و آن‌ها را با سکس پاداش می‌دهد. به خصوص این که او این نگرش را در آخرین کتابش که قرآن باشد انجام می‌دهد؛ آن هم کتابی که قرار است برای همۀ دوران و برای کل بشریت هنجارهای اخلاقی عرضه کند. به جای برخورد مساوی با زن و مرد، خدا در قرآن در بسیاری آیه‌ها به طور هدفمند غرایض مردان‌ِ بزرگسال را مد نظر دارد، آن‌ها را با شراب و زن وسوسه می‌کند و همزمان آن‌ها را با صحنه‌هایی چون سوزندان و عذاب می‌ترساند. قرآن جنگ را ستایش می‌کند و انسان‌ها را به خوب و ملعون تقسیم می‌کند.

از این رو، بهتر است که قرآن را از دسترس بچه‌ها دور نگه داشت. این که در سنین جوانی چنین چیزهایی را بشنوند یا خودشان بخوانند و از بر کنند، به نظر من یک ریسک تربیتی و روانی است. بسیاری از بخش‌های قرآن می‌توانند روح و روان یک بچه را شدیداً مورد آسیب قرار بدهند. افزون بر این، آن‌ها از سنین پایین به جای احترام به همنوعان خود، تنفر را یاد می‌گیرند. وقتی می‌بینند که خدا از زنان برای ارضای جنسی مردان در بهشت استفاده می‌کند، دیگر یاد نمی‌گیرند که به زنان احترام بگذارند. و در نهایت مجبورند که رفتار خود را با بیخردی و ترس از تهدیدهای آتش جهنم تحت کنترل در آورند.

حتا اگر هم در این جا بحث بر سر استعاره‌ها باشد، باز باید گفت:‌بچه‌ها در جایگاهی نیستند که معنای رازآمیز نهفته در پس‌ِ این تصاویر را درک کنند. آن‌ها توانایی انتراع ندارند، بلکه هر آن چه که در قرآن نوشته شده را به عنوان امری حقیقی درک می‌کنند. آن‌ها به یک آموزش قبلی نیازمندند تا ذهن‌شان برای تفسیر این گونه‌ آیه‌ها آماده شود. البته من بر این عقیده هستم که بچه‌ها به چنین بخش‌هایی از قرآن نیاز ندارند: نه به عنوان استعاره و نه عنوان توصیف‌ِ یک وضعیت مشخص. بچه‌ها ابتدا باید فراگیرند که چگونه می‌توانند پرسشگرانه در برابر به اصطلاح حقایق از خود دفاع کنند، پیش از آن که این حقایق بر تمامی زندگی آن‌ها و جهان‌بینی‌شان چنگ اندازند! زیرا بعدها آن‌ها دیگر نخواهند توانست علیه این بندهای فکری مقاومت کنند، زیرا دیگر این افکار بخشی از هویت آنها شده است.

۲۹
مهند: مهربانی خدا، چراغ سبز برای گناه کردن نیست

یکی دیگر از جوانب‌ِ اصلاح دین این است که از مؤمنان بخواهیم به خرد خود تکیه کنند و متون‌ِ قرآنی را در بافت‌ِ تاریخی‌‌شان قرار بدهند؛ این را نباید دست کم گرفت. شما می‌گویید که برای مؤمنان دشوار است که قرآن را در یک بستر تاریخی مطالعه کنند. واقعاً چرا؟ ولی مسیحیان سرانجام توانستند در این راه موفق بشوند.

وظیفۀ الهیات‌شناسان [مسلمان] امروز این است که به بچه‌ها و بزرگسالان یاد بدهند که با متون‌ِ مقدس برخوردی سازگار با زمان داشته باشند. نه در انجیل و نه در قرآن موضوع بر سر سکس، سینه‌ی زنان یا آتش‌ِ سوزان یا وضعیت بهشتی نیست بلکه بر سر دعوت خدا از مردم است تا به سوی او گام بردارند.

مهربانی خدا در این است که او آماده است انسانها را از راه خطا «بازگرداند» و به آنها کمک کند. خدا انسانها را تنها نمی‌گذارد، او زیر بال و پر انسانها را می‌گیرد و آن‌ها را همراهی می‌کند. خدا انسان‌ را برگزید، تا انسان برای دستیابی به خوشبختی ابدی راه خدا را جستجو و دنبال نمایند. پیش‌شرط این هم البته این است که انسان بخواهد به کمال برسد که آغاز این راه پذیرش عشق و مهربانی الاهی و بکار بستن آن در رابطه با دیگران است. اگر بخواهیم با زبان امروزی سخن بگوییم این به معنی تلاش برای دستیابی به حقوق بشر، مبارزه با فقر، مبارزه با نابرابری اجتماعی، با بی‌سوادی و غیره است – یعنی آسایش همۀ انسان‌ها.

گناه، به عنوان بیان بی‌عدالتی، نابرابری، استثمار یا خودشیفتگی، موانعی بر سر راه کمال انسانی هستند. وقتی قرآن از مهربانی خدا سخن می‌گوید، نباید به این برداشت نادرست منجر شود که انسان می‌تواند به خود اجازه بدهد، ناعادل و خودخواه باشد. مهربانی خدا چراغ سبز برای گناه و رفتار نادرست نیست. در حدیثی آمده است:

    «وقتی کسی گناه می‌کند خدا متأثر می‌شود»(۲)

وقتی به جهان امروز می‌نگریم می‌بینیم که در بسیاری از کشورها فقر و فلاکت وجود دارد در حالی که در بخش‌هایی از این جهان تجمل حاکم است. من در این رابطه اسلام را به عنوان یک فراخوان برای همدلی و همبستگی ارزیابی می‌کنم: از مؤمنان خواسته می‌شود برای یک جهان عادل تلاش کنند، البته برای آسایش همه. و در این راستا، حرکت مسئولانۀ آن‌ها تحققِ عشق‌ِ الاهی در همین جهان و هم‌اکنون است و در همین راستاست که خود فرد مؤمن نیز یک گام دیگر به کمال نزدیک می‌شود.

۳۰
حامد: این انسان است که خدا، گناه و شیطان را آفرید و نه به عکس

مهند عزیز، در این جا می‌خواهم به شما بگویم که تصور خدا، جهنم، گناه و بهشت چگونه شکل گرفت – دست‌ِ کم از نگرگاه خودم. زمانی که ما در گذرگاه برایش (Evolution) بیولوژیکی خود به انسان تبدیل شدیم، موجودات نسبتاً تنها و سرشار از ترس بودیم. در جهانی مملو از پدیده‌های پُرخطر طبیعی می‌زیستیم که نه می‌توانستیم بخوبی از خود دفاع کنیم و نه می‌توانستیم آن‌ها را توضیح بدهیم. می‌دیدیم که چگونه همنوعان‌مان در برابر چشمانمان کشته می‌شدند. می‌خواستیم بدانیم که آن‌ها پس از مرگ به کجا می‌روند، ولی پاسخی دریافت نمی‌کردیم. خود ما می‌باید می‌کشتیم تا بتوانیم ادامۀ زندگی بدهیم، و بعدها نیز برای افزودن ثروت شروع به کشتن کردیم. جنگ برای ادامۀ زندگی، ترس و احساس‌ِ گناه بر ما سنگینی می‌کردند.

ضعف‌ها و محدودیت‌های ما به عنوان انسان، غل و زنجیرهایی بر ظرفیت و توانایی ما بودند. پرندگان را می‌دیدیم که آزادانه در آسمان پرواز می‌کنند و آرزو می‌کردیم مانند آن‌ها بال می‌داشتیم. درختان را می‌دیدیم که چگونه تا اعماق زمین ریشه می‌زدند و شاخ و برگ‌های آن‌ها به همراه باد به رقص در می‌آمدند و به گل و میوه به بار می‌نشستند.

ریشه‌های ما کجایند؟ چرا در طبیعت همه چیز این چنین طبیعی جلوه می‌کند؟ شدن، بودن، پژمرده شدن – و جایی که یک درخت می‌پوسید به جای آن یک زندگی نوین آغاز می‌شد. ما برای بی‌ریشه شدن خود غم‌گساری می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم که چگونه می‌توانیم بر این این ناتوانی و نارسایی خود مرهم گذاریم. به همین دلیل یک قدرت متعالی اختراع کردیم و هر آن چه که از دست ما برنمی‌آمد بر آن قدرت متعالی فرافکنی کردیم. در آغاز خورشید، ستارگان، آب‌ها و سنگ‌ها را می‌پرستیدیم. و چون زندگی خود ما گذرا و فناپذیر است، هر آن چه که برایمان فناناپذیر جلوه می‌کرد،‌ خدا می‌نامیدیم. بعدها ما خدایان زن [الهه‌ها] را می‌پرستیدیم، ایسیس و اشتر (Isis & Ashtar) زیرا آن‌ها مانند طبیعت در خود زندگی را حمل می‌کردند و زندگی ارزانی می‌کردند.

سپس نخوت ما به عنوان مردان وارد معرکه شد و بر آن شدیم که بر تمام زمین حاکم شویم. خدای آسمانی را خلق کردیم و آن را کامل نامیدیم، چون که خودمان ناقص هستیم. او را صلح نامیدیم چون خودِ ما مملو از خشونت هستیم. او را قاضی نامیدیم چون در پی عدالت بودیم. و چون علی‌رغم همۀ این ها با نارسایی‌ها و کمبودهای خود به عنوان انسان مشکل داشتیم، این تصور را داشتیم که خود ما هم می‌توانیم به کمال برسیم. خدا هم در این رابطه به ما کمک می‌کند، او دقیقاً به ما خواهد گفت که از ما چه انتظاری دارد تا ما به درجه کمال برسیم. به همین دلیل، فرمان‌ها و ممنوعیت‌ها را اختراع کردیم، شریعت و کیفر را.

ولی آشکارا ما در این مسیر، توانایی خود را خیلی دست بالا گرفتیم. در عمل پی بردیم که توانایی برآورده کردن این فرمان‌ها و ممنوعیت‌ها نداریم، چون غیرانسانی هستند، زیرا انسان برای رسیدن به کمال ساخته نشده است. و چون نمی‌خواستیم که خدا را برای قوانین ضد انسانی‌«اش» - یعنی همان قوانینی که خود ما اختراع کردیم- سرزنش کنیم، دست به اختراع گناه زدیم. و هر کس علیه این فرمان‌ها و ممنوعیت‌ها عمل کند، گناه‌کار به شمار می‌آید.

سرانجام معلوم شد که نمی‌توان به همین سادگی با بار گناه کنار آمد. و چنین شد که شیطان را اختراع کردیم تا بتوانیم مسئولیت رفتار گناه‌آلود خود را به او نسبت بدهیم و او را به عنوان منشاء گناهان معرفی نماییم. حالا او به عنوان بزرگ‌ترین گمراه‌کننده  تلقی می‌شد، همانی که ما را به اعمال گناه‌آلود وسوسه می‌کرد. ظاهراً با موفقیت، زیرا خطاهای انسانی بسیار گسترده هستند. می‌بایستی چیزی آفریده می‌شد که بترساند و گناه‌کاران‌ِ بالقوه را از گناه کردن دور کند: و بدین گونه ایدۀ جهنم زاده شد.

مکانی ترس‌آور و هولناک؛ تصور این که آدم روزی در اعماق زمین در آتش سوزان جهنم کباب شود، لرزه بر اندام‌مان می‌انداخت. همین ترس از سویی دیگر منجر به اختراع صفت‌ِ مهربانی و بخشایندگی خدا گردید. او ما را نجات خواهد داد و  از ما در بهشت با آغوش باز استقبال خواهد کرد.

ما انسان‌ها دین را اختراع کردیم، زیرا ما قادریم که زیباترین و هولناک‌ترین رویا‌ها و افکار را داشته باشیم. برای من، هستۀ هر دینی بیانگر اشتیاق درونی و آرزوهای انسان است. در آن اشک‌های صادقانه انسان، ترس‌های عمیق‌اش و شادی‌ها و رویاهای بی‌کرانش نهفته‌اند. این برای من مقدس‌ترین چیزی است که وجود دارد. به همین دلیل، علی‌رغم تمام نقدهایی که به دین دارم، مساجد، کلیساها، کنیسه‌ها و معابد را دوست دارم. در این مکان‌ها احساس خوبی دارم، نه به این دلیل که خانه‌های خدا هستند بلکه بدین خاطر که مکان‌هایی سرشار از احساس هستند، جایی که انسان در خود فرو می‌رود و با خود – یا با یک قدرت‌ِ برتر- در شکل دعا یا سکوت گفتگو می‌کند.

چیزی که انسان‌ها در هر دین جستجو می‌کنند این نوع از تکیه‌گاه و پناهگاه است. این اشتیاقی است که در همۀ انسان‌ها نهفته است، چیزی که ما را نه تنها از یکدیگر جدا نمی‌کند بلکه بیانگر نقطۀ مشترک ماست. زمانی که ما از خدا، الله، بودا و ... سخن می‌گوییم، نباید منظورمان یک قدرت مجازی باشد که ما را از جنبه‌های مضمونی – دینی از یکدیگر جدا می‌کند. ما انسان‌ها در این جهان جامعه‌ای تشکیل داده‌ایم که همه از سرنوشت مشترک برخوردارند. و باید به یاد داشته باشیم که ما انسانها همه، اشتیاق به عشق را در خود حمل می‌کنیم. فرقی هم نمی‌کند که مسیحی، مسلمان یا خداناباور باشیم. فرقی نمی‌کند که رنگ پوستان چه باشد یا کجا زندگی می‌کنیم. عشقی که می‌بخشد و ما را پذیرا می‌شود، با تمامی ضعف‌هایی که داریم.

ما به این عشق نیازمندیم – البته بدون یک مرجع الهی (یا ساختن چنین مرجعی از سوی ما) که ما را برای ناتوانی‌ها و نارسایی‌هایمان تنبیه کند، شرط بگذارد، همدلی را بر اساس دین و نژاد تعریف کند و مهربانی را فقط بر اساس‌ِ دنباله‌روی و اطاعت کورکورانه ارزانی کند!

۳۱
مهند: خدمت به خدا به معنی اطاعت نیست، بلکه به معنی خدمت به مخلوقش است

خیلی عالی، حامد عزیز! می‌بینم که ما از نظر فکری آرام آرام به هم نزدیک می‌شویم. مسئله واقعاً بر سر اشتیاق به عشق مطلق است که در ما نهفته است. درست به همین دلیل قرآن نیز از عشق به عنوان هستۀ اصلی رابطۀ میان خدا و انسان (سوره ۵، آیه ۵۴) سخن می‌گوید. و درست به همین دلیل افراط‌گرایان و کسانی که این خدای عشق‌ورز  را از مؤمنان می‌گیرند و جای آن یک خدای بی‌رحم، مستبد و نامهربان قرار می‌دهند نقد می‌کنم. این افراط‌گرایان به گونه‌ای خدا را برای مؤمنان ترسیم می‌کنند که گویا او خودشیفته، فقط به فکر خود است و به همین دلیل نیز خواستار اطاعت بی‌قید و شرط انسان‌هاست.

مسئله به نظر من ربطی به اطاعت از خدا ندارد. بلکه وقتی گفته می‌شود که فرد مؤمن در خدمت خداست، به این معنی است که انسان به عنوان واسطه‌‌یی برای نقشه‌های خدا عمل می‌کند. نمادین گفته شود: خدا «نیازمند» انسان است تا عشق‌ و مهربانی خود بر روی زمین را متحقق کند. این «نیازمندی» خدا به انسان‌ها، به هیچ وجه نشان ضعف نیست، زیرا او آزادانه تصمیم گرفته از طریق انسان‌ها ارادۀ خود را سر و سامان دهد.

منظور از «خدمت به خدا» به هیچ عنوان بیان وضعیت قیمومت یا بردگی انسان نیست. انسان می‌تواند با اعمال خود زمین را ثمربخش سازد و بدین وسیله مهربانی خدا به مخلوقاتش را تحقق بخشد. در قرآن آمده است:

    «پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس آن که از بین برد دوباره زنده گرداند» (سوره ۳۰، آیه ۵۰)

خدا از طریق ما انسان‌ها تأثیرگذاری می‌کند، و ما آن چیزی را به دیگران می‌دهیم که او به ما ارزانی داشته است. اگر خدمت به خدا این چنین درک شود، آن گاه الهامات الاهی از یک کیفیت گفتگویی برخوردار می‌شوند، و سرانجام این انسان است که هر بار می‌تواند این الهامات را با رفتار مهربانانه و نیک خود نوسازی کند. روایت است که پیامبر گفته است:

    «در روز قیامت خدا از مردی می‌پرسد: بیمار بودم و تو به دیدار من نیامدی، گرسته بودم و تو چیزی برای خوردن به من ندادی، تشنه بودم و تو چیزی برای نوشیدن به من ندادی. مرد با شگفتی از خدا می‌پرسد: ولی تو خدا هستی، چطور می‌توانی بیمار، تشنه یا گرسنه باشی؟! در این هنگام خدا پاسخ می‌دهد: در فلان روز یکی از آشنایان تو بیمار بود و تو به دیدار او نرفتی؛ اگر به دیدارش می‌رفتی مرا نزد او می‌دیدی. روزی یکی از آشنایان تو گرسنه بود و تو چیزی برای خوردن به او ندادی و روزی یکی از آشنایان تو تشنه بود و تو برای نوشیدن به او چیزی ندادی.» (۳)

این داستان یادآور انجیل متی، فصل ۲۵ (۴۰) است که یک داستان مشابه دارد و در پایان آمده است: «هر آن چه که شما برای یکی از برادران من کردید برای من انجام داده‌اید.» هر گاه ما با این نگرش باز و دوستانه با همنوعان خود برخورد کنیم، آنگاه خدا در ما عمل می‌کند. کسی که آیه‌های منفرد را از یک مجموعه بهم پیوسته بیرون می‌کشد تا مسلمانان مؤمن را با نفرت علیه نامسلمانان تجهیز کند، عملاً اشتیاق درونی ما برای عشق را نابود می‌کند.

۳۲
حامد: عشق به همنوع در اسلام یک مورد درون‌دینی اسلامی است

پیشتر به حدیثی که نقل کردید اشاره کردم و گفتم که یک خطای ترجمه‌ای دارد. در متن اصلی آمده است: «کسی که چیزی را برای خود آرزو می‌کند و برای برادرش آرزو نمی‌کند یک [مسلمان] مؤمن نیست.» در این جا از «برادارش» سخن در میان است و نه از «همنوعان». واقعاً از مسلمانان خواسته می‌شود که نسبت به هم با عشق و همدلی برخورد کنند. ولی رفتارشان با نامسلمانان و ناباوران باید طوری دیگر باشد. برای تأیید ادعای خودم دو آیه‌ای که قبلاً آوردم یک بار دیگر برای روشن شدن موضوع یادآوری می‌کنم. در نخستین آیه آمده است:

«محمد پیامبر خداست، و کسانی که با اویند بر کافران سختگیر و با هم همدیگر مهربانند». (سوره ۴۸، آیه ۲۹)

در آیه دوم چنین آمده است:

    «اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [كه‌] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند. و هر كس از شما آنها را به دوستى گیرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمگران را راه نمی‌نمایند.» (سوره ۵، آیه ۵۱)

به عبارت دیگر: عشق به همنوع در اسلام یک معیار همگانی نیست، این عشق فقط برای مسلمانان و در درون امت مسلمان عمل می‌کند.

به همین گونه در قرآن هیچ جایی دربارۀ ارج [کرامت] انسانی سخن به میان نیامده است. این مورد نیز همواره با دین حق / راست [راست‌دینی] گره خورده است. بخشش الاهی فقط مخصوص پیروان محمد است که نسبت به او وفادار هستند و به همراه او می‌جنگند. البته قرآن در بعضی جاها به مسلمانان اجازه داده است که در شرایط معین ارتباط خود با خویشاوندان غیرمسلمان‌شان را حفظ کنند ولی در سوره‌های بعدی به آنها فرمان داده می‌شود که روابط‌ خود را با آن‌ها قطع نمایند. همین باعث ایجاد یک مشکل بزرگ می‌شود که امروز جهان اسلام دارد:

اکثریت مسلمانان با برادران دینی خود احساس همبستگی می‌کنند. هر گاه جایی در جهان نسبت به آن‌ها بی‌عدالتی صورت می‌گیرد، موجی از همبستگی‌ِ برادران دینی به راه می‌افتد. ولی بی‌عدالتی‌ای که برای نمونه به نام اسلام علیه یزیدی‌ها و مسیحیان در کشورهای مسلمان صورت می‌گیرد، خیلی ساده نایدیده گرفته می‌شود. و زمانی هم که در کشورهای غربی بمب‌گذاری می‌شود به گونه‌ای با حرف‌های همیشگی ماست‌مالی می‌شود.

پایان بخش هفتم

ادامه دارد

—————————-
[۱] ریچارد گراملیش: «آموزه‌های محمد غزالی از مراحل تا عشقِ الاهی» کتاب‌های 31-36 آثارش، مدخل، ترجمه و تفسیر، ویس‌بادن ۱۹۸۴، صص از ۶۲ به بعد.
[۲] صحیح بخاری، حدیثِ شمارۀ ۵۲۲۲
[۳] صحیح مسلم، حدیثِ شمارۀ ۲۵۶۹

بازنشر این نوشتار با ذکر منبع بلامانع است

* این کتاب هم اکنون توسط پنج ناشر: پگاه، خاوران، پویا، فروغ و ناکجا با نام «آیا اسلام را می‌توان نجات داد؟» منتشر شده است. تعداد صفحه‌ها ۳۳۲، قیمت ۱۵ یورو. پخش کتابفروشی فروغ، آلمان / کلن

 






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024