پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
بخشهای پیشین:
* آیا اسلام اصلاحپذیر است؟ (بخش نخست)
* آیا اسلام اصلاحپذیر است؟ (بخش دوم)
* آیا اسلام اصلاحپذیر است؟ (بخش سوم)
* آیا اسلام اصلاحپذیر است؟ (بخش چهارم)
آیا اسلام اصلاحپذیر است؟ (بخش پنجم)
۲۱
مهند: خدای اسلام یک خدای مهربان (رحیم) است
در قرآن به خدا صفات گوناگونی نسبت داده میشود که البته مهربانی (رحمت)، صفتِ غالب برای خداست. به همین دلیل ۱۱۳ سوره از ۱۱۴ از عنوانِ «بنام خدای بخشنده و مهربان» برخوردار هستند. مهربانی (رحمت) در ضمن تنها صفتی است که خدا خود را در قرآن ملزم بدان میکند. در سوره ۶، آیۀ ۱۲ آمده است:
«بگو که خدا خود را به رحمت ملزم کرده است.»
همین گفته یک بار دیگر در سورۀ ۵۴ تکرار میشود. قرآن، مهربانیِ خدا را به عنوان چیزی مطلق توصیف میکند در حالی که مجازاتهایش نسبی باقی میمانند:
شاید گفته شود که این جملهبندی که «مجازات خود را به هر کس بخواهم میرسانم» راه را برای هر تفسیر خودسرانه باز میکند. ولی چون مهربانی خدا دربرگیرندۀ همه چیز است، شاخصِ خدا به هنگام کیفر دادن مهربانی است. کیفرِ خدایی، قطبِ مخالف مهربانی او نیست، بلکه بخشی از مهربانیاش است. یا آن گونه که خود پیامبر محمد در یک حدیث بیان کرده است:
حتا اگر در قرآن سخن از عذاب الهی رفته باشد، ولی هیچ گاه خدا خود را با صفت «کیفردهنده» توصیف نکرده است. در حالی که از پیامبرش میخواهد:
جهتِ کیفرِ الهی همواره علیه بیعدالتیها بوده است. خدایی که خود را ملزم به مهربانی کرده است و بدون قید و شرط مواظب انسانهاست، خداییست که در کنارِ انسانها قرار دارد و به آنها علاقهمند است. او از وجود انسانها خوشحال و در شادی او شریک است، او نگران انسان و در غم او نیز شریک است و همیشه در کنار اوست. در این جا برای نمونه میخواهم به سورۀ ۹۳ اشاره کنم که پژوهشگران غربی آن را جزو نخستین – اگرچه نه به عنوان نخستین سوره- سورهها میدانند:
این خدا احساساتش را نشان میدهد و یک پیوند ژرف با مخلوق خود، انسان، دارد و در همۀ شرایط ناگوار انسانها را بدون قید و شرط حمایت میکند.
۲۲
حامد: خدای اسلام از همۀ خدایان نامهربانتر است
و کدام سوره با عنوانِ بسیار زیبای «بنام خدای بخشنده و مهربان» آغاز نمیشود؟ سورۀ ۹! یعنی آخرین سورهای که از سوی پیامبر اعلام گردید. و چرا بخشش الهی در این جا وجود ندارد؟ چون این سوره بیانیۀ تنفر و خشونت است. در این سوره به تفضیل توضیح داده میشود که رفتار پیامبر با کفار، گناهکاران، مسلمانانِ شکاک، یهودیان و مسیحیان و عربهای بدوی چگونه رقم میخورد.
سوره با فسخِ یکجانبۀ همۀ قراردادهای صلح آغاز میشود. این قراردادها در گذشته با کفار بسته شده بودند. حتا کسانی که تا آن زمان فعالانه علیه محمد و پیروانش اقدامی نکرده بودند، برایشان یک التیماتوم صادر میشود. وقتی که ماههای مقدس گذشت، محمد و پیروانش اجازه مییابند کفار را مورد تهاجم قرار بدهند و آنها را بکُشند:
واقعاً این به ریشِ دیگران خندیدن است که الله در پایانِ این اعلامِ جنگ، خود را به عنوان «بخشنده» و «مهربان» معرفی میکند. سرانجام در این جا کاملاً روشن میشود که «مهربانیِ» الله نصیب چه کسانی خواهد شد: مسلمانانی که نماز میخوانند و پیامبر را در جنگهایش حمایت کردهاند. درست در همین سوره یهودیان و مسیحیان مورد لعن و نفرین قرار میگیرند و به مسلمانان فرمان داده میشود آنقدر علیه کفار بجنگند تا سرانجام یا مسلمان شوند یا جزیه بپردازند. همچنین خدا در همین سوره آن دسته از مسلمانانی که محمد را در جنگهایش همراهی نکردند یا به درستی عبادات خود را بهجای نیاوردند، لعن و نفرین میکند.
علمای اسلامی مانند ابن تیمیه این سوره را به عنوان فراخوانی برای خشونت تفسیر میکنند، طبعاً علیه همۀ آن کسانی که به محمد و پیامش باور ندارند. همۀ اشغالگریهای اسلامی، نابود کردن یا به بردگی گرفتن کفار و همچنین تروریسم کنونی جهانی که به نام الله صورت میگیرند، مشروعیت خود را از این سوره میگیرند.
چرا یک خدای مهربان میان مخلوقاتش چنین تبعیضی قایل میشود و حلقۀ آن کسانی را که میخواهند از نعمتِ مهربانیاش بهرهمند شوند این چنین تنگ و محدود میکند و راه را فقط برای یک عده بسیار کم باز میگذارد؟ چرا باید این خدا به آیههای دهشتآوری دربارۀ عذاب جهنم نیاز داشته باشد و آن هم بیش از ۴۰۰ بار در قرآن؟ چرا الله مانند یک خدای حسود و خشمگین ظاهر میشود که حاضر نیست هیچ خدای دیگری را در کنار خود تحمیل کند؟ چرا خدا ترس را به عنوان ابزار گفتگوی خود با انسانها برگزیده است؟
۲۳
مهند: کیفرِ الهی را نباید را تحتالفظی درک کرد
این را میباید به عنوان نمادی برای رویارویی انسان با پیامدهای عملِ خویش فهمید
پیش از آن که به موضوع آخرت بپردازم میخواهم یک بار دیگر اشاره کنم که حامد عزیز برای من غیرقابل فهم است که شما از یک سو (به درستی) خواستارِ بکارگیری شیوۀ تاریخی-انتقادی در بررسی قرآن هستید ولی از سوی دیگر قرآن را واژه به واژه میخوانید و هرگونه زمینۀ تاریخی را نادیده میگیرید. و اگر شما بر این اصرار دارید که نُهمین سوره، آخرین سورۀ اعلام شده است، باید بگویم که شما آخرین پژوهشهای تاریخی- انتقادی مُدرن دربارۀ قرآن را که برای نمونه از سوی خانم آنگلیکا نویویرت Angelika Neuwirth صورت گرفته نادیده میگیرید. طبعاً این رفتار جدی نیست که از یک سو خواهانِ برخوردِ انتقادی و مدرن به قرآن باشیم ولی خودمان از همان خوانشِ محافظهکارانه یعنی خوانش تحتالفظیِ قرآن استفاده کنیم. امروزه میدانیم که در پژوهشهای مدرنِ قرآن، سورۀ پنجم آخرین سوره هست و نه نهمین سوره. ما همچنین میدانیم که قرآن در هیچ جا به طور کلی دربارۀ گروههای اجتماعی مانند مسیحیان یا یهودیان اظهارنظر نکرده است، بلکه حوادث و فرقههای گوناگون را در شرایطِ گوناگون تاریخی مورد سنجش قرار داده است. در ضمن، سورۀ نهم از یهودیان و مسیحیان به طورِ کلی حرف نمیزند.
شما همچنین از آیۀ چهارم همین سوره که به مضامین میپردازد نقل قول کردید: موضوع بر سر مکیان (باورمندان به چندخدایی) است که پیمانهای خود را با پیامبر شکستند و فسخ کردند. به همین دلیل گفته شده که «و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده/ مگر آن مشركانى كه با آنان پيمان بستهايد، و چيزى از [تعهّدات خود نسبت به] شما فروگذار نكرده، و كسى را بر ضدّ شما پشتيبانى ننمودهاند.»
نقضِ قرارداد و خودداری از حمایت در جنگ با مخالفان پیامبر دلیلی برای تفکیک دوست و دشمن است و به هیچ وجه ربطی به تعلقات دینی ندارد. آیههای ۱۲ و ۱۳ همین سوره موضوع را روشنتر بیان میکنند:
من لحنِ سخت در این سوره را به عنوان تهدیدی برای غیرمسلمانان نمیبینم. این تهدید در یک وضعیت معین که در آن به اُمتِ پیامبر خیانت شده بود اظهار گردیده است. نمیتوان این گفته را بیزمان و بدون فاصلهگذاری تاریخی نگریست؛ کسی که این کار را میکند مانند مسلمانان افراطی عمل میکند که میخواهند در قران آن دستوراتی را ببینند که خواستار مبارزه با غیرمسلمانان است، فقط به این دلیل که مسلمان نیستند.
حال به موضوع آخرت [قیامت] بپردازیم! این خدا نیست که به روز قیامت نیاز دارد تا مثلاً بخواهد قدرت خود را به نمایش بگذارد، بلکه این انسان است که برای رسیدن به کمالِ خویش نیازمندِ روز قیامت است: تازه در رویارویی با گناهان خویش است که انسان میتواند به پاکیِ خویش و شناخت برسد.
آخر این به چه درد خدا میخورد که انسانها را مجازات کند؟ برای این که نشان دهد که میتواند مجازات کند؟ به چه درد خدا میخورد که انسان را تحقیر کند یا او را به مرز نابودی بکشاند؟ این چهرۀ یک خدای خودسر و ناعادل و یک مستبد بیرحم است. چنین خدایی از نگرگاه من عادل نیست.
فرمول اسلامی «الله اکبر» که در اذان چندین بار تکرار میشود و با آن نماز شروع میشود، به معنی «خدا بزرگتر است». ولی از آنجا که هیچ چیز برای مقایسه داده نشده، این فرمول میخواهد به ما بگوید که خدا بزرگتر از نیروی تصور / تخیل ماست. فرقی هم نمیکند که چه تصوری از خدا داشته باشد، او همیشه [از نیروی تخیل ما] بزرگتر است.
آیا میتوان خدایی را تصور کرد که بزرگتر از آن خدایی باشد که میخواهد انسانها را فقط با زور و خشونت به پیروان خود تبدیل کند؟ این پرسش را با یک «بله» روشن پاسخ میدهم. آری، آن خدایی بزرگتر [تصورِ ما] است که ما را با عشق و مهربانی به سوی خویش فرا میخواند. خدایی که انسانها را مجبور به کاری نمیکند، و نمیخواهد آنها را گمراه کند یا بترساند، بزرگتر تصورِ ماست. و این یک نشانۀ از بزرگی خداست که میخواهد انسان آزادانه و با اعتقاد درونی، به او روی آورد و نه با زور.
میتوان ایراد گرفت که در قرآن تصاویر فراوانی از آتشِ دلهرهآور جهنم وجود دارد و احتمالاً این پرسش طرح میشود که این تهدیدات الاهی چگونه با مهربانی خدا قابل تطبیق است. این تصاویر هم میبایست در بافتِ تاریخیشان قرار داده شوند. خدا بدین وسیله میخواست عربهای متکبرِ سدۀ ۷ را به راه تواضع هدایت کند. اینها فقط تصاویر هستند و میباید به عنوان تصاویر و استعاره نگریسته شوند. همین کار را نیز غزالی انجام داد؛ او مرتباً تأکید میکرد که بهشتِ حقیقی به معنی خوردن و نوشیدن و دیدارهای اِروتیک در باغِ عدن نیست، بلکه بهشت به معنی نزدیکی به خداست. همین طور نیز جهنم به معنی وجودِ یک مکان معین با آتشِ سوزان نیست بلکه یک وضعیت معین است: دور بودن از خدا! وقتی خدا انسانها را با خطاهایش روبرو میکند، این به هیچ وجه یک عملِ انتقامجویانه نیست. او به انسان پیامدهای کردارش را نشان میدهد تا انسان را به شناخت و بازگشت [به خوبی] وادارد.
به سخن دیگر، اصلاح دین باید بتواند تصاویر خشک و دُگم از بهشت و جهنم را در هم بشکند و نشان بدهد که بحث در این جا نه بر سر «مکانهای مشخص» بلکه بر سر توصیف یک وضعیت نمادین است که رابطۀ میان خدا و انسان را بیان میکند.
۲۴
حامد: انتقامِ الاهی و ترساندن مردم، یک جزء ثابت در سراسر قرآن است
واقعاً به نظر شما الله چیزی به نام انتقام نمیشناسد؟ واقعاً چنین است که مهربانی و خوبی و علاقۀ عمیقِ الله به انسانها همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد؟
باشه، پس بگذاریم خودِ الله به این پرسشها پاسخ بدهد. در سورۀ ۱۴، برای نمونه، الله به گونهای از مجازات گناهکاران سخن میگوید که هیچ شک و تردیدی در ارادهاش برای تنبیه باقی نمیگذارد:
در سورۀ دیگری الله به گونهای دربارۀ ساکنانِ جهنم حرف میزند که گویی با این انسانها تسویه حساب شخصی دارد.
در جایی دیگر، الله باز هم احساسِ لذتآور انتقامگیریاش را نسبت به جهنمیها بیان میکند:
آیا موارد بالا فقط استعارههای عجیب و غریبی هستند که الله میخواهد مهربانی و عشقاش را به انسانها بیان کند؟
خود شما این پرسش درست را پیش رو نهادید که خدا با مجازاتِ انسانها چه دستگیرش میشود؟ واقعاً! خدا به مجازات و تهدیدِ انسانها نیاز ندارد. زیرا تهدیدات و تربیتِ مبتنی بر ترس که در پس آن نهفته است نه فقط انسانها را با فضلیت نمیکند بلکه باعث گناهانی میشود که در جامۀ فضلیت پنهان میگردند. با توسل به این تهدیدات نمیتوان انسانهای مؤمن و متعادل (روحی) تربیت کرد، به عکس انسانهایی ساخته میشوند که سرشار از ترس و احساسِ گناهاند و هیچ گاه توانایی آن را نخواهند داشت که بتوانند مستقلاً زندگی کنند و آزادانه تصمیم بگیرند. این روش تربیتی مبتنی بر ترس، شخصیتهای مطیع و نااستواری میسازد که آمادگی پذیرش رفتارهای مخرب و ایدئولوژیهای افراطی را خواهند داشت.
شما به درستی اشاره میکنید که اگر ما از خدا تصویری به مانند یک مستبد بسازیم، آنگاه در توصیف خدا نادرست عمل کردهایم. البته لازم به گفتن است که کسی که در تصویرسازی از خدا «قلم به دست داشت» و چنین تصویری در قرآن از خدا ارایه داده است هیچ کس به جز محمد نبود. او بود که خدا را به بلندگوی خودش تبدیل کرد تا بدین وسیله سرخوردگی و بیقدرتی خود را در برابر تجار قدرتمند مکه بیان کند. او بود که در دهان خدا پیامهای تهدیدآمیز گذاشت، درست مانند پسربچهای که به پسرهای بزرگتری که آزار و اذیت میکنند میگوید میروم برادر بزرگم را که خیلی از شما زورش بیشتر میآورم تا حسابتان را کف دستان بگذارد. محمد تلاش میکرد مکیان را با ابزار گوناگون وادار کند تا او را به عنوان پیامبر بپذیرند. در آغاز این نوید را میداد که این دینِ جدید، عربها را متحد میکند و تجار مکه نیز از این وحدت بهرهمند خواهند شد. و زمانی که محمد متوجه شد که آنها اعتنایی به پیامهایش ندارند شروع کرد آنها را با عذاب جهنم و مجازاتهای الاهی تهدید کردن. ولی چون مکیان به زندگی پس از مرگ باور نداشتند، تهدیدات زمینی و اینجهانی مانند فاجعههای طبیعی را بدان اضافه کرد. و زمانی که محمد در مدینه یک ارتش درست کرد، آنگاه مکیان سرکش را با شمشیر مورد تهدید قرار داد.
چنین نگرشی از نظر من زمینهگرایی است که میتواند ظرفیتِ خشونتآمیز این آیهها را خنثی کند. این روشی است که به نظر من باید در خواندن قرآن بکار بست، و این درست همان روشی است که سلفیها از آن میپرهیزند. زیرا چنین خوانشی باعث میشود که ما دیگر قرآن را وحیِ الاهی ندانیم بلکه آن را بازتابِ مانورهای تاکتیکی محمد برای حفظ قدرتش درک کنیم.
حالا اندکی دربارۀ تصاویر جهنم و بهشت: شکی نیست که میتوان آنها را به عنوان استعاره تفسیر کرد. ولی اگر کسی میخواهد چنین نگاهی به این بخشهای قرآن داشته باشد آنگاه باید پیگیرانه همین روش را برای کلِ قرآن بکار ببندد و تاریخ وحی را به عنوان رویا یا چیزی نمادین بنگرد. ولی علمای اسلامی از چنین روشی میترسند زیرا نه فقط در این رهگذر اقتدار خود را از دست میدهند بلکه تمامی اسلام به عنوان پیام مستقیم خدا، مبنای خود را از دست میدهد.
۲۵
مهند: عشقِ بخشایندۀ خدا بزرگتر از مجازاتش است
پس ما بر سر این نکته توافق داریم که خدا به مجازات و تهدیدِ انسانها نیازی ندارد. برای یک خدای کامل، فقط عشق تعیینکننده است. به سخنِ دیگر، خدا در جستجوی «عشقورزان» است. قرآن به طور منطقی رابطۀ میانِ خدا و انسان را به عنوان یک رابطۀ عاشقانه تعریف میکند:
ایمان داشتن یعنی انسان به عشق و مهربانی خدا پاسخ مثبت دادن و بر اساس آن نیز زندگی کردن. طبقِ حدیثی پیامبر در همین رابطه میگوید:
و یا
هیچ مسلمانی منکر آن نیست که رابطۀ میان خدا و انسان یک رابطۀ عاشقانه است. البته در پراتیک دینی بسیاری از مسلمانان این رابطه را کمتر به عنوان یک رابطۀ عشق-اعتماد بلکه کلاً به عنوان یک رابطۀ سلسلهمراتبیِ حقوقی درک میکنند. مسلمان مؤمن ابتدا میپرسد: «اجازۀ چه چیزی را دارم، اجازۀ چه چیزی را ندارم؟» ولی مسلمانان مؤمن بیشتر خدا را به عنوان یک «فرمانده» و خود را به عنوان مجری فرامین درک میکنند.
ولی خدا، جایگاه خود را میداند: حتا اگر انسان گناه کند، او از انسان روی برنمیگرداند، زیرا مهربانی او بیقید و شرط و مطلق است. به همین دلیل پیامبر میگوید:
بسیاری از مربیهای اسلامی این حدیث را نادیده میگیرند تا ترس و عذابِ وجدان در وجود مسلمانان بوجود آورند. در حالی که این جملات به روشنی میگویند که خدا درهای خود را به روی گناهکاران نمیبندد. او به بندگان خود پشت نمیکند بلکه با آغوش باز منتظر بازگشتِ گناهکاران میشود. نه خدا بلکه انسان است که به عشقِ خدا نه میگوید و از او روی برمیگرداند.
در حدیثِ دیگری از پیامبر شادی خدا دربارۀ آن کسانی توصیف میشود که دوباره به سوی او [خدا] بازمیگردند:
باشد که اصلاحطلبان بر این تصویر قرآنی از خدای عشقورز بیشتر تأکید کنند تا بدین وسیله مسلمانان مؤمن را به رسالت خویش یعنی گسترش عشق متقاعد نمایند: خدایی که دوست میدارد، خدای عادل نیز هست، به همین دلیل قرآن غیرمسلمانان را به طور کلی تهدید نمیکند بلکه سمت و سوی این تهدیدات علیه کسانی است که ناعادلاند و انسانهای دیگر را سرکوب میکنند. لحنِ خشنِ بعضی از این تهدیدات در قرآن اساساً به وضعیت تاریخی و مخاطبان اصلی این تهدیدات برمیگردد تا دربارۀ خودِ خدا. حامد عزیز، نقطۀ آغاز شما که قرآن را به عنوان پیام نفرت علیه غیرمسلمانان قلمداد میکنید، همان نقطۀ آغاز افراطگرایان است. این قرآن نیست که جلوی اصلاحات را میگیرد بلکه پافشاری روی چنین خوانشی است که در نهایت تنفر را مشروعیت میبخشد.
۲۶
حامد: رابطۀ میان خدا و انسان در اسلام
نه بر پایۀ عشق بلکه بر مبنای ترس و اطاعت رقم میخورد
پس خدا در جستجوی «عشقورزان» است! برای عشقِ افلاطونی لطفاً شماره ۱ را فشار بدهید. برای حوریهای بهشتی و دیگر کثافتکاریها در آسمان، هشتک را فشار بدهید! و برای عملیات انتحاری، مشاوران ما شب و روز در خدمت شما هستند!
ببخشید، ولی این فرمولبندی شما که «خدا در جستجوی عشقورزان» است مرا به یاد تبلیغات سکسِ تلفنی میاندازد. به این جمله فقط میتوانستم با شوخی پاسخ بدهم! متأسفانه ما مسلمانان چنین شوخیهای دینیای نداریم و این در حالی است که بسیاری از موضوعات دینی ما بهترین مواد را برای طنزِ اجتماعی، مانند مانتی-پایتون، عرضه میکنند. بگذریم!
مگر این انسان نیست که به دنبال عشق است و به آن نیاز دارد؟ و اگر چنین است آیا انسان میتواند این عشق را نزد خدا بیابد؟ در قرآن آدم باید خیلی جستجو کند تا به واژۀ «عشق» برخورد کند. شما جستجو کردید و سرانجام پیدا هم کردید. ولی آن چه شما از سورۀ ۵ نقل کردید، متأسفانه فقط یک بخش از آیه است. اگر ما تمام آیه را بخوانیم میبینیم که موضوع بیشتر بر سرِ اجبار و زورگوییست تا عشق. در این جا موضوع نه بر سر رابطۀ خدا و انسان به طور کلی بلکه رابطۀ خدا با محمد و پیروانش است. در همین سوره آمده است:
ما قبلاً با این سوره آشنا شده بودیم، این همان سورهای است که الله اعلام میکند، آن دسته از پیروان محمد که به همراه او نمیجنگنند حذف خواهند شد و به جای آنها کسانی را خواهد آورد که علیه کفار شدت عمل به خرج دهند و آماده جهاد باشند. کجای این آیه سخن از عشق میکند، بیشتر شبیه یک زورگویی است تا تبلیغ عشق.
به جستجوی خود ادامه بدهیم! یک بار دیگر مفهوم عشق در ارتباط با انسان و خدا ظاهر میشود و آنهم در سورۀ ۶۱. البته در این جا هم از عشق بزرگوارانه الهی و بیقید و شرط که به انسانها ارزانی میشود خبری نیست. این عشق الهی شرط و شروط دارد:
همانگونه که میدانیم عشق، شرط و شروط ندارد، به ویژه عشق خدایی میباید بر فراز هر چیز باشد، یعنی کیفیت متعالی داشته باشد. ولی نه آنگونه که در قرآن آمده است.
نه فقط خدا، بلکه خود محمد بخوبی میدانست که او چگونه میتوان عشق مؤمنان را برای مقاصدِ خود مورد استفاده قرار دهد.
این تمام آن چیزی بود که دربارۀ عشق در قرآن آمده است! بیشتر از این دربارۀ عشق در قران چیزی نمییابید. ولی ... فقط یک لحظه! چه خوب که احادیث وجود دارد! شما قبلاً این حدیث را نقل کردید:
در ترجمۀ نقل شده از سوی شما متأسفانه یک اشتباه رخ داده است. ترجمه دقیق آن بدین شکل است:
برای «برادرش» نه «همنوعش». اگر میگفت «همنوع» آنگاه واقعاً همۀ انسانها را در برمیگرفت. ولی مفهوم «برادر(ش)»، محدود است و دیگران را مستثنا میکند. «برادر» میتواند به مناسبات خونی و خانوادگی برگردد یا به «برادران دینی». واقعاً نیز چنین است که از مسلمانان خواسته میشود تا با هم با عشق و احساس زندگی کنند. ولی در برابر دیگرباوران یا کفار باید رفتار دیگری داشته باشند، همانگونه که دو آیۀ زیر نشان میدهند:
و در سورۀ بعدی آمده است:
فکر کنم تا اینجا دربارۀ عشق و کسانی که مشمول آن میشوند کافی باشد!
در قرآن انسان با خدایی آشنا میشود که انسانها را شدیداً تحقیر میکند و نسبت به آنها بیاعتماد است و با دشنامهایی مانند بیعرضه، دروغگو و متکبر مورد حملۀ قرار میگیرند.
خدایی که واقعاً انسان را دوست و باور داشته باشد، نمیباید او را مراقبت و کنترل کند. ولی الله در قرآن به انسانها میگوید که دو فرشته بر شانههایش قرار داده است. البته نه به عنوان حامی و پشتیبان بلکه به عنوان پاسبانِ مراقبی که هر چه انسان میگوید و انجام میدهد به ثبت رساند.
از سوی دیگر، یک خدا عشقورز و خردمند نمیباید انسانها را با عذابِ جهنم تهدید کند. در حالی که قرآن در موضوعِ عشق بسیار کمحرف است، در بیش از ۴۰۰ قسمت از جهنم سخن میگوید. بعضی از این قسمتها نه فقط دهشتآور بلکه چندشآور است، مانند آن آیهای که من در بخشِ دیگری نقل کردهام:
البته خدا خردمند میبود اگر او موجودی میآفرید که به رسمیت میشناخت. ولی ظاهراً خدا وقتی انسان را آفرید انگیزههای سادیستیاش [دگرآزاریاش] کم نبودند. زیرا در جای دیگر الله اعلام میکند که میتوانست از این شکنجهها صرفِ نظر کند ولی دوست دارد چنین کند:
در این جا الله به خود میبالد که با کمال میل انسانها را عذاب میدهد. خب، در کجای این آیهها میتوان عشق و مهربانیِ الله را احساس کرد؟
کسی که حقیقتاً دوست دارد و به کسی عشق میورزد، باید خالی از انتظار باشد. خدای مسیحی در شکل ناب و اصیلی از عشق و بخشش سخن میگوید. او نه تنها هیچ انتظاری از انسانها ندارد بلکه خودش را برای انسانها قربانی میکند. در قرآن به عکس، این خداست که از مردم تقاضا دارد خود را برای او قربانی کنند. الله در قرآن ازخودگذشته نیست بلکه خودشیفته است. موضوع در این جا بر سر مطالبات خداست که اگر برآورده نشوند پیامدهای ترسناکی خواهد داشت. این تفاوتِ میانِ خدا در اسلام و مسیحیت است.
این تصویرِ فاجعهبار از خدا پیامدهای مرگباری برای تربیت در جهان اسلام دارد. کودکان با ابزار ترس تربیت میشوند و همواره تحت مراقبت و کنترل قرار میگیرند و از آنها خواسته میشود که خود را برای امر خدایی یا امت قربانی کنند. هر خطایی که انسان میکند با جهنم پاسخ داده میشود. قبلاً گفتم و باز هم تکرار میکنم: ترس از انسانها شخصیتهای نااستوار و نامطمئن میسازد و این باعث میشود که این انسانها خیلی راحت طمعۀ جریانهای رادیکال و موعظهگرانی قرار بگیرند که فقط یک راه ساده در برابر آنها برای «تزکیۀ نفس» [پاک کردن خویش] میگذارند: هر چه غیراسلامی است، به عنوان گناه اعلام میشود. و هر آن چه که گناه است باید با جهنم مجازات شود. تنها راه مطمئن برای نرفتن به جهنم شهادت است. و بدین گونه، تربیت مبتنی بر ترس به تروریسم و خشونت منتهی میشود.
برای اصلاحاتِ جدی لازم است که تصویر اسلام از خدا مورد نقد و پرسش قرار بگیرد و آن هم بدون سازش. هدف اصلی نباید این باشد که آبروی خدا یا پیامبرش حفظ شود بلکه باید جانب انسانها را گرفت. به همین دلیل، اصلاحِ اسلام به نظر من نباید روی این یا آن جزء متمرکز شود. بلکه باید تفکر را اصلاح کرد و همزمان با آن مؤمنان را از ترس و قیمومت [تحتِ سرپرستی یا ولایت قهری/ بینیاز] رها ساخت- – حتا اگر در این جا مجبور باشیم به مبانی سنتِ اسلام خدشه وارد کنیم.
ادامه دارد
بازنشر این نوشتار با ذکر منبع بلامانع است
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|