iran-emrooz.net | Tue, 17.01.2006, 9:53
“قرن بیست و یکم قرن دموکراسی است”
مارسل گوشه / برگردان: محمود نکوروح
لوموند هفتگی - ٢٣ آوریل ٢٠٠٥
"مارسل گوشه" ، فیلسوف ، اولین کسی که بحث "سرخورد گی" روشنفکران "Desenchantment" را در جهان مطرح کرد ، تیتر یکی از نوشتازهایش در ١٩٨٥ هشداری در باره "خروج از مذهب مسیحیت در جوامع غربی" بود ، او از زمانیکه سردبیر مجله "Debat " شده است لحظهای از اندیشه و تامل در باره "جهانی شدن" غفلت نکرده است ، در گفتگویی با یکی از اندیشمندان زمان "Gillaum serina " پرسشهایی را پاسخ گفته است. ،او ا کنون یکی از مد یران EHESS مرکز عالی علوم اجتاعی در پاریس ، سردبیر مجله Debat ویک فیلسوف " فرا کلا سیک " Inclassable میبا شد. او ، ٥٩ ساله ، نویسنده کتابهایی " Desenchantment de mond " گالیمار – ١٩٨٥—De inconscient cerebral- sevil ١٩٩٢ – و بعدها "شرایط تاریخی – La condition historique –Stock2003 - " بوده که در آنها نوعی "اتوبیوگرافی روشنفکران" معاصر را به اضافهی رابطه میا ن "مذهب و رژیمهای سیاسی" ارائه داده است. برای " لوموند هفتگی مارسل گوشه ، یکی از بر جسته ترین اند یشمندان تاریخ معاصر بوده ، فیلسوفی متاثر از ارزشهای چپ ، ولی "با فاصله" از چپ گرایان معروف وحزبی وبه اصطلاح مطلق نگر ، فیلسوفی که باکار بر روی مسایلی چون – وضعیت د موکراسی درجهان ، بنیاد گرایی مذ هبی ، طبقات اجتماعی در فرانسه و... شناخته میشود ، که در جامعه اطلاعاتی امروز ، جایگزینی ندارد. "نقل از مصاحبه کننده که خود را اینجا چون ناظر و تحلیلگری مشتاق معرفی میکند."
پرسش: آیا بنظر شما در جهان امروز دموکراسی در حال تحقق است؟ انتخابات عراق و افغانستان برای دستاندرکاران آن موفقیت آمیز بوده است؟ با آنکه آمریکا ییها در نوامبر اخیر بسیار قویتر از معمول در انتخاباتشان عمل کردند ، د را روپا مردم مدتها طولانی مستقیما در شکلگیری نهادهای اجتماعیشان فعال بودند ، آیا با این وجود در جهان توسعه یافته "دموکراسی" واقعا محقق شده است؟
پاسخ: من مطمئن نیستم که این مشکل کاملا حل شده ، اگرچه در جهان پیشرفتهایی را در زمینه تحقق دموکراسی شاهد هستیم که نمیشود منکر شد ولی هنوز راضی کننده نیست. با تمام حرفها هنوز جایگزینی برای ایده دموکراسی وجود ندارد ، چه، روح دموکراسی تنها شکل قابل تصور از حکومت مردم بر مردم است که سایه خود را بر تمام نظامات سیاسی بعنوان تنها راهحل افکنده است. ازین ببعد باید راهحلهارا در وضعیتهای خاص هر جامعهای تحلیل کرد. چه اینها هرکدام به تنهایی یک راه دستیابی یگانه، به دموکراسی ارائه میدهند ، اگرچه "تعریف دموکراسی و عمل دموکراتیزاسیون" در همه جا یکی است. "حداکثر مشارکت در عراق" با تمام واکنشهای منفی گروههایی ، بیانگر سهل و آسان بودن آن بود که فردا بالاخره اینها دارای یک نظام دموکراتیک هستند ولی راجع به دموکراسی در افغانستان هنوز راه سخت و دردناک است ، چه حاکمیت اصول دموکراتیک در اینجا هنوز نیاز به زمان دارد. آنچه ممکن است آنستکه باید ذره ذره این اصول را در فرهنگ و عاداتشان وارد کرد. دموکراسی کم کم هرجایی نهادینه خواهد شد اگرچه بعضی جاها با مشکلات فراوانی همراه است ، ما در یک روند جهانی ، جبری قرار داریم. مشکل اروپاییان بخاطر وضعیت متفاوتشان با اینها فرق دارد ، برای آنها دموکراسی دستاوردی ثابت و جاافتاده است ، آنجا دموکراسی در پناه یک قانون اساسی نهادینه است ، اما همین برای آنها راضی کننده است؟ دموکراسی میتواند شاید در عمل و نظم قانونی ، حاکم با شد ولی انتظار همه شهروندان را بر آورده نکند.
پرسش: آیا این امر طبیعی است یا باید آنرا در کشورهاییکه ندارند بزور خواست ، تحمیل کرد؟
پاسخ: تحمیل دموکراسی؟!! غیر ممکن است. اما عملا بافشار جامعه ، بدین معنی که، بایک اجماع عمومی و کلی میتوان اصول دموکراسی را حاکم کرد ، اصولی که بردو پایه استوار است.
١ – پذیرش این اصل از سوی همه ، که قدرت ناشی از رای آزاد مجموعه شهروندان ، و البته بوسیله گفتگوهای فردی است. آیا در دنیای امروز چیزی در برابر آن داریم؟
٢ – براین مبنا من کشورهایی را در جهان باشهروندانی که تامین حقوق فردی را طلب نکنند نمیشناسم ، یعنی راضی باشند در زندانی بدون انگیزه زندگی کنند ، همه خواستار زندگی در جایی که شکنجه نباشد ، از یک روند عدالت خواهانه بهره مند باشد.... بوده ، اینها همه با ضمانتهای حقوق بشری وروشهای دموکراتیک میسر است. چنین امری ناشی از اصولی است که بر حقوق فردی استوار بوده و.... اما پرسشهایی در رابطه با امکان اجرای آن در هر جا وجود دارد.در نتیجه اینها چیزی نیست که بتوان با یک هوا پیما از آسمان بزمین ریخت ، با یک قانون اساسی برای اجرا ، با یک دستور کار وبرنامه !! آنرا مستقر کرد.دموکراسی نیازمند یک اصل اساسی در جامعه است البته با پیچیدگیهای بسیار ، که استقرار آن همانند یک کیمیاگری ومعجزه توسط یک نظام حقوقی که عادلانه وبدون فساد وتبعیض عمل کند بوده ، همراه با نهادهایی حافظ قانون ، با وجود یک قوه اجرایی نسبتا مقتدر ، با ضافه یک سازمان اجتماعی که به نخبگان اجازه وآزادی ارائه طریق میدهد ، وحضور یک" طیقه متوسط " که عملا بستری برای تخصصهایی راهنما ، علمی وغیره تدارک میبیند. از سوی دیگر دموکراسی در عمل ، در شرایطی لازم وضروری خودرا در هر صورت محقق میکند ، برای مثال – در یک جامعه انبوه بدون رهبر و راهنما چون هند.
پرسش: آیا مدلهای مختلف دموکراسی داریم؟
پاسخ: البته – این تفاوتها ناشی از شرایط اجتماعی هر جامعه ایست که تحقق آن گاهی با خشونت همراه است ، با این نقطه نظر تحرکات دموکراتیک حکومت آمریکا گاهی بشدت مبهم وغیر شفاف است. جوش وخروش ایدالیستیک درامریکا با هدفهای همراه ومکمل با شرایط برنامه ریزی وکار بردی ، با آنچه در آسیا یا خاورمیانه یا آفریقا هست ، فرق دارد. این شرایط متفاوت در هرزمان با یک روند اجتماعی ، و بده وبستانهای خاص در هرجا وهر موقع به مدلهای مختلف میانجامد.
ما اکنون یک تجربه بزرگ برای ارزیابی این تفاوتها یی که " در پروسه دموکراسی " وروند دموکراتیزاسیون وجود دارد ، در اختیار داریم. که البته اینهارا بصورت یک " واقعیت واحد " نمیتوان ارزیابی کرد.، زیراکه جاهایی مردمانی هم هستند که برای دموکراسی تلاش نمیکنند ومنفعل هستند ، امری غیر قابل تحمل از نظر اخلاقی و غیر قابل قبول در اجرا. چه مشکل در اجرا وتحقق یک ایدال وآرمان است که هرکجا بطریقی میخواهد خود را حاکم کند. ولی با تمام حرفها هیچ کشوری را نمییابید که حکومتی استبدادی و فاسد را بر نظامی شرافتمند که به حقوق مردم احترام میگذارد تر جیح دهد.
پرسش: آیا ما اکنون میتوانیم یک دموکراسی جهانی را در نظر بگیریم؟
پاسخ: باید دو چیز را از هم جدا کرد ، دموکراسی در این قرن برای همه قابل درک و فهمیدنی است ، در قرن بیست ویکم ما جهانی دموکراتیک را تجربه خواهیم کرد ، در عین حال که نمیتوان آنرا در همه جا بیک اندازه گسترده و کامل یافت ، ولی شاهد جهانی دموکراتیک خواهیم بود. البته امکان تحقق حکومت جهانی و کامل بصورت فدراتیو از تمام دموکراسیها بشکلی واحد شاید هنوز زود است ، یعنی بصورت یک آرمان یا هنوز بصورت سوال مطرح ودر جستجوی را ه حل است. اینها بیهوده نیست.دموکراسیها بوسیله قیودی مشخص میشوند که هر کدام روابط میان خود راشکل میدهند ، در عین حال که یک دموکراسی نمیتواند رژیمی بسته و درون گرا در حوزهی اقتصاد "Autarcique" باشد ولی بی توجهی به سایر حقوق فرد هم که امروز "حقوق بشر" نامیده میشود نمیتواند موجه باشد ، در چنین اوضاع واحوالی دموکراسیها تلاش میکنند روابط میان خود را بهبود بخشند ، از اینزمانستکه جهان مرکب از نظامات دموکراتیک بوده واین مجموعه در جستجوی وحدتی یگانه از ملل دموکرات در سازمان مللی جدید....با درجاتی نسبی ونزدیک بدین آرمان خواهد بود ، چنین امری افقهای ناشناخته و دلفریب فردای جهان ما ست.
پرسش: در چنین شرایطی هرجا که مذهبی قوی وجود دارد ماشاهد تعارض مذهب با دموکراسی که گام اول آن " انتخابات آزاد " است خواهیم بود؟
پاسخ: سوال پیچیده ایست ، اول باید تعریفی از مذهب قوی بدهیم ، دونمونه در دنیا داریم، در آمریکا جاییکه مذهب قوی است که آنجا مذهب در برابر دموکراسی نیست ، در عربستان سعودی که آنجا هم مذهب قوی است و در برابر دموکراسی است. این دو نمونه نشان میدهد که مذهب فی نفسه در برابر دموکراسی نیست ، بلکه این روش ومنش حاصله از مذهب تنها ، از سوی کسانیست که آنرا موافق میل خود تعبیر وتفسیر و حتی با تلقیهای " ضددموکراتیک و فاشیستی " به جامعه القا میکنند. در چنین شرایطی یک جامعه سازمان یافته بوسیله چنین منش وروش مذهبی به اصطلاح ، در برابر اصول دموکراسی شاهدیم که میتوان گفت ، مذهب وسنت در هم آمیخته با ادعای (جاودانه ودائمی ولا یتغیر) همراه با برداشتهایی البته که (حکم حکم خداست) قدرت از رعایت حقوق شهروندی میگریزد ، با مقرراتی که فراتر از قانون و... معرفی میکند.... اما جوامعی از باور مندان هستند ، که معتقدند سیاست زمینی ومتعلق بشهروندان است ، امری که در آمریکا حد اقل بدان باور دارند. از سوی دیگر این مذهب نیست که مشکل ایجاد میکند ، آنچه مامیگوییم آنستکه دموکراسی مساعد با ایمان تمام شهروندان است اما مساعد یک تشکل فاشیستی و...بنام دین ومذهب نیست. بستری که از آن بنیادگرایی دینی بر میاید.
پرسش: موضوع آمریکاجالب است ، چی میگویید؟ جامعه آمریکا سکولار است؟
پاسخ: بله، موضوع جالبیست ، اینجا ماشاهد نوعی مذهب سکولار و ملی هستیم که ذهنیت جامعه را ازمدتها قبل فرا گرفته ، نوعیکه برای جهان یگانه است ، در جامعه مذهبی ، در بستر مذهب ، سیاست از قیدی خاص ببهانه دین رهاست ، بدینگونه از آن بنیادگرایی بر نمیاید وهیچکس بنام دین نمیتواند موضعگیری سیاسی وانتخاباتی کند.
پرسش: بنیاد گرایی اسلامی در پی " جهانی شدن" است؟
پاسخ: میتوانیم بگوییم ، بیک معنا آری. آنها بتلافی " جهانی شدن " امور و راه حلها و... ، مدعی جهانی شدن هستند ، آنها احساس میکنند در برابر یک تهاجم جهانی ، با تعمیق فرهنگها یی جدید و... جبرا در یک پاکسازی اقتصادی – علمی- فرهنگی قرار گرفته که سنتها وباورهای آنهارا بناحق محو میکند. از آنجاییکه این اندیشه وسوءظن مبنای تصوراتشان است و... شوک جهانی شدن با این واکنشهای ضد خود هم روبروست.
پرسش: یعنی اینجا هم جهانی شدن را داریم وهم بنیاد گرایی را؟
پاسخ: نه جبرا – این رابطه مکانیکی نیست ، تمام اینها مربوط به جوامعی است که در مقطعی خاص ودر حال گذار حضور دارند ، با آینده نگریهایی متفاوت ، با دیدگاههایی بروز ویا واپسگرا ، آنها میتوانند همراه با جهانی شدن وپیشرفتهای جهانی شدن حضور داشته با حفظ میراثهای بنیادی و ملی. هندوستان از این نقطه نظر میتواند مورد توجه باشد ، بنیادگرایی هندو وناسیونالیسم آن مانع جهانی شدن هند و بهره گیری هند از جهانی شدن نیست ، حرکتی که بسیار پیچیده است ، بنیادگرایی که ممکن است مشکل ساز هم به نسبتی برای آنها در روند جهانی شدن باشد ، و حتی تشدید هم بشود ، در یک جامعه از هم گسسته بوسیله روندهای متفاوت فرهنگی بدون آنکه هیچکدام سودی برای هم و یا جهانی شدن داشته باشد. بنیادگراییهای مختلف امروز همه جابا استراتژیهای متفاوت سیاسی وجود دارد. بعضی از آنها باسازماندهی اجتماعی – مذهبی ، باروشهای نفوذی در زندگی هر فرد ، وبرخی در انتظار قدرت یابی بوده ، تا اجازه یابند حاکمیت خود را با روشهایی تداوم بخشند. حتی روشهایی چون (تروریسم محدود) بخاطر اقلیت بودنشان ، روشی که بدلیل نا امیدی است ، باید از سروصداهای زیاد تبلیغاتی در این موارد پرهیز کرد، باید با ابداع وضعیتهای جدید ، و کنشگران متفاوت وآگاه واجبارهای تازه ، از افراط وتفریطها ممانعت نمود که اینها همه مانع راه جهانی شدن است ، اگرچه هرکدام از جریانهای فوق به جهانی سازی با تحمیل تفکرات خود تلاشهاشان معطوف است. در جهانی شدن که در حال انجام است ایدههای جهانی نقشی ندارند چه این روند از خرد گرایی اقتصادی وعلمی غربی نشات میگیرد که قرنهاست انجام وبا رشد ارتباطات جهانی شده است. در عین حال که باید پذیرفت که ما در این روند در حال گذران امور هستیم ، وباید به جزییات آن وهمچنین به فرهنگهای بومی - ملی بی توجه نباشیم یعنی نوعی پلورالیسم.
پرسش: شما گفتید چند سالیست که مسیحیت در حال خروج " ازدین بودن خود " است؟ آیا این امر واقعیت دارد؟
پاسخ: این امر مربوط بتاریخ امروزین ماست. در غرب ، غربیکه هرکارش جهانی میشود " خروج از مذهب " هم جهانی شده است از مذهبی که بیشنر به جزییات " احکام وشرع " متوجه است ، در مسیحیت امروز این خروج بیشتر محسوس است. آنچه من مشاهده میکنم این روند تمام نشده است که هنوز ادامه دارد ، ما میتوانیم در دنیای مسیحی سه روند را در این مورد ببینیم که در حال انجام است.
تحت این نگرش؛
١- اروپا را داریم – این روند در اروپا از مدتها قبل آغارشده بطوریکه ظاهرا چون یک استثنا ، خود را نشان میدهد.
٢ – در آمریکا یک روند متمایز از آن را میبینیم ، یعنی آغاز نوعی ضدیت با مذهب اروپاییها ، پوریتانیسم ، که معطوف به جهانی دیگر واصو لگراست ، خصوصیت زندگی آمریکایی ، که او دین خودرا از سیاست جدا میداند ، همانند اروپاییها که در امور دنیوی روزی ماتریالیست شدند ، اینها در امور خصوصی، متفاوت از اروپاییها ، دینی و بنیادگر ا ، بوده و...
٣ – در جهان پیر ا مونی ، مسیحیت ، خارج از جهان سوم ، درآمریکای لاتین ، آفریقا، یا آسیا ، مسیحیت ، فرهنگ غالب بر زندگی اینها بوده بویژه با برداشتهای جدید ، یهودیت ونصاری ، مسیحیت در زندگی فردی در حال غلیان جدید است. آنها بنوعی دارند از مذاهب قدیمی خارج میشوند وبا برداشتهای تازه به مبانی جدید دست مییابند که در آینده بیشتر با اینها مواجه خواهیم بود. برپایه چنین فورمولهای دقیق موجود من نمیبینم چیزی جز آنچه قبلا پیش بینی کردم. نباید اکنون بسرعت نتیجه گیری کنیم ، اشتباه نکنیم که خروج از مسیحیت کاملا وبیکباره انجام شده ، این مشکل برای مذاهب سنتی دیگر هنوز وجود ندارد ، این امر هنوز برای مومنین ادیان دیگر چون مسیحیت نیست ، ولی در بعضی جاها هماهنگ با رشد مدرنیته با توسعه تکنیک ، علم ، مطالبات اقتصادی - اجتماعی ، خروج از مذاهب سنتی امکان پذیر میشود ، امری که شاید غیر قابل پیش بینی بوده ، وشاید خروج از دین بحساب آید. روندی که کم یازیاد در صورت عدم درک ، درد ناک وتشنج زا ست ، ولی در هرصورت روندی جهانی وجبری است. بستگی به آن دارد که ما چه تعریفی از دین داشته باشیم. تعریف باز یا بسته ، یعنی همه کس حق دارد در رابطه با فهم خود استنباط واجتهاد کند؟ در دنیایی که آگاهیها روز بروز افزایش مییابد.
پرسش: در سال ٢٠٠٥ ما با یادبودهایی ، جنگ جهانی دوم را یاد آوری میکنیم بنظر شما این امر مهم است؟
پاسخ: شکی نیست که این امر مثبت است ، ارزیابی آن حرکت در ١٩٤٥ وامیدهایی که کم کم به استعمار کشورها پایان داد ، این پیشرفت بزرگی بود ، پیشرفتی که به گسترش روح دموکراسی درجهان انجامید. وتوتالیتاریسم را بهر شکل متزلزل کرد وشکست داد ، بویژه پرنسیپهای آنرا.
پایان کمونیسم وفروپاشی آن بدون جنگ ، وپیروزی دموکراسیها تحت فشار ایدههای آن ، چیزی که ترجیحات خودرا نسبت به حکومتهای نظامیان موجه نمود. بایاد آوری دهه شصت چه میخواهیم ما انجام دهیم؟ من ضرری نمیبینم ، اما همیشه آنجا یک خطر هست که در این سروصداها وتبلیغات ، حقیقت تاریخی ووقایع فراموش شود ، خطر آنستکه وجدا ن تاریخی در خدمت ضروریات امروز وسیاستهای روز تحریف شود ، این عمل مشکلی واقعی با تعین تاریخی ایجاد کرده وحقیقت تاریخی را درپای مصالح امروز ذبح میکند.
پرسش: یعنی وجدان تاریخی با حقیقت تاریخی در برابر هم قرار دارند؟
پاسخ: اینهارا میتوان در برابر هم قرار داد ، حقیقت تاریخی میتواند با نوعی وجدان تاریخی کمرنگ یاحتی کاذب فراموش شود ، واقعیتهای تاریخی در برابر وجدان تاریخی ، امری اگرچه ساده و لی پیچیده است." پل ریکور " فیلسوف این اصطلاح را بکار میبرد " کار حافظه تاریخی – Travail de memoir " حافظه سازی در جوامع – مترجم – اصطلاحی که بدبختانه همیشه وجود داشته که مارا با انحراف روبرو میکرده است. اینجا یک وظیفه برای -حافظه – باید قایل شد علیرغم وظیفه – تاریخ -. این امر – حافظه مردم – همیشه نا مطمئن هست، چون مردم در تعین وتحلیل وقایع بی توجه وغیر دقیقند وبسادگی از یک موضوع تاریخی خود را راضی کرده ویا آنرا توجیه میکنند. یکی از بزرگترین خطرات تاریخی که امروز با آن روبروهستیم وقایع سالهای ١٩٤٥ است که خیال میکنند آغاز تاریخ است ، تمام این وقایع را حاصل شرایط و حشیگریهای ماقبل تاریخی بر آورد میکنند ، در حالیکه اینطور نبود. این وجدان آنروزی تلاش میکند که حوادث را با گذشته قطع کند ، تا جاییکه مقام این عصر را " ١٩٤٥ " آغاز رهایی انسان تصور کرده ، یا مبارزاتی برای قلع وقمع وحشیگریها قلمداد مینماید ، در جاهایی که مردمانی را استعمار میکردند ویا ستمهایی که بر زنان روا میداشتند و... با چنین تبلیغاتی این خطر وجود دارد که ما به فهم تاریخ آنروز نایل نگردیم. ما باید بیش از گذشته از وضعیت مردمان آنروز پرسشگری کنیم ، فاشیسم خود بخود بوجود نیامده است ، پرسشهاییکه همه را بزمینههای اتفاقات آنروز آشنا کند ، یعنی اینهمه از هیچ بوجود نیامده است ، این وقایع ، طبیعی و یا جبری نبوده است ، فرهنگ حاصله از میرا ثهای گذشته ما همراهست با فراموشی غرض ورزانه تاریخی _ ساختگی که بدان معنی داده است.
پرسش: آیا این امر حاصل طبیعت فراموشکار انسان نیست؟
پاسخ: نه – ما در برا بر بسیاری چیزهای جدید وحتی متضاد هستیم ، برداشت ابتدایی از انسان ، احترام عمیق بدو وهمینطور تحجر در گذشتهها که تبدیل به سنت شده اند وامروز درد سر سازند. این درست است که ما در پیوند با گذشته قرار داریم اما آنرا نمیشناسیم. ما بااین دستاوردها در مجموع راضی هستیم ، امروز ما دارای علومی هستیم که با آنها میتوانیم به جزییات این آثار پی ببریم. علیرغم آنکه رابطه زنده امروز را با گذشته از دست داده ایم و شکاف بین دیروز وامروز را که مرتبا در حال افزایش است تجربه میکنیم ، علم تاریخ نگاری روی "همزمانی باگذشته" Spontane حساب نمیکند ، ما امروز در زمانی زندگی میکنیم که نیازی بگذشته و فهم آن احساس نمیکند ، اما حداقل خرابیهای آنرا نسبت به امروز ا حساس میکنیم ، این آثار بماچیزی نمیگویند جز اینکه ما کی هستیم. ازکجا آمدهایم؟ در چه شرایطی بودیم؟ ، این همان چیزی است که امروز ما فراموش کرده ایم. ازچنین بستری میخواهیم به بسیاری نیازهای جدید برسیم که راه حل علمی میطلبد. تجزیه وتحلیل میخواهد وپژوهشها یی که این دموکراسیهای نیم بند حاصل چه تلاشهاییست وچه دو دوزه بازی کردنها و عوامفریبیها که هنوز نیمه راه است.
پرسش: یعنی شما میخواهید بگویید اینها حاصل التقاط حوزه خصوصی و عمومی است؟
پاسخ: نه – این امر باضافه موارد دیگری وجود دارد که هرکدام را باید در جای خود قرار داد امری که البته مشکل است بویژه برای نسل فعلی که شرایط زیستش با نسل ما بسیار تفاوت دارد. زندگی برای نسل ما مفهومی دیگر داشت وبرای نسل امروز معنایی دیگر ، همانقدر که امروز برداشت از خوشبختی پنجاه سال قبل ، برای امروز یها توهم است ، مشکلات نسل امروز طبیعتش با مشکلات نسل قبلی فرق دارد.فرهنگ ما نیاز بیک شستشوی ریشهای در رابطه با زمان دارد.