پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ -
Thursday 30 January 2025
|
ايران امروز |
(نسرین اسفندیاری، کارشناس ارشد و پژوهشگر مسائل جنسیتی است)
جامعه ما سخت درگیر خشونت و پرخاشگری است و هر گاه سخن از خشونت به میان میآید، ناخودآگاه مشکل بسیار بدیهی، خشونت و پرخاشگری مردان بر علیه زنان و کودکان در ذهن متصور میشود. هر چند خشونت مردانه، خصوصأ خشونت و پرخاشگری ی مردان علیه زنان در جامعه معضل جدیدی نیست، اما مشکل به غایت مهمی است که آسیبهای بسیار جدی به جامعه و افراد آن وارد میکند. اولین بار در اواخر دهه ۱۹۶۰ خشونت مردان علیه زنان به عنوان یک مشکل اجتماعی توسط فمینیستها مطرح شد. سپس در این راستا، مطالعات و پژوهشهای بسیاری از علل رفتار خشونتآمیز مردان و گستردگی آن از سوی روانشناسان و جامعهشناسان صورت گرفته است.
با وجود آمار بالای خشونت علیه مردان و مشاهده صورتهای مختلف آن در جامعه، برای بسیاری خشونت علیه مردان بیشتر شبیه طنز و اساسأ مسئلهای ناملموس، عجیب و تعجب برانگیز است. حتی بعضی از افراد وجود چنین پدیدهای را در جامعه منکر میشوند. و با وجود آنکه، بسیاری از کشورها در جهان وجود خشونت و ضرب شتم را در جامعه محکوم میکنند، نه تنها خشونت در جامعه کم نشده بلکه اشکال آن متفاوت و پیچیده تر شده است. این نوشته بر آن است که، بسیار محدود، علل اجتماعی خشونت مردانه و رابطه مردانگی، هنجار و خشونت را واکاری کند. البته لازم است روشن شود که، این مقاله در نظر ندارد به خشونت مردان بر علیه زنان و یا خشونت زنان بر علیه مردان و یا به روانشناسی خشونت بپردازد.
پژوهشها پیرامون خشونت نشان میدهند که نه تنها درک از خشونت یک پارچه و ثابت نیست، بلکه تعبیر و تعریف روشنی از خشونت و رفتار خشونت آمیز نیز در بررسیها وجود ندارد.(۱) آنجه روشن است، خشونت مفهومی ثابت ندارد و معنایی گسترده و استعارهای به خود گرقته است. و در بسیاری مواقع خشونت با مفاهیمی چون قدرت، اقتدار، زور، نیرو و ... تفارن شده است.(۲) افزون بر آن، در طول تاریخ و تحولات اجتماعی قضاوت، درک و معیارهای سنجش در امر خشونت دست خوش تغیر بسیاری شده است. بطور مثال، آنچه در عصر آنتیک و یا حتی بیست سال پیش خشونت قلمداد نمیشد، امروزه با تغییر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی میتواند خشونت محصوب شود. به عنوان مثال، مردان شمشیر زن، گلادیاتورها هستند. آنها، زمانی پهلوان و نمونه شجاعت محسوب میشدند اما امروزه کمتر کسی چنین فکر میکند. در نتیجه، ریشه شناسیواژه خشونت این فرصت را ایجاد میکند تا با دقت بیشتری به آن پرداخته شود.
واژه خشونت (Violence) ریشه لاتین دارد و به معنی آن است که، فرد یا افراد هوشمندانه با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی خواسته و تمایلات خود را به دیگران تحمیل و یا موجب آسیبزدن، بیاحترامی، توهین کردن و تجاوز شوند. به عبارتی دیگر، خشونت عملی نیست که تصادفی باعث صدمه شود، بلکه عملی است که بطور آگاهانه با هدف آسیب و آزار انجام میگیرد. البته، درک و مصداق خشونت در جوامع و فرهنگهای مختلف متفاوت است. و در بسیاری موارد جنیه ارزشی و قضاوت به خود گرقته است. یعنی جامعهای با هنجارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش میتواند رفتاری را خشونت تلقی کند و همان رفتار در کشور دیگری با ارزشهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت، میتواند متعارف و معمولی محسوب شود. بهطور مثال، ازدواج و رابطه جنسی با کودکان است. زمانی در بسیاری از نقاط جهان ازدواج کودکان بسیار معمولی و پسندیده بود. اما امروز بطور مثال در سوئد و بسیاری از کشورها رابطه جنسی با دختران و پسران زیر ۱۵ سال حتی به نام ازدواج خشونت و جرم است و مجرمین به زندان محکوم میشوند. مثال دیگر، محدودیت کار زنان و اجازه شوهر و یا ولی زن برای کار است. در جوامع مدرن، زن و مرد بعد از ۱۸ سالگی یک انسان بالغ محسوب میشوند که شخصاً مسئول کار و تصمیمات خویش هستند و حق کار شرط مسلم و مهم برای هر شهروند است و محدودیت در این ضمینه توسط هر کسی تبعیض و خشونت به حساب میآید. در صورتی که ،اجازه همسر و یا ولی زن برای کار پدیدهای بسیار معمولی و از سوی مسئولان محلی برخی کشورها مورد حمایت قرار میگیرند. نمونه دیگر، ختنه ( پسران و دختران) یا تنبیه کودکان است. یعنی با وجود تصویب قوانین کشوری و بینالمللی و عنوان خشونت علیه کودکان برای ایجاد مانع، همچنان پدیدهای است که در برخی از کشورها به صورت رسم و سنت انجام میگیرد.
مثالهای بالا نشان میدهند که اولا تنها خشونت فقط فیزیکی نیستند بلکه بسیار گسترده و در اشکال گوناگون و پیچیده وجود دارند. ثانیاً، هنجارها و قوانین هر جامعهای در تعریف، تلقی و درک انسانها از خشونت تاثیرگذار است، ثالثاً نشان میدهند که، خشونت در تار و پود زندگی انسانها تنیده شده است و با ساختار اجتماعی و قدرت همراه است.
اما آنچه در گفتگو و بحث خشونت ضرورت دارد مورد توجه بیشتری قرار گیرد خلط نکردن شرایط فرهنگی و اجتماعی از تاثیر و ماحصل اثر خشونت در جامعه است. منظور آن است هر چند میتواند تفاوت ارزشی و فرهنگی از خشونت وجود داشته باشد. اما تفاوتی در نتیجه خشونت که همان حفظ و کنترل و اقتدار هنجارهای قدرت است، ندارد. یعنی تفاوت فرهنگی و هنجاری نمیتواند اعمال رفتار خشونت آمیز را توجیح کند زیرا هدف و نتیجه خشونت و رفتار خشونتآمیز در همه جای جهان واحد است.
مسلما، عوامل متعددی در شکل گیری و بروز خشونت میتوانند دخیل باشند. عدهای براین باورند که، تنها افراد بیماری که از اختلال ژنتیکی و یا روانی رنج میبرند قادر به تظاهر و یا اعمال خشونت هستند. اما پژوهشها نشان میدهند که خشونت در میان افراد با تحصیلات، طبقات، گرایشات جنسی مختلف، سازمانها و نهادهای اجتماعی نیز وجود دارد. آنچه مسلم است، انسانها و سیستمهای اجتماعی از خشونت برای رسیدن به خواستهای خود استفاده کردهاند. بنابر این علت خشونت میتواند شخصی و یا غیر شخصی باشد اما آنچه مسلم است، شکل بروز و اعمال خشم نزد انسانها به یک صورت انجام نمیگیرد.
بسیاری مواقع، چه در گفنگوها و چه در تحلیلات، معمولا خشونت با مفهوم خشم، پرخاشگری و ضرب و شتم به کار برده میشود. یه عبارتی، خشم مترادف با خشونت در نظر گرفته میشود. سوال مهمی که اینجا بروز میکند، آیا خشم و خشونت دارای یک مفهوم هستند؟ دکتر رباب حامدی معتقد است «خشم احساسی طبیعی در انسان است که همهی افراد آن را به نوعی تجربه میکنند. خشم حالت هیجانی، فیزیولوژیک و شناخت ماست و در صورت مواجهه با ناکامی ایجاد میشود. یعنی هر وضعیتی که ما را نا کام کند باعث ایجاد خشم میشود. نا کامی یعنی نرسیدن به خواستهای فردی».(۳)
انسانها در طول روز به دلایل مختلفی خشمگین و یا عصبانی میشوند، مثلا کسی مانع کار ما و یا ایجاد سر و صدا کند میتواند ما را خشمگین کند. ما میتوانیم از رئیس و یا خرید اشتباه خویش خشمگین شویم. اما تفاوت خشم و خشونت در هدف هوشمندانه خشونت است «هدف خشونت و یا پرخاشگری صدمه زدن به دیگری است».(۴) حامدی همچنان معتقد است که خشونت و یا پرخاشگری رفتاری است که بر اثر خشم در افراد دیده میشود و نشان دادن خشم به صورت خشونت در واقع استفاده آگاهانه و ابزاری و تلاشی برای کنترل، متوقف و سرکوب است. میتوان گفت، خشونت محصول خشم است. اما نشان دادن خشم میتواند بصورتهای به جز خشونت باشد.
در میان نظرمندان اتفاقنظر در مورد علل رفتار خشونتآمیز در بشر وجود ندارد. گروهی معتقدند که خشونت رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت بشر دارد. گروهی دیگر خشونت را امری اکتسابی و ناشی از تربیت و جامعهپذیری میدانند. فروید از جمله نظرمندانی است که، خشونت انسان را ذاتی و بخشی از طبیعت او میپندارد. تحت تاثیر نظریه داروین، او خشونت را به مرگ و نیستی نسبت میدهد. یعنی انسان برای ادامه بقای خویش بهطور غریزی دست به خشونت میزند. البته، فروید انسان را یک قربانی در دام خشونت نمیبیند. زیرا معتقد است، توسط تمدن میشود خشم انسانها را بسوی مجرای سالمتر هدایت کرد تا باعث نابودی و تخریب نشوند.
کانت نظر دیگری را مطرح میکند. او معتقد است که، خشونت را نباید امری ذاتی دانست و آن را منشا بدیهای بشر و گناه نخستین او دانست. بلکه باید آن را از نظر اخلاقی منشائی تشخیص داد که فرصت به کار گرفتن استعدادهای افراد را فراهم میآورد.(۵) در این میانهانا آرنت بکلی فطری بودن خشونت فردی را رد میکند. او معتقد است، خشونت ویژه گی ذاتی ندارد. انسانی که دست به خشونت ویا جنایت میزنند لازم نیست موجودی شرور با سرشتی خشن و یا دیو صفت داشته باشد. او خشونت را ماحصل ساختار و نظام بوروکراتیک میداند. از نظر هانا آرنت، خشونت یکی از ویژگیهای مدرنیته است. به باور او، خشونت با تبعیت بیفکرانه از سوی فرد در یک سیستم مشخص به راحتی قادر به رخ دادن است.(۶) برای اثبات نظر خود، هلوکاست را مثال میزند. به نظر او، جنایتکاران هلوکاست موجوداتی با ذات پلید و خشن نیستند، بلکه تنها کارگزاران، مهرههای یک سیستم و یک ماشین بوروکراتیک کشتار و قتل هستند. البته منظور آرنت قربانی بودن انسان در نظام بوروکراتیک نیست، بلکه مشروعیت سیستم خشونتپرور و خشونتزا است که انسانها را به گروگان میگیرد. در این راستا، تئوریهای فمینیستی نیز فطری بودن خشونت را رد کرده و تاکید دارد که خشونت و رفتار خشونت آمیز اکتسابی و تحت تاثیر محیط هستند. آنان معتقدند که، فرد عمل پرخاشگری را از مدلهای پیرامون خویش، یعنی از پدر و مادر و یا دیگران فرا میگیرد.(۷) فوکو نیز در مورد سیستم اجتماعی که قدرت و خشونت جوهره اصلی آن است بیان میدارد که «در جامعه مراقبتی، بیش از پیش با نقاب و در نخستین نگاه به نحو تناقضآمیزی با کیفرهای ملایم پیش میرود. و از اینرو، به اشکال نوین مدیریت خشونت و ساخت و مناسبات آن قدرت میپردازد».(۸) یعنی جامعه بر مبنای تنبیه و مجازاتهای مشروع هدایت میشود. و برای این کار ابزارهای متفاوتی را مورد استفاده قرار میدهد و یکی از ان ابزار مشروعیت و نهادینه کردن خشونت است.
آلبرت بندورا (uraAlbert Band) روانشناس تربیتی کانادایی دریچهی دیگری در باب رفتار خشونتآمیز باز میکند. به نظر او رفتار خشونتآمیز صرفا معلول نیروهای درونی یا محیطی نیست.(۹) او معتقد است که، غرایر خمیرهای خامی هستند که با قالب یادگیری اجتماعی شکل میگیرند. منظور بندرو آن است که «ما بسیاری از رفتارهای خود را از الگوها در خانواده و جامعه یاد میگیریم، آن هم با تماشا کردن رفتار آنان و سپس تکرار آن اعمال. به بیان دیگر ما با مشاهده، رفتار را یاد میگیریم».(۱۰) او در آزمایش معروف خود عروسکها بوبو نشان داد که کودکان رفتارهایی را که در دیگران مشاهده میکنند، یاد گرفته و تقلید میکنند. در آن آزمایش کودکان رفتارر خشونت آمیز بزرگسالان را تقلید و سپس تکرار کردهاند. او در نظریه خود همچنان با تاکید بر نقش خانواده در آموزش جنسیتی بیان میدارد «تصور دختران این است که زنان موجوداتی فرودست و وابسته هستند و پسران در خانواده میآموزند که مردان موجوداتی برتر خانواده هستند».(۱۱)
پرسش دیگری که اینجا بروز میکند, اگر خشونت فطری نیست و اکتسابی میباشد، یعنی افراد از محیط آموزش میگیرد. لذا، آموزش خشونت و بروز خشونت بین مردان و زنان و بین همه مردان بایستی یکسان باشد. به منظور دیگر، جنسییت افراد در آموزش و فراگیری خشونت به یک اندازه و یک شکل باشد. به صورت دیگر، میزان بروز و اعمال رفتار خشونت آمیز در میان «همه مردان» جامعه و «همه زنان» همانند و به یک اندازه باید باشد. اما آمارها، که در کار پژوهشی بسیار مهم هستند و موقعیت و میزان رخدادهای اجتماعی را در جامعه توضیح میدهند، وضعیت دیگری را نشان میدهند. مثلاً آمار خشونت در سوئد نشان میدهد که مردان و پسران بیشترین خشونتها را در جامعه اعمال میکنند.(۱۲) بیش از ۸۰ درصد خشونتها توسط مردان انجام گرفته است. ۹۰ درصد عاملان خشونت علیه زنان، مردان هستند. یعنی، زنان بیشتر در خانه از سوی همسران و مردان خویشاوند مورد ضربوشتم و خشونت و قتل قرار میگیرند. اما اگر نگاهمان را به آمار خشونت فیزیکی مردان بر علیه مردان دیگر معطوف کنیم، میبینیم که درصد خشونت مردان نسبت به مردان به مراتب بالاتر از خشونت مردان بر علیه زنان است. بیش از ۷۰ درصد کل خشونتها در جامعه توسط مردان بر علیه همجنسان خود، مردان دیگر است. آمار قتل در سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴ نشان میدهند تقریباً ۸۷ نفر به قتل رسیدهاند. در این میان ۷۱ درصد از مقتولین مرد و ۲۹ درصد زن بودهاند. مطالب بالا نشان میدهند که، خشونت مردانه و بهخصوص خشونت علیه مردان در جامعه بسیار بغرنج، گسترده و چند جانبه است. اما چرا جامعه در مقابل این خشونتها سکوت و با تحمل بیشتری برخورد میکند؟
خانم شهلا اعزازی جامعهشناس ایرانی معتقد است، خشونت، مقولههای مختلفی را در بر میگیرد که در تعریف آن باید ملحوظ شوند.(۱۳) لحاظ کردن زاویههای جوراجور خشونت موضوعی بسیار مهم برای فهم و تحلیل از خشونت است. زیرا مؤلّفهها و مکانیزمهای خشونت بسیار متفاوت و پیچیده شدهاند. در پژوهشهای علوم اجتماعی عموما سه نوع خشونت، فیزیکی، روانی و جنسی است که بیشتر مورد مطالعه قرار گرفتهاند. و مخرج مشترک همه آن خشونتها، وجود و مشخص بودن مجرم و قربانی است . یعنی چه در خشونت خشونت فیزیکی که خشونتی قابلرویت است،، مانند زد و خورد، زندانی کردن، تعذیب، شکنجه، قتل، جنگ و چه در خشونت غیرقابل رویت، خشونت روانی، مانند، تحقیر، ناباوری، بیاعتمادی و شک، بداخلاقی، فحاشی، تهدید، تمسخر و یا خشونت جنسی که هم میتواند فیزیکی و یا روانی باشد مانند تجاوز، دست زدن، آزار و اذیت جسمی آکتورها مشخص هستند. یعنی در این نوع خشونتها فردی/ افرادی بر روی دیگری/ دیگران خشونت اعمال میکند.
اما، به غیر از خشونتهای یاد شده، خشونت دیگری وجود دارد که به مراتب پیچیدهتر و در صورتبندی، پایداری و باز تولید خشونتهای دیگر بسیار ماثر است. و همچنین باعث بستر سازی، سازش، سکوت و تحمل خشونتهای دیگر در جامعه به صورت فرهنگی و قوانین اجتماعی میشود. این نوع خشونت، خشونتی است که فردی و یا افراد مشخصی آن را اعمال نمیکنند. اما در تمام مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی وجود دارد و زندگی افراد در جامعه را تحت شعاع خود قرار میدهد. به عبارتی خشونتی بدون آکتر مشخص اما سیستماتیک است که غیر محسوس همه عرصههای اجتماعی را شامل میشود. منظور خشونت ساختاری است. خشونت ساختاری هسته اصلی و در بسیاری مواقع منشأ خشونتهای دیگر، از جمله خشونت مردان در جامعه است. در این نوع خشونت باز شناسیی چه کسی خشونت اعمال میکند بسیار دشوار است. زیرا، خشونت ساختاری همانند خشونت فیزیکی همیشه قابل رویت نیست. اما ما با آن زندگی میکنیم. قابل رویت نبودن اما محصوص بودن خشونت ساختاری، تغییر آن را نیزبسیار دشوار میکند.
این مشکل را ما در برخورد با خشونت علیه مردان در جامعه میبینیم. قابل رویت نبودن مفهوم خشونت علیه مردان و تنیده بودن آن با ساختارهای دیگر قدرت در جامعه، نه تنها شناخت و درک آن را برای افراد جامعه مشکل میکند. بلکه گاهی فقدان آگاهی در باب خشونت و تاثیر نمادهای فرهنگی ستنی پیرامون زنانگی و مردانگی، باعث دامن زدن بیشتر خشونت مردانه در جامعه میشود. بطور مثال اعمال خشونت ناموسی و حمایت آن از سوی هنجارهای جاری جنسیتی و فرهنگ سنتی است. و یا جنگ و وجود سمبلهای فرهنگی و تاریخی و نقش مردان و مردانگی در آن است. یعنی در نماد وهنجارهای جنسییتی سنتی، مرد به عنوان جنس قویتر (حتی اگراز لحاظ فیزیکی قوی نباشد) باید از ناموس، آبرو و وطن محافظت کند.
لازم به ذکر است، در گفتمان نگاه بیولوژی جنسیتی، مرد و مردانگی به عنوان آکتور قدرت با فطری بودن خشونت مردانه گره خورده است. یعنی مردان بهطور غریزی باید بتوانند از ناموس و وطن خود دفاع کنند در غیر آن صورت نه تنها از لحاظ ارزشهای اجتماعی از مردانگی مردان کم میشود، بلکه، حتی از لحاظ بیولوژی، فیزیکی، آنان کاسته میشود. بهصورتی که، اگر مردی نتواند از ناموس و وطن خود دفاع کند درجه و مقام مرد و مردانگی خود را در جامعه و فرهنگ رایج از دست میدهد. ضربالمثلی است که طرف مرد نیست، حتی اگر فرد آلت تناسلی، بیولوژیک مردانه داشته باشد. از این رو در فرایند جامعهپذیری جنسیتی، خشونت به عنوان یک امر ضروری و بیولوژیکی به مردان، زنان القاء میشود. یعنی، مردان به عنوان آکتور در خشونت باید اعمال خشونت کنند. لازم به توجه است که این نوع خشونت ساختاری چنان در هنجارها و نماد فرهنگی مردانه پذیرفته شده است و انسانها به آن خو گرفته که حتی در بسیاری مواقع، هنگام بروز و اعمال آن، افراد کوچکترین حساسیتی از خود نشان نمیدهند. این مسئله برای پسران و مردانی که مورد خشونت، تجاوز و تهدید قرار میگیرد مشکل آفرین است. زیرا، خشونت علیه مردان مسئلهای نا ملموس، عجیب، غریب و تعجب برانگیز است و در تصور و باور انسانها، نه تنها خشونت علیه مردان بلکه موقعیت فرودست مردان مسئلهای ناهنجار و در هالهای از سکوت و بیتوجهی قرار میگیرد. در این راستا سیستم جنسیتی تلاش دارد، خشونت و بهخصوص خشونت مردانه در جامعه را هنجارسازی، توجیه و مشروعیت بخشد. البته، سیستم جنسییتی تا به امروز در تلاش برای پایداری و با تولید این امر موفق بوده است.
اما، امروزه تصورات فطری و بیولوژی نسبت به خشونت مردانه، مشکل جددی برای انسانها در جامعه بوجود آورده است. زیرا داشتن چنین باوری آن را به عملی اجتناب ناپذیر، همگانی و ضروری که افراد، که عمومأ مردان هستند، را در مقابل جبر خشونت بیدفاع، وآن را به رفتاری معقول و پسندیده تبدیل کرده است. تصورات فطری خشونت، در گذر زمان در همه ساختاری اجتماعی نفوذ و در روند جامعهپذیری در باورهای انسانها نهادینه شده است. در این نوع باورها، رفتار مردان غیرخشن، رفتاری غیرمردانه و یا زنانه تلقی میشود. زیرا در ساختار سیستم جنسیتی و هژمونی مردانه، همه مردان بهطور طبیعی خواهان خشونت هستند. و نبود خصلت خشن و خشونتآمیز در مردی، در میزان مرد بودن آنها تاثیرگذار است. یعنی مردی که خشن نیست، دارای زور جسمی کمتری است، نتواند در جنگ شرکت کند، تمایل جنسی کمتر و یا دارای اعتبار مالی ضعیف تری باشد در مقیاس با مردانی که آن ویژگیها را دارند، درجه مردانگیشان تغییر میکند. این کمبود و بروز رفتار «غیر نرمال»(غیر خشن) در سیستم جنسینی، که بهدنبال هژمونی و یگانگی رفتار مردانه است، آن را با مجازاتها سختی روبرو میکند. البته نگاه فطری خشونت برای حفظ و پایداری سیستم قدرت جنسییتی حیاطی و لازم است. زیرا ایدئولوژی جنسیتی برای تداوم باید جنسیت و خشونت را به هم مریوط کند.
لازم به ذکر است که،، خشونت مردانه در حفظ اقتدار و پایداری نظم جنسیتی سهم بسیار مهمی را ایفا میکند. از این رو، سیستم قدرت جنسیتی، خشونت را نه تنها به یک خلق و خوی ذاتی، طبیعی، مشروع مردانه معنی میکند بلکه آن را تبدیل به صفتهای عالی عمومی میکند که همه مردان باید تلاش کنند آن خلق، خوی را داشته باشند. در نظام و سیستم جنسیتی، تبعیض و خشونت، در سیستم اجتماعی «طبیعی» و ضروری بوده است. بهطور مثال این سیستم آگاهانه و کاربردی ۸۰ درصد خشونت، که مردان قربانیان آن هستند را نادیده میگیرد و آن را معمولی و طبیعی میپندارد. در نتیجه، وجود سربازان «مرد» در جنگ ویتنام، سوریه، داعش و طالبان سوال در افکار عمومی ایجاد نم کند که چرا اکثر این انسانها مرد هستند.
قابل تأمل در ساختار جنسیتی و هژمونی مردانه، «مردانگی» به عنوان ارزش و میزان اندازهگیری و انسان بودن در جامعه تلقی میشود. در این راستا، ساختار هنجار جنسیتی، اساسا نمیخواهد مردان و مردانگی را در موقعیت ضعیفتر و یا قربانی ببیند. بدین منظور، مرد و مردانگی همیشه برابر با صفتهای برتر، که غیر زنانه، مقتدر، جنگجو و خشن همراه است. به عبارتی خشونت مردانه، در سیستم جنسیتی به یک خصلت فطری، ضروری و قدرت مثبت تعبیر شده است. در نتیجه، قربانی بودن، مورد ستم، خشونت قرار گرفتن مرد را از درجه انسانی و مردانگیاش دورتر میکند. به تعبیری دیگر، خشن بودن واعمال خشونت، در سیستم و ساختار جنسیتی دارای جنسیت مذکر و یا مردانه شده است.
اما قربانیان خشونت، در ساختار و سیستم جنسییتی فقط زنان نیستند. همانطوری که در سطوح بالا به آن پرداخته شده، میتوان گفت، خشونت علیه مردان بخشی از یک طیف بزرگتری از خشونت ساختاری در جامعه است. و نادیده گرفتن و نپرداختن به آن مسبب مشکلات عدیدهای برای زنان و مردان شده است. خشونت ساختاری چه بهصورت یک مشکل اجتماعی و چه بصورت یک مشکل شخصی هم بر روی زندگی مردان و هم بر زندگی زنان تاثیرگذار است و محدودیتهای و اجبارات بسیاری برای آنان در جامعه بوجود میآورده است. برای نمونه، کانالیزه و یک سوی شدن گفتمان خشونت است که باعث نادیده گرفتن آکتورهای خشونت، ادامه خشونت مردان بر علیه زنان و کودکان، هنجارسازی و بالا رفتن درجه تحمل و پذیرش دیگر خشونتها در جامعه است.
لازم به ذکر است که ساختارها و شرایط اجتماعی در تداوم خشونت نقش دارند و بی توجهی به اشکال مختلف خشونت خود یک نوع خشونت است. برای نمونه، بیمه و مرخصی والدین هنگام تولد و نگهداری کودکان است. امروزه در سوئد قوانینی را وضع کردهاند که پدران همانند مادران میتوانند از مرخصی برای نگهداری از کودکان برخوردار باشند.(۱۴) اما با همه تلاشهایی که در این راه به عمل آمده است، تعداد پدرانی که از بیمه و مرخصی استفاده میکنند خیلی چشمگبر نیست. البته، استقبال کم پدران به دلیل تمایل نداشتن آنان برای استفاده حق مسلم خویش نیست. پژوهشها نشان میدهند، شرایط بازار کار و هنجارهای جنسیتی تاثیر مستقیم در استفاده پدران از بیمه و مرخصی والدین دارند. تحقیقات همچنان نشان میدهند تعداد پدرانی که از بیمه و مرخصی والدین استفاده میکنند دارای تحصیلات و حقوق بالای هستند.(۱۵)
امروزه، با بالا رفتن آگاهی و تغییر قوانین، ارزشهای اجتماعی و هنجارهای جنسیتی، نهادینه و فطری بودن خشونت مردانه و معیازهای سنتی جنسیتی، مشکلاتی هستند که مردان و زنان دائماً با آن مواجه هستند و بهصورت مرئی و یا نا مرئی زندگی آنان را احاطه کرده است. بنابراین برای ایجاد تحول و تغییر در ساختاری که خشونت مردانه را یک ارزش اجتماعی میداند، ضرورت آن را ایجاد میکند تا به ساختارهای اجتماعی و هنجارهای و جنسیتی که خشونت مردانه را در جامعه پایهریزی و در پایداری آن نقش دارند را مورد توجه قرارداد.
بسیار روشن است که خشونت چیزی و یا اتفاقی مستقل از پدیدههای دیگر و ساختار اجتماعی نیست. «خشونت مستقل نیست»(۱۶) بلکه با پدیدههای دیگر اجتماعی اتحاد و وابستگی دارند. آنچه این متن تلاش داشت بپردازد، خشونت مردانه و خشونت ساختار است که باعث نهادینه شدن خشونت جنسیتی و جامعهپذیری آن است. مطالب گفته شده، از یک سو پیچیدگی، گوناگونی و رابطه و وابستگی خشونت مردانه با دیگر خشونتها اجتماعی را بیان میکند و یک بعدی کردن گفتمان خشونت به غفلت و حاشیه راندن خشونتهای دیگر میانجامد. و از سوی دیگر نشان میدهد، سکوت، غفلت و توجیه خشونت مردانه، پژوهش پیرامون آن را دچار چالش میکند. گفتهها بالا همچنان تایید میکنند که، درک افراد وجامعه در آنچه رفتاری خشونت آمیز و یا خشن است نیز در حال تغییر و تحول است. برای نمونه خشونت مردانه علیه مردان است.
در پایان، آنچه لازم به توجه است، خشونت مشکلی نه فقط برای مردان بلکه چالشی سخت برای کل جامعه است که، ریشه در مسائل پیچیده اجتماعی دارد. یعنی بهطور کل، خشونت مردان تحت تاثیر خشونت دیگر اجتماعی است. خشونت مردانه نتیجه عمل و رفتار خشونتآمیز یک مردی نسبت به یک زن و یا یک مرد دیگر نیست، بلکه ریشه در پروسه اجتماعی، فرهنگی، نظم جنسیتی و ساختار قدرت دارد که اقتدار مردانه را توسط خشونت مردانه بازسازی و حفظ میکند.
———————————————
منابع:
۱. دانش، مرضیه. خشونت ساختاری و حکومت مذهبی
۲. فرشاد اسماعیلی، خشونت در تاریخ اندیشههای فلسفی
۳. کنترل خشم(علل، پیامدها، راهکارها)، تهران: نشر قطره، چاپ ششم ۱۳۸۵ حامدی، رباب.
۴. کنترل خشم(علل، پیامدها، راهکارها)، تهران: نشر قطره، چاپ ششم ۱۳۸۵ حامدی، رباب.
۵. https://khodnevis.org/article/58845
۶. همان نویسنده
۷. https://khodnevis.org/article/58845
۸. خشونت ساختاری و حکومت مذهبی، دانش، مرضیه
۹. اسماعیلی، فرشاد. خشونت در تاریخ اندیشههای فلسفی
۱۰. bandura, Albert. Social learning theory .(1963)
۱۱. http://rahbord1389.blogfa.com/post/6
۱۲. http://sharghdaily.ir/News/62738/
۱۳. http://www.bra.se/bra/brott-och-statistik/statistik/utsatthet-for-brott/ntu.html
۱۴. http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6432/6467/73800/
۱۵. http://www.forsakringskassan.se/arbetsgivare/foralder
۱۶. http://statistikersamfundet.se/statistik-for-pappaledighet/
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|