پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 09.01.2006, 22:02

چگونه مسيحيت و سرمايه‌داری به علم رسيدند؟


رودنی ستارك (١) / برگردان: علی‌محمد طباطبايی

دوشنبه ٢٠ دی ‌١٣٨٤

هنگامی كه اروپايی‌ها برای اول بار آغاز به كاوش در جهان كردند، بيشترين حيرت آنها نه از وجود فرهنگ‌ها و تمدن‌های ديگر، بلكه از وسعت برتری فن‌آوری خود بر ساير نقاط جهان بود. نه فقط تمدن‌های پرشكوه ماياها، ازتك‌ها و اينكاها در مقابله با مهاجمين اروپايی ناتوان و درمانده بودند، كه حتی تمدن‌های افسانه‌ای شرقی چين، هند و كشورهای اسلامی نيز در مقايسه با اروپايی‌های قرن ١٥ « عقب مانده » به حساب می‌آمدند. چگونه چنين تفاوت‌هايی ايجاد شده بود؟ چرا اين گونه پيش آمده بود كه، با وجوديكه بسياری از تمدن‌ها كيمياگری را دنبال كردند، اما فقط در اروپا بود كه كيمياگران به علم شيمی رسيدند؟ چرا برای قرن‌ها تنها اين اروپايی‌ها بودند كه دارای دوربين نجومی، دودكش‌ها، ساعت‌های قابل اطمنيان، سواره نظام سنگين، يا نظامی از علامت‌های موسيقی (نت) بودند؟ چگونه كشورهايی كه از خرابه‌های روم سربرآوردند، با چنين فاصله‌ای از بقيه‌ی جهان پيشی گرفتند؟

اخيراً چندين تن از محققين راز موفقيت غرب در جغرافيا را مورد بررسی قرار داده‌اند. اما همان جغرافيا كه به مدت طولانی فرهنگ اروپايی‌ها را حفظ كرد به مراتب عقب تر از فرهنگ آسيايی بود. مفسرين ديگر ظهور غرب را به فولاد، يا به سلاح‌های آتشين و كشتی‌های بزرگ اقيانوس پيما نسبت داده‌اند و بعضی ديگر موفقيت غرب را ناشی از كشاورزی حاصلخيزتر دانسته‌اند. مشكل اينجاست كه آن پاسخ فقط بخشی از آن چيزی است كه بايد توضيح داده شود: چرا اروپايی‌ها در فلزشناسی (متالوژی)، كشتی سازی يا زراعت از ديگر نقاط جهان پيشی گرفتند؟

قانع كننده ترين پاسخ به اين پرسش‌ها برتری غرب را به ظهور سرمايه‌داری نسيت می‌دهد، يعنی آنچه فقط در اروپا بود كه به وقوع پيوست. حتی آشتی ناپذيرترين دشمنان سرمايه‌داری بر اين عقيده‌اند كه اين نظام به همراه خود چنان پيشرفت و بهره وری را به ارمغان آورد كه قبل از آن كسی خواب آن را هم نمی‌ديد. در مانيفيست كمونيستی، كارل ماركس و فردريش انگلس اين نظريه را مطرح ساختند كه قبل از ظهور سرمايه‌داری انسان‌ها گرفتار « كاهل ترين سستی و بی حالی » بودند. نظام سرمايه‌داری « اولين نظامی بود كه نشان داد فعاليت بشر چه ثمرات گران بهايی می‌تواند با خود به همراه آورد ».

برای رسيدن به چنين معجزه‌ای نظام سرمايه‌داری به سرمايه گذاری مجدد و دائمی جهت افزايش بهره وری مبادرت نمود، كه منظور از آنها هم افزايش ظرفيت و توان بالاتر بود و هم بهبود فن آوری‌ها. مورد ديگری كه به پيشرفت اين نظام كمك نمود ايجاد انگيزه‌ی بيشتر برای كارفرما و كارگر از طريق افزايش پاداش‌ها بود.

حتی با اين فرض كه سرمايه‌داری باعث ايجاد « جهش بزرگ به جلو » در اروپا شده باشد، اما هنوز هم نياز به اين توضيح باقی می‌ماند كه چرا سرمايه‌داری فقط در اروپا به شكوفايی رسيده است. بعضی از محققين ريشه‌های سرمايه‌داری را در اصلاحات پروتستانی دانسته و ديگران منشا آن را به شرايط متفاوت سياسی نسبت می‌دهند. اما چنانچه كسی عميق تر جستجو كند برايش روشن خواهد شد كه مبنای اساسی واقعی نه فقط برای سرمايه‌داری كه برای ظهور غرب يك چيز بيشتر نبوده است: ايمان استثنايی به عقل.

مجموعه‌ای از پيشرفت‌ها و تحولاتی كه در آنها عقل به پيروزی رسيد شكل بی نظير و منحصری به فرهنگ غرب و نهادهای آن داد. و مهمترين اين پيروزی‌ها در داخل خود مسيحيت به وقوع پيوست. در حالی كه ساير اديان جهان بر اسرار و قوه‌ی شهود اصرار می‌ورزيدند، اين مسيحيت به تنهايی بود كه عقل و منطق را به عنوان مهمترين رهنمون‌ها به حقيقت دينی پذيرفت. ايمان مسيحی به عقل تحت تاثير قلسفه‌ی يونان قرار داشت. اما واقعيت به مراتب مهمتر اين كه فلسفه‌ی يونانی بر اديان خود يونان تاثير اندكی داشت. اديان يونانی همچنان در شكل كيش‌های مرموز باقی ماندند كه در آنها ابهام و تناقضات منطقی به عنوان نشانه‌های منشا مقدس نگريسته می‌شد. فرض‌های مشابهی كه توضيح ناپذير بودن ضروری خدايان و تفوق فكری درون نگری را مهمتر از هر چيز ديگر می‌دانست در ساير اديان اصلی جهان حكمفرما بود.

اما از همان روزهای نخست، پدران دينی بر اين انديشه بودند كه عقل برترين هديه‌ی خداوندی است و وسيله‌ای برای افزايش گام به گام درك نوشته‌های كتاب مقدس و الهام الهی. در نتيجه جهت حركت مسيحيت به سوی آينده بود، در حالی كه ساير اديان اصلی، بر ارجحيت گذشته تاكيد می‌كردند. تعاليم مسيحی حداقل در اصول ـ هرچند البته نه هميشه ـ اين امكان را داشت كه به نام پيشرفت و چنانچه عقل آن را به اثبات برساند اصلاح شود. ايمان به قدرت عقل كه از حمايت و دلگرمی حكمای مدرسی برخوردار بود و در دانشگاه‌های بزرگ قرون ميانه كه توسط كليسا تاسيس شده بودند تجسم می‌يافت، فرهنگ غرب را آكنده ساخت و باعث برانگيختن جستجو و طلب علم و برآمدن نظريه و عمل دموكراتيك گرديد. ظهور سرمايه‌داری همچنين پيروزی بود برای آن عقلی كه الهام بخش آن كليسا بود، زيرا سرمايه‌داری در كنه خود كاربست روشمندانه و مستمر عقل در تجارت بود ـ آن چيزی كه ابتدا درون املاك وسيع صومعه‌ها به وقوع پيوست.

طی قرن گذشته روشنفكران غربی در نسبت دادن امپرياليسم اروپايی به خاستگاه‌های مسيحی بيش از حد علاقمند بوده اند، هرچند كه آنها تماماً در تشخيص اين نكته كه مسيحيت در توانايی غرب جهت سلطه بر ساير جوامع (جدا از عدم بردباری در برابر جوامع ديگر ) شركت داشته است بی علاقه بوده‌اند. به جای آن چنين گفته می‌شود كه غرب دقيقاً هنگامی پيشرفت خود را آغاز كرد كه بر محدوديت‌های دينی، به ويژه آنهايی كه علوم در حال ظهور را مانع می‌شد غلبه نمود. ليكن چنين ادعايی به هيچ وجه صحت ندارد. موفقيت غرب و از جمله ظهور علم تماماً بر بنيان‌های دينی استوار بود و كسانی كه آن موفقيت‌ها را باعث شدند همگی مسيحيان مومنی بودند. متاسفانه حتی بسياری از تاريخ نگارانی كه مشتاق آن هستند كه به مسيحيت نيز در تكوين پيشرفت‌های غرب نقشی بدهند، ترجيح داده‌اند كه خود را به نسبت دادن تاثيرات نافع دينی به اصلاحات پروتستانی محدود كنند. گويی كه در حوادث ١٥٠٠ سال گذشته، يا تاريخ مسيحيت چندان اهميتی نداشته و يا آن كه زيان بخش به حال آن بوده است.

چنين نگرش‌های آكادميك ضد مذهب كاتوليك رومی الهام بخش مشهور ترين كتابی است كه در باره‌ی خاستگاه‌های سرمايه‌داری نوشته شده است. در آغاز قرن بيستم جامعه شناس آلمانی ماكس وبر كتابی منتشر نمود كه به زودی به تحقيقی شديداً نافذ تبديل گرديد.: اخلاق پروتستانی و روح آئين كاتوليك. در آن كتاب وبر اين نظريه را مطرح ساخت كه منشا سرمايه‌داری را بايد فقط در اروپا دانست زيرا در ميان تمامی اديان جهان اين تنها آئين پروتستان است كه ديدگاه اخلاقی فراهم می‌آورد كه انسان‌ها را به بازداشتن از مصرف مادی خود هدايت می‌كند، آن هم در حالی كه شديداً در جستجوی ثروت است. وبر چنين استدلال نمود كه قبل از اصلاحات دينی، جلوگيری از مصرف همواره با پرهيزگاری مرتبط بود، و از اين رو با نكوهش تجارت. برعكس، تعقيب ثروت با مصرف مسرفانه مرتبط بود. در هر حال الگوهای فرهنگی هردوی آنها با سرمايه‌داری خصومت می‌ورزيد. مطابق با نظر وبر اخلاق پروتستانی آن پيوندهای سنتی را متلاشی كرد و فرهنگی از پبشه وران مقتصد ايجاد نمود كه به سرمايه گذاری مجدد برای رسيدن به حتی ثروتی بيشتر راغب بودند و كليد رسيدن به سرمايه‌داری و استيلای غرب در همين نكته قرار دارد.

شايد از آنجا كه آن نظريه‌ای خوش ساخت (الگانت) بود چنان به طور گسترده مورد پذيرش قرار گرفت، علی رغم اين واقعيت كه به طور كاملاً آشكاری برخطا بود. حتی امروزه « اخلاق پروتستانی » در ميان جامعه شناسان تقريباً از جايگاه مقدسی برخوردار است، آن هم با وجوديكه تاريخ نگاران اقتصادی بی درنگ آن رساله را كه به طرز تعجب آوری فاقد استنادهای قابل قبول است رد كردند. دليل غير قابل انكار آنها اين بود كه ظهور سرمايه‌داری در اروپا به چندين قرن قبل از اصلاحات دينی باز می‌گشت. تنها يك دهه پس از آن كه وبر كتاب خود را منتشر نمود، محقق مشهور بلژيكی هنری پيرنه (Henri Pirene) به منابع نوشتاری بسياری اشاره كرد كه همگی آنها « اين واقعيت را به اثبات می‌رسانند كه ويژگی‌های اساسی سرمايه‌داری ـ روحيه ابداع فردی در تجارت، پيشرفت‌هايی در اعتبارات بانكی، سودهای تجاری، سوداگری و غيره ـ از قرن ١٢ در جمهوری شهر‌های ايتاليا مانند ونيز، جنووا و فلورانس مشاهده می‌شد ».يك نسل بعد تاريخ نگاری به همان اندازه مشهور يعنی برنارد برودل اهل بلژيك شكوه می‌كند كه « تمامی تاريخ نگاران با اين نظريه‌ی نحيف به مخالفت برخاسته اند، با وجوديكه آنها از عهده‌ی خلاص شدن از آن برای هميشه برنيامده‌اند. با اين وجود اين نظريه به روشنی در اشتباه است. كشورهای شمالی اروپا جايگاهی را اشغال كردند كه پيشتر از آن برای مدت‌های طولانی و به طرزی ماهرانه در تصرف مراكز قديمی سرمايه‌داری كشورهای منطقه‌ی مديترانه قرار داشت. آنها هيچ چيزی ابداع نكردند، نه در فن آوری و نه در مديريت بازرگانی ». البته برودل می‌توانست اضافه كند كه طی دوران سرنوشت ساز آن كشورها در پيشرفت اقتصادی، آن مراكز سرمايه‌داری در شمال اروپا در واقع كاتوليك بودند نه پروتستان ـ اصلاحات دينی هنوز هم می‌بايست چندين قرن منتظر بماند. علاوه بر آن، همانگونه كه تاريخ نگار كانادايی جان گيلكريست (John Gilchrist) صاحب نظری در فعاليت‌های اقتصادی كليساهای قرون وسطا اشاره كرده است، اولين نمونه‌های سرمايه‌داری در صومعه‌های بزرگ مسيحی ظاهر شده بود (٢).

باوجوديكه وبر در اشتباه بود، اما از اين جهت درست می‌گفت كه انديشه‌های دينی نفش تعين كننده‌ای در ظهور سرمايه‌داری در اروپا به عهده داشته‌اند. شرايط مادی لازم برای سرمايه‌داری در بسياری از تمدن‌های نقاط مختلف جهان شامل چين، جهان اسلامی، بيزانس و احتمالاً روم باستانی و همچنين يونان وجود داشتند. اما هيچكدام از اين جوامع از موانع عبور نكرده و به سرمايه‌داری نرسيدند، همانگونه كه هيچكدام از آنها نيز به ديدگاه‌های اخلاقی سازگار با آن نظام پويای اقتصادی شكل نبخشيدند. در عوض، اديان مطرح خارج از جهان غرب در جستجوی رياضت كشی و زهد بوده و سود‌های مادی را تقبيح می‌كردند، در حالی كه ثروت از روستائيان و بازرگان‌ها توسط سرآمدان طماع كه دارايی‌های خود را به رخ می‌كشيدند و زندگی را در مصرف می‌گذراندند به زور گرفته می‌شد. چرا در اروپا اوضاع و احوال به گونه‌ی ديگری شد؟ علت آن تعهد مسيحيت به اليهات مبتنی بر منطق بود، چيزی كه شايد در ايجاد اصلاحات دينی نقش داشته است، اما يقيناً بيش از يك هزاره از پروتستانتيسم زودتر واقع شده بود.

با همه‌ی اين احوال سرمايه‌داری فقط در بعضی از مناطق تكوين يافت، اما چرا نه در همه جا؟ زيرا در بعضی جوامع اروپايی ـ همچون در ساير جوامع جهانی ـ اين مستبدين طماع بودند كه مانع از ايجاد آن می‌شدند. پس آزادی برای تكوين سرمايه‌داری ضروری بود. در اينجا مشكل ديگری نيز سربرمی آورد: چرا آزادی در بيشتر نقاط جهان چنين نادر بود و چگونه آزادی در بعضی از كشورهای اروپايی قرون وسطايی بال و پر گرفت؟ اين هم برای عقل يك پيروزی ديگر بود. قبل از آن كه كشوری اروپايی از قرون وسطا عملاً كوششی برای اداره‌ی حكومت توسط يك شورای منتخب به خرج داده باشد، متكلمين مسيحی مدت‌ها بود كه در باره‌ی طبيعت برابری و حقوق فردی نظريه پردازی می‌كردند ـ در واقع آثار بعدی نظريه پردازان سياسی و سكولار قرن ١٨ مانند جان لاك بر اصول اوليه برابری طلبانه كه از عالمان كليسايی اقتباس شده بود قرار داشت.

همه‌ی اين‌ها از اين واقعيت ناشی می‌شود كه از همان ابتدا متكلمين اصلی چنين آموزش دادند كه ايمان به عقل از ايمان به خداوند جدايی ناپذير است. همانگونه كه كووينتوس ترتوليان در قرن دوم ميلادی تعليم داد « عقل امری متعلق به خداوند است، زيرا هرچه كه خداوند خالق جهان فراهم آورده و مقرر نموده توسط عقل بوده ». در نتيجه اين گونه تصور می‌شد كه عقل كليد پيشرفت در شناخت و درك كلام الهی است و اين كه شناخت انسان از خداوند و اسرار خلقت او با گذشت زمان بيشتر می‌شود . سنت آگوستين (٤٣٠ ـ ٣٤٥ ) با صراحت اصرار می‌ورزيد كه از طريق كاربست عقل ما شناختی از خداوند به دست خواهيم آورد كه به مرور دقيق تر خواهد شد. وی اشاره می‌كند كه با وجوديكه « موارد بخصوصی ملازم با آئين رستگاری وجود دارد كه ما هنوز هم نمی‌توانيم از آنها سردربياوريم، اما يك روز قادر به درك آنها خواهيم شد ».

البته باور مسيحی به پيشرفت صرفاً محدود به الهيات نبود. آگوستين به تفصيل در باره‌ی پيشرفت‌های حيرت آور ـ و بلكه مبهوت كننده ـ كه صنعت بشر انجام داده است سخن می‌گويد. همه‌ی آنها نتيجه‌ای از « موهبت وصف ناپذير »‌ی هستند كه خداوند به آفريده‌ی خود اعطا كرده است، يعنی « طبيعت عقلانی ». آن ديدگاه طی قرن‌های بعدی بارها تكرار گرديد. سخنانی كه در فلورانس در ١٣٠٦ توسط فرا جوردانو موعظه می‌شد از اين نظر نمونه اند: « آفرينش هنر و صنعت بشر هنوز به انتهای خود نرسيده و هرگز هم نخواهد رسيد ».

ايمان مسيحی به عقل و به پيشرفت شالوده‌ای بود كه موفقيت غرب بر آن اساس به دست آمد. آنگونه كه فيلسوف سرشناس آلفرد نورس وايتهد طی يك سخنرانی در‌هاروارد در ١٩٢٥ بيان نمود، علم فقط در اروپا بود كه ظهور كرد زيرا فقط در آنجا بود كه مردم اين گونه می‌انديشيدند كه علم می‌تواند تحقق يابد و بايد متحقق شود، باوری كه « از الهيات قرون وسطا اقتباس شده بود » (٣).

افزون بر آن، ايمان مسيحی در قرون وسطا به عقل و به پيشرفت پيوسته با پيشرفت واقعی، با نوآوری‌های فنی و تشكيلاتی تقويت می‌شد كه بسياری از آنها را مسيحيت پرورانده بود. در اين چندين قرن گذشته انسان‌های بسياری توسط اين پندار غير قابل باور به اشتباه افتادند كه گويا از زمان سقوط امپراتور روم تا حدود قرن پانزدهم، اروپا در ميان اعصار تاريكی غوطه ور بوده است، يعنی در قرن‌هايی از جهالت، خرافات و فلاكت و اين كه اروپا از اين دوران تاريكی به ناگهان و تقريباً به طور معجزه آسا نجات يافت. ابتدا به كمك رنسانس و سپس روشنگری. اما همانگونه كه بالاخره اخيراً فرهنگ نامه‌ها و دانشنامه‌ها آغاز به تصديق آن كرده‌اند همه‌ی آن ادعا‌ها دروغی بيش نبود!

طی دوره‌ی به اصطلاح اعصار تاريكی بود كه علم وفن آوری اروپايی از بقيه‌ی جهان پيش افتاد. بعضی از آنها اختراعات و اكتشافات جديدی بودند و بعضی ديگر از آسيا منشا گرفته بودند. اما آنچه تا آن اندازه قابل توجه بود اين بود كه چگونه ظرفيت‌های كامل آن فن آوری‌های جديد در اروپا مورد تاييد قرار گرفت و به اهميت آنها پی برده شد. در حدود قرن ١٠ ميلادی اروپا از جهت فنون و تجهيزات مربوط به زراعت از بقيه‌ی جهان بسيار جلو افتاده بود و دارای امكانات منحصر به فردی در استفاده از آب و نيروی آبی بود و همچنين برخوردار از تجهيرات و شيوه‌های برتر نظامی. آنچه نبايد در ميان تمامی آن ابداعات قرون وسطايی ناديده گرفته شود ابداع شيوه‌ی كاملاً جديدی در ساماندهی و فعاليت تجارت و صنعت بود: يا در واقع همان سرمايه داری.

سرمايه داری در املاك وسيع صومعه‌ها پرورش يافت. در سراسر قرون وسطا كليسا بزرگترين زمين دار تمامی اروپا بود و دارايی جاری (نقدينه) و درآمد ساليانه اش احتمالاً از مجموع درآمد تمامی اشراف اروپا بر روی هم بيشتر بود. بخش قابل توجه آن ثروت به خزانه‌ی فرقه‌های دينی سرزير می‌شد، نه فقط به اين خاطر كه آنها بزرگترين اربابان زمين دارا بودند، بلكه همچنين در قبال خدمات مربوط به انجام مراسم دينی ـ هنری هفتم در انگلستان برای برگزاری ١٠٠٠٠ مراسم عشای ربانی و برای آمرزش روحش مبلغ بسيار عظيمی پرداخت كرد. با پيشرفت قابل توجه در فنون مربوط به كشاورزی فرقه‌های دينی نيز به مازاد قابل توجهی در محصولات كشاورزی رسيدند، و به اين ترتيب كليسا نه فقط به سرمايه گذاری مجدد سودهای خود جهت افزايش توليد مبادرت ورزيد كه به شيوه‌های ديگر درآمد مالی نيز روی آورد. فرقه‌های دينی كه مبالغ قابل توجهی پول نقد در اختيار داشتند، آغاز به قرض دادن سرمايه‌ی خود در مقابل دريافت بهره كردند. آنها به زودی رهن را برای قرض دادن پولی كه زمين زراعی تضمين بازپرداخت آن بود ابداع نمودند (رهن يا mortgage در معنای حقيقی كلمه يعنی وثيقه‌ی بی جان يا dead pledge ) . به اين ترتيب تمامی درآمد زمين در صومعه‌ها جمع می‌شد، زيرا درآمد زمينی كه در رهن بود از اصل مبلغ وام كسر نمی‌شد. اين شيوه زمين‌های زراعی صومعه‌ها را بيشتر كرد زيرا راهب‌ها كمترين ترديدی در به اجرا گذاردن وثيقه‌ها نشان نمی‌دادند. افزون بر آن، بسياری از صومعه‌ها به نيروی كار اجاره‌ای متكی شدند و توانايی خارق العاده‌ای در گزينش جديدترين پيشرفت‌های تكنولوژيكی از خود نشان دادند: به اين ترتيب سرمايه‌داری از راه رسيد.

با اين حال مسيحيت نيز مانند ساير اديان اصلی جهان برای قرن‌ها ديدگاه مبهمی داشت. هنگامی كه بسياری از فرقه‌های مسيحی صومعه نشين، سودهای خود را به منتها درجه گسترش دادند، و با هر نرخ بهره‌ای كه بازار كشش آن را داشت پول قرض می‌دادند، آنها به نحو فزاينده‌ای از سوی اعضای سنتی تر روحانيت در معرض نكوهش شديد قرار گرفتند، يعنی از طرف روحانی‌هايی كه آنها را در معرض اتهام مال اندوزی و طمع قرار می‌دادند.

با در نظر گرفتن تعهد مبنايی متكلمين مسيحی به عقل و به پيشرفت، آنچه در صومعه‌ها انجام گرفت تجديدنظری در تعاليم سنتی مسيحيت محسوب می‌شد. پرسش آنها اين بود كه بهای عادلانه برای كالايی كه شخصی برای فروش دارد چيست؟ مطابق با نظر سنت آلبرتوس ماگنوس (١٢٨٠ ـ ١١٩٣) كه در دوره‌ی خود دارای نفوذی عميقی بود بهای عادلانه‌ی يك كالا فقط ارزشی بود كه خريدار و فروشنده در بازار بر سر آن به توافق رسيده بودند (٤). معنای آن اين بود كه بهای عادلانه تابعی از سود نيست، بلكه مبلغی است كه خريداری كه از روی رضايت خريد می‌كند حاضر به پرداخت آن است. چنانچه آدام اسميت در آن زمان وجود می‌داشت اين نظريه را می‌پذيرفت، و سنت توماس آكويناس (٧٤ ـ ١٢٢٥) در هر حال با آن نظريه موافق بود. تعدادی از متكليمن مطرح وقت همانگونه كه با رباخواری، با اين نظر نيز مخالفت خود را اعلام نمودند. اما طولی نكشيد كه ربا را با توجه به وجود واقعی آن در جامعه تعريف (مجدد) نمودند. برای مثال چنانچه بهره‌ای برای جبران در دسترس نبودن پول وام دهنده برای فعاليت مالی ديگری كه برای او در آن لحظه ممكن می‌بود پرداخت می‌شد، اين ديگر ربا به حساب نمی‌آمد و اين هم البته عملی بود كه اثباتش بسيار ساده بود.

آنچه به اين ترتيب روی داد خود دگرگونی بسيار مهمی بود، زيرا اغلب اين متكلمين بالاخره مردانی بودند كه انزوا اختيار كرده و بيشترشان زندگی فقيرانه‌ای در پيش گرفته بودند و چنانچه زهد و رياضت كشی به واقع در صومعه‌ها ادامه می‌يافت، به نظر غير محتمل می‌نمود كه تحقير سنتی برای مخالفت با تجارت بتواند ملايم تر هم بشود. اين كه بالاخره چنين شد و آن هم در چنان ابعاد انقلابی خود نتيجه‌ی مستقيم بر خورد با ضروريات دنيوی بود. سرپرستان صومعه‌ها با وجود تمامی اعمال صادقانه‌ی خود در دادن خيرات به فقرا اما در صدد بخشيدن تمامی دارايی و ثروت صومعه به مستمندان نبودند. آنها توليدات خود را به قيمت تمام شده می‌فروختند و يا به اميران وام‌های بدون بهره می‌دادند. شركت فعال فرقه‌های بزرگ دينی در بازار آزاد باعث گرديد كه متكلمين صومعه‌ها اخلاق تجارت را مورد بازنگری قرار دهند.

فرقه‌های دينی توانستند اهداف اقتصادی خود را تعقيب كنند زيرا آنها به حد كفايت قدرتمند بودند تا در برابر هرگونه تلاش برای توقيف و ضبط دارايی‌های خود توسط نجيب زاده‌ای طماع مقاومت كنند. اما برای آن كه شكوفايی تمام و كمال سرمايه‌داری سكولار آشكار شود هنوز هم وجود آزادی وسيع نسبت به نظارت و سلب مالكيت ضروری بود. از اين رو سرمايه‌داری سكولار ابتدا در دولت شهرهای نسبتاً دموكرات شمال ايتاليا ظاهر گشت، جايی كه نهادهای سياسی آنها به طور مستقيم و صادقانه بر تعاليم كليسايی در باره‌ی آزادی اراده و برابری اخلاقی استوار بود.

آگوستين، آكويناس و ساير متكلمين اصلی آموزش دادند كه چگونه بايد مالكيت خصوصی در كشور مورد توجه و احترام باشد و شهروندان برای تعقيب علاقمندی‌های خود مورد تجاوز دولت قرار نگيرند. علاوه بر آن اين تعليم اصيل مسيحی نيز مورد توجه بود كه جدا از نابرابری‌های دنيوی و واقعی، نابرابری در پراهميت ترين مفهوم خود وجود ندارد: در چشمان خداوند و در جهان ديگر همه با هم برابرند. آن گونه كه پولس مقدس بيان می‌كند: « نه يهودی وجود دارد، نه يونانی، نه بنده و نه آزاده، نه مذكر و نه مونث، زيرا شما همگی در عيسی مسيح خلاصه می‌شويد » .

و متكلمين و رهبران كليسايی دلالت بر چنين انديشه داشتند. در تمامی تاريخ گذشته‌ی ثبت شده بردگی امری همه جايی بود ـ مسيحيت در جهانی آغاز گرديد كه نيمی از جمعيت آن را برده‌ها تشكيل می‌دادند. اما در قرن هفتم مسيحيت تنها دين عمده‌ی جهانی بود كه مخالفت صريح دينی در ضديت با برده داری را ابراز نمود، و در همان قرن يازدهم بود كه كليسا آن عرف وحشتناك را از اروپا بيرون كرد. و اين كه بعدها برده داری در جهان نو (آمريكا) تكرار گشت خود البته موضوع ديگری است، هرچند كه در آنجا نيز برده داری توسط پاپ‌ها و تمامی نهضت‌های لغو برده داری با شدت تمام مورد نكوهش قرار گرفت.

كار آزاد جزء اساسی برای ظهور سرمايه‌داری بود. زيرا كارگران آزاد می‌توانند اجرت‌های خود را با كار بيشتر يا ثمربخش تر نسبت به گذشته به حداكثر برسانند. برخلاف آن كسانی كه مشغول به كار اجباری هستند از كاربيشتر خود حاصلی نخواهند داشت. به بيان ديگر، استبداد فقط بعضی‌ها را ثروتمند می‌كند، اما سرمايه‌داری می‌تواند همه را ثروتمند سازد. از اين رو هنگامی كه دولت شهر‌های شمال ايتاليا اقتصادهای سرمايه‌داری را شكوفا ساختند، مسافرينی كه از شهرهای آنها بازديد به عمل می‌آوردند از سطح معيشتی آنها متحير شدند و همينطور از اين كه چگونه هركس با تمام توان مشغول به كار خود بود.

مخرج مشترك در تمامی اين تحولات تاريخی تعهد مسيحی به عقل بود و به همين خاطر هم بود كه چرا غرب به پيروزی رسيد.

------------------
رودنی ستارك پروفسور علوم انسانی در Baylor University است. اين مقاله از كتاب او « پيروزی عقل: چگونه مسيحيت به آزادی، سرمايه‌داری و موفقيت رسيد » استخراج و خلاصه شده است.

1: How Christianity and Capitalism Led to Science by Rodny Stark.
Chronicle Review volume52 .

٢ : لوييس مامفورد در يكی از كتاب‌های مشهورش (اسطوره‌ی ماشين) دقيقاً به همين اشتباه تاريخی ماكس وبر اشاره می‌كند. اگرچه كتاب مامفورد (كه هنوز هم به فارسی ترجمه نشده) خود نوعی تاريخ انحطاط غرب و يا تمدن بشری و به شكلی است كه در تاريخ متجلی شده و سير تاريخ بشری را در مجموع منفی ارزيابی می‌كند اما نكته‌های جالب و آموزنده در آن فراوان می‌توان يافت. در رابطه با ماكس وبر وی می‌نويسد: « نظريه‌ی كلاسيك در باره‌ی انباشت سرمايه‌داری ابتدا در قرون وسطی بود كه مطرح گرديد، و البته نه توسط اقتصاددان‌ها بلكه توسط علمای مدرسی و آن هم توسط آموزه‌ی تماماً الهياتی گنجينه‌ی رستگاری: با امساك و پرهيزگاری و ايثار عايدی‌های دنيوی روی هم انباشته می‌شوند تا به اين ترتيب در جهان آخرت مزد بی اندازه به دست آيد. يكی از اين علما (Vincent de Beauvais) در قرن سيزدهم مردم را برحذر می‌داشت كه نه فقط برای معيشت كه همچنين برای انباشت كار كنند، يعنی آنچه به جای خود می‌تواند به توليد ثروت بيشتر بينجامد. محققينی كه دائماً برابرگيری زمان پريشانه‌ی روح سرمايه‌داری با پروتستانتيسم ماكس وبر را تكرار می‌كنند بايد راهی برای محو شواهد فراوان از قرون وسطی بيابند كه اين نظريه‌ی را تماماً رد می‌كند ». مترجم.

٣ : اين چند خط از وايتهد و برگرفته از كتاب ارزشمند « علم و دين » نوشته‌ی ايان باربور و ترجمه‌ی بسيار شيوای استاد خرمشاهی هميشه برای من بسيار راهنما بوده است: « فكر نمی‌كنم حتی بزرگترين ياری فرهنگ قرون وسطايی را به تشكل نهضت علمی روشن كرده باشم. مرادم اعتقاد راسخ آن زمان بود به اينكه هر حادثه‌ی جزيی بالصراحه می‌تواند با حوادثی مقدم بر آن ربط داشته باشد و سرانجام نمايانگر اصول كلی باشد . . . هنگامی كه اين نحو انديشه را در اروپا با رهيافت ساير تمدنها ـ يعنی خود آن تمدنها قطع نظر از روابطشان با اروپا ـ بسنجيم درمی يابيم كه فقط يك منشا بايد داشته باشد. بايد از اصرار قرون وسطا در باب عقلانيت خداوند ناشی شده باشد، كه او را صاحب نيروی انسانوار يهوه و خردمندی فيلسوفان يونان در نظر می‌آورند . . . در آسيا تصور عامه از خداوند بسان موجودی بود كه يا خيلی مطلق العنان بود يا بيش از آن با انسان تفاوت داشت كه نسبت دادن اين گونه صفات به او تاثيری بر عادات غريزی ذهن بگذارد . . . نظر من اين است كه ايمان به امكان علم كه از ديرباز در تكوين و تكامل نظريه‌ی علمی جديد دخيل بوده، اقتباس ناخودآگاه از الهيات قرون وسطی است ». مترجم.

٤ : اگر صحت اين سخن از آلبرتوس ماگنوس را بپذيريم بنابراين بايد به اين نتيجه گيری برسيم كه بيش از هفت قرن پيش آلبرتوس ماگنوس به واقعيتی رسيد كه چپ‌های ما (و البته جاهای ديگر) هنوز هم به آن نرسيده‌اند. برای آنها بهای واقعی يك كالا نه از ارزش مصرف آن كالا كه از چيزی مبهم به نام ارزش مبادله ناشی می‌شود. برای آنها در واقع ارزش يك كالا مسئله‌ای ذهنی نيست (و به برآورد مصرف كننده از آن كالا باز نمی‌گردد) بلكه از مقايسه‌ی كار اجتماعاً لازم در آن به دست می‌آيد و كميتی معين است، يا كميتی كه می‌توان آن را به دقت معين كرد. اين خطا از آنجا ناشی می‌شود كه برای اين دوستان هنوز كه هنوز است تنها منشا ثروت يك چيز بيشتر نيست: كار، و آن هم البته كاری كه از بازوان كارگران تراوش می‌كند و نه كاری كه غير پرولتر‌ها انجام بدهند. بنابراين كار بازاريابان، فروشندگان و كسانی كه به دنبال راه‌های جديد توليد ثروت هستند كار واقعی محسوب نمی‌شود. تصور خود ماركس در آثارش از كار بسيار مبهم و چند پهلو است و يا بهتر گفته شود اكثراً و به شدت تحت تاثير انديشه‌های رومانتيك قرار دارد. در حالی كه از نظر او شكار برای اقوام اوليه نوعی كار است اما كار در معنای واقعی و هرگاه كه او جدی و راجع به مسائل زمان خود می‌نويسد فقط و فقط كار گارگران در كارخانه‌ها است و بس.

می توان اضافه نمود كه از آنجا كه قوانين فيزيك هنوز هم معتبر هستند، بنابراين بدون صرف انرژی در مفهوم فيزيكی (و حتی روان شناختی) هيچ شكلی از « كار » قابل انجام نيست. در اين مفهوم كلی البته هر چه انسان انجام دهد نوعی كار است، حتی اگر شكنجه‌ی زندانيان سياسی توسط پليس امنيتی باشد. در چنين مفهوم گسترده‌ای البته منشا تمامی ثروت‌ها كار است، حتی ثروت‌هايی كه انسان در آنها نقشی ندارد يا نقشی حد اقل دارد. زيرا حتی برای توليد كربوهيدارت‌ها در فرايند فتوسنتز در گياهان (آنچه بدون آن حيات از شكل اوليه فراتر نمی‌رفت) يا در واقع همان توليد در مفهوم زراعی انرژی خورشيد ضرورت اوليه است. بنابراين در چنين نگرش گسترده‌ای كار يقيناً منشا همه گونه ثروت است، ليكن در اينجا فعاليت‌های ذهنی سرمايه‌داران و بانكداران نيز كار واقعی به حساب می‌آيند. اما به طور خلاصه به عقيده‌ی من اين گونه نگرش‌های « مرغ يا تخم مرغی » چه در دفاع از سوسياليسم باشد چه سرمايه‌داری بسيار كودكانه و سطحی هستند و بايد از آنها پرهيز شود. مترجم.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024