يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
در آغاز از خوانندگان گرامی که بخش نخست را نخواندهاند خواهشمندم که پیش از خواندن این نوشتار، بخش نخست آن را که در سایت ایران امروز منتشر شده است بخوانند تا بتوانند این مقاله را آسانتر دنبال نمایند.
بازنگری در پارادایمها و دانستههای خود
نخستین نقدی که ناپرسشگری ایرانی را مورد هدف قرار داد، کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» از آرامش دوستدار بود. کسانی که این کتاب را مطالعه کردهاند، میدانند که کتاب دوستدار اساساً به «توضیح» این رویکرد پرداخته و راه حلی ارایه نداده است. در این جا قصد پرداختن به موضوع «ناپرسشگری» و چگونگی برونرفت از آن را ندارم ولی لازم است به یکی دو نکته اشاره شود.
اندیشۀ ما انسانها همیشه در چارچوبِ پارادایمها یا الگوهای بنیادین حرکت میکند. چند نمونه: زمانی، برای چندین سده، این پارادایمها چیره بودند: ۱- زمین در مرکز سامانۀ خورشیدی قرار دارد، ۲- زمین، نه گِرد بلکه مانند یک بشقاب مسطح است، ۳- دیدن از طریق نوری صورت میگیرد که از چشمان بیرون میآید، به شئی برخورد میکند و آنگاه ما آن شئی را میتوانیم ببینیم (نظریۀ یونانی که پس از هزار سال توسط ابن هیثم در سدۀ یازده باطل شد)، ۴- موسا، پیامبر عبرانی و پایهگذار نخستین دین یکتاپرست بوده (حالا میدانیم که موسا مصری بوده و اخناتونِ مصری پایهگذار نخستین دین یکتاپرستی بوده است)، ۵- قوانین نیوتن میتوانند به همۀ پرسشهای جهان فیزیکی ما پاسخ بگویند، ۶- جهان [طبق انجیل عهد عتیق و قرآن] در شش روز آفریده شد، و غیره و غیره ...
پارادایمهای بالا، و سدها پارادایم دیگر، سدهها باور همگان بود. ولی گوهر کنجکاو انسان به آن چه دارد، بسنده نمیکند. ما در این جا با تفکر دینی که با پرسشگری بیگانه است کاری نداریم. زیرا تکیهگاه فرد مؤمن نه به فاکتها و واقعیتها بلکه به ایمان خدشهناپذیر او به خدا و پیامبر است. برای نمونه، هزاران سنگواره از دایناسورها که ما طی دو سدۀ اخیر کشف کردهایم هیچ انگیزهای برای مؤمنان برای پرسشگری بوجود نیاورده و نمیآورد و آنها هنوز به اصل آفرینش مذکور در انجیل عهد عتیق و قرآن که خدا جهان را در شش روز آفرید، وفادار باقی ماندهاند.
پس، چگونه میتوان پرسشگر بود؟ راز پرسشگری در بازنگری تاریخی – انتقادی از پارادایمها و دانستههای گذشتهای است که ما آنها را یا به ارث بردهایم یا از طریق تجربه و مطالعه خود به آن دست یافتهایم. بازنگری یعنی با اتکا به خرد کنونی [تأکید بر «کنونی»] و با تکیه بر فاکتها و مدارک تازه کشف شده به نقد و بررسی دانستههای قدیم خود بپردازیم. فقط در چنین فرآیندی است که میتوان به اندیشههای نوین دست یافت و دانستههای گذشته را یا تصحیح کرد یا باطل. از این رو میتوان گفت که بازنگری در دانستههای پیشین [و این برای هر نسل جدید صدق میکند]، نقطۀ آغاز پرسشگری است. بدون بازنگری که مبنای آن شک است، پرسشگری هم وجود نخواهد داشت.
از جهانی بودن مفاهیم بنیادین
مفاهیم و ترمینولوژیهای علوم طبیعی و فناوریها از معیارهای جهانی پیروی میکنند و به اصطلاح جهانی-هنجاری (Normative) هستند. برای نمونه، اگر یک دانشجوی کارشناسی ارشد یا در مقطع دکترا که در ایران تحصیل میکند دربارۀ فناوری نانو یا لیرز یک مقالۀ علمی بنویسد، هر بیگانهزبان میتواند با دانستن زبان فارسی و داشتن اطلاعات دربارۀ موضوع، مقالۀ مذکور را به زبان دیگری ترجمه کند. دانشگاههای ایران در حوزههای علوم طبیعی، فناوریها و صنعت در سطوح بینالمللی مشکلات اساسی را تقریباً از پیش پا برداشتهاند. زبان فارسیای که در این حوزهها استفاده میشود، توانسته خود را تقریباً «معیاری» کند. نیازهای تسلیحاتی دولت جمهوری اسلامی باعث شد که نه تنها رشتههایی مانند رشتۀ مهندسی معکوس (Reverse Engineering) رونق یابند بلکه این ضرورت را نیز بوجود آورد که زبانِ حوزههای علوم طبیعی و صنعت با معیارهای بینالمللی هماهنگ شود.
ولی علوم انسانی به دلایل گوناگون برای دولت جمهوری اسلامی فقط یک «زائده» مزاحم بوده و هست: زیرا نه تنها پولساز نیست، بلکه درد سر آفرین نیز میباشد. روی هم رفته، زبان این حوزۀ بسیار وسیع آن چنان آشفته و مغشوش است که در بعضی شاخهها فقط میتوان از صفت «فاجعهآمیز» استفاده کرد. البته باید یادآوری کنم که به طور پراکنده کارهای سازماندهی نشدۀ فراوانی صورت گرفته است که امیدوارم روزی زحمات این هممیهننان گرامی از طریق سازمانها و وزارتخانههای مربوط مورد بهرهمندی قرار گیرند.
دوستان و خوانندگانی بر این نظرند که «زبان یک چیز قراردادی است، خب حالا ما به دولت، حکومت و به حکومت، دولت میگوییم، چه فرقی میکند؟»
اگر ما ایرانیان اساساً این دو مفهوم را جدا میکردیم و پیوسته آنها را جایگزین یکدیگر نمیکردیم، شاید ایراد این دوستان تا اندازهای درست میبود. از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که مفاهیم هم در شکل و هم در محتوا باید بازگوکنندۀ یک پدیدۀ معین باشند.
در هیچ زبان نمیتوان از واژۀ «دولت» فعل ساخت. زیرا دولت یک زیرساخت (Infrastruktur) است. دولت مانند شبکۀ بزرگراهها [اتوبانها] است. شبکۀ بزرگراهها یک زیر ساخت است، خودش به خودی خود فعال نیست. فاعل در شبکۀ بزرگراهها، رانندگان و گردانندگان شبکه هستند. از این رو، دولت از نظر زبانشناسی اسمی است که به فعل تبدیل نمیشود، بلکه فاعلی دیگر باید آن را فعال کند. در هیچ زبانی واژه «دولت»، قابل تبدیل به فعل نیست، حتا در زبان ترکی (Devlet) که میتوان تقریباً از همۀ اسمها فعل درست کرد. استفاده از مفهوم «حکومت» به جای دولت این مشکل اساسی را از لحاظ زبانشناسی دارد که این مفهوم باید یک اسم «ناب» باشد یعنی قابل تبدیل به فعل نباشد. و این در حالی است که واژۀ «حکومت» با فعل کمکیِ «کردن» تبدیل به یک فعل میشود.
آشفتهبازاری در ترجمهها
در نوشتار پیشین به این نکته اشاره کردم که مفاهیم «دولت» و «حکومت» در ادبیات و نوشتارهای سیاسی فارسیزبان آنچنان درهم و برهم هستند که عملاً فارسیزبانان تصور درست و دقیقی از این دو مفهوم بنیادین ندارند. یکی از علل این آشفتهفکری، نخبگان جامعۀ ایران میباشند. این نخبگان که درعین حال تولیدکنندۀ کالاهای معنوی هستند، در بازتولید این آشفتهفکری سهم اساسی دارند. برای این که این اظهار در سطح یک ادعای بیپایه باقی نماند، دو نمونه میآورم. در این جا تلاش کردهام که دو نمونۀ برجسته و تأثیرگذار بر ادبیات سیاسی فارسی را شاهد بیاورم: ترجمهای از حسین بشیریه (1) و علیرضا طیّب (۲).
نمونۀ نخست
ابتدا به ترجمۀ «لویاتان» (۳) که آقای حسین بشیریه آن را انجام داده میپردازم.
در کتاب اصلی، در فصل نوزدهم، دربارۀ انواع دولت آمده است:
مترجم، بند بالا را این گونه ترجمه کرده است:
«تفاوت میان دولتها از تفاوت حکام یا اشخاص نمایندۀ عامۀ مردم ناشی میشود. و چون حاکمیت یا در دست یک تن و یا در دست انجمنی از چندین نفر قرار دارد، و نیز چون در چنین انجمنی یا همه و یا افرادی متمایز از بقیۀ کسان حق ورود دارند، بنابراین از اینجا آشکار میشود که تنها سه نوع دولت ممکن است وجود داشته باشد. زیرا شخص نمایندۀ دولت باید ضرورتاً یک نفر یا بیشتر باشد؛ و اگر بیش از یک نفر باشد، در آن صورت یا انجمن همگان است و یا انجمن برخی از کسان. اما وقتی شخص نماینده یک نفر باشد، در آن صورت، حکومت فردی یا پادشاهی است؛ وقتی حکومت در دست انجمنی مرکب از همۀ کسانی باشد که گردهم میآیند، در آن صورت حکومت مردم یا دموکراسی است؛ و وقتی در دست مجمع یا انجمن برخی از کسان باشد، در آن صورت اشرافی است؛ نوع دیگری از دولت متصور نیست؛ زیرا کل حاکمیت (که چنانکه نشان دادهایم تجریه ناپذیر است) یا باید در دست یک تن، یا چند تن و یا همگان باشد.» ص ۲۰۱
همانگونه که خواننده متوجه شده است، هابس برای مفهوم «دولت» نه از واژۀ State بلکه Commenwealth (4) استفاده کرده است. هابس در این بند میگوید که «سه نوع دولت وجود دارد: مونارشی [پادشاهی]، دموکراسی [مردمسالاری] و آریستوکراسی [نخبهسالاری]». هابس در پاراگراف بالا از مفهومی به نام «حکومت» [Government] استفاده نکرده است. ولی مترجم جملۀ زیر را
این گونه ترجمه کرده است:
«اگر بیش از یک نفر باشد، در آن صورت حکومتِ مردم یا دموکراسی است».
در حقیقت باید مترجم مینوشت: که این دولت، یک دموکراسی است. یعنی یک نظام یا دستگاهی است که بر اساسِ شاخصها و معیارهای تعریف شدۀ دموکراسی اداره میشود. هابس مینویسد:
و همانگونه که نویسندۀ لویاتان نوشته «مونارشی، دموکراسی و آریستوکراسی»، انواع سه گانۀ دولت هستند. هابس در این جا دو مفهوم «Commenwealth» و «Sovereign» را از هم متمایز کرده است. در این جا منظور هابس از واژۀ Sovereign «فرد، افراد یا انجمنهایی» هستند که این Commenwealth را نمایندگی میکنند. یا دقیقتر گفته شود:
و این در حالی است که درست در پاراگراف بعدی در اصل کتاب آمده است:
There be other names of government in the histories and books of policy; as tyranny and oligarchy; but they are not the names of other forms of government, but of the same forms misliked. For they that are discontented under monarchy call it tyranny; and they that are displeased with aristocracy call it oligarchy: so also, they which find themselves grieved under a democracy call it anarchy, which signifies want of government; and yet I think no man believes that want of government is any new kind of government: nor by the same reason ought they to believe
that the government is of one kind when they like it, and another when they mislike it or are oppressed by the governors.
«درکتب تاریخ و سیاست نامهای دیگری برای حکومتها به کار رفته است؛ مانند حکومت جباری و حکومت گروه کوچک؛ اما اینها اسامی انواع دیگر حکومت نیستند بلکه نامهای همان اشکال حکومتاند، منتها در مقام نفرت به کار برده میشوند. زیرا آنان که از حکومت پادشاهی ناخرسندند، آن را حکومت جباری میخوانند؛ و آنان که از حکومت اشرافی ناخشنودند آن را الیگارشی مینامند؛ همچنین آنان که از حکومت دموکراسی ناراضی هستند آن را هرج و مرج میخوانند (که به معنی فقدان حکومت است)؛ با این حال گمان نمیکنم که هیچکس بر این نظر باشد که فقدان حکومت، خود نوع تازهای از حکومت است؛ به همین دلیل نیز آدمیان نباید وقتی حکومت را دوست میدارند آن را یک نوع حکومت بدانند و وقتی از آن بیزارند و یا به واسطۀ حکام سرکوب میشوند، آن را از نوع دیگری بشمارند.» ص ۲۰۱
در این جا، مترجم به درستی «حکومت» را در برابر Government گذاشته است. ولی تو گویی مضمون پاراگراف پیشین را فراموش کرده باشد، مینویسد: «اما اینها اسامی انواع دیگر حکومت نیستند بلکه نامهای همان اشکال حکومتاند.» این جمله برای کسی قابل فهم نیست! علتش این است که مترجم مضامین سیاسی هابس را در ترجمۀ خود نگنجانده است و به همین دلیل او یکباره مرز میان حکومت و دولت را برمیدارد، به گونهای که تفکیک آنها از یکدیگر ناممکن میشود. در حقیقت مترجم باید مینوشت: «اما اینها نامهای دیگر اشکالِ حکومتها نیستند بلکه نامهای همان دولتها هستند.»
زیرا هابس از سه نوع دولت سخن میگوید. هر دولتی هم باید یک هیأت اجرایی یا قوۀ مجریه داشته باشد. اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم این میشود: هابس تأکید میکند که حکومتهایی که بر بستر این دولتها عمل میکنند، از جنس همان دولتها هستند. به همین دلیل مینویسد: «زیرا آنان که از حکومت پادشاهی [دولتِ پادشاهی/بینیاز] ناخرسندند، آن را حکومت جباری میخوانند؛ و آنان که از حکومت اشرافی [دولت اشرافی / بینیاز] ناخشنودند آن را الیگارشی مینامند و ...» در این جا خواننده برای فهم درست جمله، واژۀ «حکومت پادشاهی» یا «حکومت اشرافی» را باید با «دولت پادشاهی» یا «دولت آریستوکراسی» تعویض کند. زیرا هابس در همان آغاز از «سه نوع دولت» مونارشی، آریستوکراسی و دموکراسی سخن گفته است.
متأسفانه این جایگزینی مفاهیم در سراسر کتاب ادامه مییابد و طبیعی است که دانشجویی که این کتاب را به زبان فارسی مطالعه میکند، چندان نمیتواند از آن بهرهمند شود.
نمونه دوم
محمد علی همایون کاتوزیان کتابی به زبان انگلیسی نوشته به نام
این کتاب توسط علیرضا طیّب به فارسی ترجمه شده و نشر نی در سال ۱۳۹۵ آن را منتشر کرده است. نخست این که عنوان کتاب نادرست ترجمه شده است: تضاد دولت و ملت – نظریۀ تاریخ و سیاست در ایران؛ که میباید «دیالکتیک دولت و ملت» ترجمه میشد.
با یقین میتوان گفت که نویسندۀ کتاب واژۀ انگلیسی «تضاد» را میدانست و اگر میخواست یا ضروری میبود از آن واژه استفاده میکرد. ولی این، مسئلۀ ما در این نوشتار نیست.
مترجم در بسیاری جاها مفهوم State را که به صورت منفرد و جداگانه آمده آن را به درستی «دولت» ترجمه کرده است. ولی در بافت متن هر جا که دوست داشته به جای آن حکومت گذاشته است. برای نمونه در بخش ۱۱ کتاب، ص ۳۸۹، کاتوزیان به یک کتاب از ویلم فلور اشاره میکند. عنوان این بخش از کتاب به انگلیسی Irans Fiscal History and Nature of State and Society in Iran است.
مترجم به درستی آن را «تاریخ مالی ایرانی و سرشت دولت و جامعه» ترجمه کرده است. ولی اکنون به جملههای ترجمه شده زیر توجه کنیم:
- «دولت علی امینی (آوریل ۱۹۶۱ تا ژوئیۀ ۱۹۶۲) محصول این جنگ قدرت بود. دولت وی ...
- «وثوقالدوله در نخستین سال دولت خود موفق شد نوعی نظم و انضباط برقرار سازد،
از این نمونهها در سراسر کتاب فراوان هستند. طبیعی است که مترجم باید مینوشت: «حکومت علی امینی» یا «حکومت وثوقالدوله» ولی او خودسرانه هر جا که دوست داشت این دو مفهوم را جایگزین یکدیگر میکند. با این که کتاب کاتوزیان را به انگلیسی مطالعه نکردهام، ولی با یقین میتوانم بگویم که نویسنده، برای «دولتِ» علی امینی یا وثوقالدوله از واژۀ انگلیسی Government یعنی «حکومت» و نه از state استفاده کرده است.
خواننده هم اکنون یک تصور نسبتاًروشنی به دست آورده که چرا چنین آشفتگیای بر بازار ادبیات سیاسی ایران حاکم است. این آشفتگی به طور مرتب از سوی نخبگان جامعه تولید و بازتولید میشود.
بدون تردید هم حسین بشیریه و هم علیرضا طیب از دانش وسیع اجتماعی برخوردارند. ولی موضوع بر سر باسوادی و آگاهی آنها نیست. مسئله فقط و فقط بر سر این است که ما ایرانیان آن قدر که رشتههای پزشکی و مهندسی را جدی میگیریم، برای علوم انسانی ارزشی قایل نیستیم [البته به جز شعر]. این که بعضی موضوعات در ذهن مردم چگونه جا افتادهاند، نباید پژوهشگر به این نقطه برساند که: «اگر درست بنویسم کسی مرا نمیفهمد». وظیفۀ شما و من این است که بر نادرستیها، پیگیرانه انگشت انتقاد بگذاریم، حتا اگر ۸۰ میلیون بگویند که «عکس آقا تو ماهه» باید گفت که چنین چیزی ناممکن است! «دوست داشتن مردم» به معنی تأیید فکر نادرست جا افتاده در میان آنها نیست. اگر مردم چنین فکر میکنند، سهم روشنفکران در این نادرست فکر کردن از همه بیشتر است. به سخن دیگر، مسئولیت درستی یا نادرستی اندیشهها در یک جامعه با روشنفکران نسلهای پیشین و کنونی است. پس این وظیفۀ ماست که خطاهای گذشتگان خود را تا آن جا که ممکن است درست کنیم.
دیالکتیک دولت و ملت
در بخش پیش دربارۀ دولت نوشتم:
هر دولتی از سه رکن اصلی تشکیل میشود: ۱- محدودۀ معین و تعریفشدۀ جغرافیایی، ۲- مردمانی که در آن محدودۀ جغرافیایی زیست میکنند و در ترمینولوژی سیاسی آنها را «ملت» میگویند و ۳- نهادهای اداری اعمال قدرت یا دیوانسالاری [یا «نظام ادارکنندۀ کشور»].
همچنین میتوان گفت که دولت بیان «نظم سیاسی» یک کشور معین است. یا هر کشوری، قالب فیزیکی یک نظم سیاسی است. دولت در شکل مدرن خود از یک سو دربرگیرندۀ شالودۀ حقوقی مانند قانون اساسی و حقوق اساسی و همچنین مجموعهای از قوانین تجاری، کیفری، مدنی و فرهنگی و ... از سوی دیگر در برگیرندۀ مجموعهای وسیع از نهادهای دیوانسالاری مثلاً همۀ وزارتخانهها و زیرمجموعههایشان [تمامی تشکیلات ادارهکنندۀ کشور] است. بنابراین دولت یک شبه بوجود نمیآید بلکه به یک پروسۀ نسبتاً طولانی نیاز دارد.
از زمان هابس تا کنون مفهوم «دولت» بسیار پیچیدهتر و دقیقتر شده است. شاید آوردن دو سه آمار به خواننده کمک کند که تصویری روشنتر از دولت به طور کلی به دست بیاورد. در ایران [آمار سال ۱۳۹۳] حدود ۸.۵ میلیون نفر از دولت حقوق دریافت میکنند. حدود ۴ میلیون هنوز در دستگاههای اداری فعال هستند و مابقی بازنشستهاند یا به دلایل دیگر نمیتوانند کار کنند و مستمری بازنشستگی دریافت میکنند. کلاً در ایران ۳۶۰۱ دستگاه اجرایی فعالیت میکنند. در استانهای کشور روی هم رفته ۲۴۷ هزار و ۶۴ ادارۀ کل و نهاد دولتی فعال هستند. مهمترین ادارات یا تشکیلات دولتی عبارت هستند از: وزارتخانهها ۱۸، مؤسسات دولتی ۹۱۱، شرکتهای دولتی ۷۷۹، نهادهای غیردولتی و سازمانهای تحت نظارت رهبری ۴۲، مؤسسات و شرکتهای تحت پوشش نهادهای غیردولتی [مانند رهبری و سپاه] ۵۹۵، صندوق بازنشستگی ۲۰، شهرداریها ۱۲۳۶.
خواننده بلافاصله متوجه میشود که «دولت» به مثابۀ یک زیرساخت (Infrastruktur) مرتباً در حال بده بستان با جامعه است. این زیرساخت که بزرگترین زیر ساخت در هر جامعه است، نیروی انسانی خود را از جامعه میگیرد. فرزندان یا نسلهای جوانتر در هر جامعه آرام آرام جای نسلهای گذشته را که وارد دورۀ بازنشستگی میشوند، را میگیرند. این دینامیسم، دیالکتیک دولت و ملت را رقم میزند. ولی این زیرساخت یعنی دولت از یک کیفیت ناپیدا برخوردار است: ذخیرۀ روح ملی. این «روح یا فرهنگ ملی» در مرتبۀ نخست رابطۀ دولت و ملت را تعریف میکند.
باری، فرهنگ سیاسی هر ملتی در دولت آن کشور ذخیره میشود و سرانجام به یک مکانیسم قائم به ذات تبدیل میگردد. برای روشن شدن به دو سه نمونه اشاره میکنم. این، به ویژه برای ملتهایی صادق است که دست کم سه سده به طور پیوسته و بدون گسست از یک دولت برخوردار بودهاند.
انقلاب سوسیالیستی در روسیه (۱۹۱۷ م. ) علی رغم برنامهریزیهای دقیق حزب سوسیال دموکرات به رهبری لنین، نتوانست در روح یا فرهنگ حاکم بر مردم روسیه که دست کم ۳۰۰ سال تحت حاکمیت خانوادۀ رومانف بودند و فرهنگ تزاری در رگهایشان جاری بود، چندان تغییری بوجود بیاورد. اگرچه بلشویکها توانستند بر کل دستگاه دولتی چیره شوند، ولی فرهنگ تزاری که مشخصۀ آن «اطاعت بردهوار» موژیکهای مسیحی ارتدوکس بود، به قوت خود باقی ماند. فرهنگ موژیکی در تار و پود آن دولتی تنیده شده بود که به دست بلشویکها افتاد. یا در چین فرهنگِ راهبردی «اطاعت و نظم» که آمیختهای از کنفوسیوسیسم و بودیسم است، رابطۀ ملت و دولت را با هم رقم میزند. یا در ژاپن «اطاعت، نظم و پاسخگویی» که از زمان شکلگیری شگونات در ژاپن سدۀ دوازدهم رفته رفته یک مکانیسم مستقل ارتقاء یافت. این فرهنگ که مبتنی بر فرهنگ سامورایی (بوشیدو)، زن- بودیسم (Zen) و شینتو است، همواره رابطۀ دولت و ملت در ژاپن را تعریف میکرد.
در ایران نیز رابطۀ دولت و ملت با «آیین و حاکمیت» رقم میخورد. این مناسبات به ویژه از زمان ساسانیان در این ایران که شاهان از فره ایزدی برخوردار بودند، آغاز شد و به اصل رابطۀ ملت و دولت تبدیل گردید. ملت ایران وفاداری خود را از طریق «آیین»ها به پادشاه یا حاکم نشان میدهد. وظیفۀ اصلی ملت ایران در برابر «حاکم/پادشاه» نه نظم بوده، نه اطاعت مطلق موژیکوار، نه پاسخگویی بلکه برگزاریِ «آیین»ها بوده است. این که چگونه «آیین و حاکمیت» به رابطۀ دولت و ملت در ایران تبدیل گردید، باید به زندگی مردم و دولت در عصر ساسانیان پرداخت که موضوع ما در این جا نیست (۵).
باری، دولتها از آسمان به زمین فرود نیامدهاند بلکه فرجام سازماندهی بخشی از جامعه در یک زیرساخت هستند. و این زیرساخت، یک پدیدۀ ایستا و ثابت نیست و پیوسته با ملت در حال بده و بستان پویا میباشد. دولت، دستگاه عظیمی است که با «هزاران چرخ دندۀ تو در تو و پیچ و مُهره» به هم وصل شده است. امروزه «هدایتکنندگان» و «سکانداران» این دستگاه در قالب «حکومتها» وارد عمل میشوند.
شاید لازم باشد که دوستان گرامی اهل سیاست در ایران به یکی از کتابهای استاندارد که مورد استفادۀ بسیاری از دانشگاهها و سیاستمداران است رجوع کنند. این کتاب
نام دارد. میتوان گفت که این کتاب جزو آخرین کتابها دربارۀ نظریۀ دولت است که در کتابخانۀ پارلمان اروپا و بسیاری از وزارتخانههای اروپایی و آمریکای شمالی به عنوان کتابِ «معیار» وجود دارد. به ویژه میتوان به بخش The nature of he states مراجعه کرد. در این جا یک نقل قول از کتاب نامبرده میآورم:
در آغاز بحث مهم است که میان دولت و حکومت فرق گذاشت. دوباره به لاسکی برمیگردم [که گفته] حکومت میتواند به عنوان کارگزار اصلی دولت فهمیده شود و وجودش برای انجام امور روزمرۀ دولت است. حکومتها مکانیسمهای کوتاه مدت برای ادارۀ اهداف بلند مدت دولت میباشند. (ص 135 از کتاب به زبان انگلیسی)
نتیجهگیری:
مشکل اساسی فارسیزبانان با مفاهیم دولت و حکومت در مرتبۀ نخست این است که این دو مفهوم مرتباً جایگزین یکدیگر میشوند. نمونههای بالا فقط مشتی از خروارند. حتا اگر ما مفهوم دولت را برای state دوست نداشته باشیم، یا باید یک «اسم» غیرقابل تبدیل به فعل برای این نهاد پیدا کنیم یا باید مفهوم دولت را برای state بپذیریم و پیگیرانه آن را در ادبیات سیاسی خود استفاده کنیم. اگر زبان شفاف نباشد، فکر مبتنی بر این زبان هم شفاف نخواهد بود. از این رو، وظیفۀ مترجمان این است که واژهها را درست همان گونه ترجمه کنند که واژهنامهها برای آن معادل گذاشتهاند. اگر کسی به جز این عمل کند، عملی خودسرانه انجام داده است. ادبیات سیاسی، شعر یا ادبیات داستانی نیست که مترجم دستش باز باشد. تا آن جا که به شخص من برمیگردد، هیچ تعصبی نسبت به مفاهیم ندارم. ولی آن چه که مزاحم خرد من میشود، تغییر خودسرانۀ معانیِ واژهها و مفاهیم است.
ادامه دارد
——————————————
۱- حسین بشیریه، زادۀ ۱۳۳۲ در همدان (جامعهشناس و پژوهشگر علوم سیاسی است. وی یکی از متفکران سیاسی مهم و تأثیرگذار ایران بعد از انقلاب به شمار میآید. پژوهشهای او عمدتاً در حوزۀ تئوریهای انقلاب، جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی سیاسی ایران، توسعۀ سیاسی و اندیشه سیاسی در غرب است. [از ویکیپدیای فارسی]
۲- علیرضا طیب، متولد ۱۳۳۹، مترجم و پژوهشگر حوزه علوم سیاسی، جامعهشناسی و روابط بینالملل است. او تاکنون بیش از پنجاه عنوان کتاب را ترجمه کرده و حدود دویست مقاله در نشریات علمی و دانشگاهی منتشر کرده است. طیب تحصیلاتش را در رشته علوم سیاسی [کارشناسی] و روابط بینالملل [کارشناسی ارشد] در دانشگاه تهران به پایان رساند. او بیش از ده سال سرپرستی بخش پژوهش و ترجمه نشریۀ علمی ترویجی اطلاعات سیاسی-اقتصادی را عهدهدار بود. [از ویکیپدیای فارسی]
۳- هابس، توماس: لویاتان. چاپ یازدهم ۱۹۹۶، نشر نی، ترجمه از حسین بشیریه. ص ۲۰۱
۴- Hobbes refers to this type of commonwealth as a political commonwealth or a commonwealth by institution.
۵- بازگویی این موضوع به این معنی نیست که تا ابد چنین خواهد بود. با آغاز عصر دیجیتالیسم ما انسانها وارد مرحلۀ نوینی از زندگی و به ویژه زندگی سیاسی شدهایم. در بخشهای آینده به این موضوع خواهم پرداخت که دیجیتالیسم چه تأثیرات شگرفی بر ساختارهای دولتی و حکومتی و مردم خواهد داشت. ضرورتهای نوین باعث شده که هم اکنون E-Government [ به فارسی «دولت الکترونیک] هم شکل بگیرد. همین، در آینده تغییرات ساختاری بزرگی در دولت و به تبع آن رابطۀ دولت و ملت بوجود خواهد آورد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|