شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 23 November 2024
|
ايران امروز |
De mänskliga rättigheternas väg, genom historien och litteraturen
Professor Ove Bring :نویسنده
۳۱ مارس ۲۰۱۷
مقدمه:
در مقاله ی پیشین، به بررسی رشد اسلام در شروع دوره ی تفتیش عقاید، درگیری مسلمانان با مسیحیان در مناطق مختلف آسیای صغیر و اروپا پرداختم. همچنین نگاهی کوتاه به جنگهای صلیبی داشتم. مطالبی نیز در رابطه با قوانین و حقوق اسلامی ارایه شد. باید بپذیریم که حقوق و قوانین اسلامی شاید برای پژوهشگران، سیاستمداران و یا دانشجویان حقوق، کنشگران حقوق بشر غربی به گونه ائی جالب باشد، ولی برای کسانی که در کشورهای اسلامی زندگی می کنند، حدود و مجازات اسلامی را با پوست و گوشت خود لمس می کنند، شنیدن و تکرار این موارد بیشتر یک نوع حس بیزاری ایجاد می کند تا جذابیت! بخصوص برای افرادی که به جدائی دین از دولت و حقوق بشر باور دارند، این قوانین می تواند در مقابل سامان حقوقی بین الملل قرار گیرد و در تقابل با زندگی اجتماعی موجود.
در این بخش مایل هستم به یک موضوع بسیار مهم که محل درگیری روشنفکران، دانشمندان علوم اجتماعی/سیاسی و همچنین سیاستمداران و کنشگران سیاسی بود/هست داشته باشم. این مبحث بزرگ و تاریخی بحث مدرنیته و اسلام است. به بیان بهتر آیا اسلام می تواند مدرن شود؟ یعنی از علوم، علوم اجتماعی، موسسات سیاسی و فرهنگی تکامل یافته در کشورهای مدرن استفاده کرده و دموکراسی و حقوق بشر را در مناطق نفوذ خود نهادینه کند؟ این مبجث بدین دلیل که روح عمومی در این بخش از کتاب نویسنده این احساس را القا می کند که اسلام و کشورهای بزرگ اسلامی در اواسط قرن شانزدهم و اوایل قرن هفده میلادی میانه رو بود تا رادیکال یا بنیادگرا.
سئوال اساسی این است که آیا اسلام ظرفیت همگرائی با رشد و توسعه ی تکنیکی، اقتصادی و موسساتی با نهادهای مهم در دوران جهانی شدن را دارد؟ آیا اسلام حاضر به پذیرش ناسیونالیسم ملی و هویتهای جدید اجتماعی افراد؛ از آن جمله آزادی انتخابات، آزادی اجتماعات، آزادی مذهب، آزادی شغل، آزادی دگرباشی جنسی و سایر آزادیهای مندرج در منشورهای حقوق بشر را دارد؟ آیا کشورهای مسلمان می توانند با سایر کشورها که ایدئولوژی های متفاوتی دارند بصورت مسالمت آمیز زندگی کنند؟
مروری به تضادهای موجود جهانی
تضادی که حدود هزار سال پیش بین مسلمانان و مسیحی ها شروع شد بنظر می رسد که با طرحهای توسعه طلبانه غرب بعد از ریگان و بخصوص جورج بوشها وارد مرحله ی جدیدی شده است! با انتحاب دونالد ترامپ در آمریکا برای پست ریاست جمهوری، و شاید قبل از آن با به قدرت رسیدن احزاب راست افراطی در دانمارک، نروژ، هلند، فرانسه و به قدرت رسیدن احزاب ناسیونالیست افراطی در مجارستان و لهستان از یک طرف و به قدرت رسیدن بنیادگرایان اسلامی بعنوان یک جواب به شکست سیاست بین المللی در ایجاد صلح و امنیت جهانی؛ حرکتهای ضد سیستمها و موسسات جهانی در عربستان، پاکستان، افغانستان، ترکیه، ایران، مصر، لیبی، سومالی، یمن ... شکل گرفت.
نیروهای تروریستی چون القاعده، داعش، طالبانها، آلنصر، حماس و اخوان المسلمین و گروه های مشابه در دو جبهه به مبارزه ائی روی آوردند که امنیت سیاسی، مدنی و اقتصادی دنیا را بخطر انداخته است. می شود گفت که موج اول بر علیه حکومتهای موجود در کشورهای مربوطه منجر گشت و موج دوم بیشتر بر علیه سامان سیاسی موجود در غرب بود/هست. حمله ی غرب/امریکا به مناطق نفوذ این گروه ها این رودرروئی بسیار مشخصتر شده است. به درگیری این قدرتها باید نفوذ و مداخله ی شیخ نشینهای اطراف خلیج فارس و از طرف دیگر شیعیان لبنان، رژیم اسد و گروه های راست اسلامی در فلسطین را اضافه کرد.
بدین ترتیب با رشد اسلام سیاسی که با دخالت و کمک ایالات متحده و برای تضعیف اتحاد شورویو بلوک شرق صورت گرفت، توانست بالانس قدرت را بهم زده و بعد از آن سیاست بین المللی شاهد رشد اسلام نظامی نیز شد. امروز با افشا شدن برنامه های سازمان سیا و دخالت آن در امور داخلی کشورهای مستقل دیگر سخن از کمربند سبز دور اتحاد شوروی مسئله ی مخفی نیست و تنها ادعا هم نیست.
آمریکا مجاهدین افغانی را در مقابل شوروری و حکومت ببرک کارمل آموزش داد. با خمینی برای سرنگونی شاه که با شوروی مماشات داشت و حتی گاهن شوروی و آمریکا در مقابل هم قرار داده و سعی در پیش بردن سیاستهای خود می کرد، با عدم حمایت خود از رژیم شاه و مذاکره با طرفداران خمینی راه را به قدرت گرفتن خمینی و حکومت اسلامی در ایران باز کرد. برای
حمایتها و روابط دوستانه غرب با عربستان سعودی، پاکستان، آسیای میانه و ترکیه و چشم پوشی آشکار غرب در نقض حقوق بشر در این مناطق در به قدرت رساندن مذهبی ها امروز آشکارتر از آن است که کتمان شود. بدین ترتیب بنیادگرائی و تروریسم اسلامی در عراق، لیبی، ایران، پاکستان، یمن، مصر و سایر کشورهای اسلامی با حمایت آمریکا رشد کرد. می شود از این مورد این گونه نیز برداشت کرد که تضاد اصلی بین سرمایه و مردم به تضاد اسلام و مسیحیت تبدیل شد! بطوریکه خیلی از ایدئولوگهای روابط بین الملل چون هانتینگتون و فوکویاما بعد از فروپاشی شوروی صحبت از جنگ تمدنها می کنند. پاره ائی هنوز هم تضاد اساسی بین المللی را بین اسلام و غرب می بیند!
سئوال این است که آیا مبارزه بین راستهای مسیحی و بنیادگرایان و تروریستهای اسلامی بزرگترین چالش بین المللی موجود است؟ آیا قرنها حکومت غیر مذهبی در غرب قدرت را به دست راستها و فاشیستها خواهد سپرد؟
اسلام و نوزائی دینی در آسیای صغیر، هندوستان و ایران
تجربه های مهم تاریخی در رابطه با آزادی مذهب و بردباری مذهبی:
برای بررسی این موضوع که محدود و کوتاه هم خواهد بود من ضمن اشاره به بحثهای چند صد سال بخصوص صد و پنجاه سال اخیر و جدلهای بین مدرنیستها و اسلامگرایان بعد از انقلاب اسلامی – اگرچه کوتاه – خواهم پرداخت.
در 200 سال اخیر در رابطه با مدرنیزه شدن اسلام و اصلاحات در قوانین و سنتهای اسلامی بحثهای مداومی در اکثر کشورهای اسلامی و همچنین در بین جامعه شناسان سیاسی و سایر پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران در جریان بود و هست. پاره ائی بر این باور هستند که اسلام همانند سایر مذاهب قابلیت مدرن شدن را دارد. برای نمونه از شخصیت بزرگ اسلامی چون اقبال لاهوتی جمال الدین و سایر رهبران اصلاح طلب نام می برند در ایران و در دوران مدرن از آقای طالقانی، آقای منتظری، سروش و آقای یوسف اشکوری سه چهر ی شناخته شده ی مذهبی هستند که به مدرن شدن اسلام باور دارند و به گونه ائی مشخص در این را تلاش کرده/می کنند. رهبران و پیروان جنبش به اصطلاح سبز در چند سال اخیر سعی در نشان دادن این چهره از اسلام را دارند گرچه تفکر و سیاستهای غالب بر این جنبش سیاست یکدستی نبوده و بعد از عدم موفقیت جنبش تضعیف نیز شده است!
در مقابل تعدادی دیگری با استناد به حرکتهای افراطی در بین مسلمانان بخصوص در ایران (بنیادگرائی شیعه ی خمینی)، وهابیسم و سلفیسم عربستان سعودی، قدرت اخوان المسلمین در مصر، حماس در فلسطین طالبانها در افغانستان و در پاکستان و اقدامهای تروریستی جریانهای افراطی چون طالبان، داعش، القاعده، النصره و دهها جریان افراطی مشابه، معتقد هستند که اسلام نمی تواند مدرنیزه شده و مدرنیته غربی و جدائی دین و دولت را با اصول خود آشتی دهد. یعنی ایجاد یک جامعه ی سکولار و مدرن در کشورهای اسلامی با حضور اسلام در جامعه امکانپذیر نیست!
نویسنده ی کتاب آقای برینگ با آوردن مثالهای مشخصی از تاریخ تکامل پاره ائی از کشورهای اسلامی به گونه ائی ادعای دیگری دارد. همانطوریکه در مقاله ی آوردم نویسنده با استناد به دوران حکومت سلطان محمد فاتح و صدور فرمان آزادی مذهب در صدد است که غیر مستقیم به امکان آشتی اسلام با مدرنیته موضع گیری کند. مثالهای دیگری نیز وجود دارد که این ادعا را تقویت می کند. در اواخر قرن شانزدهم و قرن هفده میلادی طبق نظر پاره ائی از کارشناسان رشد و توسعه (برای مثال استاوریانوس در کتاب شکاف جهانی) می نویسد که در قرن هفده میلادی توسعه و رفاه اجتماعی در مصر، هندوستان، ایران، چین، ترکیه ی عثمانی و مصر در همان سطح قرار داشت که اروپائی ها قرار داشتند. دوران صفویه و شاه عباس، اکبر شاه در هندوستان و عثمانی ها در ترکیه و در جامعه ی مصر نمونه های بسیار خوب هستند. دلیل شکاف اصلی جهانی نیز وجود سامان استثماری در قرون هفده، هیجده و نوزده و استثمار نو در قرنهای اخیر است.
آیا توسعه ی اقتصادی/آزادی تجارت و بردباری مذهبی ویژه ی غرب است؟
همانطوریکه در بالا نوشتم پژوهشگرانی که رشد و توسعه ی کشورهای مهم در قرون 16 و 17 میلادی را مطالعه کرده اند به این نتیجه رسیده اند که رفاه اجتماعی و سطح درجه رشد تجارت/ اقتصاد و موسسات مدنی بغیر از موسسات دولتی در کشورها/تمدنهائی چون ایران، مصر، هندوستان، ترکیه، چین و کشورهائی در آسیای میانه فرق جدی و اساسی با کشورهای اروپائی چون روسیه، انگلیس، فرانسه، هلند، اسپانیا و پرتقال نداشتند. فاصله ی و رشد تکنیک، سرمایه و ساختارهای اجتماعی در اروپای اواسط قرن 17 به بعد با استعمار بخش بزرگی از کشورهای غیر غربی، با شتاب از بقیه ی دنیا فاصله گرفت. شکل گرفتن دولتهای ملی که دموکراتیزه کردن جوامع غربی را بدوش گرفت و برای رشد رفاه اجتماعی، پایان جنگهای مذهبی که با صلح در وستفالی در (1648) خاتمه یافت تلاش جدی بود برای پایان دادن به جنگهای مذهبی، قومی/ملی در اروپا و ایجاد دولتهای ملی که منجر به ایجاد دولتهای رفاه ملی و دموکراسی در کشورهای اروپای گشت. باید تاکید کرد که کاپیتالیسم به عنوان نظام اقتصادی/سیاسی در همین سالها جای خود را در اروپا محکم کرد. آنچه که قابل تذکر است عدم رشد سیاست و یا دولتهای ملی در شرق، آنهم بدلیل نظام استثماری استدلال می شود.
من در مقاله ی پیشین فرمانی را از سلطان محمد فاتح از کتاب آقای برینگ ترجمه کردم که در آن بطور صریح به آزادی مذهب و نیز انتخاب شغل و محل زندگی تاکید داشت. اینک بد نیست که نگاهی به قوانین اکبر شاه نواده ی سلطان بابر ( ببیر به ترکی) داشته باشیم که بطور ضمنی می تواند راهگشای بحث باشد.
سلطنت اکبر در هنوستان و ایجاد دین جدید
سلطان اکبر بعد از به قدرت رسیدن در هندوستان، تغییرات مهم و جدی در ساختار سیاسی، قضائی و اجتماعی هندوستان و سرزمین تحت تسلط خود بوجود آورد. اکبر با فرمانهای گوناگون مالیاتهائی که به دوش سایر مذاهب از جمله هندوها، یهودیها، مسیحیان و یا بت پرستان وجود داشت بتدریج لغو کرد. معماری، صنایع دستی، تجارت ادویه جات از هندوستان به سایر نقاط به اوج خود رسید. بجرات می شود گفت که هندوستان دوره ی حکومت اکبر در سطح گسترده ائی بسیار مرفه تر، آزادتر از سایر نقاط دنیا بخصوص اروپا بود. اگرچه اروپا دروان تفتیش عقاید را پشت سر گذاشته بود و دوره ی استعار و قدرت اروپا و امپراطوریهای پرتقال، اسپانی، هلند و انگلیس و فرانسه رم به اوج. پرفسور برینگ با استناد به یک پرفسور ایرانی که در دانشگاه اپسالای سوئد تدریس و پژوهش می کند سند زیر را در رابطه با آزادی مذهب و اقلیتهای قومی در هند آورده است:
نویسنده ی کتاب آقای برینگ با استناد به یک پرفسور ایرانی بنام اکبر فضل هاشمی استاد دانشگاه اپسالا چنین نوشته:
”Akbar uppmuntrade också dialog mellan religioner och bjöd in företrädare för islam; hinduism, kristendom, judendom, brahmaner, jainister, sikher m.fl. att delta i religionsdialoger i hans palats. Han vill utveckla en sorts förnuftsorienterad religions tolkning som tog fasta på gemensamma och grundläggande moraliska normer och sanningar. Det handlade om en sammansmältande tendenser i en religionstolkning som skulle höja blicken över sekteristiska gränser”.
سلطان اکبر دیالوگ بین مذاهب را تشویق می کرد و شرایط مناسب برای این دیالوگ را بوجود می آورد. او از نمایندگان و رهبران اسلامی، مسیحی، یهودی، هندوئی، جانیستها و سیکها دعوت کرد تا در مذاکرات و بحثهای مذهبی که در قصر او صورت می گرفت شرکت کنند. اکبر در صدد آن بود که یک آئین مذهبی/مدنی که استوار بود به اصول خرداگرا، تدوین کند. او با کمک همراهان خود چنین منشوری را تدوین و بعنوان یک آئین مذهبی به مردم ارایه کرد. این آئین تا سلطنت پسرش ادمه یافت و بعد از مرگ آنها به سرنوشت اکبر دچار شد. یعنی مرد. هدف اکبر کاهش تنشهای سکتاریستی و ایجاد یک تفکر مذهبی بود که به نقاط مشترک در مذاهب تاکید داشت.
اکبر شاه اهل تساهل بود و طی فرمانروایی طولانی و با اقتدار خود، سهم عمدهای در ایجاد آرامش در شبه قاره هند و شکوفایی امپراتوری گورکانیان به عهده داشت. اکبر سعی در به توافق رساندن ادیان و مذاهب مختلف رایج در هند کرد. او همچنین دین جدیدی به نام دین الهی ابداع کرد که آمیزهای از ادیان هندویسم، اسلام، سیک، مسیحیت، کارواکا و حتی زرتشتی به شمار میرفت. دوران فرمانروایی او و فرزندانش، تنها حکومت اسلامی ثبت شده در تاریخ است که بدون فشار خارجی اتباع غیر مسلمان، حقوقی برابر با مسلمانان داشتند.
دین “الهی” نفس پرستی، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب و غرور را نهی میکرد. کشتن حیوانات را عملی قبیح میشمرد و آزادگی، بردباری، پرهیز واجتناب از دلبستگی شدید به مادیات، تقوا، ایثار، دوراندیشی، نجابت و ملاطفت را از اصول کار خود قرار داده بود. این فرقه نوزده عضو داشت که یکی از آنها هندو بود. دین الهی روشی تلفیقی از آیینهای موجود زمان خود بود. در حقیقت این روش به نص آسمانی اعتقاد نداشت و بیشتر یک سرگرمی روحی- فکری به شمار میرفت. متاسفانه این تجربه ی بسیار مهم در طی گذشت زمان از یادها رفت و حتی خود اکبر نیز آن را فراموش کرد. این دین در واقع بیشتر همانند یک عقیده شخصی عمل کرد و کمی پس از درگذشت اکبر و همسرش به کلی محو شد.
آیا اسلام و مدرنیته قابل تطابق هستند؟
بطور کلی می شود نظریات گوناگون در رابطه با قابلیت تطابق اسلام با حقوق بشر، مدرنیته و دموکراسی را در سه تفکر خلاصه کرد:
1. آنهائی که معتقد هستند اسلام نمی تواند با حقوق بشر و آئین های دموکراتیک همساز باشد. استدلال این است که حقوق اسلامی و منبع آن الله است و نه مقررات نوشته شده توسط انسان. تمامی حقها از طرف خداوند است و از او ناشی می شود. و بعدن پیامبران و رهبران مذهبی/فقها هستند که نماینده ی خداوند بر زمین هستند و تاویل کننده ی حقوق الهی. هیچ انتخابی در این مورد وجود ندارد. همه چیز از قبل نوشته و تعیین شده است! جزمیت الهی/مذهبی.
2. نقطه نظر دوم استدلال می کند که در اسلام حقوق بشر وجود دارد. این نوع تاویل از اسلام و آلترناتیو در مقابل حقوق بشر در دهه ی هشتاد هزاره ی پیشین میلادی در کنفرانس “سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی” اول در سال 1983 در داکا و بعدن در سال 90-1989 در تهران تدوین شد.
”Organization of the Islamic Conferens, OIC, (Dhaka 1983, Teheran 1989).
در کنوانسیونهای ارایه شده، کنفرانس اسلامی تاکید می کند که حقوق زنان برابر با مردان است و آنها حقوق و وظایف برابری بخصوص در روابط فامیلی دارند. در این کنوانسیونها به استقلال اقتصادی زنان تاکید می شود و در ضمن اینکه مردان وظیفه ی تامین مایحتاج زندگی را بعهده دارند. این تاکید اینگونه ترجمه می شود که زنان حق کار کردن ندارند.
3. نحله سوم، نظریه ی اسلام لیبرال است. این بدین معنی است که حقوق بشر و اسلام قابلیت تطابق دارند و تضادی بین حقوق عمومی بشر و حقوق اسلام وجود ندارد. این چنین تاویلی از اسلام نظریات، اسناد و سنتهای اسلامی را با شرایط زمان تطبیق می دهد و به گونه ائی زیر علامت سئوال می برد. این تاویل از اسلام بیشتر توسط فمنیستهای اسلامی صورت می گیرد. این نظر تاکید می کند که آئینهای اسلامی را باید با شرایط سیاسی، علمی، اقتصادی و فرهنگی زمان تطبیق داد. استدلال این است که کلیت اسلام مهمتر از محتوای این یا آن سوره است که با آئینهای زمان تطبیق نمی کند. یکی از افراد مهمی که شهرت جهانی نیز دارد امینه ودود اسلام شناس و فمنیست آمریکائی است. در سال 2005 امینه ودود نماز جمعه ی مسلمانان شهر نیویورک را امامت کرد!
جمع بست و خلاصه:
می شود گفت که این نوع برخورد به اسلام در حال نضج گرفتن است. تعدادی از مفسرین حقوق بشر و جامعه شناسان سیاسی، رشد بنیادگرائی سالهای اخیر را نتیجه ی حضور چنین تفکر و جریان اسلامی اصلاح گرا می دانند. بدین ترتیب تاویل حقوق اسلامی که شامل حقوق افراد، حدود و یا مجازات، حقوق خانواده، قراردادها می شود با حقوق سکولار تطبیق داده می شود!
علوم اجتماعی، سیاسی و شناخت شناسی علمی هم بهمین گونه استدلال می کند. یعنی تکامل موسسات سیاسی و اجتماعی در غرب به شکل انباشتی صورت گرفته و نه انقلابی. تمامی انقلابهای اجتماعی متاسفانه یا شکست خورده اند یا به ضد خود تبدیل شده اند. البته هستند کسانی که از انقلابهای علمی صحبت می کنند. از آن جمله می تواند شناخت شناسی بنام توماس کوهن نام برد.
بررسی ایدئولوژی ها و حتی تکامل تئوریهای علمی نشان از تحرک، پویائی و تکامل عقاید و تئوریهای علمی می دهد. توماس کوهن که یکی از برجسته ترین شناخت شناسان علمی/فلسفی قرن بیستم می باشد در رابطه با تحول انگاره ها و پارادایمهای علمینظریات جالبی دارد.
کوهن هم دیدگاه سنتی و هم دیدگاه پوپری در زمینه انقلابهای علمی را رد میکند و این نظر را پیش میکشد که علم هنجارین و متعارف میتواند کامیاب باشد و پیشرفت کند. اما فقط درصورتی که در میان یک جمع علمی (یعنی مجموعه دانشمندان و فعالان عرصه یک علم) در مورد ارزشها، ابزارها، تکنیکها و باورهای نظری و حتی دیدگاههای متافیزیکی شان اجماع و اتفاق نظر وجود داشته باشد.
کوهن بر این باور است که نظریه های علمی هم جنبه های سلبی، تکاملی و همچنین انباشتی دارند و هر تئوری متداول و معتبر نقاط ضعفی دارد و انتقاداتی بر آن وارد است. هیچ تئوری مطلق و جهان شمول نیست. انتقاد به انگاره های علمی در نهایت خود، انطباق انگاره را زیر علامت سئوال برده و پارادایم جدید ارایه می شود.
بررسیها و تجربه ی زندگی خود من نیز نشان از این نوع تجربه و تحول دارد. بررسی کتاب و نظریه های متداول، این نتیجه را می شود گرفت که برای مثال تفکر دوآلیستی و آئین میترائیسم تا زمانی در آسیای میانه، خاورمیانه و تمدنهای مدیترانه رایج بود ولی بعد مذهب یهودی در اعتراض به ستمگری و قهر حاکمان و صاحبان قدرت شکل گرفت و از قدرت میترائیسم کاسته شد.
بعد از مدتی از تیزی و برد یهودیت کاسته شد و تبدیل به ابزار قدرت شد و در کنار دولتمردان قرار گرفت و یا خود تبدیل به قدرت حاکم شد. بعد از مدتی مسیحیت در اعتراض و یا تکمیل یهودیت قوام گرفت. متفکرین و کنشگران مسیحی دنبال آئینها و قوانینی رفتند که بتواند به نیازهای مردم و جوامعی که آنها زندگی می کردند پاسخ گوید.
تا زمانیکه مسیحیت بعنوان یک مذهب/ایدئولوژی اعتراضی بود جاذبه بیشتری داشت ولی وقتیکه به ایدئولولوژی و سیاست تبدیل شد و بعنوان نرم در آمد، لذا قابل چالش. همینطور است اسلام! امروز حقوق بشر می تواند بعنوان مبنای قوانین مدنی در همه ی کشورها استفاده شود و یا می تواند سنتز ایدئولوژی ها و و بدیگر بیان بعنوان حامی آزادی انتخاب افراد و گروه ها عمل کند!
ادامه دارد
آراز فنی - سوئد
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|