سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 07.02.2006, 6:32

حفظ قدرت، پایه‌ای برای خشونت‌های قومی و مذهبی


دكتر محسن قائم‌مقام

سه‌شنبه ١٨ بهمن ١٣٨٤

" گردون یهودیانه به پشت کبود خویش/ این زردپاره بین که چه زیبا بپا کند!" –
فرخی سیستانی- شاعر عهد غزنوی

بخش اول – مقدمه - و - خشونتها و مدارای ایرانیان پیش از اسلام

مقدمه:

خانم دکتر دقیقیان بحث بسیار جالبی را تحت عنوان "یهودی ستیزی، اسطوره سیاسی انحراف" در سه بخش نوشتند. ایشان در این سه بخش با بیاناتی ساده و روان با دقت به نظرات روشنفکران اروپا در این زمینه پرداختند. نوشته ایشان بسیار دقیق و آموزنده بود. این نوشتار در زمانی نگاشته شد که رئیس جمهور حکومت اسلامی کشور اسرائیل را تهدید به محو از نقشه جغرافیا نمود و اعلام داشت که آزار یهودیان در دوران حکومت نازی‌ها خالی از حقیقت است. این هم یکی دیگر از شاخ و شانه کشیدن‌های تو خالی ایشان به تقلید امام راحل بود با این تفاوت که اگر سخنان امام با قدرت ادا می‌شد و مورد پشتیبانی توده عظیمی از مردم در حرکت انقلابی صورت می‌گرفت و به تراژدی منجر شد، صحبت‌های ایشان نقش تقلیدی چارلی چاپلین از امام را دارد. و این ژست‌های نامربوط، بدون قدرت امام و بدون مردمی در صحنه در پشتیبانی رئیس جمهور، این بار یک کمدی-تراژدی‌ای را می‌سازد.

هرچند رفتار خشونت‌آمیز دولت اسرائیل با فلسطینیان هرگز فرصت صحبت در مورد ستم بر یهودیان را نداد و احیانآ آنطور که خانم دقیقیان نوشتند اعراب در انکار آن برآمدند. ولی امروز رفتار رئیس جمهور گرفتار خرافات و متعلق به فرقه "مهدویه" که در "چاه جم‌کران" به عنوان کابینه دولت، نامه برای "امام غایب" می‌فرستد، چشمها را باز کرد تا پاسخ گفتار نادرست و بی‌روای او را بصورت بیانیه‌های امصا شده یا نوشتن مقالاتی در این مطالب بدهند.

من در این مقاله قصد دارم که درحاشیه نوشتار وزین و پر محتوی خانم دکتر دقیقیان نظرات خود و وقایع تاریخی چندی در ایران و برخی از مناطق شرقی، در زمینه این بحث را، بنویسم که احیانآ در تکمیل شواهد بخش ایرانی بحث ایشان خواهد بود:

اعمال قدرت تا موضوعی دینی و یا قومی

آنچه بسر یهودیان آمده است داستان قدرت و غالب و مغلوب بودن است تا یک موضوع صرفآ دینی. در واقع جنگها و دشمنی‌های دینی هم خود بروشنی موصوع کسب یا حفظ "قدرت" بوده است و می‌باشد. و خانم دکتر دقیقیان بسیار بجا نقل قول‌ هاینریش‌ هاینه را آورده‌اند که "هرجا که آنتی سمیتیزم تبلیغ می‌شود، تردیدی نداشته باشید که حقوق طبقات زحمتکش و مردمان بیگناه، در حال تجاوز و دست اندازی است".

ایشان در مقاله خود در کنار تشریح موضوعات مختلفی در این زمینه، ایدئولوژی نژادی را بسیار جالب و روشن شکافته‌اند که می‌تواند پایه‌های اعمال قدرت در دنیای دو قرن پیش باشد. در ادامه موضوع خانم دقیقیان اشاره به این مطلب می‌نمایند که در قرون وسطا یهودیان را "شیطان و دشمن ووو" می‌دانستند که "یهودیان دولتی در درون دولت درست می‌نمایند و توطئه می‌کنند... موهومات و دشمنی و یهودی ستیزی است".
بنظر من حضور اقلیت‌ها از جمله یهودیان در دولت‌ها و ایجاد دولتی در دولت و یا بدنبال حفظ منافع قومی خود باشند وجود داشته اشت. این یک حالت دفاعی را نشان می‌دهد تا "شیطانی و دشمنی" ایشان را در جامعه. از آنجا که اقلیت‌ها و از جمله یهودیان در طول تاریخ بدلیل افلیت بودن ضعیف بودند، اجبارآ به قبول کمک حکومتیان نیازمندبودند و این کمکها طبعآ بدون شرط و تنها " در راه خدا " صورت نمی‌گرفت.

حکومتیان در استیلای قدرت خود از اقلیتها به هزار گونه استفاده و بهره‌کشی می‌کردند. از جمله یکی استفاده از ایشان و اعتماد بایشان در "چشم وگوش" حکومت و یا مبلغ ایشان بودن بود. و از این راه آقلیت مذهبی یا قومی مورد حمایت حکومتیان قرار می‌گرفتند و امنیت ایشان تآمین می‌شد. و متأسفانه همین امر در عمل سبب شوراندن اکثریت مردم تحت تابعیت بر اقلیت مورد استقاده حکومت می‌گردید. استقاده از "ارمنی‌ها و گرجیان مسیحی" علیه "مسلمانان قفقاز" در دولت تزاری به دشمنی‌های شدید و عمیق مسلمانان و مسیحی‌های قفقاز انجامید که تا بامروز ادامه یافته است. و بدنبال آن رفتار غیرانسانی ترکهای عثمانی و کشتار ارمنی‌ها توسط ایشان در دوران تآسیس جمهوری ارمنستان در پایان جنگ اول جهانی از پایه‌های نوین دسمنی مسلمانها و ارامنه گردید. این بهترین نمونه عیر مذهبی بودن ریشه بظاهر دشمنی‌های مذهبی پیروان مذاهب مختلف می‌باشد. چه در ایران ارمنی‌ها بسیار محبوب بودند و واژه "ارمنی" و "مسیحی" در ایران مترادف بکار می‌رفت هنوز هم عوام کریسمس را "عید ارمنی‌ها " می‌خوانند و جوانانشان سالهاست که در پایکوبی شب ژانویه ایشان شرکت می‌کنند! مسلمان و ارمنی باهم دوست بودند و همدیگر را دوست می‌داشتند. تشییع جنازه ایکه مردم از یفرم خان ارمنی، یکی از فهرمانان نهضت مشروطه، نمودند ، بقول کسروی در "تاریخ مشروطیت ایران"، در ایران بی سابقه بوده است. هر چند یفرم در اواخر به نهضت ارامنه و تشکیل جمهوری ارمنستان بها می‌داد و توجه کامل داشت.

آنچه جای تأمل دارد این است که مردم در اصل باهم دشمنی نداشتند. این دشمنی‌ها به صورت تعصبات دینی را هم خود متولیان ادیان ساخته بودند و برای حفظ قدرت خود به ادامه و تشدید آن دامن می‌زدند. و حکومتیان هم بنوبت خود از این تعصبات دینی بهره گیریهای خود را برای ادامه تسلط بر مردم می‌نمودند.

حضور اقلیت‌ها در حکومتها

حضور اقلیت‌ها، بطور نمونه یهودیان ، در حکومت‌های ایرانی گاه بگاه دیده شده است. و احیانآ "دولتی در درون دولت درست می‌نمودند". این یک نوع نیاز دو طرفه "اقلیت و حکومت" را بیکدیگر نشان می‌داد. بعبارتی اقلیت برای حفظ موقعیت مملکتی خود دست به ایجاد گروهی مجتمع از خودیهای خود در دستگاه جکومتی می‌زد. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی[1] و در سطح بسیار پائین تری از مقام و موقعیت "سعدالدوله "[2]

که خانم دکتر دقیقیان بعنوان وزرای یهودی‌تبار معرفی می‌نماید در واقع دولتمردان حکومت مغولها می‌باشند که بسیار دولت و حشمت یافتند و سرانجام خانهای مغول هردو و خانواده ایشان را قتل عام نمودند. هر دو صاحب ثروت فراوان شدند و هردو خانواده خود را مصادر تمام امور نمودند. خواجه رشیدالدین آنطور که ملک الشعرا در "سبک شناسی" [3]

می‌نویسد بسیار فاضل و مؤسس دانشگاه بود و سبک نوشتن‌اش تا صد سال رایج بود. سعدالدوله نیز حکومت عراق را از مغولها گرفت که چندین برابر خراج باز دهد و بخوبی از عهده کار برامد و به صدر اعظمی رسید و بالاخره جور و ظلم به "رعیت" آنقدر زیاد شد تا اورا معزول و خانواده او که همه مصادر امور شده بودند را از کار برکنار و همه را بقتل برسانند. این نمونه ای از شرکت دادن یهودیان در حکومت، اعتماد بایشان در برابر اکثریت مردم و استفاده از ایشان برای تحکیم قدرت حکومتی می‌باشد. در قتل عام خانواده خواجه رشیدالدین موضوع نخبه کشی هم مطرح است چه بقول یکی از تاریخدانان معاصر در این دوره، نخبه کشی، بیشترش وزیر کشی بوده است و البته وزیران هم لاجرم از نخبه گان بوده اند و بدینوسیله تمام اشکالات را بر سر وزیران خراب می‌کردند.

بازی حکومتیان با اقلیت‌ها - "مرغ در عزا و عروسی"

"حکومتیان" همواره "تعصب دینی" عمومی را برای تقرب به اکثریت و استفاده از نیروی شگرف " تعصب" در انجام نقشه‌های خود حفظ می‌نمودند. نگاه کنید به حمایت‌های نیمه آشکار حکومت محمدرضا شاه پهلوی از "بهائیان" در انتخاب ایشان به "پزشک شخصی شاه" در حالیکه دکتر ایادی رتبه زیادی در میان پزشکان را دارا نبود. و سپردن کارهای عمده‌ای را بدست ایشان، که مورد اعتراض پرآشوب خمینی در ١٥ خرداد ١٣٤٢ و دیگر "علما" قرار گرفت، از یکسو و از سوی دیگر بخاطر تحبیب "علما"، دستور به تخریب سقف "حظیرة القدس"، مرکز دینی بهائیان، در سال بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، و تبدیل آن به مقر "فرمانداری نظامی تهران". و همزمان آن منبر رفتن‌های "واعظ شهیر فلسفی" علیه بهائیان و پخش آن از ایستگاه فرستنده رسمی و قوی "رادیو تهران" در سراسر ایران در ماههای بسیار مذهبی محرم و رمضان ، بهترین نمونه روابط اپورتونیستی "حکومت" با اقلیتهای مذهبی و "علمای دینی" را نشان می‌داد. ناگفته نماند که این تحبیب از "علمای" واپسگرای دینی مانند مرجع تقلید وقت آیت الله بروجردی، که در بازگشت شاه بعد از ٢٨ مرداد باو تلگراف تبریک فرستاد، هدیه‌ای از شاه برای سپاسگزاری از ایشان بود. و بار فراموش نشود که شاه از بهائیان در حالی جانبداری می‌کرد که در کتاب "مأموریت برای وطنم" حضرت عباس با دست بریده خویش ایشان را از مرگ نجات می‌داد که بازگوی عقاید واپسگرای دینی شاه بود. و این عقاید خرافی و مذهبی شاه هیچ ربطی به دفاع از پیروان مذهبی که مخالف دین و مذهب او بودند نداشت. بعبارتی روابط "حکومت و اقلیت" صرفآ بر پایه نیاز دو طرفه برای بقای هر دو طرف صورت می‌گرفت و نه بر میزان‌های حقوق بشری.

دوران انگیزاسیون و تحمیل دینی غالبین پدیده ای جهانی و قدیم

آنچه در اسپانیا و حکومت ایزابل اول گذشت بدلیل وسعت روابط فرهنگی ملل بگوش همه رسید.در حالیکه در گوشه و کنار دنیا همان جنایات و رفتار عیر انسانی قرنها پیش از آن انجام گرفت و صدای آن بگوش سایر جهانیان نرسید. برای نمونه چند واقعه هم شکل و گاه رنج بار تر را در اینجا می‌نویسم:

پروسه مسلمان کردن ایرانیان که مکرر روی آن تحقیق و نوشته شده و از میان بردن کتابهای ایرانیان و کشتار دسته جمعی و فردی ایشان، حتی آنهائیکه مسلمان هم شده بودند ولی فکر ایرانی داشتند و فرهنگ ایرانی را بشکلی ترویج می‌کردند در یاد ایرانیان همواره زنده مانده است. از آن رقم فتل روزبه (ابن مقفع) ادیب و دانشمند ایزانی در ٣٦ سالگی بدست منصور خلیفه عباسی را می‌توان نام برد. نام ابن مقفع هم بدلیل آنکه دستهای پدرش را بدلیل ترویج فرهنگ ایرانی زیر چکش خرد نموده بودند، بر او داده بودند. لدا ستم‌ها تنها "عجم" خواندن ایشان نبود. عجم خواندن آنهائیکه یکی از ایشان، ابوحنیفه، از پایه‌گداران و مؤسس یکی از شعبات چهارگانه مدهب اهل تسنن بود. و یا کسیکه نحو و صرف را در زبان عربی تنظیم و تدوین کرد یعنی سیبویه باز ایرانی بود. و این پروسه دردناک ، دوران انگیزاسیون در فرم شرقی و قدیم آنرا بیاد می‌آورد.

و یا شاه اسمعل اول در تبریز در قرن دهم هجری همان کاری را می‌کند که ایزابل در اسپانیا نمود.ایشان که جدش ، شیخ صقی الدین اردبیلی، بنا به تحقیق زنده یاد احمد کسروی، سنی مذهب است ولی ادعای "سید" بودن و نسبت به پیغمبر اسلام را داشت، درحالیکه باز بقول کسروی با سنت آنزمان مادرش سید بوده و "شریف" لقب می‌گرفته ( همین تحقیق کسروی که رد سید بودن نواب صفوی را هم می‌کرد در توطئه‌های قتل او تأثیر عمده داشت). از صحبت دور نیافتیم شاه اشمعیل با تعصب بی سابقه ای چهل هزار نفر از سنی مذهب‌ها را در تبریز بقتل رساند و بدنبال آن شهر تبریز و سپس مملکت را هم " شیعه مذهب " نمود. پس از انفراض صفویه " نادر شاه افشار " که خود سنی مذهب بود تنها توانست قبول احترام سنی مذهب‌ها را از مردم بگیرد و مذهب سنی از شعب اسلام شناخته شود. و لذا از " سنی ستیزی " علنی نظیرنوشتن نام ابوبکر و عمر در کف کفشهایشان جلوگیری شود ولی مملکت همچنان شیعه باقی ماند! برای شناختن دوران باید توجه داشت که در میان شعرای نامی ایران تنها گویا فردوسی شیعه مذهب بوده که بنظر برخی او را هم بدلیل آنکه از "جکما " بوده است در قبرستان عمومی راه ندادند تا بدلیل شیعه بودنش. بقیه از جمله عمر خیام، سعدی، حافظ...همه سنی مذهب بودند. و فخروالدوله دبلمی که شیعه بود پس از فتح بغداد خلیفه و امیرالمؤمنین " وقت را نکشت و حکومت بعداد را از او نگرفت. بقول یکی از تاریخ دانان معاصر بدلیل آن بود که " علما ی شیعه " در گرد خود را زیاد قدرت مذهبی نداده باشد! و لذا عمل کردش با مذهب شیعه با صفوی‌ها توفیر اساسی داشت.

یهودیان ایران در پیش از اسلام

بیا بر تورات و تاریخهای بعدی مثل طبری که باز نقل از تورات است ملکه استر و دائیش مردخای (عبری مصطقی) در دوران هخامنشیان می‌زیستند و استر زن خشایارشاه ملکه ایران بود (مردم محلی در همدان را بعنوان گور او می‌شناسند). از دوران کورش به بعد یهودیان در جامعه ایران مورد احترام بودند. هرچند باز داستانهائی از استر و مردخای باقی است ، که ریشه‌هایشان همه از متون کتب مذهبی و بطور مشخص تورات می‌باشد. در آن داستانها می‌گویند که استر جلوی قصد جنگ خشایارشاه با فبائل یهودی را با این درخواست که ایشانهم حق دفاع از خود داشته باشند گرفت! ولی بهر حال حضور این نامها و ماندن این داستانها در تاریخ ایران شاهدی از " مدارای " دینی ایرانیان که خانم دکتر دقیقیان بدرستی روی آن تکیه می‌کنند بشمار می‌رود. از جمله تلمذ کتاب دیگر یهودیان در ایران ساسانی در تیسفون جمع آوری گردیده است.

کورش و یهودیان

نام کورش بزرگ در تورات بعنوان یکی از پیغمبران آمده است. مولانا ابوالکلام آزاد در تفسیر قرآن می‌گوید که منظور از : ذوالفرنین " در قرآن " کورش " است تا اسکندر مقدونی. و اصافه می‌نماید که در افسانه‌های بنی اسرائیل آمده است که برای آزادی یهودیان کسی در خواب می‌بیند که گاوی می‌آید که با یک شاخش غرب را درو می‌کند و با شاخ دیگرش شرق را که عنوان " ذوالقرنین " از آن گرفته شده است.

در دوران محمدرضا شاه دوهزار و پانصدمین سال آزادی نهودیان را جشن گرفتند، جشنی بسیار پر مخارج و همراه اصراف فرازان ، تا خود را با آهنگ جشن‌های جهانی یهودیان جهان هم صدا کنند و از تبلیغات جهانی آن بهره گیری شخصی نمایند. در حالیکه دکتر صدیقی، استاد بزرگ تاریخ در همان زمان بدقت اشاره نمود که تاریخ امپراتوری ایران از زمان شاهان ماد که ٢٧٠٠ سال پیش است آغاز می‌شود. در اینصورت این جشن‌ها نشان دهنده اپورتونیسم باریخی حتی بقیمت مخدوش ساختن تاریخ بحساب می‌آید.

کورش یهودیان را در بابل آزاد کرد. و اجازه داد تا معابدخود را دوباره باز کنند و خود آنان معابدشانرا دوباره بآئین خود اداره نمانید. و نیز او یهودیان را به سرزمین خود در فلسطین بازگردانید. هرچند ویل دورانت در تاریخ تمدن می‌نویسد که بسیاری از یهودیان زندگی دیگری پیدا کرده بودند و بازگشت برایشان عملی نبود. محتملآ شبیه وصعی بوده که در دوران آزادی ایران در آینده، برای بازگشت ایرانیان مهاجر و خود تبعیدیها و درخارج از کشور مانده‌های امروز پیش خواهد آمد!

در اندیشه بیشتری پیرامون این واقعه بزرگ تاریخی، اگر با دیده شونیستی به موضوعات ننگریم، یک صحبت این است که کورش با فرار دادن یهودیان در سرزمین شان فلسطین و تقویت نظامی ایشان سدی در برابر حمله یونانی‌ها و رومی‌ها و غیره از سوی غرب به سر زمین‌های ایرانی بوجود آورد. بهر حال قبول هر کدام از این نظر‌ها خود معرفی بر بزرگی کورش و ارزش انسانی او خواهد بود. باید توجه داشت که موضوع امروز حقوق بشر با آنچه در ٢٥٠٠ سال پیش گذشته تفاوت بسیاری دارد. چه مقوله حقوق بشر ، مانند هر پدیده ی دیگری در جهان ما، بمرور شکل امروزی خود را دارا شده است. بشکلی بیرون آمده است که حتی صدسال پیش از این هم آن شکل را نداشته است. در گذشته بسیاری امور بخاطر ترحم، عطوفت و مهربانی و نمایش قدرت اخلاقی انجام می‌گرفت که بسیار با ارزش بودند و پایه‌های کارهای بعدی پیشرفته تر را می‌ساختند ولی معانی دیگری بجز برداشتهای امروزی ما از حقوق بشر را داشتند.

تحمل دینی ایرانیان

سالها پیش در دانشگاه کلمبیا از خانم Mary Voyce محقق و صاحب نظز بزرگ انگلیسی دین زرتشت پرسیدم دلیلش چه بود که ایرانیان همه دنیا را گرفتند ولی کسی را زرتشتی نکردند ایشان پاسخ دادند که زرتستی دین نبود بلکه "آئین ایرانیان" بود و آنرا تنها متعلق به ایرانیان می‌دانستند و لذا وفتی سرزمینی را می‌گرفتند بدنبال تحمیل "آئین" خود نبودند. در مورد این از نظر چند تن از متخصصین ایرانی ایران باستان جویا شدم و دانستم که هیچکدام صحت این نظر را تأئید نمی‌کنند و همگی با وجود احترام فراوانی که به خانم مری وویس نشان می‌دهند بکلی نظرات ایشان در مورد اینکه زرتشتی "دین" نیست و "آئین" است را بی‌پایه می‌دانند و معتقدند که "رزتشتی" تمام صفات دین را دارد. و حتی اضافه نمودند که خود مری وویس هم تحت عنوان دین رزتشتی در کتابهایش مطلب نوشته است. و در پایان برای من اگر دین بودن و نه آئین بودن زرتشتی را به پذیریم ، راز اینکه ایرانیان بچه علتی بدنبال ترویج "دین" خود نبودند نهفته می‌ماند.

صحبت مدارای دینی ایرانیان در دوران هخامنشی را در بالا نمودیم. جالا توجه کنید به از میان بردن "مهری"‌ها ( پیروان آیین مهر و میترائیست‌ها) و کلیه آثار اشکانیان که دین شان یا آنین شان مهری یا میتراتئست بود، توسط ساسانیان و موبدان زرتشتی. لازم به توجه است که " اشکانیان " بیش از ٥٠٠ سال در ایران حکومت نمودند، یعنی بیش از هر سلسله دیگری در ایران، ولی هیچ چیز از ایشان و حتی آثاری از دین یا بهتر بیان کنیم " آئیین " شان هم باقی نمانده است. اگر ایزابل در اسپانیا بعفلش نرسید که " الحمرا " مرکز خلافت امویان در اسپانیا را از میان ببرد که امروزه بصورت سندی معتبر از هنر و فرهنگ اعراب در اسپانیا بجا مانده است، ولی موبدان زرتشتی بعقل بی فرهنگ مذهبی شان رسید که سنگی بر سنگ از اشکانیان را بروی هم باقی نگذارند!

محسن قائم مقام – نیویورک
٥ فوریه ٢٠٠٦
-----------------------

1 - "تاریخ معول" عباس اقبال آشتیانی
2 - باز نقل از کتاب بالا
3 - "سبک شناسی" ملک الشعرای بهار

بخش دوم - وضع و روابط اقلیتهای قومی و مذهبی پس از اسلام






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024