شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 23 November 2024
|
ايران امروز |
در مورد نقش «واژه»ها در مناسبات انسانی، تنها زبانشناسان به پژوهش نپرداختهاند. چنین موضوعی که انسانِ زنده را به دنیای پیرامون او پیوند میدهد، چیزی نیست که تنها یک گروه پژوهشگر را به خود جلبکند. روانشناسان، پژوهشگران ادبیات، جامعهشناسان، اقتصاددانان و سیاستمداران، هرکدام از چشمانداز خویش، به دنیای واژهها و نقش آنها در انتقال پیامهای انسانی، سخت علاقهمند بودهاند و هستند. گاه انسان از خود میپرسد مگر واژهها چه معجزهای در آستین دارند و یا کدامین طلسمهای پیچیدهی رفتاری در درون آنها خانه کردهاست که این چنین، عارف و عامی، هریک در حد توانایی و دانایی خویش، به دنبال ایجاد یک رابطهی خاص باآنها بودهاند.
ما برای آنکه بتوانیم از دیدگاه هرکدام از شاخههای موضوعی مورد اشاره که در سطرهای بالا بدان اشارهشد، اطلاعاتی به دست بیاوریم، لازم است که در حوزههای گوناگون موضوعی، مطالعات خویش را گسترشدهیم. از طرف دیگر، واقعیت آنست که به جز محافل دانشگاهی و یا مؤسسههای پژوهشی، دیگر مردمان کوچه و بازار، نه وقت و علاقهای به بررسی نقش زبان از چنان چشماندازهای متفاوت را دارند و نه دانش لازم و بنیادینی که بتواند آنان را وارد دنیای پیچیده و مرموز واژهها سازد. بر اساس تجربه و بررسیهای انجامشده، میتوان دریافت که بیشترین علاقه در میان گروه مشخصی از انسانهای درسخوانده، به سوی شاخهی ادبیات است که هم شعر را در برمیگیرد و هم رُمان و نمایشنامه را. علت این گرایش را میتوان در این نکته دانست که اینگونه ادبیات، در سطوح مختلف اجتماعی، انسانهای بسیاری را در برمیگیرد. بخش اندکی به عنوان تولیدکنندهی کلام و بخش عظیمی به عنوان مصرفکنندهی آن.
این که علم زبانشناسی در پیشانی یک واژه چه میبیند و یا دانش روانشناسی، چگونه میتواند از درون شکافهای بسیار ریز و نامرئی واژهها، به سوی روان انسانها خیز بردارد و یا سیاستمداران چگونه میتوانند مخالفان و موافقان خویش را با درجات گوناگون، از طریق گرفتن نبض کلمات و حتی بالا یا پایین بودن فشار خون واژهها بازشناسند و یا دانشمندان جامعهشناس چگونه میتوانند از چیدمان واژهها، نقبی به جایگاه شغلی، اقتصادی و وابستگیهای افراد گوناگون بزنند، از نمونههایی است که اهمیت واژه را در زندگی اجتماعی انسان، بازتاب میدهد. آن چه در آن تردید نیست این نکتهاست که مردم به طور عام، دوستدارند زبانِ رسانههای تصویری، آوایی و نوشتاری را به خوبی درککنند و کتابهایی که آنان بدان علاقهمند هستند، چه در زمینهی شعر و رُمان و چه در شاخههای دیگر هنری و چه حتی کتابهای علمی، با زبانی غیر پیچیده و قابل فهم به آنان ارائهگردد.
در کنار این مقوله، میتوان به یک نکتهی دیگر نیز اندیشید: نقش واژهها در مناسبات زنده و روزانهی مردم. شاید لازمباشد مثالی آوردهشود تا بهتر و بیشتر، نقش واژه یا واژهها را در مناسبات انسانی، صرف نظر از همدلی و عشق و یا کینورزی و نفرت، به نمایش درآید. بسیار اتفاق میافتد که ما یک روز صبح، روزنامهای باز میکنیم و در آن میخوانیم که مردی، شخص دیگری را که از آشنایانش بوده، در یک زد و خورد خصوصی به قتل رساندهاست. وقتی از او بازجویی میکنند که چه انگیزهای او را وادار به چنان جنایت وحشتناکی کرده، جوابی که داده میشود آنست که او و آن آشنا، بر سر موضوعی، به جرّ و بحث مشغولبودهاند. ناگهان از دهان آن شخص آشنا، کلمهای بیرون پریده که دنیا را در برابر چشمان شخص قاتل، تیره و تار ساختهاست. وی آنگاه میافزاید: «من پس از شنیدن آن کلمه، دیگر چیزی نفهمیدم مگر زمانی که متوجهشدم که مردم مرا احاطه کردهاند و منتظر مأموران انتظامی هستند تا مرا دستگیر سازند. در آنجا شنیدم که من دست به کاری زدهام که حتی خود، آن را به یاد نمیآورم.»
شاید برای کسی که در این حوزه، تجربهای نداشتهباشد، بیان چنین نکتهای، پرسشهای گوناگونی را برانگیزد که آن، چه کلمهای بوده که توانسته یک فرد را چنان به خشم آوَرَد که او را وا دارسازد تا جان انسان دیگری را بگیرد. اندکی دقت در این ماجرا، انسان را به اندیشه میاندازد که در واقعیت امر، آن واژه هرچه بوده، به خودی خود، نه آدمکُش بوده و نه زندگیبخش. واژهای بوده که در آغاز حیات خویش در میان فارسی زبانان، از هیچ بارمعنایی مثبت و یا منفی نیز برخوردار نبودهاست. اما در بستر زمان، با توجه به بهرهگیری مردم از آن در بافتهای معینی که به اهانتهای ناموسی، خوارشماریهای نژادی، تحقیرهای اقتصادی و اجتماعی گره میخورده، چنان از بار سنگین و انفجارآمیزی در انبارهی خود برخوردار شده که اگر شکیباترین و اندیشمندترین انسانها را نیز مخاطب قرار میداده، کمترین تأثیر آن، میتوانسته خشم و اندوهی باشد که جان چنان شنوندهای را در بر میگرفتهاست. طبیعیاست که وقتی یک فرد که از انبوه تعصبات و باورهای کَژ و مَژ آکندهاست و هیچگونه مرکز کنترلکنندهی رفتاری در گسترهی تفکرات خویش ندارد، نتیجه آن شده که از شخص مخاطب، واکنشی انفجارآمیز و خونین سر بزند.
در این میان، اگر واژهها بر ذهن انسانهای گوناگون، تأثیری آرامشبخش و یا به غَلَیان وادارنده دارند، نه از آنروست که حروف تشکیل دهندهی آنها از مواد منفجره و یا شمشیر زهرآگین درست شده باشند بلکه از آنروست که در کولهبار این واژهها در طول تاریخ و سنّت اجتماعی، انبوهی حادثه، خاطره، تلخی، شکست، اندوه و درد با شِدّت و حِدّتهای گوناگون، انباشته شدهاست. وقتی چنان فردی با ذهنیات معین و توانایی بسیار اندک در تحمل مخالفتها و یا اهانتها، چنان واژهای را میشنود، انگار که کپسولی پولادین با محتوای «تیاِن تی/T.N.T» و یا هرمادهی منفجرهی دیگر، در درون شخصیت او منفجر میگردد. باید یادآورشد که تنها واژههای منفی، گزنده و منفجرکننده نیستند که چنان کولهباری بردوش خود دارند. واژههای مثبت، نیروبخش، غرورآفرین، شکوفنده و تکاملیابنده نیز هستند که وقتی برزبان کسی نسبت به کسی دیگر جاری میگردند، از خود، عطر دلاویزی از زیباییهای بهشتینهی زندگی، به اطراف میپراکنند.
یک مَثَلِ رُمانیایی میگوید:« گاه واژههای برزبان آمدهی یک فرد، مانند باد است. هیچ کس نمیداند به کجا میرود. چه بسا روزی مانند توفان به سوی گویندهاش بازگردد.»این گفته اگر چه بازگویی همان کولهبار انفجاری را به خواننده القاء میکند اما با این تفاوت که ممکناست این بار، عنصر انتقامگیرنده، نه «فرد» بلکه دایرهی قدرت در یک سرزمین عقبمانده و غیر دمکرات باشد که آن «کلمه» را اهانتبار، زخمیکننده و خطرناک تلقیکردهاست. همین تلقی است که عملاً روند تغییر آن «باد» را که چندان نوازشگر ِبرخی مخاطبهایِ خاص نبودهاست، به «توفان»ی اهریمنی، فراهم میسازد. این گفتهی عمیق و اندیشهبرانگیز، ما را به یاد وضعیت نویسندگان، شاعران و شخصیتهای کلامی ریز و درشت دنیا در چنان سرزمینهایی میاندازد که توفان انتقام و مجازات، مانند شمشیر «دامُکلِس»(Damocles) غالباً با تار مویی بر بالای سرآنان آویزان است.
چهارشنبه دهم فوریه ۲۰۱۶
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|